آیا ممکن است زبان مادریمان را فراموش کنیم؟
رأی دهید
در آشپزخانهام، در لندن نشستهام و تلاش میکنم از پیامی که برادرم برایم فرستاده است سر دربیاورم.
او در سرزمین مادریام، آلمان زندگی میکند. ما با هم آلمانی حرف میزنیم، زبانی که سرشار از واژههای عجیبوغریب است، اما این کلمه را تابهحال نشنیدهام: fremdschämen به معنای شرمندگی به جای دیگری یا از رفتار دیگری (واژهای آلمانی که معادلی به زبانهای دیگر ندارد).
مغرورتر از آن هستم که از او بپرسم این واژه چه معنایی دارد. بالاخره خودم معنایش را پیدا میکنم، هنوز این برایم کمی دردناک است که دریابم پس از سالها زندگی در خارج از کشور، زبان مادریام گاهی برایم زبان خارجی محسوب میشود.
بسیاری از مهاجران قدیمی خوب میدانند که چطور زبان مادری آدم کمکم رنگوجلای خود را از دست میدهد. به نظر جریان کاملاً روشن است: هرچه زمان بیشتری دور باشید، زبان مادریتان بیشتر صدمه میخورد. اما این نسبت همیشه نسبتی مستقیم نیست.
در واقع کارکرد علمی چرایی و چهزمانی و چگونگی فراموشی زبان مادری بسیار پیچیده است و اغلب هم روالی مرسوم و عادی نیست.
روشن شده است که مدت زمان دور بودن شما همیشه اهمیت ندارد. معاشرت و تماس با گویندگان زبان مادری در خارج از کشور مهارتهای زبان مادری شما را کاهش میدهد و مسائل عاطفی و احساسی مانند آسیبهای روحی و روانی بزرگترین عامل مؤثر در این زمینه است.
فقط مهاجران قدیمی نیستند که در معرض این فراموشی قرار میگیرند، تقریباً همه کسانی که زبان دومی را انتخاب میکنند با این موضوع مواجهند.
مونیکا اشمیت، زبانشناس دانشگاه اسکس در جنوب شرقی انگلستان، میگوید: "در همان لحظهای که شروع به یاد گرفتن زبان دیگری میکنید، دو سیستم با یکدیگر شروع به رقابت میکنند".
اشمیت از محققان برجسته در زمینه فرسایش زبانی است، زمینه تحقیقی رو به گسترشی که به این موضوع میپردازد که چرا ما زبان مادریمان را فراموش میکنیم. در بچهها، این پدیده تا حدی تفسیرپذیرتر است چون مغز آنها معمولاً انعطافپذیری و سازگاری بیشتری دارد. تا سن حدود ۱۲ سالگی، مهارتهای زبانی فرد بسیارآسیبپذیرند. تحقیقات نشان داده است که حتی بچههای ۹ ساله ممکن است وقتی از کشوری که در آن به دنیا آمدهاند دور شوند، زبان مادری خود را به طور کامل فراموش کنند.
افراد مسنتر اگر آسیبهای روحی و روانی را از سر گذرانده باشند بیشتر احتمال دارد که زبان مادری خود را فراموش کنند. اما در بزرگسالان، زبان مادری جز در موقعیتها و شرایط استثنایی، بعید است که کاملاً از بین برود و فراموش شود.
برای مثال، اشمیت به تحلیل زبان آلمانی پناهندگان آلمانی یهودی زمان جنگ در بریتانیا و ایالات متحده پرداخت. عامل اصلی مؤثر بر مهارتهای زبانی آنها این نبود که چه مدت خارج از کشورشان بودهاند یا چند سالشان بوده است که کشورشان را ترک کردهاند بلکه این بوده که چه میزان آسیبهای روحی و روانی به عنوان قربانیان آزارهای نازیها کشیدند.
