رسول از فقر غرق شد ( گزارشی از جزئیات زندگی فلاکت بار خانواده ایرانی که در کانال مانش جان باختند)
رأی دهید
یک اشتباه یا یک دروغ خبری از آن سوی مرز میتوانست دو مادر و مادربزرگ چشمانتظار را شاد کند اما واژگونی قایق و مرگ اعضای این خانواده سردشتی درست بود. یک شهر که نه یک جهان غمگین شدند. غمگین برای پدر جوانی که پیش از این کارگری میکرد با ماهی یک میلیون تومان. میخواست دنیای بهتری تقدیم سه کودکش کند اما سرنوشتشان با مرگ رقم خورد.
قرار است اجساد از فرانسه به ایران بیاید اما زمان بازگشت این خانواده بینفس هنوز مشخص نیست؛ خانوادهای که از پسر کوچکشان آرتین پانزدهماهه هیچ خبری نیست.
مرگ تلخ خانواده ایراننژاد
اما مرگ یک خانواده پنجنفره در واژگونی قایق، دو خانواده شیوا و رسول را هراسان کرده بود. در بین 22 مهاجر قایق تنها یک خانواده وجود داشت؛ خانواده ایراننژاد از سردشت ارومیه. رسول ایراننژاد سیوپنجساله، همسرش شیوا محمدپناهی سیوپنجساله، آنیتا ایراننژاد نهساله، آرمین ایراننژاد ششساله و آرتین پانزدهماهه.
دیگر مهاجران هم از سردشت راهی بریتانیا بودند؛ مردانی که تنها راهی این سفر شده بودند تا از فقر و بیکاری رها شوند.
«رسول پیش از سفر کارگری میکرد. در پیرانشهر از اسبها و قاطرها نگهداری میکرد با ماهی یک میلیون تومان درآمد. 24 میلیون تومان حقوق 2دو سال کار در آن مرکز بود؛ حقوقی که هنوز هم پرداخت نشده است.» اینها را برادر رسول به خبرنگار «شهروند» میگوید. برادری که در این مدت پیگیر کارهای رسول است. علی ایراننژاد از سختی زندگی در سردشت میگوید از مشکلاتی که گریبانگیر مردم شهرش است.
زندگی سخت برادر
سکوت رسول برای سفر تلخ
خانواده رسول وقتی در جریان مهاجرت برادر قرار گرفتند که آنها کولهبار سفر را جمع کرده و پا به آن سوی مرز گذاشته بودند. اعضای خانواده خبر مهاجرت را هم از دوستان و اقوام شنیدند. شاید مانع میشدند تا سرنوشتشان با مرگ گره نخورد؛ رسول به همین خاطر سکوت کرد واز مهاجرت و سفر طولانیاش هیچ نگفت.
علی در ادامه گفت: «برادرم پیش از سفر با یک کیسه نان به خانه ما آمد. آخرین دیدار بود. مادرم را در آغوش گرفت و گفت میخواهد به تهران برود تا کنار برادرزنش کار کند. بهانه دیگری نداشت. نمیخواست مادر و پدرم نگران بمانند. برادرزنش یک سالی بود که به انگلیس رفته بود. مادرم این را نمیدانست که اگر میدانست مانع میشد.»
تماس از ایران
در این مدت مدام با هم صحبت میکردند؛ هم صوتی و هم تصویری. رسول از شرایطش میگفت از وضع خوبی که در آن قرار دارد؛ اما وضع خوبی نبود. میخواست خانواده دلگرم باشند.
میخواست مادر اشک دوری نریزد؛ مادری که پس از مهاجرت پسرش سکته کرد و در بیمارستان قلبش به شماره افتاد نمیخواست مادربزرگ و پدربزرگ مهربان از شرایط سخت نوههایش باخبر شوند.
در این میان اما قاچاقبرهای دلسنگ یورو میخواستند. شرایطشان فجیع بود ولی باید پول گذر از هر نقطهای و منطقهای را پیش از عبور، پرداخت میکردند.
