داستان تلخ دختران جوان ایرانی که برای چند لقمه نان با پیرمردها ازدواج میکنند!
رأی دهید
به گزارش شهروند، خبری که هفته گذشته محمدحسن زدا، سرپرست سازمان تامیناجتماعی در اینستاگرامش دربارهاش نوشت: «چندسالی است سازمان تأمیناجتماعی با پدیده طلاق صوری برای برقراری مستمری فرزندان آنانی که پدرشان بیمه شده یا مستمریبگیر سازمان است، روبهروست و در کنار آن مسأله ازدواج بعضی دختران جوان که به عقد مستمریبگیران درمیآیند تا بعد از فوت فرد موفق به دریافت مستمری سازمان شوند را هم داریم.»
سرپرست سازمان تأمیناجتماعی این موارد را مفسده دانسته و نوشته است: «در این موارد موضوع فقط به دریافت مستمری ختم نمیشود، بلکه مفسدهها و مشکلات فراوان بعدی برای خانوادهها بهویژه آن زنان طلاقگرفته و دختران ازدواجکرده پیش میآید که در این زمینهها باید نهادها و افراد مسئول، خانوادهها را آگاه کرده و اطلاعات لازم را ارایه دهند.»
این خبر حاشیههایی را به دنبال داشت؛ حاشیههایی که بیش از همه طلاقهای صوری را نشانه رفتند تا جایی که بعضی مسئولان مانند ناهید حیدری، مدیرکل تأمیناجتماعی غرب تهران از مردم خواسته بود درباره شناسایی طلاقهای صوری تأمیناجتماعی را یاری کنند و البته در این میان گروهی هم خبرهایی از این دست را هدف سازمان تأمیناجتماعی برای جلوگیری از ضرر و زیان سازمان تأمیناجتماعی بهعنوان صندوق و سرمایهای بیننسلی که سرمایههای آن متعلق به نسلهای آینده است دانستند.
برای نجات یک زندگیخجالت میکشیده. به هیچکس نگفته ازدواج کرده. میترسیده مسخرهاش کنند، اما چاره دیگری نداشته. «خواستگار زیاد داشتم، اما همین که میفهمیدند از دنیا یک عمو و خواهر دارم، دنبال دختر دیگری میرفتند و من کلی از زنعمویم خجالت میکشیدم.»
با دست حرف میزند و صدای النگوهایی که روی مچ لاغر سفیدش میلغزند، میان صحبتهایش به گوش میرسند: «بیپناه و سرباربودن سختترین احساساتی اند که هرکس میتواند تجربه کند. از عمویم خواستگاریام کرد. بازنشسته یکی از ارگانهای دولتی است و حقوق خوبی دارد. دو دختر دارد که خارج از کشور زندگی میکنند و همان دوسال پیش در مراسم کفنودفن حاجمحمود دیدمشان.»
«ریحانه» وقتی نام «حاجمحمود» میآید، نفس عمیقی میکشد و زیرلب «خدابیامرزدت» را به زبان میآورد. گونههایش سرخ میشود و سرش را پایین میاندازد. «خیلیها برای این ازدواج سرکوفتم کردند، اما من برای نجات خودم و خواهرم چاره دیگری نداشتم، البته در وهله اول من دخالتی نمیتوانستم داشته باشم؛ عمویم تصمیم گرفت و من اطاعت کردم. من با عمویم زندگی میکردم و خواهرم با یکی از عمههایم. دوران خیلی سختی بود، اما حالا با هم در یک خانه زندگی میکنیم و مستمری محمود کفاف زندگیمان را میدهد.» او موهای مششدهاش را زیر روسری مشکیاش میکند، خودش را به کنجی میکشد و کمی آرامتر حرف میزند تا کسی صدایش را نشنود.
همانطور که حرف میزند، با گوشه چشم اطراف را نگاه میکند تا مطمئن شود کسی حواسش به او نیست: «یک روز با یک قواره چادر سفید، انگشتر، کلهقند و یک جعبه شیرینی از دَر خانه عمویم آمد و رفتیم محضر و از آنجا به خانهاش. ٣٢سال بیشتر نداشتم. خیلی سخت بود. ازدواج کرده بودم و در خانه خودم معذب بودم. مثل هر دختری کلی آرزو داشتم، اما همیشه آنطور که ما میخواهیم زندگی پیش نمیرود. با این ازدواج برای همیشه حسرت مادرشدن به دلم میماند، چون برای اینکه خواهرم، حق انتخاب بیشتری داشته باشد، نمیخواهم ازدواج کنم. بیشتر دخترانی مانند من از سر ناچاری تن به این ازدواج میدهند. مثلا خود من پنج کلاس بیشتر درس نخواندهام، چطور میخواستم خرج زندگیام را دربیاورم؟ ناراضی نیستم.»
ریحانه خجالتی است و تا امروز به کسی نگفته تنها چهارسال زندگی مشترک داشته، البته بیشتر چهارسال پرستاری بوده تا همسرداری. «وقتی کسی در مورد همسرم میپرسد، واقعیت را نمیگویم. بیشترشان فکر میکنند بچهدار نشدهام و حالا بعد از مرگ همسرم با خواهرم زندگی میکنم. برای چه باید توضیح بدهم تا قضاوتم کنند؟ کسی که از زندگیام خبر ندارد.» همانطور که خریدهایش را در نایلکس میچیند، جملهای میگوید و دور میشود: «تا از زندگی و حالوروز کسی خبر نداشته باشید، قضاوتکردن راحت است. مردم راحت میگویند برای پول، زن پیرمرد شده.»
«زهره» یکی دیگر از زنان جوانی است که برگ دوم شناسنامهاش را با نام مرد مسنی سیاه کرده تا زندگی مسیر تازهای پیشرویش قرار بدهد. او پیش از ازدواجش در یکی از شهرکهای حاشیه تهران زندگی میکرد، همیشه مضطرب بود و هر روز با بهانه یا بیبهانه کتک میخورد. مادرش صبح زود از خانه میزد بیرون تا از بساط دستفروشیاش نانی سر سفره ببرد و پول مواد همسر خمارش را دربیاورد. آخرین خاطرهاش از درسومشق به دوران اول راهنمایی برمیگردد. روزی که بعد از برگشت از مدرسه به بهانه خماری پدر سخت کتک خورده بود و تسلیم این تصمیم پدر شده بود که مدرسهرفتن دیگر تعطیل. دختر را چه به درسخواندن! اینها را کسی که از زندگی «زهره» خبر دارد، میگوید.
