قصه دروغ آدم ربایی !
رأی دهید
دختر 13 ساله ای که مدعی بود به خواست مادرش و برای جلوگیری از آبروریزی خانوادگی ماجرای ساختگی آدم ربایی را مطرح کرده است درباره حقیقت ماجرای فرار از خانه به کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی گفت: مدتی قبل زمانی که با یکی از دوستانم به پارک رفته بودیم متوجه نگاه های عاشقانه جوانی شدم که روی نیمکت پارک نشسته ودست نوشته ای را به سوی من دراز کرده بود من هم به سویش رفتم و تکه کاغذی را که شماره تلفن اش روی آن نوشته شده بود از دستش گرفتم.
بدین ترتیب ارتباط تلفنی من و «جمیل» آغاز شد. اما زمانی فهمیدم که او تبعه خارجی است و مجوز اقامت در ایران را ندارد که دیگر به او دل باخته بودم. «جمیل» که 23 سال داشت با ابراز علاقه به من ادعا می کرد پس از آن که با یک دختر ایرانی ازدواج کند می تواند مجوز اقامت و شغل را به طور رسمی از دولت بگیرد.
من هم که هیچ اطلاعی از قوانین اقامت اتباع خارجی نداشتم حرف هایش را باور می کردم. خلاصه این ارتباط تلفنی به دیدارهای حضوری کشید و من هر روز بیشتر به جمیل علاقه مند می شدم، اما این رابطه خیابانی را به خاطر ترس از سرزنش های خانواده ام پنهان کردم تا این که جمیل به خواستگاری ام آمد.
اما پدرم وقتی فهمید که او یک جوان تبعه خارجی است به شدت با این ازدواج مخالفت کرد مادرم نیز معتقد بود من هنوز به سن ازدواج نرسیده ام و اختلاف سنی زیادی نیز با خواستگارم دارم. اما من که دچار هیجانات روحی شده بودم مقابل خانواده ام ایستادم و به آن ها گفتم می خواهم با جمیل ازدواج کنم پدرم که انتظار چنین واکنشی را نداشت با عصبانیت مرا تهدید کرد که از خانه بیرونم می کند.
پس از چند دقیقه درگیری لفظی ناگهان تصمیم احمقانه ای گرفتم و بدون آن که به عواقب چنین تصمیمی فکر کنم به جمیل زنگ زدم و گفتم می خواهم از خانه فرار کنم! او هم گفت چند دقیقه بعد به دنبالم می آید وقتی صدای موتور جمیل را شنیدم به آرامی و پنهانی از منزل خارج شدم و جمیل مرا به منزل خودشان برد و در زیرزمین خانه آن ها پنهان شدم.
روز بعد برادر جمیل که در جریان موضوع قرار گرفته بود مرا در نزدیکی منزلمان رها کرد این درحالی بود که خانواده ام غیبت ناگهانی مرا به پلیس گزارش داده بودند و نیروهای انتظامی به دنبال من می گشتند.
آن روز مادرم که فهمید من شب را در خانه جمیل بودم از من خواست برای جلوگیری از آبروریزی خانوادگی قصه آدم ربایی ساختگی را برای پلیس بازگو کنم. بالاخره وقتی ماموران انتظامی متوجه بازگشت من به منزل شدند از من خواستند تا چگونگی وقوع آدمربایی را توضیح بدهم من هم گفتم ساعت 6 بعدازظهر وقتی از خانه بیرون آمدم ناگهان موتورسواری که قبلا خواستگارم بود چاقویی را زیرگلویم گذاشت و با توسل به زور مرا به منزلشان برد و زندانی کرد.
از سوی دیگر مادر خواستگارم که در طبقه پایین همان منزل سکونت داشت در جریان ماجرا قرار گرفت ولی هیچ اقدامی برای آزادی من نکرد.آن پسر قصد داشت مرا به طور غیرقانونی به یکی از کشورهای همسایه منتقل کند که برادرش موضوع را فهمید و مرا به زیرزمین منزل یکی از بستگانشان در منطقه گلشهر مشهد برد که از من مراقبت کنند ولی زمانی که متوجه شدند پلیس در جست وجوی من است خیلی ترسیدند بعد هم برادر خواستگارم مرا در نزدیکی منزلمان رها کرد و ...
دختر 13 ساله ادامه داد اگرچه من داستان ساختگی مادرم را برای پلیس بازگو کردم اما وقتی با سوالات افسر پرونده مجبور می شدم برای گفتن یک دروغ چند ماجرای دروغین دیگر را سرهم کنم خودم نیز گیج شدم و فهمیدم که پلیس این داستان را باور نمی کند.
آخر هم مجبور شدم حقیقت موضوع را بازگو کنم ولی الان که به عواقب ازدواج با اتباع خارجی پی بردم از رفتارهایم شرمنده شدم و پشیمانم اما ای کاش ...