برگهایی از زندگی جان باختگان سقوط هواپیمای اوکراین (بخش دوم ) : صدف حاجی‌آقاوند ۲۷ ساله

در محاصره نیروهای امنیتی، ماموران دستکش به دست و سپاهیانی با چهره‌های عبوس، زنی سیاهپوش روی تابوت افتاده و ضجه می‌زند. او دکتر «مریم جعفری» مادر «صدف حاجی‌آقاوند»، یکی از جان‌باختگان هواپیمای اوکراینی است. صدای مداح که بلند می‌شود گریه‌ها جان می‌گیرند و دوربین از روی تابوت حرکت می‌کند و می‌رسد به میزی مملو از شمع‌های روشن و گل‌های پرپر سرخ زیبا و چهره زن جوانی که در قاب عکس می‌درخشد. ناک صدف حاجی‌آقاوند کمتر در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. دختری ۲۷ ساله و دانشجوی سال دوم رشته منابع انسانی در دانشگاه یورک در استان اونتاریو کانادا.
 

«ناز موید»، یکی از دوستان صدف در گفتگو با وب‌سایت دانشگاه یورک که هر دو در آن به تحصیل مشغول بودند از علاقه‌مندی صدف به مدلینگ گفته است: «صدف به‌عنوان مشاور زیبایی در یک فروشگاه محصولات بهداشتی کار می‌کرد. مدلینگ از علاقه‌مندی‌هایش بود. در یک عکاسی در تورنتو کار مدلینگ می‌کرد؛ با عشق»

 
صفحه فیس‌بوک استودیو آرش که در تورنتو به کار تصویربرداری و عکاسی از مجالس عروسی مشغول است و در طول یک سال گذشته صدف با آن‌ها همکاری داشته است با انتشار تصاویر او برای خانواده و دوستان صدف آرزوی صبر کرده و نوشته است: «مطلع شدیم که یکی از همکاران ما در سال گذشته «صدف حاجی‌آقاوند» در هواپیمای مسافربری اوکراینی سقوط کرده جان باخته است. با عمیق‌ترین همدردی‌ها به خانواده‌اش تسلیت می‌گوییم. با این امید که روح دختر شما در آرامش باشد.»
 
«امیرحسین سمیع‌زاده»، دوست‌پسر صدف حاجی‌آقاوند هم در گفتگویی که در وب‌سایت دانشگاه یورک منتشر شده است از او با عنوان «کسی که همیشه می‌خواست دیگران را بخنداند» یاد کرده و گفته است: «صدف همیشه می‌خندید. با صدای بچه‌گانه حرف می‌زد و من به او می‌گفتم نی نی. ولی روز قبل از پروازش به ایران هرچه کردم نخندید. خیلی مضطرب بود. هم نگران درس‌هایش بود و هم برای پروازش هنوز هیچ وسیله‌ای جمع نکرده بود.»
 
او می‌گوید صدف می‌خواست برای سه هفته به دیدار مادرش برود: «از این غصه می‌خورم که او قرار بود شش ژانویه برگردد اما مجبور شد بلیطش را عوض کنم و پروازش را به هشتم منتقل کند تا یک کار ناتمام را آنجا تمام کند.»
امیر از روحیه و امید به زندگی صدف حرف زده و گفته است: «روز قبل از پروازش به ایران یادم می‌آید درباره یک دوست نزدیک با او حرف می‌زدم که به سرطان مبتلا شده است. به او گفتم صدف من خیلی می‌ترسم. صدف گفت امیر ترس به خودت راه نده. این زندگیست. باید به غم‌ها بگوییم بروند.»
 
صدف حاجی‌آقاوند یک ماه قبل موفق شده بود محلی را برای انجام یکی از کارهای موردعلاقه‌اش بخرد و آماده کند. جعبه‌های مبلمان باز نشده آنجا به انتظار بازگشتنش باقی‌ مانده‌اند. امیر می‌گوید: «می‌گفت وقتی برگردم جعبه‌ها را باز می‌کنیم و اینجا را دکور می‌کنیم. ما هیچ‌وقت این شانس را پیدا نمی‌کنیم چون او هیچ‌وقت برنمی‌گردد.»
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۳۸
scandal - برلین، آلمان

...به این مملکت که هر وقت به ایران سفر کردم، دل مرده و سرشکسته و مبهوت به خاک آلمان بوسه زده برگشتم!....
‌پنجشنبه ۰۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۴
۲۹
آذرمیانه - آذربادگان، ایران

خدا بیامرزدشون انشالا قاتلینش به مرکز جهنم ارسال بشند البته در عکس اول یه میزان کم حالت جلف اینستاگرامی داشتند ایشون ولی خدا میبخشه.
‌پنجشنبه ۰۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۸
۵۰
Kumasi - هرتسلیا، اسرائیل

[::آذرمیانه - آذربادگان، ایران::]. کمترمزه بریز، سعی کن به ... نداشته ات فکرکنی .....رژیم سوار بر رودخانه ای از خون شده وبزودی سران حکومت غرق خواهند شد....اندکی صبر....
جمعه ۰۴ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۶
۲۹
آذرمیانه - آذربادگان، ایران

[::Kumasi - کوماسی، غنا::]. بخاب بابا ....
شنبه ۰۵ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۱:۰۳
۴۰
مدونا - نیویورک، ایالات متحده امریکا

[::آذرمیانه - آذربادگان، ایران::]. گوش تلخ عقده ای . جهنمی تو عقده حسود ....که داری میسوزی . از ....بپرسی مطعنم .....!
شنبه ۰۵ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۲
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.