«زهره» ٢٧سال بیشتر نداشت و پرستار سالمندان بود تا کمکخرج مادرش باشد. هرکس از دوستان و آشنایان سالمندی را میشناخت که نیاز به پرستار داشت، «زهره» را معرفی میکرد. دوسال پیش به واسطه یکی از آشنایان برای پرستاری معرفی میشود؛ پرستاری شبانهروزی در خانهای در خیابان نفت، با حقوق ماهانه خوب. مردی که زهره باید از او مراقبت میکرد، بازنشسته وزارت کشور بود. فرزندانش خارج از کشور زندگی میکردند و بعد از فوت همسرش تنها شده بود و بیماری و کهولت سن از پا درآورده بودش. تمام مدت روی تخت با سرمی به دست، دراز کشیده بود. توانایی هیچ کاری را نداشت. «زهره» از وقتی وارد خانه شد، دل به کار داد. هر روز خانه را تمیز میکرد و به کارهای شخصی بیمارش میرسید. هواخوری و رفتن بیرون از خانه یکی از برنامههایشان بود. یکسال به همین منوال گذشت و «زهره» و خانواده بیمار از او رضایت کامل داشتند تا اینکه دختران پیرمرد به «زهره» پیشنهاد میدهند به عقد پدرشان دربیاید. زنی ٢٧ساله و پیرمردی ٨٠ساله که از فرط بیماری رو به فوت بود. فرزندان پیرمرد تصمیم گرفتهاند با این کار زندگی «زهره» را نجات بدهند. «٦میلیون مگر چند یورو میشود؟ بگذار زندگی یکنفر سروسامان بگیرد.» بعد از فوت پیرمرد خانهای تحتعنوان ارثیه برای «زهره» خریداری شد تا زندگی اش مسیر تازهای به خود بگیرد.
زنانی به دنبال حمایتشدنمجتبی دلیر، روانشناس و مدرس دانشگاه، عضو هیأتمدیره و دبیر انجمن روانشناسی اجتماعی ایران در گفتگو با «شهروند» و چرایی این ازدواجها میگوید: «ازدواج در سراسر دنیا امری مقدس و مورد تأیید همگانی است و به شکل طبیعی در اغلب ازدواجها اصل همسانگزینی رعایت میشود؛ اگر چه همواره ازدواجهایی هم وجود دارند که از مسیر طبیعی خود خارج شده و با اهداف دیگری انجام میشوند. یکی از این انحرافها از اهداف عالی ازدواج مربوط به مسائل مالی است که در طول تاریخ و پس از این هم، بوده و خواهد بود؛ ازدواجهایی که نه به خاطر خود فرد بلکه به منظور دستیابی به ثروت و مال و اموال او صورت گرفته و خواهند گرفت.»
او ادامه میدهد: «بسیاری از دختران جوان تلاش میکنند با تحصیلات بیشتر یا به شیوههای دیگر خودشان به مشاغل بهتر و در نتیجه به استقلال مالی دست پیدا کنند، اما این خواسته برای همه افراد در دسترس قرار نمیگیرد. در مقابل مردانی هم هستند که به حمایتکردن گرایش دارند، اما امروزه مردان جوان کمی میتوانند از عهده حمایت مالی خوب یک فردِ از جنس مکمل برآیند.»
دبیر انجمن روانشناسی اجتماعی ایران در اینباره میگوید: «در ازدواجهای نامتعارف میتوان به دلایل مختلف فردی، اجتماعی و... اشاره داشت. هر کدام از این افراد که تن به این نوع ازدواجها میدهند، چه مرد، چه زن دارای خصوصیات فردیاند که هرکدام باید جداگانه مورد واکاوی و قضاوت قرا رگیرند. اگر چه اجتماع هم در این ازدواجها نقش خودش را به عهده دارد؛ به طور خلاصه باید گفت: به هر حال دختر جوانی که با مرد مسنی ازدواج میکند، ممکن است تنها دلیلش مسائل مالی نباشد و شرایط او را در موقعیتی قرار بدهد که مجبور به چنین ازدواجی شود؛ البته این احتمال هم وجود دارد که این ازدواج بیهیچ شرط و موقعیتسنجیای و با رضایت طرفین صورت بگیرد.»
راهکار و برنامهای نداریمسیدمحمد جنانی، مدیرکل امور فنی مستمریبگیران البته ازدواج با پیرمردها را مسألهای قدیمی میداند و به «شهروند» میگوید: «اینکه دختر جوانی با پیرمردی ازدواج میکند، مشکلی است که از قدیم بوده و هنوز هم هست؛ اما مشکل دیگری هم وجود دارد؛ طبق قانون حمایت از خانواده بند ٣ ماده ٤٨ دختری که کار و همسر ندارد، میتواند از مستمری پدر استفاده کند. این قانون در ماه ١٢ سال ٩١ به تصویب رسید، اما موجبات سوءاستفاده از این قانون سبب شده تخلفاتی به چشم بخورد. مسأله ازدواج دختران جوان از دیرباز وجود داشته و مختص امروز و قانون حمایت از خانواده نیست و برای همه صندوقهای بازنشستگی وجود دارد و اگر کسی زن رسمی فرد باشد، محق استفاده از مستمریاش است. متاسفانه آماری از این ازدواجها در دست نیست و آمارهای مربوط به طلاقهای صوری هم به سال ٩٤ برمیگردد.»
البته مدیرکل امور فنی مستمریبگیران چالش اصلی سازمان تأمیناجتماعی را طلاقهای صوری میداند و ادامه میدهد: «سازمان در حال حاضر با چالش طلاقهای صوری روبهرو است و سعی دارد با راهکارهایی این چالش را مدیریت کند؛ بهشخصه در مورد ازدواجهای صوری اطلاعاتی ندارم و معتقدم گفتن در مورد این نوع ازدواجها و طلاقها هیچ ضرورتی ندارد.» جنانی در پاسخ به سوال «شهروند» که سازمان تأمیناجتماعی چه راهکاری برای مقابله با این ازدواجها دارد و سازمان چه بار مالی را تحمل میکند، میگوید: «به نظر شما چه کاری میشود، کرد؟ چطور میتوان این نوع ازدواجها را کنترل کرد؟ بار مالی را هم نمیتوان کتمان کرد، چون زمانی که فرد جوانی بازمانده مستمریبگیر متوفی است، طبیعتا طول عمر بیشتری دارد و سالهای بیشتری از مستمری استفاده خواهد کرد؛ البته ما در این مورد راهکار و برنامهای نداریم.»