کسانی که آلمان را در اوایل رژیم نازی، پیش از جنایتهای هولناک ترک کردهاند زبان آلمانی را بهتر حرف میزنند، با اینکه مدت بیشتری در خارج از کشورشان بودهاند. آنهایی که دیرتر کشورشان را ترک کردهاند، بخصوص پس از قتلعام ۱۹۳۸، معروف به شب بلورین (حمله به خانهها و مغازهها و کنیسههای یهودیان و شکستن شیشههای آنها) به سختی به آلمانی حرف میزنند یا اصلاً آن را فراموش کردهاند.
اشمیت ادامه میدهد: "کاملاً روشن است که این نتیجه آسیب روحی و روانی است، با اینکه آلمانی زبان کودکی و خانه و خانواده برای آنها بوده است اما در عینحال زبان خاطرات تلخ و دردناک هم بوده است. پناهندگان خیلی آسیبدیده این زبان را در درون خود سرکوب میکنند. چنان که یکی از آنها میگفت: "من حس میکنم آلمان به من خیانت کرد. امریکا کشور من و انگلیسی زبان من است."
جابهجایی زبان
چنین فراموشی و فقدانی مورد کمیاب و نادری است. در بیشتر مهاجران، زبان مادری کموبیش همراه با زبان جدید به زندگی خود ادامه میدهد. این که زبان اول چقدر خوب بماند بستگی بسیار زیادی به مهارتهای درونی فرد دارد: افرادی که به طور معمول مهارتهای زبانی خوبی دارند، زبان مادری خود را نیز بهتر حفظ میکنند، هرچقدر هم که دور از سرزمین خود باشند.
اشمیت میگوید: "اما روانی و شیوایی زبان مادری به چگونگی سامان دادن زبانهای مختلف در مغز بستگی دارد. تفاوت اساسی میان مغز فرد تکزبانه و دوزبانه این است که وقتی دو زبانه شوید، باید نوعی اتاقک کنترل در مغز و ذهن خود داشته باشید که جابهجایی بین دو زبان را ممکن کند".
اشمیت مثالی میزند: وقتی او به چیزی در برابرش نگاه میکند، ذهن او میان دو واژه انتخاب میکند، برای مثال واژه انگلیسی 'desk' (به معنای میز) و واژه آلمانی 'Schreibtisch' (او آلمانی است و این واژه به معنای میزتحریر است) وقتی او در محیط و فضای انگلیسی زبان قرار داشته باشد، واژه آلمانی را در ذهنش کنار میگذارد و واژه انگلیسی را انتخاب میکند و برعکس. اگر این کارکرد تنظیمی ضعیف باشد، گوینده ممکن است تلاش و تقلای بسیاری برای یافتن واژه صحیح کند یا مدام از واژههای زبان دیگر استفاده کند.
نشست و برخاست و معاشرت با همزبانان و گویندگان زبان مادری کارها را بدتر میکند چون وقتی بدانید مخاطبانتان هر دو زبان را متوجه میشوند انگیزه زیادی برای چسبیدن فقط به یک زبان باقی نمیماند. نتیجه هم معمولاً نوعی زبانترکیبی است.
در لندن که یکی از چندزبانهترین شهرهای دنیاست، این زبان ترکیبی بسیار رواج دارد تا حدی که شبیه نوعی گویش شهری آن شده است.
در این شهر مردم به بیش از ۳۰۰ زبان گوناگون حرف میزنند و بیش از ۲۰ درصد از لندنیها زبانمادری غیر از انگلیسی دارند. درپیادهروی در پارکهای شمال لندن، من چندین نمونه از آن را مشاهده کردم. از لهستانی تا کرهای که همه کمی تا قسمتی با انگلیسی در آمیخته بودند.
دو دلداده روی زیرانداز پیکنیکشان دراز کشیدهاند و به ایتالیایی با هم گپ میزنند. ناگهان یکی از آنها با هیجان گفت: "من فراموش کردم la finestra را ببندم! " (جمله به انگلیسی گفته شد اما واژه پنجره به ایتالیایی ادا شد).
