این مادرو یادتونه که میگفت به بچه‌هاتون شیر سگ بدین تا شاید یکم وفادار بشن!

به قول دوستان نمیدونیم در گذشته اینها چی گذشته . شاید مادر خودخواهی بوده و یا شاید بچه هاش ذاتا نمک نشناس هستن. دومی امکانش بیشتره. چکیده تجربه عمر من قبلا هم گفتن این جملس: هیچ انسانی قابل اعتماد نیست شاید مادر. قابل اعتماد یعنی در آخر پات وایسه. فقط بعضی مادرا اینطورن. هرکی از انسانها خستش یه حیوون باهوش مثل گربه یا سگ یا پرنده بیاره نگهداره. اینگه خانوادت ترکت کنن فکر کنی یه غریبه میاد پایه میشه غلطه.

دقیقا مشابه همین اتفاق برای مادر بزرگ من افتاد. خاله من که ظاهرا یک آدم مذهبی و خیر است، خواهرکوچکترش را با خود همراه کرد تا آنها با همکاری یک دفتر اسناد رسمی ،سند خانه مادر بزرگ را به نام خودشان بزنند. خوشبختانه مادر من با آنها همکاری نکرد. من دلیل این کار را پرسیدم که خاله ام گفت وقتی مادر بزرگت بمیرد نصف این خانه را باید باید مالیات بدهیم، میخواهیم سند را انتقال دهیم تا مالیات ندهیم!!!. من مادر بزرگ را مطلع کردم و مادر بزرگ به دفتر اسناد رسمی رفت و مانع اتقال سند شد و همان جا آنها را طرد کرد. ولی خودش از غصه دق کرد و چند روز بعد سکته کرد و چهار ماه بعد هم فوت کرد (حدود یکسال پیش). مادر بزرگم تا آخرین لحظه عمرش ،دو دخترش را نفرین می کرد. خدا لغنت کند خاله من ( که متاسفانه مادر همسرم هم است) که این بلا را سر مادرش آورد. من حتی وقتی این رفتار را دیدم سعی کردم دخترش را طلاق بدهم چون می ترسم همسرم هم مثل مادرش سنگ دل و بد جنس باشد.

دقیقا مشابه همین اتفاق برای مادر بزرگ من افتاد. خاله من که ظاهرا یک آدم مذهبی و خیر است، خواهرکوچکترش را با خود همراه کرد تا آنها با همکاری یک دفتر اسناد رسمی ،سند خانه مادر بزرگ را به نام خودشان بزنند. خوشبختانه مادر من با آنها همکاری نکرد. من دلیل این کار را پرسیدم که خاله ام گفت وقتی مادر بزرگت بمیرد نصف این خانه را باید باید مالیات بدهیم، میخواهیم سند را انتقال دهیم تا مالیات ندهیم!!!. من مادر بزرگ را مطلع کردم و مادر بزرگ به دفتر اسناد رسمی رفت و مانع اتقال سند شد و همان جا آنها را طرد کرد. ولی خودش از غصه دق کرد و چند روز بعد سکته کرد و چهار ماه بعد هم فوت کرد (حدود یکسال پیش). مادر بزرگم تا آخرین لحظه عمرش ،دو دخترش را نفرین می کرد. خدا لغنت کند خاله من ( که متاسفانه مادر همسرم هم است) که این بلا را سر مادرش آورد. من حتی وقتی این رفتار را دیدم سعی کردم دخترش را طلاق بدهم چون می ترسم همسرم هم مثل مادرش سنگ دل و بد جنس باشد.

به قول دوستان نمیدونیم در گذشته اینها چی گذشته . شاید مادر خودخواهی بوده و یا شاید بچه هاش ذاتا نمک نشناس هستن. دومی امکانش بیشتره. چکیده تجربه عمر من قبلا هم گفتن این جملس: هیچ انسانی قابل اعتماد نیست شاید مادر. قابل اعتماد یعنی در آخر پات وایسه. فقط بعضی مادرا اینطورن. هرکی از انسانها خستش یه حیوون باهوش مثل گربه یا سگ یا پرنده بیاره نگهداره. اینگه خانوادت ترکت کنن فکر کنی یه غریبه میاد پایه میشه غلطه.

به قول دوستان نمیدونیم در گذشته اینها چی گذشته . شاید مادر خودخواهی بوده و یا شاید بچه هاش ذاتا نمک نشناس هستن. دومی امکانش بیشتره. چکیده تجربه عمر من قبلا هم گفتن این جملس: هیچ انسانی قابل اعتماد نیست شاید مادر. قابل اعتماد یعنی در آخر پات وایسه. فقط بعضی مادرا اینطورن. هرکی از انسانها خستش یه حیوون باهوش مثل گربه یا سگ یا پرنده بیاره نگهداره. اینگه خانوادت ترکت کنن فکر کنی یه غریبه میاد پایه میشه غلطه.