نیتخوانی خیلی سخت استآمارها هرساله برای گفتن از طلاقها و ازدواجها اعداد و ارقامی را ارایه میدهند، اما گویی در این میان ازدواجها و طلاقهاییاند که ثبت میشوند، اما هر دو صوریاند و بهزیستی و تامیناجتماعی آماری از آنها در دست ندارد و مجبورند با دردسرهای آن دست به گریبان باشند؛ دردسری که بار مالی را به سازمان تأمین اجتماعی تحمیل میکند و به گفته مسئولان سازمان میتواند آسیبهای دیگری را برای جامعه در پی داشته باشد.
زهره ارزنی، وکیل خانواده به مسأله ازدواج دختران جوان با مستمریبگیران میپردازد و میگوید: «ازدواج دختران جوان با مردان مسن مقولهای مختص امروز و دیروز نیست و همیشه جامعه با انحای مختلف با آن درگیر بوده و حالا با اشاره سازمان تأمین اجتماعی به آن، توجه جامعه به آن معطوف شده است. این ازدواجها منع قانونی ندارند اگر منع قانونی داشت باید جلوی ازدواج مرد ٦٠ساله با دختر١٥ ساله که به نام مهریه و شیربها از خانواده دختر خریداری میشود گرفته شود.»
یکی از اشکال مختلف ازدواجهایی که در جامعه به چشم میخورد ازدواج صوری است؛ ازدواجی که به شکل قراردادی در شناسنامه ثبت میشود و هیچ رابطه زناشویی و زندگی مشترکی شکل نمیگیرد و تنها به این منظور صورت میگیرد که زن بعد از فوت مرد بتواند از مستمریاش استفاده کند؛ امر محتملی است و نمیتوان منکر آن شد. ارزنی این نوع از ازدواجها را هم تخلف نمیداند: «این شکل از ازدواج هم تخلف نیست و نمیتوان پیگرد قانونی داشت. سازمان تامیناجتماعی واقعا نگران این مسأله است؟ درست است که هدف از ازدواج تشکیل یک زندگی مشترک است، اما زمانی که در ازدواج مرد و زن هر دو رضایت دارند شخص ثالثی مانند سازمان تأمین اجتماعی نمیتواند مدعی این مسأله شود که زن با سوءنیت و برای استفاده از مستمری مرد با او ازدواج کرده است.»
عقد زمانی ابطال میشود که یکی از طرفین محجور باشد؛ چون این نوع نکاح ارزش قانونی هم ندارد، چون عنصر اراده و قصد در این ازدواجها رعایت نمیشود و مرد و زن در زمان امضای سند قادر به تشخیص عملی که انجام میدادند، نبودهاند. این وکیل خانواده با اشاره به بعضی اظهارنظرها مبنی بر کلاهبرداریخواندن این نوع ازدواجها میگوید: «اینکه گفته شود این نوع ازدواجها کلاهبرداری است، کاملا اشتباه است. فاصله سنی بالا در ازدواجها را ما به اشکال مختلف میان سلبریتیها و... داریم، اما هیچ صحبتی در مورد آنها نمیشود یا ازدواجهایی که در بعضی استانها داریم و دختربچهها به عقد مردان مسن درمیآیند؛ چرا در این موارد هیچ عکسالعملی از سوی سازمانها و نهادها نداریم؟ بهشخصه بارها در مورد ازدواج دختربچهها اعلام کردهام که حداقل برای مردان محدودیت سنی قایل شوند تا دختربچهای مجبور نشود با مردی که ٥٠ سال از او بزرگتر است، ازدواج کند. در این مواقع چرا کسی نیست جلوی این ازدواجها را بگیرد؟ سازمان تأمین اجتماعی و صندوق بازنشستگی متوجه این ازدواجها شده و نگران شدهاند؟ کاش این دست از نگرانیها در کل جامعه وجود داشت.»
یکی از مواردی که در مورد ازدواجهای مصلحتی گفته میشود و سرپرست سازمان تأمین اجتماعی هم بر آن تأکید دارد، مفسدهبودن این نوع ازدواجها و مشکلات فراوانی است که خانوادهها با آنها روبهرو خواهند شد. ارزنی یکی از مشکلاتی که شاید خانوادهها با آن روبهرو شوند را عدم پذیرش یک فرد جدید به عنوان وارث میداند: «در ازدواجهایی که مردی مسن با دختر جوانی عقد نکاح میبندد، ورثه بعد از فوت مرد شریکی را برای ارث میبینند، البته نمیتوانند در مورد این ازدواج شکایت کنند و اغلب آنها ادعای اغفال میکنند که اثبات آن خیلی سخت و تا حدودی غیرممکن است. طبق قانون مستمری به ورثه نمیرسد مگر در شرایط وجود همسر اول یا دختر مجرد یا بیوه بیکار که در این صورت هم مستمری بین آنها و زوجه جوان تقسیم میشود. ما مهریههای سنگینی داریم که بعد از فوت کل دارایی متوفی هم پاسخگوی آن نیست؛ متاسفانه. در این مواقع ورثه ادعاهایی خواهند داشت، اما باید آن ادعاها اثبات شوند؛ اثبات اینکه ازدواج تنها برای بالاکشیدن اموال بوده و زندگی مشترکی در کار نبوده است که همین نیتخوانی هم کار بسیار سختی است و به همین راحتی نمیتوان در مورد آن رأی داد.»
دیدگاه خوانندگان
۵۰
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
اینها استقلال و ازادی میخواستند، خب بفرمایی حالا ازادید با یک پیرمرد زندگی مستقلی را شروع کنید، عوضش توله های لاری جانیها و نوه اون خوکچه هندی خمینی هم در کاندا وضعیتش نمازش بهتر از ایران شده مفاتیح الجنان میخونه و برای خوشبختی شما ها هم دعا میکنه حتی برای اینکه خدا بهتر بشنوه با هلیکوپر روی ویلای جستین بیبر براتون دعا میکنه انهم در کانادا
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۳
۴۸
آلونا ازنامنسکایا - اورلاندو، ایالات متحده امریکا
این نشانه تفکر مریض قرن نوزدهمی در میان زنان ایران است شما اگر رمانهای جین آستن و سایر نویسندگان قرن نوزدهم اروپا را بخوانید می بینید که یکی از مهمترین وظایف پدر و مادر پیدا کردن شوهر برای دختران بود چون در آن زمان دختران از پدر ملک نمی توانستند به ارث ببرند مثلا اگر کسی پسر نداشت املاکش به برادرزاده اش می رسید نه به دخترانش بخاطر همین پیدا کردن شوهر پولدار دغدغه اصلی مادران بود همین وضع هم هنوز تو دنیا و بخصوص ایران هست که باید برای تامین زندگی شوهر پولدار پیدا کرد حال این توی حتی زنانی که کار می کنند وحقوق خوب هم می گیرند هست و آنها پولشون را توی خانه خرج نمی کنند و می گویند پول خودمه وظیفه شوهره که خرج خانه را بدهد به قول شریعتی مگر آن حاج خانم هایی که تو آشپزخانه خودشون را حبس کردند با خانومهای روشنفکر ما که لاک می زنند و پاسوربازی می کنند فرقی هست
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۹
۴۰
amirpalang - لندن، انگلستان
تا بوده همین بوده. همین آقای ترامپ 20 سال از زنش بزرگتره. اصولا زن میره به سمتی که امنیت باشه. زنهای غربی هم اگه بیکار بشن از خداشونه یه "شوگرددی" پیدا کنن خرجشون رو بده
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۳
۶۳
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
فاطی، حیف از تو گذشته!