بعضی از مهاجران کوبایی که به میامی آمدهاند، بر اثر ارتباط با کلمبیاییها و مکزیکیها گویش منطقهای خاصی برای خود پیدا کردهاند. در زمین بازی، سه زن با هم خوراکی میخورند و به عربی صحبت میکنند. پسرکی به طرف یکی از آنها میدود و فریاد میزند: " عبدالله به من حرف بد میزند! " مادرش در پاسخ او جملهاش را با "گوش کن...!" به انگلیسی شروع کرد و دنباله جمله را به عربی ادامه داد.
البته جابهجایی زبانی مثل فراموش کردن آن نیست اما اشمیت چنین استدلال میکند که در طول زمان این جابهجایی غیررسمی کار مغز و ذهن را برای ماندن بر یک مسیر زبانی دشوار میکند: "شما خودتان را در مارپیچ شتابندهای از جابهجایی و تغییر زبانی مییابید."
حرف بزنید
لارا دومینگیوئز، زبانشناس دانشگاه ساوتهمپتون در جنوب انگلستان، وقتی دو گروه از مهاجران قدیمی یعنی اسپانیاییهای مقیم بریتانیا و کوباییهای مقیم ایالات متحده را با هم مقایسه کرد، متوجه کارکرد مشابهی شد.
اسپانیاییها در مناطق مختلف بریتانیا زندگی میکنند و بیشتر آنها به انگلیسی صحبت میکنند. کوباییها همه در میامی، شهری با جمعیت زیادی از اهالی امریکای لاتین زندگی میکنند و همیشه اسپانیایی صحبت میکنند.
دومینگیوئز میگوید: "مشخص است که همه اسپانیاییزبانهای بریتانیا میگویند 'اوه... ما کلمهها را فراموش کردهایم' این همان چیزی است که بیشتر مردم میگویند: 'برای ما سخت است که کلمه مناسب را پیدا کنیم. بخصوص اگر از واژههای مربوط به کارمان باشد".
او به عنوان اسپانیاییزبانی که بیشتر زندگی حرفهای خود را خارج از کشورش سپری کرده است، از این تلاش و کشمکش به خوبی آگاه است، و به من در این مورد گفت: "فکر کنم اگر قرار بود این گفتگو را به اسپانیایی و با فردی اسپانیاییزبان انجام دهم بعید میدانم از پس آن برمیآمدم."
هرچند وقتی او زبان افراد مورد آزمایشش را تحلیل کرد متوجه تفاوت آشکاری شد. اسپانیاییهای منزوی به طور کامل و بهخوبی زیربنای دستور زبان خود را حفظ کرده بودند اما کوباییها که به طور مداوم از زبان مادری خود استفاده میکردند، رد و نشان زبان خود را به طور مشخصی از دست داده بودند.
عامل اصلی در این زمینه تأثیر زبان انگلیسی نبود، بلکه گونههای مختلف زبان اسپانیایی بود که در میامی به آن سخن گفته میشد. به عبارت دیگر، کوباییها بیشتر مانند کلمبیاییها یا مکزیکیها حرف میزدند.
در واقع، وقتی دومینگیوئز پس از اقامتش در امریکا به اسپانیا بازگشت، جایی که دوستان مکزیکی زیادی داشت، دوستانش در وطن به او گفتند که او حالا کمی شبیه مکزیکیها حرف میزند. نظریه او این است که هرچه دو زبان یا گویش به هم نزدیکتر و شبیهتر باشند، بیشتر احتمال دارد که بر زبان مادری ما اثر بگذارند و آن را دگرگون کنند.
او این موضوع را مناسبتی میبیند که باید گرامی داشته شود. اثبات قدرت اختراع و خلاقیت انسان.
در همان لحظهای که شروع به یاد گرفتن زبان دیگری میکنید، دو سیستم با یکدیگر شروع به رقابت میکنند او ادامه میدهد: " فرسایش زبانی چیز بدی نیست. جریانی کاملاً طبیعی است. این مردم تغییراتی در دستور زبانشان ایجاد کردند تا زبانشان تناسب بیشتر و بهتری با واقعیت محیط اطرافشان پیدا کند. هر آنچه به ما اجازه یاد گرفتن زبان را میدهد، حتماً به ما اجازه ایجاد چنین تغییراتی در آن را هم میدهد."