پرداخت 800 میلیون تومان به قاچاقبرها
علی درباره 650 میلیون دیگری که رسول به قاچاقبرها داد، گفت: «در مسیر این قاچاقبرها بودند که مدام فشار میآوردند. رسول در سردشت پولهای میلیونی طلبکار بود اما نتواست پولش را بگیرد. یکی از بدهکاران همان صاحب طویله بود. طلبی که با وجود این شرایط هنوز پرداخت نشده است. به هر حال پول باید جور میشد. پدرم یک قطعه زمین داشت حدودا 350 میلیون فروخت و آن را برای رسول حواله کرد اما کافی نبود. اوایل یورو ارزانتر بود 13 یا 14 هزار تومان اما قیمت یورو و دلار روز به روز گرانتر شد و تا 31 هزار تومان هم رسید. مادر و خواهرم طلاهایشان را فروختند و برادرم وسایل خانهاش را؛ اما باز هم کفاف دندانگردیهای قاچاقبرها را نداد. پدرم حتی 100 میلیونی قرض گرفت تا آنها به مقصد برسند ولی تقدیر چیز دیگری بود.»
رنج زندگی لب مرز
اما هنوز ناراحتی در صدای برادر بزرگ رسول موج میزند؛ برادری که 40 سال دارد ولی او هم شرایط خوبی برای زندگی ندارد، هنوز مجرد است و در یک مغازه تعمیر صوت و تصویری شاگردی میکند با حقوق یک میلیون و هفتصد هزار تومان.
پیش از این هم در گلپایگان کارگری میکرد؛ سیبزمینی و چغندر از زمینهای مردم برداشت میکرد.
او میگوید: «سردشت لب مرز است. خیلیها از این شهر میروند تا در کشورهای دیگر زندگی بهتری داشته باشند؛ برادرم و خانوادهاش هم یکی از آنها بود. 150 میلیون پولش را به قاچاقبرها داد اما در مسیر باید هزینه میکرد نقطه به نقطهای که میرفت پول میخواست. همه خانواده زندگیشان را حراج کردند تا رسول در مسیر بیپولی نکشد و بچههایش اذیت نشوند. شرایط خوبی نداشتند در چادر نایلونی شب را روز میکردند و روز را شب تا از جنگل و آبراه گذر کنند. از سردشت به ترکیه و از ترکیه به ایتالیا رفتند. آنها در ایتالیا ۲۰ روز قرنطینه شدند و بعد به سمت فرانسه حرکت کردند، ۲۰ روز هم در جنگلهای شمال فرانسه بودند. آنها برای رفتن به انگلستان چند باری سوار قطار شدند اما هر بار پلیس آنها را به کمپ بازگرداند. در آخر هم تصمیم گرفتند که با قایق به مقصد برسند؛ اما قایق واژگون شد و آنها در آب غرق شدند.»
اوج تراژدی همین است: در اوج نداری 800 میلیون تومان جور کردند تا به سرزمین رویاهایشان برسند اما حالا سه میلیاردتومان نیاز است تا پیکرشان به ایران بازگردد.
آخرین نفس
علی از لحظات وحشتناک واژگونی قایق میگوید؛ از موجی که شیوا و بچهها را به آب انداخت.
«برادرم وقتی بچهها به آب افتادند برای نجات رفت اما هیچ اثری از خانوادهاش نبود. به سمت قایق برگشت قایق هم کامل واژگون شد. 17 مهاجر دیگر به داخل آب افتادند ولی آنها مرد بودند و تنومند، چند نفری به سمت قایق برگشتند. رسول اما همچنان در جستوجوی نشانی از بچهها و همسرش بود. 45 دقیقهای از این ماجرا گذشته بود. دوباره از دیگر همسفرانش خواست کمک کنند تا دنبال خانوادهاش بگردند؛ اما مسافران قایق در سرمای آب بیرمق و خسته بودند. سرمای آب در وجودشان رخنه کرده بود. هیچ مهاجری نتواست در آن لحظات سخت رسول را کمک کنند. او تنها بود. بار دیگر رفت. همه زندگیاش در آب بود. باید میرفت هر پدر دیگری هم بود همین کار را میکرد اما دقایق و ساعتها گذشت دیگر رسول بازنگشت.»
نجات 15 نفر از کانال
قایق مهاجران در حدود ۲ کیلومتری ساحل فرانسه به طور اتفاقی توسط یک قایق بادبانی در حال عبور در 6 آبان ماه ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح به وقت محلی شناسایی شد.
موضوع بلافاصله به اطلاع مقامهای فرانسوی رسید؛ در عملیات نجات و جستوجو ۴ فروند شناور فرانسوی، یک فروند بالگرد بلژیکی و یک قایق ماهیگیری فرانسوی شرکت داشتند اما زمانی تیمهای امدادونجات رسیدند که قایق پناهجویان غرق شده بود.
