بوقچیهای دیروز لیدرهای امروز؛ عاشق یا سودجو؟
رأی دهید
فرامرز ظلی دروازهبان سابق تیم ملی درباره نسل اول بوقچیها به رادیو ورزش میگوید: "سال ۴۱ مقابل شاهین بازی داشتیم. روی سکوها فردی را دیدم که یک نفس بوق میزند. دورانی پر از عشق و زیبایی بود که اصالت و شرافت داشت. هیچ کلمات بدی شنیده نمیشد و همه چیز معنای فتوت و جوانمردی داشت."
محمدابراهیم نایب عباسی معروف به ممد بوقی حتی اگر نخستین سردسته گروه مشوقین در امجدیه نباشد، به خاطر اهمیت و اثر گذاریاش پدر بوقچیها در تاریخ فوتبال ایران نامیده شده.
بوقهای خاطرهساز او برای تیم ملی، شاهین، پرسپولیس و تیمهای گیلانی، باعث شد حتی نزد تیمهای رقیب نیز محبوب باشد.
شهپر خواننده سرشناس لالهزاری در ترانه فوتبالیاش، شعر "ممد بوقی بوق بزن - ممد بوقی بوق بزن" را تکرار میکند و بلافاصله نوای آهنگین بوق ۱۲ شاخه در تشویق تیم ملی ایران به گوش میرسد.
ممد بوقی در فیلم سینمایی عمو فوتبالی (۱۳۵۴) به کارگردانی سعید مطلبی، در کنار ایرج قادری، گلی زنگنه و بهمن مفید ایفای نقش کرد.
پاتوق اصلی سردستههای هواداران پرسپولیس، قهوهخانهای در میدان بهارستان بود که به حاج شعبان نیک صفت در میدان بهارستان تعلق داشت؛ محیطی مستقل از باشگاه.
بسیاری از شعارهای هواداری که همچنان در ورزشگاهها سر میدهند، در همان قهوهخانه ساخته شد.
همشهری تماشاگر مینویسد امیر مسعود برومند کاپیتان سابق تیم ملی، زمانی که منصب دولتی داشت او را به عنوان آبدارچی استخدام کرد تا صاحب حقوق ماهیانه شود.
رضا احدی، بازیکن پیشین استقلال گفت: "وظیفه ما بود به عیادتش برویم. باید به حسن تارزان کمک میشد. او در آخرین روزهای زندگیاش بیشتر منتظر اهالی سرشناس فوتبال بود تا کمک مالیشان."
عبدالصمد مرفاوی، مهاجم پیشین استقلال و تیم ملی هم در این رابطه گفت: "حسن آقا یک استقلالی متعصب بود. ما بی معرفتی کردیم به دیدن او نرفتیم. حتی قرارشد دسته جمعی به منزلش برویم اما آدرسش را پیدا نکردیم."
نسبت چندانی بین وظایف و رفتار آن بوقچیها با افرادی که حالا به عنوان لیدر شناخته میشوند، وجود ندارد.
تفاوتها به قدری چشمگیر است که برای نمونه، بسیاری از لیدرهای کنونی هیچگاه لب به بوق نزدهاند و مسئولیتهای دیگری برایشان تعریف شده.
اردیبهشت ۱۳۵۱ تماشاچیان روبروی جایگاه امجدیه، جامی را به حسین کلانی از اسطورههای فوتبال ایران اهدا کردند که نام اهدا کنندگان، روی آن حکاکی شده بود؛ بوقچیها و سردستههای مشوقین از فتحالله غریبنواز تا محمدرضا تهرانی، رضا ریسمانچیان و رضا آبادانی.
حسین کلانی به سایت جام تخت جمشید گفته: "هنگامی که به این کاپ مینگرم چهره تک تک این عزیزان که متاسفانه اغلب در قید حیات نیستند در نظرم مجسم میشود. با حمایتها، مهربانیها و به ویژه بیتوقعیشان. کوچکترین توقعی از ما و باشگاه نداشتند که هیچ، بلکه کلی هم از خود گذشتگی میکردند."