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۴
۳۴
هانی - اسلو، نروژ
[::آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه::] دوست خوب: معمولا مرام ما اینه, درد و گرفتاری جامعه رو با سطح اندیشی و بصورت اورژانسی باید بررسی بکنیم.چه بهتر که دشمن و مخاطب ما زن باشه. دوست اَزیز: اینطوری که شما میگین, یعنی در واقع جامعه و قوانین کشوری سالم هستن .فقط تفکرِ زنانِ ایرونی این وسط بیماره! رفیق: احتیاج و نداری و فلاکت زمینه مساعد برای رشد اینگونه عشق حای نامتوازنه! ایا سراغ داری که یک زن {در محیط خودمون} از نظر اقتصادی و امکانانات مستقل باشه. باز حَم به عقد یا صیغه یک پیر و پاتال در بیاد؟ اگر زنان در تصمیم گیری و شراکت امور روزمره و امکانات مثلِ مردان قرار بگیرن. اونوقت پیر مرد باید عشقش رو در کنار یک پیرزن جستجو بکنه. نه دنبال دختری به سن و سال نوه خودش بگرده ! سیمین بهبهانی میگه: { زنی را می شناسم من _ که می گوید پشیمان است}_ { چرا دل را به او بسته _ کجا او لایق آن ست} _ { زنی هم زیر لب گوید _گریزانم از این خانه}_{ زنی را می شناسم من _ که می میرد ز یک تحقیر }_{ ولی آواز می خواند که_ این است بازی تقدیر} . شاد و تندرست باشی
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۳
۴۶
مسافران - آنکارا، ترکیه
با درود. اگر کاربرانِ کتاب نخوانِ دانشمند(!) و دانشمندانِ کتاب نخوانِ کاربر بیاد آورند،شادروان "غلامحسین ساعدی" داستانی به اسم "آرامش درحضور دیگران"دارد که توسط "ناصر تقوایی" به فیلم درآمد و همان زمان چندوقتی به محاق توقیف گرفتارآمد،به خاطر پرداختن به موضوعی تقریبا مشابه همین ماجرای پرستاری سرهنگی بازنشسته توسط زنی جوانترازخودش،که البته خواندن داستان،و ایضأ دیدن فیلم را،برای اندیشمندانی که نخوانده یا ندیده اند،اصلأ توصیه نمی کنم! با این تفاوت که در انتهای داستان،برخلاف ماجرای فوق، با یک چرخش زیبا و ماندگار روبرو هستیم.
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۵
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
[::هانی - اسلو، نروژ::] هانی خوب: درود بر تو برای کامنتت . سپاس برای اینکه یادی از بانوی بزرگوار خانم سیمین بهبهانی کردی. که واقعا شعرش در این خصوص بانگ بر گرفتاریهای زنان می زند. جانت جور
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۲
۶۳
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
[::مسافران - انکارا، ترکیه::]. فقط همین، هاهاها!
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۶
۳۴
هانی - اسلو، نروژ
[::بلوچ اسلو - اسلو، نروژ::] بلوچ مُتشکرم. اخه دوست اَزیزمون از شریعتی برای خانما یه نُسخه پیچید. از جایی که ساختارگُلبول خونی منِ نیم من یه چیز دیگه ای . یاد شعری { زنی را می شناسم من } از خانم بهبهانی افتادم و درج کردم.{ البته حرف و حدیث حای فراوانی در میونه, که این شعر میتونه از شاعر فریبا شش بلوکی باشه}. شنگول باشی
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۱:۳۷
۴۱
رقص پرواز - پراگ، چک
[::بلوچ اسلو - اسلو، نروژ::]. چشم مان روشن دوست عزیز. بعد از جریانات دادگاه و شهادت، حضورتان در اینجا کاملا کم رنگ شد و دوستمان هانی از طریق بنده جویای احوال شما بودند، خلاصه ببشتر به ما سربزنید، شاد باشید!
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۰
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
[::رقص پرواز - پراگ، چک::] [::رقص پرواز - پراگ، چک::] دوست نازنین: از موقعی که هانی امده, از ریختن آلومینیم مذاب به درون لانه مورچه های مزاحم کوتاهی نمیکند. که در نتیجه این کشاکش شما هم تهدید به دادگاه بین الملل شدید. که ما هم مجبور شدیم در رکاب و به افتخار دوستان در جایگاه شاهد قرار بگیریم. در واقع اینجاست که میگویند: بز با بز میجنگه پای میش میشکنه! حال بیرون از شوخی, بخاطر مشغولیت های پایان سال تحصیلی بچه ها مجبور به غیبت شدم.که درنهایت دوستانی نیکو چون شما , هانی , behran. در اینجا مایه امید و دلگرمی هستند. جانت جور و سرفراز باشی
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۱۷
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
[::رقص پرواز - پراگ، چک::] [::رقص پرواز - پراگ، چک::] دوست نازنین: از موقعی که هانی امده, از ریختن آلومینیم مذاب به درون لانه مورچه های مزاحم کوتاهی نمیکند. که در نتیجه این کشاکش شما هم تهدید به دادگاه بین الملل شدید. که ما هم مجبور شدیم در رکاب و به افتخار دوستان در جایگاه شاهد قرار بگیریم. در واقع اینجاست که میگویند: بز با بز میجنگه پای میش میشکنه! حال بیرون از شوخی, بخاطر مشغولیت های پایان سال تحصیلی بچه ها مجبور به غیبت شدم.که درنهایت دوستانی نیکو چون شما , هانی , behran. در اینجا مایه امید و دلگرمی هستند. جانت جور و سرفراز باشی
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۱۷
۴۱
رقص پرواز - پراگ، چک
[::بلوچ اسلو - اسلو، نروژ::]. چشم مان روشن دوست عزیز. بعد از جریانات دادگاه و شهادت، حضورتان در اینجا کاملا کم رنگ شد و دوستمان هانی از طریق بنده جویای احوال شما بودند، خلاصه ببشتر به ما سربزنید، شاد باشید!
