ربودن یک پسربچه ۹ ساله در مشهد
رأی دهید
مادری که مدتهاست به بیماران کرونایی رسیدگی میکند، حالا چهار روز است که رمقی برایش نمانده؛ منتظر یک نشانه از پسر کوچکش است. پسر ۹ سالهای که بهدنبال خواهرش از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت. تنها شاهد این ماجرا او را دیده است که در عرض چند ثانیه و بهسرعت برق و باد، بچه را با خود بردهاند.
تنها صدای «ولم کن بابا ولم کن» در کوچه پیچیده بود. بعد از آن دیگر علی نیست شد. حالا چهار روز است که پلیس و خانواده این بچه بهدنبال ردی، نشانهای و خبری از او هستند، اما هیچ اتفاقی رخ نداده و هیچ اثری از این بچه نیست.
روز سهشنبه دوازدهم مرداد بود. ساعت ۹:۴۵ شب، خواهر علی از خانهشان در منطقه دلاوران مشهد، خارج میشود تا خرید کند. علی ۹ ساله و خواهر دیگرش در خانه میمانند، اما درست رأس ساعت ۹:۵۷ دوست و همسایه آنها با خواهر علی تماس میگیرد و میگوید که این بچه به تنهایی به خانه آنها رفته است.
علی بلافاصله بعد از خواهرش از خانه خارج میشود. به خانه همسایهشان میرود. اما باز هم در آنجا نمیماند. تصمیم میگیرد تنهایی به خانهشان برگردد. این آخرین باری بود که آشناهای علی او را دیدند.
امیر فرجاد، پسرخاله علی است. او از روزگاه سیاه خانواده خالهاش خبر میدهد. فرجاد ماجرای ناپدید شدن علی را اینطور روایت میکند: «مادر علی شب حادثه در بیمارستان شیفت بود. او پرستار بخش کرونایی بیمارستان است. آن شب علی، خواهر ۱۳ ساله و خواهر ۱۹ سالهاش در خانه بودند. خواهر بزرگترش میگوید که به سوپر مارکت میرود تا خرید کند. از خواهر و برادرش میخواهد که در خانه منتظرش بمانند.»
صدای فریادهای علی
علی، اما طاقت نمیآورد. از خانه بیرون میرود. به قصد اینکه پیش خواهرش برود، اما سر از خانه دوست خواهرش در میآورد: «خانه دوست آنها سه کوچه با آنها فاصله دارد. علی وقتی از خانه خارج میشود، تا آنجا میرود. به خیال اینکه خواهرش در راه یک سر هم به خانه دوستش زده است، اما وقتی میبیند که خواهرش آنجا نیست آنجا را ترک میکند.
دوست دخترخالهام با او تماس میگیرد و خبر میدهد که علی آنجاست. دخترخالهام هم میگوید آنجا نگهش دار تا من برسم. ولی میگوید که خودش میتواند تا خانه برود. هرچه آنها اصرار میکنند که در آنجا بماند، فایدهای ندارد. علی میرود و دیگر از او خبری نمیشود.»
تنها شاهد ماجرا صحبتهایش کمی تلخ و ناراحتکننده است. خودرویی تیرهرنگ، دو مرد مشکیپوش و صدای فریادهای علی، تمام آن چیزی است که او دیده بود: «یکی از اهالی آن منطقه برای خرید از خانهشان بیرون آمده بود. میگوید فقط صدای ترمز ماشین را شنیده؛ تا برگردد، یعنی در عرض چند ثانیه کوتاه علی را سوار ماشین میکنند و با خود میبرند.
میگوید صدای علی را شنیده که میگفته، ولم کن بابا ولم کن. خودروی آنها تیرهرنگ بوده. ماشینی شبیه به سمند یا ۴۰۵؛ شاهد ماجرا میگوید تا آنجایی که دیده دو مرد او را ربودهاند. ولی دیگر چیزی مشخص نیست. ما فقط به یک نفر مظنون بودیم که او نیز تا الان بیگناهیاش را ثابت کرده است.»
چشم انتظاری تلخ
پدر و مادر علی پنج سال پیش از هم جدا شدند. برای همین در ابتدا تصور میشد شاید کار پدر بچه باشد که او را ربوده است: «از پدر علی تحقیق شد. ولی چیزی بدست نیامد. او اظهار بیاطلاعی کرد. دیگر به هیچکس مظنون نیستیم. هیچ دشمنی نداشتیم و نمیدانیم چرا بچه را دزدیدهاند.
حتی یک پیام یا تماس مشکوک هم نداشتهایم. اینکه علی الان کجاست و چکار میکند، مادرش را نابود کرده است. چهار روز است که از غصه نمیتواند هیچ کاری انجام دهد. فقط چشم انتظار است که خبری از علی برسد. علی هم آدرس خانهشان را بلد بود و شماره تماس همه ما را حفظ بود.
بچه باهوشی است. اگر جایی گیر نیفتاده باشد، میتواند خودش را به ما برساند. ولی فعلا که هیچ خبری از او نیست. با این حال امیدواریم یک نشانه از او پیدا شود تا این مادر حالش کمی بهتر شود. در حال حاضر پرونده در پلیس آگاهی مشهد پیگیری میشود تا شاید ردی از این بچه پیدا کنیم. از وقتی عکس بچه را منتشر کردهایم از تمام ایران با من تماس میگیرند. ولی هیچکدام از این تماسها فایدهای نداشته است.»
علی آخرین بار شلوار قرمز، تیشرت سفید با طرح مرد عنکبوتی به تن داشته است. خانواده این بچه چشم انتظار او هستند به امید اینکه دوباره علی را در آغوش بگیرند.
دیدگاه خوانندگان
۳۷
azadi2011 - تورنتو، کانادا
درد ناک و سوزناک است، به امید اینکه پیدا شود، و تندرست باشد.
سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۳
۳۷
azadi2011 - تورنتو، کانادا
درد ناک و سوزناک است، به امید اینکه پیدا شود، و تندرست باشد.
سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۳
۳۷
azadi2011 - تورنتو، کانادا
درد ناک و سوزناک است، به امید اینکه پیدا شود، و تندرست باشد.
سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۳
۳۷
azadi2011 - تورنتو، کانادا
درد ناک و سوزناک است، به امید اینکه پیدا شود، و تندرست باشد.
سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۳
۳۷
azadi2011 - تورنتو، کانادا
درد ناک و سوزناک است، به امید اینکه پیدا شود، و تندرست باشد.
سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۳