آقای گل پیشین جام ملتهای آسیا درباره ممد بوقی میگوید: "او برای ورود به امجدیه بلیت میخرید. مثل سایر مشوقها، کریم صبوری، قدرتالله خلیلی و یکی که نامش را فراموش کردم و او را لیمو صدا میزدند. اینها استثنا بودند. حق بزرگی بر گردن فوتبال مملکت دارند و قدردان تک تکشان هستم."
سیفعلی حبیبنژاد هم بوق ۱۲ شاخه داشت. ملقب به سهراب بوقی که چندین دهه برای تاج در بوقش میدمید.
تعدادشان پرشمار است. علی مانگا، موسیو، رضا صفاریان ملقب به رضا چاچا که از خوزستان چهره شد. مارشال در امجدیه، یوسف چوپانی مقلب به یوسف چوبان در تبریز، حسین عسگری ملقب به شلغم در استادیوم آزادی.
یک دهه پس از مرگ ممد بوقی در دی ۷۱، باشگاهها روی سکوها به چیزی بیش از نفس گرم بوقچیها نیاز داشتند.
ابراهیم افشار نوشته است: "همچون دایناسورهایی بیکس و تهیدست منقرض شدند و در انزوا مردند. بوقچیها را میگویم. هرکدام برای خودشان آخر عاشقیت بودند. آخر تباهشدگی و عشق سیاه."
پول هنگفتی همراه با نظامیها، چهرههای سیاسی، مقامهای دولتی و نمایندگان مجلس وارد فوتبال شده بود که مناسبات کهنه و بیآلایش این رشته ورزشی را تغییر میداد.
مدیران باشگاهها به عواملی نیاز داشتند که صداهای مخالف روی سکوها را خاموش کنند. افرادی که بتوانند شعارهای مورد نظر باشگاه را کوک کنند.
مدیران میخواستند نبض سکوها را در اختیار بگیرند و خودشان تصمیم بگیرند که چه کسانی بیشتر تشویق شوند یا برعکس، علیه چه کسانی شعار سرداده شود.
اکبر غمخوار در پرسپولیس، پایهگذار عصر جدید بود. او قصد داشت سکوهای هوادار علی پروین را تضعیف کند و همین موضوع باعث شد شبکهای سازمانیافته از لیدرهای حقوق بگیر متولد شود که پیامدش سکوهایی ملتهب بود و ایجاد دو دستگی بین هواداران.
مدیر عامل وقت استقلال نیز تشکیلات مشابهی را راهاندازیکرد. این اقدامات به طرز عجیبی مورد حمایت سازمان تربیت بدنی قرار گرفت. مقامهای ورزشی ایران از سازماندهی لیدرها استقبال کردند. آنان لباس یکرنگ پوشیدند. بازوبند بستند و در بازیهای مهم پس از جلسه مشترک با مسئولین حراست، در سکوها مستقر شدند.
حالا دیگر خبر زد و خورد لیدرها، باجگیری، تهدید، فحاشی، ایفای نقش در انعقاد قرارداد بازیکنان و حضورشان در رختکن یا اتوبوس تیم، کسی را متعجب نمیکند. گزارشهایی از سوابق بزهکاری و جرایم برخی لیدرها به خاطر توزیع موادر مخدر نیز در رسانهها منتشر شده.
چرا سوابق کیفری لیدرها، مدیران باشگاهها را وادار به تغییر آنها نمیکند؟ برای اینکه تسلط بر سکوها برای مدیران در اولویت قرار دارد.
به طرز شگفتآوری، حتی خبر آسیب فیزیکی توسط لیدرها به برخی هواداران در تمرینات یا استادیوم، باعث واکنش درخوری از جانب مدیران باشگاهها نمیشود.
برخی از مدیران و گاهی مربیان برای مهار سکوهای معترض، خشونت لیدرها را نادیده گرفتند. لیدرهایی که از آنها حقوق میگیرند یا وابستهاند. لیدرهایی که حتی وقتی برای جرایمی از قبیل مواد مخدر یا بزهکاری (حتی در محیطی غیر مرتبط با فوتبال) بازداشت شدند، با وثیقه چهرههای فوتبالی از بازداشتگاه بیرون آمدند.
