قاتل، شاهدِ قلابی پرونده بود
رأی دهید
چاقو هم مال خود مهدی بود که کنار جسد انداختم و از آن جا گریختم. سپس اسلحه را در گاوداری مخفی کردم و خودم را به جای «شاهد» جا زدم تا از روند تحقیقات در پرونده مطلع شوم! و ...
سجادپور| عامل یک جنایت مسلحانه در مشهد، سپیده دم چهارشنبه گذشته در حالی به چوبه دار سپرده شد که نقش شاهد ماجرای قتل مسلحانه را در پرونده جنایی بازی کرد.
ساعت ۲۱ بیست و هفتم مرداد سال ۹۷، راننده یک دستگاه خودروی وانت نیسان که در حال عبور از جاده خاکی روستای خور مشهد بود، ناگهان جسد خون آلود جوانی را دید که کنار جاده افتاده بود. دقایقی بعد زنگ تلفن پلیس ۱۱۰ به صدا درآمد و نیروهای پاسگاه انتظامی گوجگی با شنیدن این خبر، بلافاصله به طرف محل کشف جسد حرکت کردند.
آنان با دیدن جسدی که یک قبضه چاقو نیز در کنارش قرار داشت موضوع را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع دادند و بدین ترتیب گروه زبدهای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با نظارت مستقیم سرهنگ محمدرضا غلامی ثانی (رئیس وقت اداره جنایی آگاهی) در کنار مقام قضایی قرار گرفتند و تحقیقات تخصصی را آغاز کردند.
اگرچه چاقو طوری در کنار جسد رها شده بود که نشان میداد جوان ۲۴ ساله با ضربات چاقو به قتل رسیده است، اما نظر پزشکی قانونی بیانگر آن بود که مرد جوان با شلیک مستقیم گلوله از فاصله نزدیک کشته شده است. در عین حال بررسیهای بیشتر در محل مذکور حکایت از آن داشت که خودرویی از روی پاهای مقتول عبور کرده است.
این درحالی بود که یک دستگاه موتورسیکلت نیز در فاصله ۱۰۰ متری جسد روی جک قرار داشت و مقداری هیزم به ترک آن بسته شده بود.
بررسیهای کارآگاهان با دستورات ویژه مقام قضایی که تا پاسی از شب ادامه یافت به شناسایی هویت مقتول انجامید که چوپان روستا بود. تحقیقات شبانه مشخص کرد: چوپان روستا چند ساعت قبل برای رفتن نزد گله از باغ خودش خارج شده است و دیگر کسی از او خبری ندارد در حالی که بررسیهای میدانی به درون روستا کشیده شده بود اهالی از «سگی» سخن گفتند که همواره همراه «مهدی» (مقتول) بود و پشت سر موتورسیلکت او میدوید!
در این میان گم شدن «سگ گله» سرنخ مهمی بود که از چشمان تیزبین کارآگاهان دور نماند و پیگیری این ماجرا، کارآگاهان را به یکی از بستگان «مهدی» رساند.
این مرد ۳۷ ساله زمانی که در حلقه بازجوییهای پلیس قرار گرفت خیلی خونسرد خود را «شاهدی» معرفی کرد که بعد از شنیدن ماجرای قتل در حال حرکت به سوی ماموران بوده تا آن چه را دیده است برای پلیس بازگو کند شاید این اطلاعات سرنخی برای شناسایی قاتل باشد.
«م» که مدعی بود همه تلاش خود را برای همکاری با کارآگاهان پلیس آگاهی به کار میگیرد درباره ماجرای قتل گفت: عصر روز حادثه «مهدی» مقداری هیزم به ترک موتورسیکلت بسته بود که در مسیر جاده خاکی به هم رسیدیم.
من سوار بر پیکان وانت حرکت میکردم که او از من خواست «سگ گله» را به قسمت بار خودرو سوار کنم تا او به راحتی بتواند خود را به گله برساند چرا که معتقد بود باید مدتی را برای استراحت سگ توقف کند و احتمال دارد دیرتر به «گله» برسد و چوپان دیگر منتظر بماند.