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۰
۳۴
هانی - اسلو، نروژ
[::بلوچ اسلو - اسلو، نروژ::] بلوچ مُتشکرم. اخه دوست اَزیزمون از شریعتی برای خانما یه نُسخه پیچید. از جایی که ساختارگُلبول خونی منِ نیم من یه چیز دیگه ای . یاد شعری { زنی را می شناسم من } از خانم بهبهانی افتادم و درج کردم.{ البته حرف و حدیث حای فراوانی در میونه, که این شعر میتونه از شاعر فریبا شش بلوکی باشه}. شنگول باشی
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۱:۳۷
۶۳
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
[::مسافران - انکارا، ترکیه::]. فقط همین، هاهاها!
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۶
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
[::هانی - اسلو، نروژ::] هانی خوب: درود بر تو برای کامنتت . سپاس برای اینکه یادی از بانوی بزرگوار خانم سیمین بهبهانی کردی. که واقعا شعرش در این خصوص بانگ بر گرفتاریهای زنان می زند. جانت جور
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۲
۴۶
مسافران - آنکارا، ترکیه
با درود. اگر کاربرانِ کتاب نخوانِ دانشمند(!) و دانشمندانِ کتاب نخوانِ کاربر بیاد آورند،شادروان "غلامحسین ساعدی" داستانی به اسم "آرامش درحضور دیگران"دارد که توسط "ناصر تقوایی" به فیلم درآمد و همان زمان چندوقتی به محاق توقیف گرفتارآمد،به خاطر پرداختن به موضوعی تقریبا مشابه همین ماجرای پرستاری سرهنگی بازنشسته توسط زنی جوانترازخودش،که البته خواندن داستان،و ایضأ دیدن فیلم را،برای اندیشمندانی که نخوانده یا ندیده اند،اصلأ توصیه نمی کنم! با این تفاوت که در انتهای داستان،برخلاف ماجرای فوق، با یک چرخش زیبا و ماندگار روبرو هستیم.
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۵
۳۴
هانی - اسلو، نروژ
[::آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه::] دوست خوب: معمولا مرام ما اینه, درد و گرفتاری جامعه رو با سطح اندیشی و بصورت اورژانسی باید بررسی بکنیم.چه بهتر که دشمن و مخاطب ما زن باشه. دوست اَزیز: اینطوری که شما میگین, یعنی در واقع جامعه و قوانین کشوری سالم هستن .فقط تفکرِ زنانِ ایرونی این وسط بیماره! رفیق: احتیاج و نداری و فلاکت زمینه مساعد برای رشد اینگونه عشق حای نامتوازنه! ایا سراغ داری که یک زن {در محیط خودمون} از نظر اقتصادی و امکانانات مستقل باشه. باز حَم به عقد یا صیغه یک پیر و پاتال در بیاد؟ اگر زنان در تصمیم گیری و شراکت امور روزمره و امکانات مثلِ مردان قرار بگیرن. اونوقت پیر مرد باید عشقش رو در کنار یک پیرزن جستجو بکنه. نه دنبال دختری به سن و سال نوه خودش بگرده ! سیمین بهبهانی میگه: { زنی را می شناسم من _ که می گوید پشیمان است}_ { چرا دل را به او بسته _ کجا او لایق آن ست} _ { زنی هم زیر لب گوید _گریزانم از این خانه}_{ زنی را می شناسم من _ که می میرد ز یک تحقیر }_{ ولی آواز می خواند که_ این است بازی تقدیر} . شاد و تندرست باشی
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۳
۶۳
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
فاطی، حیف از تو گذشته!
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۴
۴۰
amirpalang - لندن، انگلستان
تا بوده همین بوده. همین آقای ترامپ 20 سال از زنش بزرگتره. اصولا زن میره به سمتی که امنیت باشه. زنهای غربی هم اگه بیکار بشن از خداشونه یه "شوگرددی" پیدا کنن خرجشون رو بده
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۳
۴۸
آلونا ازنامنسکایا - اورلاندو، ایالات متحده امریکا
این نشانه تفکر مریض قرن نوزدهمی در میان زنان ایران است شما اگر رمانهای جین آستن و سایر نویسندگان قرن نوزدهم اروپا را بخوانید می بینید که یکی از مهمترین وظایف پدر و مادر پیدا کردن شوهر برای دختران بود چون در آن زمان دختران از پدر ملک نمی توانستند به ارث ببرند مثلا اگر کسی پسر نداشت املاکش به برادرزاده اش می رسید نه به دخترانش بخاطر همین پیدا کردن شوهر پولدار دغدغه اصلی مادران بود همین وضع هم هنوز تو دنیا و بخصوص ایران هست که باید برای تامین زندگی شوهر پولدار پیدا کرد حال این توی حتی زنانی که کار می کنند وحقوق خوب هم می گیرند هست و آنها پولشون را توی خانه خرج نمی کنند و می گویند پول خودمه وظیفه شوهره که خرج خانه را بدهد به قول شریعتی مگر آن حاج خانم هایی که تو آشپزخانه خودشون را حبس کردند با خانومهای روشنفکر ما که لاک می زنند و پاسوربازی می کنند فرقی هست
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۹
۵۰
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
اینها استقلال و ازادی میخواستند، خب بفرمایی حالا ازادید با یک پیرمرد زندگی مستقلی را شروع کنید، عوضش توله های لاری جانیها و نوه اون خوکچه هندی خمینی هم در کاندا وضعیتش نمازش بهتر از ایران شده مفاتیح الجنان میخونه و برای خوشبختی شما ها هم دعا میکنه حتی برای اینکه خدا بهتر بشنوه با هلیکوپر روی ویلای جستین بیبر براتون دعا میکنه انهم در کانادا
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۳
۵۰
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
اینها استقلال و ازادی میخواستند، خب بفرمایی حالا ازادید با یک پیرمرد زندگی مستقلی را شروع کنید، عوضش توله های لاری جانیها و نوه اون خوکچه هندی خمینی هم در کاندا وضعیتش نمازش بهتر از ایران شده مفاتیح الجنان میخونه و برای خوشبختی شما ها هم دعا میکنه حتی برای اینکه خدا بهتر بشنوه با هلیکوپر روی ویلای جستین بیبر براتون دعا میکنه انهم در کانادا
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۳
۴۸
آلونا ازنامنسکایا - اورلاندو، ایالات متحده امریکا
این نشانه تفکر مریض قرن نوزدهمی در میان زنان ایران است شما اگر رمانهای جین آستن و سایر نویسندگان قرن نوزدهم اروپا را بخوانید می بینید که یکی از مهمترین وظایف پدر و مادر پیدا کردن شوهر برای دختران بود چون در آن زمان دختران از پدر ملک نمی توانستند به ارث ببرند مثلا اگر کسی پسر نداشت املاکش به برادرزاده اش می رسید نه به دخترانش بخاطر همین پیدا کردن شوهر پولدار دغدغه اصلی مادران بود همین وضع هم هنوز تو دنیا و بخصوص ایران هست که باید برای تامین زندگی شوهر پولدار پیدا کرد حال این توی حتی زنانی که کار می کنند وحقوق خوب هم می گیرند هست و آنها پولشون را توی خانه خرج نمی کنند و می گویند پول خودمه وظیفه شوهره که خرج خانه را بدهد به قول شریعتی مگر آن حاج خانم هایی که تو آشپزخانه خودشون را حبس کردند با خانومهای روشنفکر ما که لاک می زنند و پاسوربازی می کنند فرقی هست
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۹
۴۰
amirpalang - لندن، انگلستان
تا بوده همین بوده. همین آقای ترامپ 20 سال از زنش بزرگتره. اصولا زن میره به سمتی که امنیت باشه. زنهای غربی هم اگه بیکار بشن از خداشونه یه "شوگرددی" پیدا کنن خرجشون رو بده
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۳
۶۳
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
فاطی، حیف از تو گذشته!
