اگر دلمان چیزی را میخواهد یعنی آن را دوست داریم؟
رأی دهید
در سال ۱۹۷۰ آزمایشی شرمآور روی بیماری انجام شد که ما او را با نام بیمار ۱۹ب میشناسیم. ۱۹ب ناراحت بود. مشکل مواد مخدر داشت و به دلیل تمایلات همجنسگرایانه از ارتش اخراج شده بود. رابرت هیث روانپزشک او بود و به عنوان بخشی از درمان همجنسگرایی، به مغزش الکترود وصل میکرد. او این الکترودها را به جاهایی متصل میکرد که در آن زمان فکر میکردند مراکز لذت مغز هستند. بیمار ۱۹ب میتوانست الکترودها را با فشار دادن دکمهای روشن کند. و او این دکمه را بارها و بارها فشار میداد، بیش از هزار بار در هر جلسه.
بیمار ۱۹ب نیاز به خودارضایی پبدا میکرد و زمانی که الکترودها روشن بودند، او هم به زنان هم به مردان تمایل جنسی داشت. وقتی الکترودها قطع میشدند او به شدت اعتراض میکرد.
ولی رابرت هیث متوجه نکته عجیبی شد. وقتی از ۱۹ب خواسته میشد بگوید روشن شدن این الکترودها چه حسی به او میدهد، هیث انتظار داشت کلماتی مانند "خارق العاده"، "عالی" و "شگفتانگیز" بشنود. ولی اینگونه نبود. به نظر میرسید ۱۹ب از این تجربه هیچ لذتی نمیبرد. پس چرا مرتب دکمه را فشار میداد و چرا زمانی که الکترودها را برمیداشتند اعتراض میکرد؟
کنت بریج میگوید باید از اینجا شروع کنیم که ۱۹ب از احساساتی که الکترودها ایجاد میکردند لذت نمیبُرد ولی میخواست آنها را روشن کند. این مثل یک معما به نظر میرسد، یک تناقض.
سالها روانشناسان و دانشمندان علوم اعصاب تصور میکردند که بین خواستن و دوست داشتن واقعا تفاوتی وجود ندارد. "دوست داشتن" و "خواستن" دو کلمه بودند که یک پدیده را توصیف میکردند. اگر صبحها دلم قهوه بخواهد یعنی حتما آن را دوست دارم.
در کنار این فرض که خواستن همان دوست داشتن است، فرض دیگری هم بود. بسیاری بر این باور بودند که سیستمی در مغز با دخالت هورمون دوپامین وجود دارد که هم عامل دوست داشتن است هم خواستن. شواهد قانعکنندهای هم وجود داشت که دوپامین برای لذت بردن ضروری است.
موشهای صحرایی هم مانند انسان عاشق خوردنیهای شیرین هستند ولی زمانی که پژوهشگران دوپامین را از مغزشان بیرون میکشیدند دیگر به خوردنیهای شیرینی که در قفسشان میگذاشتند توجهی نشان نمیدادند. تصور این بود که با حذف دوپامین، لذت هم حذف میشود؛ اما آیا این صحت داشت؟
کنت بریج در آزمایشی دیگر، دوپامین موشهای صحرایی را زیاد کرد و این باعث شد بسیار بیشتر غذا بخورند ولی ظاهرا علاقهشان به غذا بیشتر نشد. شاید بپرسید دانشمندان در آزمایشگاه چگونه متوجه لذت بردن جوندگان میشوند.
پاسخ این است که موش صحرایی هم مثل انسان حالت چهره دارد. آنها وقتی چیز شیرین میخورند لبهایشان را میلیسند و اگر چیز تلخی بخورند دهانشان را باز میکنند و سرشان را تکان میدهند.
پس چه اتفاقی میافتد؟ چرا موشهای صحرایی هنوز غذایی را دوست دارند که به نظر میرسد دیگر آن را نمیخواهند؟ کنت بریج فرضیهای داشت به قدری عجیب که خودش هم آن را باور نمیکرد؛ حداقل تا مدتی طولانی. آیا ممکن است خواستن و دوست داشتن سیستمهای مجزایی در مغز داشته باشند؟ آیا ممکن است دوپامین در دوست داشتن نقشی نداشته باشد و فقط به خواستن ربط داشته باشد؟
جامعه علمی سالها در باره این نظریه مردد بود ولی اکنون قبول عام یافته است. دوپامین وسوسه را زیاد میکند. وقتی صبح ها دستگاه قهوهسازم را میبینم، این دوپامین است که مرا به درست کردن قهوه هل میدهد. هنگام گرسنگی، دوپامین است که وسوسه غذا را تشدید و هوس سیگار کشیدن را در فرد سیگاری ایجاد میکند.
شگفتانگیزترین شواهدی که نشان میدهند سیستم دوپامین خواستن را تحریک میکند نه دوست داشتن را، باز هم از موش صحرایی آزمایشگاهی میآید. کنت بریج در آزمایشی دیگر، یک میله فلزی کوچک را به قفس موش صحرایی وصل کرد که لمس آن شوک الکتریکی ضعیفی ایجاد میکرد. موش صحرایی بعد از یک یا دو بار لمس یاد میگیرد از میله دوری کند. ولی بریج با فعال کردن سیستم دوپامین توانست موش را جذب میله کند. موش به سمت میله میرفت، آن را بو میکرد، پوزهاش را به آن میمالید و آن را با پنجه یا بینی لمس میکرد. حتی بعد از دریافت شوک الکتریکی هم هر ۵ تا ۱۰ دقیقه، بارها و بارها برمیگشت تا زمانی که آزمایش متوقف میشد.
این ممکن است عادت من به قهوه را توجیه کند. من قهوه صبحگاهی را هم دوست دارم هم می خواهم ولی قهوه بعدازظهر که نمیتوانم از درست کردنش خودداری کنم، برایم طعم تلخ ناخوشایندی دارد. دلم میخواهد ولی دوستش ندارم.
اصلا اغراق نیست که بگوییم کنت بریج درک علم از میل و انگیزه انسان را متحول کرده است. او استدلال میکند که خواستن بنیادیتر از دوست داشتن است. برای حفظ ذخیره ژنتیکیمان مهم نیست غذا یا سکس را دوست داشته باشیم. مهم این است که بخواهیم رابطه جنسی داشته باشیم یا به دنبال خوردن برویم.
این خواستن هیچوقت -یا مدتی طولانی- قطع نمیشود و همین باعث میشود معتادان به مواد مخدر بارها ترک کنند و برگردند.. حتی اگر مواد مخدر به معتادان هیچ لذتی ندهد یا فقط کمی لذت بدهد، باز هم به آن تمایل پیدا میکنند. در موش صحرایی حساسیت سیستم دوپامین ممکن است نیمی از عمرش طول بکشد. دانشمندان اکنون میکوشند راهی پیدا کنند -ابتدا در موش های صحرایی و بعد احتمالا در انسان- که این روند را معکوس و حساسیتزدایی کنند.
و در مورد خودم اینکه، قهوه بعدازظهر را کنار گذاشتهام.