زمستان ۹۹: ظریف و قدوسی و سلیمانیها / تابستان ۵۹: قطبزاده و خلخالی و زیباکلامها!
رأی دهید
یا این که سیاست کلان نظام، مشارکت حداکثری باشد و انتخابات به جای صحنه رقابت نظامیان به عرصه رقابت واقعی سیاسیون بدل شود.
این نوشته اما درباره انتخابات آینده و نرخ مشارکت نیست و از این رو از مخاطبانی که آمادهاند کامنت بگذارند «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» یا «ما که رأی نمیدیم» و «مگه خود ظریف نگفته نمیآیم» یا «دل به بایدن نبندید» یا «رییس جمهور کارهای نیست، چه روحانی و چه ظریف» میخواهم دست نگه دارند چون غرض، اشارتی دیگر است: یک یادآوری تاریخی به بهانه پاسخ محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه به سؤال جواد کریمی قدوسی نماینده اصولگرای مجلس یازدهم.
خلاصه ماجرا این است که آقای کریمی قدوسی و یک اصولگرای دیگر ظریف را به مجلس کشاندند تا بپرسند: «یک هفته قبل از شهادت سردار سلیمانی چرا با بریگمن ملاقات کردید؟» و وزیر خارجه پاسخ داد:
« یک هفته قبل نبود. بلکه یک سال و نیم قبل بود و برای آزاد کردن یک سلیمانی دیگر یعنی دکتر مسعود سلیمانی. دانشمند بزرگ کشورمان که یک سال در بدترین شرایط اسیر آمریکا بود. فردی که از طرف آمریکا آمده بود آقایی را همراه خودش آورده بود و ما او را نمیشناختیم و فقط ملاقات کننده را میشناختیم و آن آقا هم فقط یادداشت برمیداشت و البته در پایان با ما عکس هم گرفت و بعدا معلوم شد 10 سال قبل در رژیم صهیونیستی بوده ولی ما دنبال آزادی دانشمند دربندمان بودیم و افتخار داشتم از زوریخ به عنوان راننده در هواپیما در خدمتشان باشیم تا او را به سلامت به ایران برسانیم و در همان هواپیما به من گفت که چه اتفاقاتی برای او در آمریکا رخ داده است.»
ظریف آنگاه این گونه ادامه داد: «بله، من گناهکارم اما گناه من این است که برای آزادی دانشمندمان ناچار شدم با کسانی گفت و گو کنم که از آنها خوشم نمیآید. من با صدام هم ملاقات و مذاکره کردهام. خیال میکنید لذت میبردم از این که رو به روی صدام نشسته بودم؟ نه! کار من است و ناچارم. به عنوان گناه ثبت نکنید و انشاءالله کفاره گناهان ما خواهد بود.»
جواد ظریف این سخنان را در زمستان 99 و در پاسخ به کریمی قدوسی گفته است.
از زمستان 99 به تابستان 59 نقب میزنم به قصد یک یادآوری تاریخی و از مجلس یازدهم به 40 سال قبل و مجلس اول.
در فاصله آبان 1358 که دولت مهندس بازرگان استعفا کرد تا مرداد 59 که دولت شهید رجایی مستقر شد، اداره امور کشور با شورای انقلاب بود و هر چند این دولت رییس و نخست وزیر نداشت اما به دولت شورای انقلاب مشهور بود.
وزیر خارجه این دولت هم صادق قطبزاده رییس پیشین رادیو وتلویزیون بود. با این که پیدا بود در دولت جدید ابقا نمیشود و شهید رجایی قصد داشت وزارت خارجه را به مهندس موسوی بسپارد و یک ماه مانده به پایان دولت شورای انقلاب، صادق خلخالی همنام خود صادق قطبزاده را به مجلس فراخواند و پرسید «چرا یکی از نیروهای همکار کومله و هم اسم خودم و خودتان یعنی صادق زیباکلام را سفیر ایران در فیلیپین کرده اید؟»
وزیر وقت خارجه پاسخ داد: «سؤال شما بر چند فرض غلط استوار است.
اولا: سفیر ما در فیلیپین، صادق زیباکلام نیست. بلکه برادرش سعید زیباکلام از نیروهای مسلمان و فعال است. ثانیا: صادق زیباکلام نیز سه روز گروگان کومله بوده نه همکار آنها! به عنوان نماینده نخست وزیر به منطقه رفته بود و او را گروگان گرفتند.»
در تابستان سال 59 و در اوایل کار مجلس و در بلبشوی خاص آن دوران، شگفتآور نبود که شیخ صادق خلخالی با فرضهای نادرست، وزیر خارجه را مورد سؤال قرار دهد و برادران زیباکلام را متهم کند هر چند این نگرانی را ایجاد میکرد که نکند احکام دادگاه را هم با همین بیدقتی صادر کرده باشد.
در زمستان سال 99 اما جای شگفتی است که پس از 40 سال شاهد همان جنس بدگمانیها باشیم.
نگرانی اصلی برخی اما چه بسا به سبب نقشی است که قرار است جواد ظریف برای احیای برجام ایفا کند وگرنه دیدار و مذاکره با فلان مقام آمریکایی که مخفیانه هم نبوده همه بهانه است.
* مثل فیلمنامهنویسان که توضیح میدهند هر گونه شباهت اسامی تصادفی است من نیز یادآور میشوم نه مطلقا قصد تشبیه جواد ظریف به صادق قطبزاده را دارم و نه جواد کریمی قدوسی به صادق خلخالی را و نه شهید حاج قاسم و دکتر مسعود سلیمانی به سعید و صادق زیباکلام را.
هرچند برخی بدشان نمیآید جواد ظریف به سرنوشت صادق قطبزاده دچار شود. در تاریخ معاصر شاید تنها یک وزارتخانه سه وزیر اعدامی داشته باشد و آن هم وزارت خارجه است با سه اعدام: سید حسین فاطمی در آبان 1333، عباسعلی خلعتبری در فروردین 1358 و صادق قطبزاده در شهریور 1361!