من هم قبول کردم و او «سگ» را عقب وانت انداخت. هنگامی که جلوتر از موتورسیکلت در جاده فرعی روستای خود حرکت میکردم ناگهان متوجه شدم که صدای موتورسیکلت شنیده نمیشود. به همین خاطر لحظاتی را توقف کردم و در تاریکی شب متوجه شدم که «مهدی» با فرد ناشناسی صحبت میکند که لهجه اهالی همین منطقه را داشت.
مدتی منتظر او ایستادم که ناگهان صدایی شبیه ترقه شنیدم! وقتی دوباره به عقب نگاه کردم کسی را ندیدم و تنها صدای عبور یک خودرو بلند شد، ولی من اهمیتی به موضوع ندادم و حرکت کردم. با خودم اندیشیدم مهدی خودش را به من میرساند!
اما از او خبری نشد تا این که به روستا بازگشتم و ماجرای قتل را شنیدم. این بود که لباس هایم را پوشیدم و به طرف پاسگاه حرکت کردم تا شاید اطلاعات من کمکی به کشف جنایت کند!
با توجه به تناقض گوییهایی که در اظهارات این مرد ۳۷ ساله وجود داشت، کارآگاهان او را وارد بازی شطرنج گونه کردند چرا که این مرد مدعی بود در تاریکی شب لهجه مرد ناشناس را تشخیص داده در حالی که صدای موتورسیکلت را نشنیده است!
در همین حال کارآگاهان که حرکات و رفتار او را با دقت زیرنظر گرفته بودند، ماجرای آثار لاستیکهای خودرو روی لباسهای مقتول را در حضور وی مطرح کردند که باید لاستیک خودروهای اهالی روستا را روز بعد بررسی کنند.
«م» که با شنیدن این موضوع، تازه به فکر لاستیکهای پیکان وانت افتاده بود، با بهانهای از پلیس آگاهی خارج شد و بلافاصله ۴ حلقه لاستیک خودرواش را تعویض کرد. کارآگاهان که او را زیرنظر داشتند بلافاصله دستبندهای فولادین را بر دستانش حلقه زدند و او را به اداره جنایی آگاهی هدایت کردند.
این متهم ۳۷ ساله که میدانست دیگر پنهان کاری فایدهای ندارد و او در این بازی شطرنج مات شده است لب به اعتراف گشود و گفت: از مدتی قبل کینه «مهدی» را به دل گرفتم چرا که به او سوءظن داشتم و این بدبینی افکارم را مغشوش کرده بود!
با این حال اختلافات و بدبینی هایم در روزهای گذشته شدت گرفت تا این که روز حادثه اسلحه شکاری را داخل خودرو گذاشتم و با «مهدی» روبه رو شدم او از من خواست سگ گله را سوار کنم و همراه او بروم. وقتی به جاده خاکی رسیدیم تصمیم گرفتم زهرچشمی از او بگیرم تا دیگر موجب رنجش خاطرم نشود!
به همین دلیل پیشنهاد دادم تا ابتدا کنار جاده مقداری مواد مصرف کنیم و بعد نزد «گله» برویم. او هم پذیرفت و موتورسیکلتش را روی جک گذاشت وقتی در پیکان وانت را گشود تا با من صحبت کند ناگهان اسلحه را به سمت او نشانه رفتم و شلیک کردم!
وقتی «مهدی» روی زمین افتاد خیلی ترسیده بودم به همین دلیل با خودرو از روی پیکرش عبور کردم تا پلیس منحرف شود. چاقو هم مال خود مهدی بود که کنار جسد انداختم و از آن جا گریختم. سپس اسلحه را در گاوداری مخفی کردم و خودم را به جای «شاهد» جا زدم تا از روند تحقیقات در پرونده مطلع شوم! و ...
به دنبال اعترافات صریح متهم، این پرونده به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و توسط قضات زبده مورد رسیدگی قرار گرفت. بعد از برگزاری چند جلسه محاکمه، در نهایت قضات دادگاه رای به قصاص نفس متهم دادند که رای صادره از سوی قضات باتجربه شعبه ۳۱ دیوان عالی کشور تایید شد و بدین ترتیب این پرونده برای اجرای حکم به دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارجاع شد.