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۴
۳۴
هانی - اسلو، نروژ
[::آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه::] دوست خوب: معمولا مرام ما اینه, درد و گرفتاری جامعه رو با سطح اندیشی و بصورت اورژانسی باید بررسی بکنیم.چه بهتر که دشمن و مخاطب ما زن باشه. دوست اَزیز: اینطوری که شما میگین, یعنی در واقع جامعه و قوانین کشوری سالم هستن .فقط تفکرِ زنانِ ایرونی این وسط بیماره! رفیق: احتیاج و نداری و فلاکت زمینه مساعد برای رشد اینگونه عشق حای نامتوازنه! ایا سراغ داری که یک زن {در محیط خودمون} از نظر اقتصادی و امکانانات مستقل باشه. باز حَم به عقد یا صیغه یک پیر و پاتال در بیاد؟ اگر زنان در تصمیم گیری و شراکت امور روزمره و امکانات مثلِ مردان قرار بگیرن. اونوقت پیر مرد باید عشقش رو در کنار یک پیرزن جستجو بکنه. نه دنبال دختری به سن و سال نوه خودش بگرده ! سیمین بهبهانی میگه: { زنی را می شناسم من _ که می گوید پشیمان است}_ { چرا دل را به او بسته _ کجا او لایق آن ست} _ { زنی هم زیر لب گوید _گریزانم از این خانه}_{ زنی را می شناسم من _ که می میرد ز یک تحقیر }_{ ولی آواز می خواند که_ این است بازی تقدیر} . شاد و تندرست باشی
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۳
۴۶
مسافران - آنکارا، ترکیه
با درود. اگر کاربرانِ کتاب نخوانِ دانشمند(!) و دانشمندانِ کتاب نخوانِ کاربر بیاد آورند،شادروان "غلامحسین ساعدی" داستانی به اسم "آرامش درحضور دیگران"دارد که توسط "ناصر تقوایی" به فیلم درآمد و همان زمان چندوقتی به محاق توقیف گرفتارآمد،به خاطر پرداختن به موضوعی تقریبا مشابه همین ماجرای پرستاری سرهنگی بازنشسته توسط زنی جوانترازخودش،که البته خواندن داستان،و ایضأ دیدن فیلم را،برای اندیشمندانی که نخوانده یا ندیده اند،اصلأ توصیه نمی کنم! با این تفاوت که در انتهای داستان،برخلاف ماجرای فوق، با یک چرخش زیبا و ماندگار روبرو هستیم.
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۵
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
[::هانی - اسلو، نروژ::] هانی خوب: درود بر تو برای کامنتت . سپاس برای اینکه یادی از بانوی بزرگوار خانم سیمین بهبهانی کردی. که واقعا شعرش در این خصوص بانگ بر گرفتاریهای زنان می زند. جانت جور
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۲
۶۳
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
[::مسافران - انکارا، ترکیه::]. فقط همین، هاهاها!
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۶
۳۴
هانی - اسلو، نروژ
[::بلوچ اسلو - اسلو، نروژ::] بلوچ مُتشکرم. اخه دوست اَزیزمون از شریعتی برای خانما یه نُسخه پیچید. از جایی که ساختارگُلبول خونی منِ نیم من یه چیز دیگه ای . یاد شعری { زنی را می شناسم من } از خانم بهبهانی افتادم و درج کردم.{ البته حرف و حدیث حای فراوانی در میونه, که این شعر میتونه از شاعر فریبا شش بلوکی باشه}. شنگول باشی
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۱:۳۷
۴۱
رقص پرواز - پراگ، چک
[::بلوچ اسلو - اسلو، نروژ::]. چشم مان روشن دوست عزیز. بعد از جریانات دادگاه و شهادت، حضورتان در اینجا کاملا کم رنگ شد و دوستمان هانی از طریق بنده جویای احوال شما بودند، خلاصه ببشتر به ما سربزنید، شاد باشید!
