ادعای عجیب قاتل: مقتول اختراعم را شکست
رأی دهید
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، 18 شهریور امسال، مرد جوانی در حال عبور از جنگلهای شیان در منطقه لویزان بود که ناگهان با جسد مرد میانسالی مواجه شد.با اعلام موضوع به پلیس دقایقی بعد بازپرس محمد جواد شفیعی و تیم جنایی راهی محل شدند.
کارآگاهان با حضور در صحنه با جسد مرد میانسال در حالی مواجه شدند که با ضربات جسمی نوک تیز به قفسه سینهاش جان باخته بود. جسد به دستور بازپرس جنایی برای مشخص شدن علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل و تحقیقات برای رازگشایی از این جنایت آغاز شد. متخصصان پزشکی قانونی زمان مرگ را 8 ساعت قبل از کشف جسد اعلام کردند.
ردپای آشنا
از آنجا که در چند قدمی جسد آتشی بر پا شده و جنازه مرد میانسال نیز در کنار جوی آب افتاده بود این طور به نظر رسید که عامل این جنایت، از آشنایان مقتول باشد.
در ادامه تحقیقات هویت مقتول بهنام حامد بهدست آمد و بررسیهای میدانی حکایت از آن داشت که مرد 53 ساله در کار جمعآوری ضایعات بوده و برای انجام کارش به جنگلهای اطراف میرفته است.
شاهدی برای جنایت
برای بهدست آوردن سرنخی از عامل قتل، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به تحقیقات میدانی در منطقه لویزان پرداخته و در این میان مرد جوانی مدعی شد آخرین بار مقتول را با مردی به نام شایان دیده است. او گفت: روز حادثه مقتول را دیدم که گفت با شایان قرار ملاقات دارم. شایان گاهی به این محدوده میآمد و او را قبلاً دیده بودم.
این در حالی بود که چند مرد جوان هم مدعی شدند روز حادثه صدای درگیری از داخل جنگلهای شیان شنیدهاند و مرد جوانی را دیدهاند که هراسان از آنجا دور شده است. مشخصاتی که شاهدان از مرد فراری به پلیس دادند، با مشخصات شایان شباهت زیادی داشت و همین مسأله احتمال دست داشتن وی در این جنایت را پررنگ کرد.
دستگیری در شهرستان
وقتی کارآگاهان راهی محل زندگی شایان شدند وی متواری شده بود که این فرار مهر تأییدی بر دست داشتن مرد 35 ساله در قتل بود.
در حالی که ردیابیها برای دستگیری متهم ادامه داشت چند روز قبل،با گزارشی که به پلیس رسید مخفیگاه شایان در یکی از شهرستانها شناسایی شد و کارآگاهان اداره دهم پس از گرفتن نیابت قضایی راهی محل شده و متهم را دستگیر کردند.پس از انتقال متهم به شعبه پنجم دادسرای امور جنایی پایتخت وی به قتل اعتراف کرد.
گفتوگو با متهم
چه شد که دست به قتل زدی؟
من خیلی باهوش و نابغه هستم مدتی قبل پمپ آبی اختراع کردم که بدون آب، برق و دینام کار میکرد تمام آرزویم این بود که این اختراع را ثبت کنم. اما مقتول اختراع مرا دزدیده بود و میخواست بهنام خودش ثبت کند. سر همین موضوع باهم اختلاف پیدا کردیم و به ناچار دست به قتل زدم.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
روز حادثه باهم به جنگل شیان رفتیم و آتش روشن کردیم. اختراعم را با خودم برده بودم تا به او نشان دهم. اما حامد با دیدن اختراعم با تمسخر آن را به زمین پرت کرد که باعث شکستن آن شد. او از حسادتش این کار را انجام داد ولی مطمئنم که میخواست این اختراع را بهنام خودش ثبت کند. پس از شکستن پمپ با چوب دستی ضربهای به من زد، من هم قیچی دستم بود نمیخواستم قیچی را به قفسه سینهاش بزنم، میخواستم به بازوی او بزنم که او یک دفعه چرخید و قیچی وارد قفسه سینهاش شد. یک لحظه عصبانیت کار دستم داد، او اختراعم را خراب کرده بود و من برای دفاع از خودم او را زدم.
بعد از قتل چه کردی؟
قیچی را داخل جوی آب انداختم و به شهرستان رفتم. آنجا مخفی شده بودم اما در یک دورهمی شبانه، از جنایت ناخواستهای که مرتکب شده بودم گفتم. درد دلهای شبانه آن دورهمی باعث شد که یکی از افرادی که در آنجا حضور داشت، ماجرا را به پلیس گزارش دهد و دستگیر شوم.