بسیار خوب است که یادآوری کنیم از دیدگاه زبانشناسی، چیزی به نام وحشتناک بودن در زبان خود وجود ندارد.
فرسایش زبان مادری هم برگشتپذیر است، حداقل در بزرگسالان: گاهی یک سفر به وطن برای این امر کافی است. هنوز برای بسیاری از ما، زبانمادریمان پیوندی عمیق با هویت درونی و خاطرات و وجودمان دارد. شاید به همین دلیل بود که من تصمیم گرفتم هر طور شده آن واژه ترجمهناپذیر آلمانی را در پیام اسرارآمیز برادرم بدون هیچ کمکی از دیگران دریابم و بفهمم.
برای اینکه خیالم راحت شود، خیلی سریع دنبال معنای آن گشتم.
Fremdschämen احساس ناشی از مشاهده کسی یا چیزی است که چنان وضعیت خفتبار و پستی دارد که ما برای آن فرد یا چیز احساس شرمندگی و شرمساری میکنیم. اینطور که معلوم است این واژهای بسیار همهگیر است و سالهاست که در زبان آلمانی استفاده میشود. فقط من تازه به آن برخوردهام، درست مثل بسیاری از چیزهای دیگری که مرا یاد وطنم میاندازد.
پس از ۲۰ سال زندگی در خارج از کشور، نباید از مواجه شدن با چنین موردی شگفتزده بشوم. باید بگویم هنوز حسی غمانگیز در مورد استفاده برادرم از واژههایی که من دیگر معنای آنها را نمیدانم، وجود دارد. شاید نوعی احساس از دستدادن یا فاصلهای نامنتظر. حتماً باید برای این احساس هم واژهای آلمانی وجود داشته باشد، اما من برای یادآوری آن به کمی زمان نیاز دارم.
او در سرزمین مادریام، آلمان زندگی میکند. ما با هم آلمانی حرف میزنیم، زبانی که سرشار از واژههای عجیبوغریب است، اما این کلمه را تابهحال نشنیدهام: fremdschämen به معنای شرمندگی به جای دیگری یا از رفتار دیگری (واژهای آلمانی که معادلی به زبانهای دیگر ندارد).
مغرورتر از آن هستم که از او بپرسم این واژه چه معنایی دارد. بالاخره خودم معنایش را پیدا میکنم، هنوز این برایم کمی دردناک است که دریابم پس از سالها زندگی در خارج از کشور، زبان مادریام گاهی برایم زبان خارجی محسوب میشود.
بسیاری از مهاجران قدیمی خوب میدانند که چطور زبان مادری آدم کمکم رنگوجلای خود را از دست میدهد. به نظر جریان کاملاً روشن است: هرچه زمان بیشتری دور باشید، زبان مادریتان بیشتر صدمه میخورد. اما این نسبت همیشه نسبتی مستقیم نیست.
در واقع کارکرد علمی چرایی و چهزمانی و چگونگی فراموشی زبان مادری بسیار پیچیده است و اغلب هم روالی مرسوم و عادی نیست.
روشن شده است که مدت زمان دور بودن شما همیشه اهمیت ندارد. معاشرت و تماس با گویندگان زبان مادری در خارج از کشور مهارتهای زبان مادری شما را کاهش میدهد و مسائل عاطفی و احساسی مانند آسیبهای روحی و روانی بزرگترین عامل مؤثر در این زمینه است.
فقط مهاجران قدیمی نیستند که در معرض این فراموشی قرار میگیرند، تقریباً همه کسانی که زبان دومی را انتخاب میکنند با این موضوع مواجهند.
مونیکا اشمیت، زبانشناس دانشگاه اسکس در جنوب شرقی انگلستان، میگوید: "در همان لحظهای که شروع به یاد گرفتن زبان دیگری میکنید، دو سیستم با یکدیگر شروع به رقابت میکنند".