با فراهم شدن مقدمات اجرای حکم، سپیده دم چهارشنبه گذشته، «قاتل مسلح» ۴۰ ساله در حضور قضات اجرای احکام دادسرای مشهد پای چوبه دار رفت و به مجازات رسید.
سجادپور| عامل یک جنایت مسلحانه در مشهد، سپیده دم چهارشنبه گذشته در حالی به چوبه دار سپرده شد که نقش شاهد ماجرای قتل مسلحانه را در پرونده جنایی بازی کرد.
ساعت ۲۱ بیست و هفتم مرداد سال ۹۷، راننده یک دستگاه خودروی وانت نیسان که در حال عبور از جاده خاکی روستای خور مشهد بود، ناگهان جسد خون آلود جوانی را دید که کنار جاده افتاده بود. دقایقی بعد زنگ تلفن پلیس ۱۱۰ به صدا درآمد و نیروهای پاسگاه انتظامی گوجگی با شنیدن این خبر، بلافاصله به طرف محل کشف جسد حرکت کردند.
آنان با دیدن جسدی که یک قبضه چاقو نیز در کنارش قرار داشت موضوع را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع دادند و بدین ترتیب گروه زبدهای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با نظارت مستقیم سرهنگ محمدرضا غلامی ثانی (رئیس وقت اداره جنایی آگاهی) در کنار مقام قضایی قرار گرفتند و تحقیقات تخصصی را آغاز کردند.
اگرچه چاقو طوری در کنار جسد رها شده بود که نشان میداد جوان ۲۴ ساله با ضربات چاقو به قتل رسیده است، اما نظر پزشکی قانونی بیانگر آن بود که مرد جوان با شلیک مستقیم گلوله از فاصله نزدیک کشته شده است. در عین حال بررسیهای بیشتر در محل مذکور حکایت از آن داشت که خودرویی از روی پاهای مقتول عبور کرده است.
این درحالی بود که یک دستگاه موتورسیکلت نیز در فاصله ۱۰۰ متری جسد روی جک قرار داشت و مقداری هیزم به ترک آن بسته شده بود.
بررسیهای کارآگاهان با دستورات ویژه مقام قضایی که تا پاسی از شب ادامه یافت به شناسایی هویت مقتول انجامید که چوپان روستا بود. تحقیقات شبانه مشخص کرد: چوپان روستا چند ساعت قبل برای رفتن نزد گله از باغ خودش خارج شده است و دیگر کسی از او خبری ندارد در حالی که بررسیهای میدانی به درون روستا کشیده شده بود اهالی از «سگی» سخن گفتند که همواره همراه «مهدی» (مقتول) بود و پشت سر موتورسیلکت او میدوید!
در این میان گم شدن «سگ گله» سرنخ مهمی بود که از چشمان تیزبین کارآگاهان دور نماند و پیگیری این ماجرا، کارآگاهان را به یکی از بستگان «مهدی» رساند.
این مرد ۳۷ ساله زمانی که در حلقه بازجوییهای پلیس قرار گرفت خیلی خونسرد خود را «شاهدی» معرفی کرد که بعد از شنیدن ماجرای قتل در حال حرکت به سوی ماموران بوده تا آن چه را دیده است برای پلیس بازگو کند شاید این اطلاعات سرنخی برای شناسایی قاتل باشد.
«م» که مدعی بود همه تلاش خود را برای همکاری با کارآگاهان پلیس آگاهی به کار میگیرد درباره ماجرای قتل گفت: عصر روز حادثه «مهدی» مقداری هیزم به ترک موتورسیکلت بسته بود که در مسیر جاده خاکی به هم رسیدیم.
من سوار بر پیکان وانت حرکت میکردم که او از من خواست «سگ گله» را به قسمت بار خودرو سوار کنم تا او به راحتی بتواند خود را به گله برساند چرا که معتقد بود باید مدتی را برای استراحت سگ توقف کند و احتمال دارد دیرتر به «گله» برسد و چوپان دیگر منتظر بماند.
من هم قبول کردم و او «سگ» را عقب وانت انداخت. هنگامی که جلوتر از موتورسیکلت در جاده فرعی روستای خود حرکت میکردم ناگهان متوجه شدم که صدای موتورسیکلت شنیده نمیشود. به همین خاطر لحظاتی را توقف کردم و در تاریکی شب متوجه شدم که «مهدی» با فرد ناشناسی صحبت میکند که لهجه اهالی همین منطقه را داشت.