دقیقا مشابه همین اتفاق برای مادر بزرگ من افتاد. خاله من که ظاهرا یک آدم مذهبی و خیر است، خواهرکوچکترش را با خود همراه کرد تا آنها با همکاری یک دفتر اسناد رسمی ،سند خانه مادر بزرگ را به نام خودشان بزنند. خوشبختانه مادر من با آنها همکاری نکرد. من دلیل این کار را پرسیدم که خاله ام گفت وقتی مادر بزرگت بمیرد نصف این خانه را باید باید مالیات بدهیم، میخواهیم سند را انتقال دهیم تا مالیات ندهیم!!!. من مادر بزرگ را مطلع کردم و مادر بزرگ به دفتر اسناد رسمی رفت و مانع اتقال سند شد و همان جا آنها را طرد کرد. ولی خودش از غصه دق کرد و چند روز بعد سکته کرد و چهار ماه بعد هم فوت کرد (حدود یکسال پیش). مادر بزرگم تا آخرین لحظه عمرش ،دو دخترش را نفرین می کرد. خدا لغنت کند خاله من ( که متاسفانه مادر همسرم هم است) که این بلا را سر مادرش آورد. من حتی وقتی این رفتار را دیدم سعی کردم دخترش را طلاق بدهم چون می ترسم همسرم هم مثل مادرش سنگ دل و بد جنس باشد.

دقیقا مشابه همین اتفاق برای مادر بزرگ من افتاد. خاله من که ظاهرا یک آدم مذهبی و خیر است، خواهرکوچکترش را با خود همراه کرد تا آنها با همکاری یک دفتر اسناد رسمی ،سند خانه مادر بزرگ را به نام خودشان بزنند. خوشبختانه مادر من با آنها همکاری نکرد. من دلیل این کار را پرسیدم که خاله ام گفت وقتی مادر بزرگت بمیرد نصف این خانه را باید باید مالیات بدهیم، میخواهیم سند را انتقال دهیم تا مالیات ندهیم!!!. من مادر بزرگ را مطلع کردم و مادر بزرگ به دفتر اسناد رسمی رفت و مانع اتقال سند شد و همان جا آنها را طرد کرد. ولی خودش از غصه دق کرد و چند روز بعد سکته کرد و چهار ماه بعد هم فوت کرد (حدود یکسال پیش). مادر بزرگم تا آخرین لحظه عمرش ،دو دخترش را نفرین می کرد. خدا لغنت کند خاله من ( که متاسفانه مادر همسرم هم است) که این بلا را سر مادرش آورد. من حتی وقتی این رفتار را دیدم سعی کردم دخترش را طلاق بدهم چون می ترسم همسرم هم مثل مادرش سنگ دل و بد جنس باشد.

به قول دوستان نمیدونیم در گذشته اینها چی گذشته . شاید مادر خودخواهی بوده و یا شاید بچه هاش ذاتا نمک نشناس هستن. دومی امکانش بیشتره. چکیده تجربه عمر من قبلا هم گفتن این جملس: هیچ انسانی قابل اعتماد نیست شاید مادر. قابل اعتماد یعنی در آخر پات وایسه. فقط بعضی مادرا اینطورن. هرکی از انسانها خستش یه حیوون باهوش مثل گربه یا سگ یا پرنده بیاره نگهداره. اینگه خانوادت ترکت کنن فکر کنی یه غریبه میاد پایه میشه غلطه.

به قول دوستان نمیدونیم در گذشته اینها چی گذشته . شاید مادر خودخواهی بوده و یا شاید بچه هاش ذاتا نمک نشناس هستن. دومی امکانش بیشتره. چکیده تجربه عمر من قبلا هم گفتن این جملس: هیچ انسانی قابل اعتماد نیست شاید مادر. قابل اعتماد یعنی در آخر پات وایسه. فقط بعضی مادرا اینطورن. هرکی از انسانها خستش یه حیوون باهوش مثل گربه یا سگ یا پرنده بیاره نگهداره. اینگه خانوادت ترکت کنن فکر کنی یه غریبه میاد پایه میشه غلطه.

دقیقا مشابه همین اتفاق برای مادر بزرگ من افتاد. خاله من که ظاهرا یک آدم مذهبی و خیر است، خواهرکوچکترش را با خود همراه کرد تا آنها با همکاری یک دفتر اسناد رسمی ،سند خانه مادر بزرگ را به نام خودشان بزنند. خوشبختانه مادر من با آنها همکاری نکرد. من دلیل این کار را پرسیدم که خاله ام گفت وقتی مادر بزرگت بمیرد نصف این خانه را باید باید مالیات بدهیم، میخواهیم سند را انتقال دهیم تا مالیات ندهیم!!!. من مادر بزرگ را مطلع کردم و مادر بزرگ به دفتر اسناد رسمی رفت و مانع اتقال سند شد و همان جا آنها را طرد کرد. ولی خودش از غصه دق کرد و چند روز بعد سکته کرد و چهار ماه بعد هم فوت کرد (حدود یکسال پیش). مادر بزرگم تا آخرین لحظه عمرش ،دو دخترش را نفرین می کرد. خدا لغنت کند خاله من ( که متاسفانه مادر همسرم هم است) که این بلا را سر مادرش آورد. من حتی وقتی این رفتار را دیدم سعی کردم دخترش را طلاق بدهم چون می ترسم همسرم هم مثل مادرش سنگ دل و بد جنس باشد.