علاوه بر پلیس و نیروی دریایی فرانسه، سازمانهای مردمنهاد هم به صورت روزانه در حال گشتزنی در این آبهای نه چندان عمیق اما بهشدت پرتلاطم و پرتردد هستند.
آنها با گشتزنی در این آبها در پی نجات پناهجویانی هستند که بیگدار به آب میزنند. تیمهای نجات، روز چهارشنبه و در پی حادثهای که برای قایق پناهجویان پیش آمد آن قدرها نزدیک نبودند تا بتوانند سریعتر کاری انجام دهند.
سرانجام 15 مسافر ایرانی از کانال مانش نجات پیدا کردند 14 مرد سردشتی و یک مسافر شمالی. پیکر بیجان 4 عضو خانواده ایراننژاد به وسیله تیمهای دریایی و هوایی از آب گرفته شد اما با گذشت 13 روز هیچ اثری از آرتین پانزدهماهه و دو مرد سردشتی دیگر به نامهای شورش سوری سیوهشتساله و یوسف خزری سیودوساله نیست.
مسافران نجاتیافته به بیمارستان منتقل شدند اما هنوز دو نفری در بخش آیسییو بستری هستند.
برادرم وقتی بچهها به آب افتادند برای نجات رفت اما هیچ اثری از خانوادهاش نبود. 17 مهاجر دیگر به داخل آب افتادند ولی آنها مرد بودند و تنومند. رسول اما همچنان در جستوجوی نشانی از بچهها و همسرش بود. 45 دقیقهای از این ماجرا گذشت. از دیگر همسفرانش خواست کمک کنند تا دنبال خانوادهاش بگردند؛ اما مسافران قایق در سرمای آب بیرمق و خسته بودند. هیچ مهاجری نتواست در آن لحظات سخت رسول را کمک کنند. همه زندگیاش در آب بود. باید میرفت هر پدر دیگری هم بود همین کار را میکرد اما دقایق و ساعتها گذشت و دیگر رسول بازنگشت
مراسم عزاداری بالای پشتبام
سه روز از حادثه گذشته بود که مراسمی برای خانواده ایراننژاد در خانه پدری برگزار شد اما به علت وجود کرونا این مراسم در مسجد گرفته نشد.
علی می گوید: «بالای پشت بام خانهمان فرش و حصیر انداختیم. مردها بالای پشتبام و زنها در حیاط همسایه فاتحه خواندند. در فضای باز عزاداری شد تا کسی بیمار نشود.»
پدر و مادر، سه خواهر و چهار برادر رسول و مادر، سه برادر و دو خواهر شیوا، عزادار هستند و منتظر اثری از کوچکترین عضو خانواده آقای ایراننژاد.
دولت همه هزینه های انتقال اجساد را می دهد
قرار بود دولت ایران تنها پیگیر انتقال پیکر بیجان این خانواده سردشتی به کشور باشد و هیچ پولی برای رضایت به دولت فرانسه ندهد. حدود 3 میلیارد تومان هزینه این رضایت از دولت فرانسه است؛ رقمی بسیار زیاد برای همه اعضای این خانواده عزادار که باید آن را پرداخت می کردند. اگر پرداخت نمی شد فرانسه اجساد قربانیان را تحویل نمی داد.
اما استاندار ارومیه و نماینده سردشت منجی شدند. با صحبتهای این دو مسئول کشورمان بود که دولت قبول کرد هزینه انتقال اجساد قربانیان مانش را به کشور بدهد.
کمال حسینپور، نماینده مردم سردشت در مجلس شورای اسلامی، وقتی دید خانواده ایراننژاد توانایی پرداخت هزینه انتقال اجساد را ندارند با استاندار آذربایجان غربی و به همراه وزیر راهوشهرسازی از دولت خواستند هزینهها را پرداخت کند. دولت هم دستور داد تا اجساد از طریق شرکت ایرانایر به کشور منتقل شوند. این در حالی است که وزارت امورخارجه پیگیر انتقال پیکر خانواده سردشتی شد.
خاله بزرگ پیگیر انتقال اجساد در فرانسه
خواهر شیوا پس از این حادثه از سوییس به فرانسه رفت. او کسی بود که اجساد قربانیان حادثه را شناسایی کرد. «شوین» در تماس با دلواپسان، این خبر هولناک را از فرانسه به سردشت مخابره کرد.
اما او هنوز در فرانسه به سر میبرد. در یک هتل اقامت کرده تا روند انتقال اجساد و پیداکردن خواهرزدهاش را پیگیری کند.