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۰
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
[::رقص پرواز - پراگ، چک::] [::رقص پرواز - پراگ، چک::] دوست نازنین: از موقعی که هانی امده, از ریختن آلومینیم مذاب به درون لانه مورچه های مزاحم کوتاهی نمیکند. که در نتیجه این کشاکش شما هم تهدید به دادگاه بین الملل شدید. که ما هم مجبور شدیم در رکاب و به افتخار دوستان در جایگاه شاهد قرار بگیریم. در واقع اینجاست که میگویند: بز با بز میجنگه پای میش میشکنه! حال بیرون از شوخی, بخاطر مشغولیت های پایان سال تحصیلی بچه ها مجبور به غیبت شدم.که درنهایت دوستانی نیکو چون شما , هانی , behran. در اینجا مایه امید و دلگرمی هستند. جانت جور و سرفراز باشی
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۱۷
۵۰
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
اینها استقلال و ازادی میخواستند، خب بفرمایی حالا ازادید با یک پیرمرد زندگی مستقلی را شروع کنید، عوضش توله های لاری جانیها و نوه اون خوکچه هندی خمینی هم در کاندا وضعیتش نمازش بهتر از ایران شده مفاتیح الجنان میخونه و برای خوشبختی شما ها هم دعا میکنه حتی برای اینکه خدا بهتر بشنوه با هلیکوپر روی ویلای جستین بیبر براتون دعا میکنه انهم در کانادا
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۳
۳۴
هانی - اسلو، نروژ
[::آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه::] دوست خوب: معمولا مرام ما اینه, درد و گرفتاری جامعه رو با سطح اندیشی و بصورت اورژانسی باید بررسی بکنیم.چه بهتر که دشمن و مخاطب ما زن باشه. دوست اَزیز: اینطوری که شما میگین, یعنی در واقع جامعه و قوانین کشوری سالم هستن .فقط تفکرِ زنانِ ایرونی این وسط بیماره! رفیق: احتیاج و نداری و فلاکت زمینه مساعد برای رشد اینگونه عشق حای نامتوازنه! ایا سراغ داری که یک زن {در محیط خودمون} از نظر اقتصادی و امکانانات مستقل باشه. باز حَم به عقد یا صیغه یک پیر و پاتال در بیاد؟ اگر زنان در تصمیم گیری و شراکت امور روزمره و امکانات مثلِ مردان قرار بگیرن. اونوقت پیر مرد باید عشقش رو در کنار یک پیرزن جستجو بکنه. نه دنبال دختری به سن و سال نوه خودش بگرده ! سیمین بهبهانی میگه: { زنی را می شناسم من _ که می گوید پشیمان است}_ { چرا دل را به او بسته _ کجا او لایق آن ست} _ { زنی هم زیر لب گوید _گریزانم از این خانه}_{ زنی را می شناسم من _ که می میرد ز یک تحقیر }_{ ولی آواز می خواند که_ این است بازی تقدیر} . شاد و تندرست باشی
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۳
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
[::هانی - اسلو، نروژ::] هانی خوب: درود بر تو برای کامنتت . سپاس برای اینکه یادی از بانوی بزرگوار خانم سیمین بهبهانی کردی. که واقعا شعرش در این خصوص بانگ بر گرفتاریهای زنان می زند. جانت جور
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۲
۴۰
amirpalang - لندن، انگلستان
تا بوده همین بوده. همین آقای ترامپ 20 سال از زنش بزرگتره. اصولا زن میره به سمتی که امنیت باشه. زنهای غربی هم اگه بیکار بشن از خداشونه یه "شوگرددی" پیدا کنن خرجشون رو بده
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۳
۳۴
هانی - اسلو، نروژ
[::بلوچ اسلو - اسلو، نروژ::] بلوچ مُتشکرم. اخه دوست اَزیزمون از شریعتی برای خانما یه نُسخه پیچید. از جایی که ساختارگُلبول خونی منِ نیم من یه چیز دیگه ای . یاد شعری { زنی را می شناسم من } از خانم بهبهانی افتادم و درج کردم.{ البته حرف و حدیث حای فراوانی در میونه, که این شعر میتونه از شاعر فریبا شش بلوکی باشه}. شنگول باشی
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۱:۳۷
۴۶
مسافران - آنکارا، ترکیه
با درود. اگر کاربرانِ کتاب نخوانِ دانشمند(!) و دانشمندانِ کتاب نخوانِ کاربر بیاد آورند،شادروان "غلامحسین ساعدی" داستانی به اسم "آرامش درحضور دیگران"دارد که توسط "ناصر تقوایی" به فیلم درآمد و همان زمان چندوقتی به محاق توقیف گرفتارآمد،به خاطر پرداختن به موضوعی تقریبا مشابه همین ماجرای پرستاری سرهنگی بازنشسته توسط زنی جوانترازخودش،که البته خواندن داستان،و ایضأ دیدن فیلم را،برای اندیشمندانی که نخوانده یا ندیده اند،اصلأ توصیه نمی کنم! با این تفاوت که در انتهای داستان،برخلاف ماجرای فوق، با یک چرخش زیبا و ماندگار روبرو هستیم.
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۵
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
[::رقص پرواز - پراگ، چک::] [::رقص پرواز - پراگ، چک::] دوست نازنین: از موقعی که هانی امده, از ریختن آلومینیم مذاب به درون لانه مورچه های مزاحم کوتاهی نمیکند. که در نتیجه این کشاکش شما هم تهدید به دادگاه بین الملل شدید. که ما هم مجبور شدیم در رکاب و به افتخار دوستان در جایگاه شاهد قرار بگیریم. در واقع اینجاست که میگویند: بز با بز میجنگه پای میش میشکنه! حال بیرون از شوخی, بخاطر مشغولیت های پایان سال تحصیلی بچه ها مجبور به غیبت شدم.که درنهایت دوستانی نیکو چون شما , هانی , behran. در اینجا مایه امید و دلگرمی هستند. جانت جور و سرفراز باشی
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۱۷
۴۱
رقص پرواز - پراگ، چک
[::بلوچ اسلو - اسلو، نروژ::]. چشم مان روشن دوست عزیز. بعد از جریانات دادگاه و شهادت، حضورتان در اینجا کاملا کم رنگ شد و دوستمان هانی از طریق بنده جویای احوال شما بودند، خلاصه ببشتر به ما سربزنید، شاد باشید!
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۰
۶۳
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
فاطی، حیف از تو گذشته!
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۴
۶۳
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
[::مسافران - انکارا، ترکیه::]. فقط همین، هاهاها!
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۶
۴۸
آلونا ازنامنسکایا - اورلاندو، ایالات متحده امریکا
این نشانه تفکر مریض قرن نوزدهمی در میان زنان ایران است شما اگر رمانهای جین آستن و سایر نویسندگان قرن نوزدهم اروپا را بخوانید می بینید که یکی از مهمترین وظایف پدر و مادر پیدا کردن شوهر برای دختران بود چون در آن زمان دختران از پدر ملک نمی توانستند به ارث ببرند مثلا اگر کسی پسر نداشت املاکش به برادرزاده اش می رسید نه به دخترانش بخاطر همین پیدا کردن شوهر پولدار دغدغه اصلی مادران بود همین وضع هم هنوز تو دنیا و بخصوص ایران هست که باید برای تامین زندگی شوهر پولدار پیدا کرد حال این توی حتی زنانی که کار می کنند وحقوق خوب هم می گیرند هست و آنها پولشون را توی خانه خرج نمی کنند و می گویند پول خودمه وظیفه شوهره که خرج خانه را بدهد به قول شریعتی مگر آن حاج خانم هایی که تو آشپزخانه خودشون را حبس کردند با خانومهای روشنفکر ما که لاک می زنند و پاسوربازی می کنند فرقی هست
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۹
۴۸
آلونا ازنامنسکایا - اورلاندو، ایالات متحده امریکا
این نشانه تفکر مریض قرن نوزدهمی در میان زنان ایران است شما اگر رمانهای جین آستن و سایر نویسندگان قرن نوزدهم اروپا را بخوانید می بینید که یکی از مهمترین وظایف پدر و مادر پیدا کردن شوهر برای دختران بود چون در آن زمان دختران از پدر ملک نمی توانستند به ارث ببرند مثلا اگر کسی پسر نداشت املاکش به برادرزاده اش می رسید نه به دخترانش بخاطر همین پیدا کردن شوهر پولدار دغدغه اصلی مادران بود همین وضع هم هنوز تو دنیا و بخصوص ایران هست که باید برای تامین زندگی شوهر پولدار پیدا کرد حال این توی حتی زنانی که کار می کنند وحقوق خوب هم می گیرند هست و آنها پولشون را توی خانه خرج نمی کنند و می گویند پول خودمه وظیفه شوهره که خرج خانه را بدهد به قول شریعتی مگر آن حاج خانم هایی که تو آشپزخانه خودشون را حبس کردند با خانومهای روشنفکر ما که لاک می زنند و پاسوربازی می کنند فرقی هست
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۹
۶۳
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
[::مسافران - انکارا، ترکیه::]. فقط همین، هاهاها!