اشمیت از محققان برجسته در زمینه فرسایش زبانی است، زمینه تحقیقی رو به گسترشی که به این موضوع میپردازد که چرا ما زبان مادریمان را فراموش میکنیم. در بچهها، این پدیده تا حدی تفسیرپذیرتر است چون مغز آنها معمولاً انعطافپذیری و سازگاری بیشتری دارد. تا سن حدود ۱۲ سالگی، مهارتهای زبانی فرد بسیارآسیبپذیرند. تحقیقات نشان داده است که حتی بچههای ۹ ساله ممکن است وقتی از کشوری که در آن به دنیا آمدهاند دور شوند، زبان مادری خود را به طور کامل فراموش کنند.
برای مثال، اشمیت به تحلیل زبان آلمانی پناهندگان آلمانی یهودی زمان جنگ در بریتانیا و ایالات متحده پرداخت. عامل اصلی مؤثر بر مهارتهای زبانی آنها این نبود که چه مدت خارج از کشورشان بودهاند یا چند سالشان بوده است که کشورشان را ترک کردهاند بلکه این بوده که چه میزان آسیبهای روحی و روانی به عنوان قربانیان آزارهای نازیها کشیدند.
کسانی که آلمان را در اوایل رژیم نازی، پیش از جنایتهای هولناک ترک کردهاند زبان آلمانی را بهتر حرف میزنند، با اینکه مدت بیشتری در خارج از کشورشان بودهاند. آنهایی که دیرتر کشورشان را ترک کردهاند، بخصوص پس از قتلعام ۱۹۳۸، معروف به شب بلورین (حمله به خانهها و مغازهها و کنیسههای یهودیان و شکستن شیشههای آنها) به سختی به آلمانی حرف میزنند یا اصلاً آن را فراموش کردهاند.
اشمیت ادامه میدهد: "کاملاً روشن است که این نتیجه آسیب روحی و روانی است، با اینکه آلمانی زبان کودکی و خانه و خانواده برای آنها بوده است اما در عینحال زبان خاطرات تلخ و دردناک هم بوده است. پناهندگان خیلی آسیبدیده این زبان را در درون خود سرکوب میکنند. چنان که یکی از آنها میگفت: "من حس میکنم آلمان به من خیانت کرد. امریکا کشور من و انگلیسی زبان من است."
جابهجایی زبان
چنین فراموشی و فقدانی مورد کمیاب و نادری است. در بیشتر مهاجران، زبان مادری کموبیش همراه با زبان جدید به زندگی خود ادامه میدهد. این که زبان اول چقدر خوب بماند بستگی بسیار زیادی به مهارتهای درونی فرد دارد: افرادی که به طور معمول مهارتهای زبانی خوبی دارند، زبان مادری خود را نیز بهتر حفظ میکنند، هرچقدر هم که دور از سرزمین خود باشند.
اشمیت میگوید: "اما روانی و شیوایی زبان مادری به چگونگی سامان دادن زبانهای مختلف در مغز بستگی دارد. تفاوت اساسی میان مغز فرد تکزبانه و دوزبانه این است که وقتی دو زبانه شوید، باید نوعی اتاقک کنترل در مغز و ذهن خود داشته باشید که جابهجایی بین دو زبان را ممکن کند".
اشمیت مثالی میزند: وقتی او به چیزی در برابرش نگاه میکند، ذهن او میان دو واژه انتخاب میکند، برای مثال واژه انگلیسی 'desk' (به معنای میز) و واژه آلمانی 'Schreibtisch' (او آلمانی است و این واژه به معنای میزتحریر است) وقتی او در محیط و فضای انگلیسی زبان قرار داشته باشد، واژه آلمانی را در ذهنش کنار میگذارد و واژه انگلیسی را انتخاب میکند و برعکس. اگر این کارکرد تنظیمی ضعیف باشد، گوینده ممکن است تلاش و تقلای بسیاری برای یافتن واژه صحیح کند یا مدام از واژههای زبان دیگر استفاده کند.
نشست و برخاست و معاشرت با همزبانان و گویندگان زبان مادری کارها را بدتر میکند چون وقتی بدانید مخاطبانتان هر دو زبان را متوجه میشوند انگیزه زیادی برای چسبیدن فقط به یک زبان باقی نمیماند. نتیجه هم معمولاً نوعی زبانترکیبی است.