افشار لفظی از لیدرهای استقلال که بینی سرپرست تیم جوانان این باشگاه را شکسته بود، به نوشته سایت آی اسپورت با ضمانت علیرضا منصوریان آزاد شد. منصوریان که از مربیان خوب فوتبال ایران است، سر تمرین استقلال برای لفظی جشن تولد گرفت.
لفظی که خبرنگار صداوسیما را هم کتک زده بود، پسرش را توسط حمید استیلی برای "تست گیری" به تمرین تیم فوتبال المپیک ایران فرستاد. لفظی همچنین از سوی مهدی تاج، رئیس فدراسیون فوتبال ایران برای تشویق تیم ملی به سفرهای خارجی اعزام میشود.
او وقتی به برنامه زنده صداوسیما دعوت شد، مهدی امیرپور روزنامهنگار ورزشی در توییتر نوشت: "لیدر بدنام و بزهکار استقلال که چند پرونده اخلاقی و قضایی دارد، مهمان «شبهای فوتبالی» بود؛ تاسف برای مدیران سختگیر صداوسیما."
این موضوع مختص یک تیم خاص نیست و همه تیمهای پرطرفدار را در برمیگیرد. درگیری فیزیکی علی دایی با لیدر پرسپولیس در دوران مدیریت حبیب کاشانی جزو خبرسازترین حوادث فوتبالی در سالهای اخیر بوده.
هنگام تغییر مدیران یا سرمربیان، بین سکوها اختلاف پیش میآمد. لیدرهای سرسپرده به مدیر یا مربی قبلی، حاضر به چشمپوشی از منافع قبلیشان نیستند.
در طرف مقابل، مدیری که تازه آمده سعی میکند توافق مدیران پیشین با لیدرها را تکرار کند. گاهی امتیازاتی که لیدرها از مدیر قبلی گرفتهاند چنان چشمگیر است که مدیر جدید چارهای جز حذف لیدر قبلی و استخدام لیدر جدید ندارد.
این موضوع، بحرانساز شده و سکوها را در برابر هم قرار میدهد. خصوصاً سکوهای تعیین کنندهای که هواداران دو آتشه در آن مستقر میشوند.
در طرف مقابل، بوقچیها و مشوقینی که بدون چشمداشت از تیم مورد علاقهشان طرفداری میکنند در تنگنا قرار گرفتهاند. هرگاه ساز مخالف بزنند، متهم میشوند به خط گرفتن و باجخواهی.
هر رقابتی که به آشوب کشیده میشود، نه مسئولین برگزاری مسابقه خود را مقصر میدانند، نه مسئولین ورزشگاه و نه نیروی انتظامی. همه دست اندرکاران برگزاری بازی پای خود را عقب کشیده و انگشت اتهام را به سمت لیدرها نشانه میروند.
فتاحی مسئول برگزاری مسابقات میگوید با جوی که در ورزشگاهها به راه افتاده و ناهنجاری و بیاخلاقی شدت یافته، سازمان لیگ ابلاغیه انحلال کانون هواداران را به باشگاهها فرستاده. این مسئولیت از فصل جدید به عهده معاونت فرهنگی باشگاههاست.
توضیحات فتاحی مبهم است. آیا معاونت فرهنگی قرار است با بوق و شیپور، اداره سکوهای هواداری را به عهده بگیرد؟
فتاحی به خاطر حوادث فینال جام حذفی محروم شده بود اما اشارهای به سهم احتمالی خودش و سازمان لیگ در جنجالهای فوتبال ایران نمیکند. تصاویری از درگیری فیزیکی او با عوامل تیمها نیز در صداوسیما پخش شده.
خبر انحلال کانونهای هواداری در شرایطی منتشر شد که هواداران بی صبرانه منتظر آغاز فصل جدید لیگ برترند. رقابتهایی پر ابهام که قرار است از ۳۱ مرداد و با سه هفته تاخیر آغاز شود.