همسرکشی با ترخیص از تیمارستان
رأی دهید
ظهر چهارشنبه 11 دی، پسرنوجوانی به کلانتری 164 قائم رفت و از ناپدید شدن مادرش خبر داد. او گفت: دیروز من امتحان داشتم و به مدرسه رفته بودم، برادر بزرگم هم که 30 سالش است در محل کارش بود. ساعت 12 ظهر به خانه برگشتم اما از مادرم خبری نبود، پدرم گفت برای خرید از خانه خارج شده است. هر چه منتظر مادرم ماندیم خبری از او نشد. تلفن همراهش خاموش بود و دوست و آشنا هم از او بیخبر بودند. تا شب منتظر ماندیم اما وقتی به خانه نیامد نگرانی ما چند برابر شد چون سابقه نداشت مادرم بدون آنکه به ما اطلاع دهد خانه را ترک کند. از طرفی پدر و مادرم باهم اختلاف دارند. من به پدرم خسرو مشکوک هستم و تصور میکنم او میداند چه اتفاقی برای مادرم رخ داده است.
با اظهارات پسر نوجوان بلافاصله موضوع تحت بررسی قرار گرفت. باتوجه به شواهد موجود، احتمال قتل خانوادگی قوت گرفت و موضوع به بازپرس جنایی اعلام شد.بدین ترتیب بازپرس غلامی دستور بازداشت خسرو را صادر کرد.
اعتراف به جنایت
خسرو پس از انتقال به کلانتری زمانی که در مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت به قتل همسرش اعتراف کرد و مدعی شد پس از به قتل رساندن همسرش جسد را مثله کرده و در ارتفاعات قوچک لواسانات رها کرده است. با اعتراف مرد میانسال بازپرس غلامی و تیم بررسی صحنه جرم به همراه متهم راهی ارتفاعات لواسانات شدند. بدین ترتیب جست و جو از ساعت 4:30 بعد از ظهر چهارشنبه آغاز و تا ساعت 10:30 شامگاه ادامه یافت. نتیجه 6 ساعت جست و جوی تیم جنایی کشف قسمتی از جسد مثله شده زن میانسال بود.
بدین ترتیب دستور انتقال متهم به پزشکی قانونی برای بررسی سلامت روانی او صادر شد.
گفتوگو با متهم
چرا همسرت را کشتی؟
مدام مرا سرزنش میکرد. مدتی قبل ارثیه پدریام را تقسیم کردیم و همسرم مدام به من سرکوفت می زد که چرا سهم تو از همه کمتر است. او میگفت خواهر و برادرهایت سهم ارث تو را برداشتهاند. از من میخواست که به سراغ آنها بروم و ارث پدریام را که آنها تصاحب کردهاند بگیرم. می گفت تو مشکل روانیداری این ماجرا ادامه داشت تا اینکه 45 روز قبل از این حادثه همسرم دو نفر را اجیر کرد تا مرا به زور به بیمارستان روانی ببرند.
چند روز در بیمارستان بستری بودی؟
۴۵ روز و پزشک معالجم گفت میتوانی بهصورت موقت از بیمارستان روانی ترخیص شوی. بعد از اینکه به خانه آمدم دوباره با همسرم به خاطر همان موضوع ارثیه دعوایمان شد. عصبانی شده بودم و ناگهان دستم را روی گلویش گذاشتم و فشار دادم. به خودم که آمدم متوجه شدم که دیگر نفس نمیکشد. نمیدانستم چکار کنم، اگر بچه هایم به خانه میآمدند و با جسد مادرشان مواجه میشدند همه چیز لو میرفت.من نمیتوانستم جسد را از خانه خارج کنم. به همین دلیل به داخل حمام رفتم و جسد همسرم را مثله کردم. یک ساعتی طول کشید و بعد از آن قسمتهای جسد را داخل کیسههای نایلونی کرده و تمام کیسهها را در صندوق عقب خودروام قرار دادم.
جسد را کجا بردی؟
بهسمت ارتفاعات قوچک لواسانات رفته و هر قسمتی از جسد را در گوشهای از جاده رها کردم. سعی میکردم تکه های جسد را با فاصله بیندازم که کسی شک نکند و قبل از رها کردن تمام آن گیر نیفتم. بعد از آن هم به خانه آمدم و به دروغ به بچه هایم گفتم که مادرشان برای خرید از خانه خارج شده است.