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۶
۶۳
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
فاطی، حیف از تو گذشته!
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۴
۴۱
رقص پرواز - پراگ، چک
[::بلوچ اسلو - اسلو، نروژ::]. چشم مان روشن دوست عزیز. بعد از جریانات دادگاه و شهادت، حضورتان در اینجا کاملا کم رنگ شد و دوستمان هانی از طریق بنده جویای احوال شما بودند، خلاصه ببشتر به ما سربزنید، شاد باشید!
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۰
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
[::رقص پرواز - پراگ، چک::] [::رقص پرواز - پراگ، چک::] دوست نازنین: از موقعی که هانی امده, از ریختن آلومینیم مذاب به درون لانه مورچه های مزاحم کوتاهی نمیکند. که در نتیجه این کشاکش شما هم تهدید به دادگاه بین الملل شدید. که ما هم مجبور شدیم در رکاب و به افتخار دوستان در جایگاه شاهد قرار بگیریم. در واقع اینجاست که میگویند: بز با بز میجنگه پای میش میشکنه! حال بیرون از شوخی, بخاطر مشغولیت های پایان سال تحصیلی بچه ها مجبور به غیبت شدم.که درنهایت دوستانی نیکو چون شما , هانی , behran. در اینجا مایه امید و دلگرمی هستند. جانت جور و سرفراز باشی
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۱۷
۴۶
مسافران - آنکارا، ترکیه
با درود. اگر کاربرانِ کتاب نخوانِ دانشمند(!) و دانشمندانِ کتاب نخوانِ کاربر بیاد آورند،شادروان "غلامحسین ساعدی" داستانی به اسم "آرامش درحضور دیگران"دارد که توسط "ناصر تقوایی" به فیلم درآمد و همان زمان چندوقتی به محاق توقیف گرفتارآمد،به خاطر پرداختن به موضوعی تقریبا مشابه همین ماجرای پرستاری سرهنگی بازنشسته توسط زنی جوانترازخودش،که البته خواندن داستان،و ایضأ دیدن فیلم را،برای اندیشمندانی که نخوانده یا ندیده اند،اصلأ توصیه نمی کنم! با این تفاوت که در انتهای داستان،برخلاف ماجرای فوق، با یک چرخش زیبا و ماندگار روبرو هستیم.
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۵
۳۴
هانی - اسلو، نروژ
[::بلوچ اسلو - اسلو، نروژ::] بلوچ مُتشکرم. اخه دوست اَزیزمون از شریعتی برای خانما یه نُسخه پیچید. از جایی که ساختارگُلبول خونی منِ نیم من یه چیز دیگه ای . یاد شعری { زنی را می شناسم من } از خانم بهبهانی افتادم و درج کردم.{ البته حرف و حدیث حای فراوانی در میونه, که این شعر میتونه از شاعر فریبا شش بلوکی باشه}. شنگول باشی
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۱:۳۷
۴۰
amirpalang - لندن، انگلستان
تا بوده همین بوده. همین آقای ترامپ 20 سال از زنش بزرگتره. اصولا زن میره به سمتی که امنیت باشه. زنهای غربی هم اگه بیکار بشن از خداشونه یه "شوگرددی" پیدا کنن خرجشون رو بده
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۳
۶۳
بلوچ اسلو - اسلو، نروژ
[::هانی - اسلو، نروژ::] هانی خوب: درود بر تو برای کامنتت . سپاس برای اینکه یادی از بانوی بزرگوار خانم سیمین بهبهانی کردی. که واقعا شعرش در این خصوص بانگ بر گرفتاریهای زنان می زند. جانت جور
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۲
۳۴
هانی - اسلو، نروژ
[::آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه::] دوست خوب: معمولا مرام ما اینه, درد و گرفتاری جامعه رو با سطح اندیشی و بصورت اورژانسی باید بررسی بکنیم.چه بهتر که دشمن و مخاطب ما زن باشه. دوست اَزیز: اینطوری که شما میگین, یعنی در واقع جامعه و قوانین کشوری سالم هستن .فقط تفکرِ زنانِ ایرونی این وسط بیماره! رفیق: احتیاج و نداری و فلاکت زمینه مساعد برای رشد اینگونه عشق حای نامتوازنه! ایا سراغ داری که یک زن {در محیط خودمون} از نظر اقتصادی و امکانانات مستقل باشه. باز حَم به عقد یا صیغه یک پیر و پاتال در بیاد؟ اگر زنان در تصمیم گیری و شراکت امور روزمره و امکانات مثلِ مردان قرار بگیرن. اونوقت پیر مرد باید عشقش رو در کنار یک پیرزن جستجو بکنه. نه دنبال دختری به سن و سال نوه خودش بگرده ! سیمین بهبهانی میگه: { زنی را می شناسم من _ که می گوید پشیمان است}_ { چرا دل را به او بسته _ کجا او لایق آن ست} _ { زنی هم زیر لب گوید _گریزانم از این خانه}_{ زنی را می شناسم من _ که می میرد ز یک تحقیر }_{ ولی آواز می خواند که_ این است بازی تقدیر} . شاد و تندرست باشی
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۳
۵۰
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
اینها استقلال و ازادی میخواستند، خب بفرمایی حالا ازادید با یک پیرمرد زندگی مستقلی را شروع کنید، عوضش توله های لاری جانیها و نوه اون خوکچه هندی خمینی هم در کاندا وضعیتش نمازش بهتر از ایران شده مفاتیح الجنان میخونه و برای خوشبختی شما ها هم دعا میکنه حتی برای اینکه خدا بهتر بشنوه با هلیکوپر روی ویلای جستین بیبر براتون دعا میکنه انهم در کانادا
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۳