نامه احمد پورنجاتى به محمد خاتمی: کاش دو خط نامه به ملت بنویسید

جناب خاتمی عزیز!
سلام و احترام؛


می‌دانی که به خاطر بسیاری ویژگی های شخصیتی و اخلاقی و قدر شناسی نسبی‌ات برای اندیشه و فرهنگ و هنر و پاکدستی ات، همچنان، دوستت می دارم و برایت احترام قائلم.

می دانم که می دانی، من هرکه را بیشتر دوست می دارم و سرنوشت او برایم مهم است، رک تر و بی تعارف تر، در نقد گفتار و کردار او، دست به کیسه کشی و روشور و مشتمال می شوم. سابقه ام را در دیدارهای دو نفره ی آن سال ها و برخی جلسات مشورتی که حضور داشتم، داری.

یادت هست که در دیداری که (گمانم) سال ۸۴ پس از ظهور و استقرار معجزه ی تمام تاریخ ایران پس از حمله ی اسکندر مقدونی -احمدی نژاد- بر سپهر اریکه ی قدرت اجرایی با شما داشتم، چه پیشنهاد کردم؟

چیزی در این مایه ها: آقای خاتمی! شما از جنس «سیاست» به مفهوم «قدرت» نیستی. سال ۷۶ هم، شبیه «پرویز پرستویی» در فیلم «لیلی با من است»، ناخواسته سرانده شدی به خط مقدم و خاکریز سیاست و دولت. البته، با عزت و سرفرازی نسبی، آن ۸ سال،تمام شد. اما الان، وقت مناسبی ست که با «لیدر شیپی» یک جریان کنشگر سیاسی، وداع کنی و برگردی به عرصه‌ی کنش فرهنگی و اجتماعی. هم در داخل، هم در عرصه ی جهانی. دو نتیجه مثبت دارد این پیشنهاد:

۱-جریان اصلاح طلبی، به جای رانتخواری از نام و وجهه ی شخصی شما، یاد می‌گیرد که بدون بند ناف، چگونه می‌تواند در زمین بازی دوام بیاورد. یا پرورده می شود و توانمند تر، یا از گردونه‌ی بازی، پرت می‌شود به خاطرات تاریخ.

۲- شما نیز از آماج زد و خوردها و تیر غیب خوردن های میدان انحصار زده ی سیاست، مصون می مانی اما نه عافیت جویانه. بلکه همچون سرمایه ای در مقیاس ملی و فرا ملی.

حرف های دیگری هم با هم زدیم. هم با کلام و هم با زبان بدن، تایید کردید و دلسوزانه و خیرخواهانه دانستید.

اما، افسوس که: طعم لذیذ در قدرت بودن - حتی با هدف اصلاحگری- به کام بسیاری از همگنان شما، خوش نشسته بود. نگذاشتند، لاین عوض کنید.هنوز هم ،در بر همان پاشنه می چرخد!

اینک که شنیدم، نامه‌ای بالابلند نوشته‌اید، بی‌آنکه بدانم متن آن چیست، اما حدس می زنم که همچنان در «عوالم هورقلیای افلاطونی» و «پسیمیسم» بی‌حاصل این سال ها، در انتظار فرج مینی مالیستیک، باقی مانده‌اید. انگیزه‌ی شخصی شما را جز خیرخواهی برای ایران و ایرانی نمی دانم. و می دانم که بسیار، نگران «آنومی اجتماعی» و «آنارشی کور» و « سرنوشت مبهم آینده‌ای نه چندان دور» هستید. اما، به رغم همه‌ی این دلواپسی های بجا، کاش دو خط نامه به ملت بنویسید و اعلام کنید که:

«تا اینجای کار به این نتیجه رسیده‌ام که کار قیصر را به قیصر و کار خسرو را به خسرو، واگذارم و از عرصه‌ی سیاست، کناره بگیرم. سکوت می‌کنم. چون، حرفی ندارم. اگر هم دارم، خریداری ندارد. خلاص!»

با دوستداری و فروتنی

احمد پورنجاتى
(نماینده اصلاح طلب تهران در مجلس ششم)
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۴۰
kakolzari - لندن، انگلستان
انتظار فرج مینی مالیستیک هاهاها
دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۰
۸۱
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
مگر ملت کاره ای هستند!؟
دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۲
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.