در لندن که یکی از چندزبانهترین شهرهای دنیاست، این زبان ترکیبی بسیار رواج دارد تا حدی که شبیه نوعی گویش شهری آن شده است.
در این شهر مردم به بیش از ۳۰۰ زبان گوناگون حرف میزنند و بیش از ۲۰ درصد از لندنیها زبانمادری غیر از انگلیسی دارند. درپیادهروی در پارکهای شمال لندن، من چندین نمونه از آن را مشاهده کردم. از لهستانی تا کرهای که همه کمی تا قسمتی با انگلیسی در آمیخته بودند.
دو دلداده روی زیرانداز پیکنیکشان دراز کشیدهاند و به ایتالیایی با هم گپ میزنند. ناگهان یکی از آنها با هیجان گفت: "من فراموش کردم la finestra را ببندم! " (جمله به انگلیسی گفته شد اما واژه پنجره به ایتالیایی ادا شد).
البته جابهجایی زبانی مثل فراموش کردن آن نیست اما اشمیت چنین استدلال میکند که در طول زمان این جابهجایی غیررسمی کار مغز و ذهن را برای ماندن بر یک مسیر زبانی دشوار میکند: "شما خودتان را در مارپیچ شتابندهای از جابهجایی و تغییر زبانی مییابید."
حرف بزنید
لارا دومینگیوئز، زبانشناس دانشگاه ساوتهمپتون در جنوب انگلستان، وقتی دو گروه از مهاجران قدیمی یعنی اسپانیاییهای مقیم بریتانیا و کوباییهای مقیم ایالات متحده را با هم مقایسه کرد، متوجه کارکرد مشابهی شد.
اسپانیاییها در مناطق مختلف بریتانیا زندگی میکنند و بیشتر آنها به انگلیسی صحبت میکنند. کوباییها همه در میامی، شهری با جمعیت زیادی از اهالی امریکای لاتین زندگی میکنند و همیشه اسپانیایی صحبت میکنند.
دومینگیوئز میگوید: "مشخص است که همه اسپانیاییزبانهای بریتانیا میگویند 'اوه... ما کلمهها را فراموش کردهایم' این همان چیزی است که بیشتر مردم میگویند: 'برای ما سخت است که کلمه مناسب را پیدا کنیم. بخصوص اگر از واژههای مربوط به کارمان باشد".
او به عنوان اسپانیاییزبانی که بیشتر زندگی حرفهای خود را خارج از کشورش سپری کرده است، از این تلاش و کشمکش به خوبی آگاه است، و به من در این مورد گفت: "فکر کنم اگر قرار بود این گفتگو را به اسپانیایی و با فردی اسپانیاییزبان انجام دهم بعید میدانم از پس آن برمیآمدم."
هرچند وقتی او زبان افراد مورد آزمایشش را تحلیل کرد متوجه تفاوت آشکاری شد. اسپانیاییهای منزوی به طور کامل و بهخوبی زیربنای دستور زبان خود را حفظ کرده بودند اما کوباییها که به طور مداوم از زبان مادری خود استفاده میکردند، رد و نشان زبان خود را به طور مشخصی از دست داده بودند.
عامل اصلی در این زمینه تأثیر زبان انگلیسی نبود، بلکه گونههای مختلف زبان اسپانیایی بود که در میامی به آن سخن گفته میشد. به عبارت دیگر، کوباییها بیشتر مانند کلمبیاییها یا مکزیکیها حرف میزدند.
در واقع، وقتی دومینگیوئز پس از اقامتش در امریکا به اسپانیا بازگشت، جایی که دوستان مکزیکی زیادی داشت، دوستانش در وطن به او گفتند که او حالا کمی شبیه مکزیکیها حرف میزند. نظریه او این است که هرچه دو زبان یا گویش به هم نزدیکتر و شبیهتر باشند، بیشتر احتمال دارد که بر زبان مادری ما اثر بگذارند و آن را دگرگون کنند.
او این موضوع را مناسبتی میبیند که باید گرامی داشته شود. اثبات قدرت اختراع و خلاقیت انسان.