مدتی منتظر او ایستادم که ناگهان صدایی شبیه ترقه شنیدم! وقتی دوباره به عقب نگاه کردم کسی را ندیدم و تنها صدای عبور یک خودرو بلند شد، ولی من اهمیتی به موضوع ندادم و حرکت کردم. با خودم اندیشیدم مهدی خودش را به من میرساند!
اما از او خبری نشد تا این که به روستا بازگشتم و ماجرای قتل را شنیدم. این بود که لباس هایم را پوشیدم و به طرف پاسگاه حرکت کردم تا شاید اطلاعات من کمکی به کشف جنایت کند!
با توجه به تناقض گوییهایی که در اظهارات این مرد ۳۷ ساله وجود داشت، کارآگاهان او را وارد بازی شطرنج گونه کردند چرا که این مرد مدعی بود در تاریکی شب لهجه مرد ناشناس را تشخیص داده در حالی که صدای موتورسیکلت را نشنیده است!
در همین حال کارآگاهان که حرکات و رفتار او را با دقت زیرنظر گرفته بودند، ماجرای آثار لاستیکهای خودرو روی لباسهای مقتول را در حضور وی مطرح کردند که باید لاستیک خودروهای اهالی روستا را روز بعد بررسی کنند.
«م» که با شنیدن این موضوع، تازه به فکر لاستیکهای پیکان وانت افتاده بود، با بهانهای از پلیس آگاهی خارج شد و بلافاصله ۴ حلقه لاستیک خودرواش را تعویض کرد. کارآگاهان که او را زیرنظر داشتند بلافاصله دستبندهای فولادین را بر دستانش حلقه زدند و او را به اداره جنایی آگاهی هدایت کردند.
این متهم ۳۷ ساله که میدانست دیگر پنهان کاری فایدهای ندارد و او در این بازی شطرنج مات شده است لب به اعتراف گشود و گفت: از مدتی قبل کینه «مهدی» را به دل گرفتم چرا که به او سوءظن داشتم و این بدبینی افکارم را مغشوش کرده بود!
با این حال اختلافات و بدبینی هایم در روزهای گذشته شدت گرفت تا این که روز حادثه اسلحه شکاری را داخل خودرو گذاشتم و با «مهدی» روبه رو شدم او از من خواست سگ گله را سوار کنم و همراه او بروم. وقتی به جاده خاکی رسیدیم تصمیم گرفتم زهرچشمی از او بگیرم تا دیگر موجب رنجش خاطرم نشود!
به همین دلیل پیشنهاد دادم تا ابتدا کنار جاده مقداری مواد مصرف کنیم و بعد نزد «گله» برویم. او هم پذیرفت و موتورسیکلتش را روی جک گذاشت وقتی در پیکان وانت را گشود تا با من صحبت کند ناگهان اسلحه را به سمت او نشانه رفتم و شلیک کردم!
وقتی «مهدی» روی زمین افتاد خیلی ترسیده بودم به همین دلیل با خودرو از روی پیکرش عبور کردم تا پلیس منحرف شود. چاقو هم مال خود مهدی بود که کنار جسد انداختم و از آن جا گریختم. سپس اسلحه را در گاوداری مخفی کردم و خودم را به جای «شاهد» جا زدم تا از روند تحقیقات در پرونده مطلع شوم! و ...
به دنبال اعترافات صریح متهم، این پرونده به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و توسط قضات زبده مورد رسیدگی قرار گرفت. بعد از برگزاری چند جلسه محاکمه، در نهایت قضات دادگاه رای به قصاص نفس متهم دادند که رای صادره از سوی قضات باتجربه شعبه ۳۱ دیوان عالی کشور تایید شد و بدین ترتیب این پرونده برای اجرای حکم به دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارجاع شد.
با فراهم شدن مقدمات اجرای حکم، سپیده دم چهارشنبه گذشته، «قاتل مسلح» ۴۰ ساله در حضور قضات اجرای احکام دادسرای مشهد پای چوبه دار رفت و به مجازات رسید.