علی از روند انتقال اجساد گفت: «قرار است تا فردا تاریخ انتقال اجساد را به ما بگویند. شوین در فرانسه با مسئولان در ارتباط است. او ما را در جریان جزئیات ماجرا قرار میدهد. تنها امروز دولت فرانسه تاریخ دقیق تولد آرتین را خواسته و هیچ حرف دیگری نزدند. شاید این تاریخ تولد در پیداشدن برادرزاده پانزدهماههام تأثیرگذار باشد. دولت حتی قرار است پول مراسم کفن و دفن را هم بدهد. در سردشت دو قبرستان وجود دارد؛ یکی از این آرامگاهها در نزدیکی خانهمان است. امیدوارم بتوانیم در این قبرستان، برادرم وخانوادهاش را خاکسپاری کنیم.»
رسول به اجبار رفت
علی همچنین از بیمیلی رسول به این سفر تلخ میگوید: «پس از این حادثه بود که خواهر شیوا به ما گفت که عروسمان اصرار داشته است تا مهاجرت کند. رسول نمیخواسته تن به این سفر دهد. از آنجا که سه خواهر و برادر شیوا در آلمان و انگلیس و سوییس زندگی میکردند او هم میخواست آینده فرزندانش تغییر کند.»
تماس مستندساز ایرانی با عموی آنیتا
«یک گروه کارگردانی و فیلمبرداری از تهران به سردشت آمده بود. نمیدانم برادرزادهام را از کجا انتخاب کرده بودند؛ از مدرسه یا به واسطه معرفی. گویا آنیتا تست میدهد برای فیلم درخت گردو اما قبول نمیشود. شاید اگر مسیر زندگیاش به سمت بازیگری سوق پیدا میکرد همگی زنده بودند.»
شرایط سخت مهاجرت
اما مهاجرت به کشور دیگر برای خانواده ایراننژاد شاید آخرین راهکار نبود. خانوادهای مقاوم و با قدرت که در این چندماه قرنطینههای طولانی در کوه و جنگل را تابآوردند و مسیرهای خطرناک را طی کردند.
تا آخرین لحظه کنار هم ماندند و با هم در آبهای نهچندان عمیق اما خطرناک مانش جان دادند. آنهایی که این مسیر را طی کردند تا به رویایشان برسند، حالا زندگی بهتری دارند؟
یکی از اقوام این خانواده که حالا در اتریش زندگی میکند، به «شهروند» از روزهای سخت و شرایط خاص کشوری میگوید که جای جذابی برای مهاجران نیست.
«اینجا هم شرایط سخت خودش را دارد. ما از این کشور هم راضی نیستیم. شاید زندگی در همان کشور خودمان خیلی بهتر بود اما ما هدفمان مهاجرت بود. حدود دوسالی است که به این کشور آمدهام اما همه آنچه میخواستیم، نیست. شاید از اینجا هم برویم.»
خانواده مهاجر
دیدگاه خوانندگان
۳۶
khyar - اوپسالا، سوئد
کسی که ۸۰۰ میلیون پول به قاچاقچی میده هرگز نمیتونه فقیر باشه.
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۰۶:۵۵
۲۹
آذرمیانه - آذربادگان، ایران
بله از فقر فرهنگی
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۹
۲۹
آذرمیانه - آذربادگان، ایران
بله از فقر فرهنگی
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۹
۳۶
khyar - اوپسالا، سوئد
کسی که ۸۰۰ میلیون پول به قاچاقچی میده هرگز نمیتونه فقیر باشه.
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۰۶:۵۵
۳۶
khyar - اوپسالا، سوئد
کسی که ۸۰۰ میلیون پول به قاچاقچی میده هرگز نمیتونه فقیر باشه.
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۰۶:۵۵
۲۹
آذرمیانه - آذربادگان، ایران
بله از فقر فرهنگی
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۹
۲۹
آذرمیانه - آذربادگان، ایران
بله از فقر فرهنگی
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۹
۳۶
khyar - اوپسالا، سوئد
کسی که ۸۰۰ میلیون پول به قاچاقچی میده هرگز نمیتونه فقیر باشه.
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۰۶:۵۵
۳۶
khyar - اوپسالا، سوئد
کسی که ۸۰۰ میلیون پول به قاچاقچی میده هرگز نمیتونه فقیر باشه.
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۰۶:۵۵
۲۹
آذرمیانه - آذربادگان، ایران
بله از فقر فرهنگی
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۹