بسیار خوب است که یادآوری کنیم از دیدگاه زبانشناسی، چیزی به نام وحشتناک بودن در زبان خود وجود ندارد.
فرسایش زبان مادری هم برگشتپذیر است، حداقل در بزرگسالان: گاهی یک سفر به وطن برای این امر کافی است. هنوز برای بسیاری از ما، زبانمادریمان پیوندی عمیق با هویت درونی و خاطرات و وجودمان دارد. شاید به همین دلیل بود که من تصمیم گرفتم هر طور شده آن واژه ترجمهناپذیر آلمانی را در پیام اسرارآمیز برادرم بدون هیچ کمکی از دیگران دریابم و بفهمم.
برای اینکه خیالم راحت شود، خیلی سریع دنبال معنای آن گشتم.
Fremdschämen احساس ناشی از مشاهده کسی یا چیزی است که چنان وضعیت خفتبار و پستی دارد که ما برای آن فرد یا چیز احساس شرمندگی و شرمساری میکنیم. اینطور که معلوم است این واژهای بسیار همهگیر است و سالهاست که در زبان آلمانی استفاده میشود. فقط من تازه به آن برخوردهام، درست مثل بسیاری از چیزهای دیگری که مرا یاد وطنم میاندازد.
پس از ۲۰ سال زندگی در خارج از کشور، نباید از مواجه شدن با چنین موردی شگفتزده بشوم. باید بگویم هنوز حسی غمانگیز در مورد استفاده برادرم از واژههایی که من دیگر معنای آنها را نمیدانم، وجود دارد. شاید نوعی احساس از دستدادن یا فاصلهای نامنتظر. حتماً باید برای این احساس هم واژهای آلمانی وجود داشته باشد، اما من برای یادآوری آن به کمی زمان نیاز دارم.
دیدگاه خوانندگان
۳۸
scandal - برلین، آلمان
زمان مادری بدینجهت به آن زبان مادری میگویند که از بس مادر حرف میزند و فرصتی به پدر نمیدهد! ولی بیشوخی، من بنوبه خود وقتیکه بعد از ۱۰۰ سال ماهواره خریدم و دست بر قضا همان لحظه اخبار ایران اسلامی را گوش کردم، چنان دچار گیجی و گوش درد شدم که نگو و نپرس، از نامفهوم بودن اخبار بگذریم که در جا تلویزیون را خاموش کردم و در روزهای بعد با برنامه های ساده شروع کردم که فقط باعث گوش دردم شد و بعد از چندین ماه آن فرهنگ اخبار و واژه ها برایم آشنا شدند! ولی چه فایده، در فرهنگی زندگی میکنیم که اجازه حرف زدن نداریم و و و! پس تلاش کنیم در دنیای مجازی با زبان خوش به گفتگو بپردازیم!
شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸ - ۰۷:۵۷
۴۴
amirgheryou - تهران، ایران
بله با فاشیسم فارسیسم همه باید زبانشون رو بی خیال بشن و فارسی دری (ترکیب سانسکریت هندی و عربی و تورکی) حرف بزنن.
شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۶
۴۴
amirgheryou - تهران، ایران
بله با فاشیسم فارسیسم همه باید زبانشون رو بی خیال بشن و فارسی دری (ترکیب سانسکریت هندی و عربی و تورکی) حرف بزنن.
شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۶
۳۸
scandal - برلین، آلمان
زمان مادری بدینجهت به آن زبان مادری میگویند که از بس مادر حرف میزند و فرصتی به پدر نمیدهد! ولی بیشوخی، من بنوبه خود وقتیکه بعد از ۱۰۰ سال ماهواره خریدم و دست بر قضا همان لحظه اخبار ایران اسلامی را گوش کردم، چنان دچار گیجی و گوش درد شدم که نگو و نپرس، از نامفهوم بودن اخبار بگذریم که در جا تلویزیون را خاموش کردم و در روزهای بعد با برنامه های ساده شروع کردم که فقط باعث گوش دردم شد و بعد از چندین ماه آن فرهنگ اخبار و واژه ها برایم آشنا شدند! ولی چه فایده، در فرهنگی زندگی میکنیم که اجازه حرف زدن نداریم و و و! پس تلاش کنیم در دنیای مجازی با زبان خوش به گفتگو بپردازیم!
شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸ - ۰۷:۵۷
۳۸
scandal - برلین، آلمان
زمان مادری بدینجهت به آن زبان مادری میگویند که از بس مادر حرف میزند و فرصتی به پدر نمیدهد! ولی بیشوخی، من بنوبه خود وقتیکه بعد از ۱۰۰ سال ماهواره خریدم و دست بر قضا همان لحظه اخبار ایران اسلامی را گوش کردم، چنان دچار گیجی و گوش درد شدم که نگو و نپرس، از نامفهوم بودن اخبار بگذریم که در جا تلویزیون را خاموش کردم و در روزهای بعد با برنامه های ساده شروع کردم که فقط باعث گوش دردم شد و بعد از چندین ماه آن فرهنگ اخبار و واژه ها برایم آشنا شدند! ولی چه فایده، در فرهنگی زندگی میکنیم که اجازه حرف زدن نداریم و و و! پس تلاش کنیم در دنیای مجازی با زبان خوش به گفتگو بپردازیم!
شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸ - ۰۷:۵۷
۴۴
amirgheryou - تهران، ایران
بله با فاشیسم فارسیسم همه باید زبانشون رو بی خیال بشن و فارسی دری (ترکیب سانسکریت هندی و عربی و تورکی) حرف بزنن.
شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۶
۳۸
scandal - برلین، آلمان
زمان مادری بدینجهت به آن زبان مادری میگویند که از بس مادر حرف میزند و فرصتی به پدر نمیدهد! ولی بیشوخی، من بنوبه خود وقتیکه بعد از ۱۰۰ سال ماهواره خریدم و دست بر قضا همان لحظه اخبار ایران اسلامی را گوش کردم، چنان دچار گیجی و گوش درد شدم که نگو و نپرس، از نامفهوم بودن اخبار بگذریم که در جا تلویزیون را خاموش کردم و در روزهای بعد با برنامه های ساده شروع کردم که فقط باعث گوش دردم شد و بعد از چندین ماه آن فرهنگ اخبار و واژه ها برایم آشنا شدند! ولی چه فایده، در فرهنگی زندگی میکنیم که اجازه حرف زدن نداریم و و و! پس تلاش کنیم در دنیای مجازی با زبان خوش به گفتگو بپردازیم!
شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸ - ۰۷:۵۷
۴۴
amirgheryou - تهران، ایران
بله با فاشیسم فارسیسم همه باید زبانشون رو بی خیال بشن و فارسی دری (ترکیب سانسکریت هندی و عربی و تورکی) حرف بزنن.
شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۶
۴۴
amirgheryou - تهران، ایران
بله با فاشیسم فارسیسم همه باید زبانشون رو بی خیال بشن و فارسی دری (ترکیب سانسکریت هندی و عربی و تورکی) حرف بزنن.
شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۶
۳۸
scandal - برلین، آلمان
زمان مادری بدینجهت به آن زبان مادری میگویند که از بس مادر حرف میزند و فرصتی به پدر نمیدهد! ولی بیشوخی، من بنوبه خود وقتیکه بعد از ۱۰۰ سال ماهواره خریدم و دست بر قضا همان لحظه اخبار ایران اسلامی را گوش کردم، چنان دچار گیجی و گوش درد شدم که نگو و نپرس، از نامفهوم بودن اخبار بگذریم که در جا تلویزیون را خاموش کردم و در روزهای بعد با برنامه های ساده شروع کردم که فقط باعث گوش دردم شد و بعد از چندین ماه آن فرهنگ اخبار و واژه ها برایم آشنا شدند! ولی چه فایده، در فرهنگی زندگی میکنیم که اجازه حرف زدن نداریم و و و! پس تلاش کنیم در دنیای مجازی با زبان خوش به گفتگو بپردازیم!
شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸ - ۰۷:۵۷