چرا اقتصاد دانان عاشق زنبورها و روش آنها هستند؟
رأی دهید
شاید خیلیها ندانند اما اقتصاددانان عاشق زنبورها یا دست کم روش آنها هستند.
لوگوی انجمن اقتصاددانان سلطنتی بریتانیا زنبور عسل است. برنارد ماندویل، اقتصاددان هلندی هم در کتاب "حکایت زنبورها" که سال ۱۷۳۲ به چاپ رسید از کندوی عسل به عنوان استعارهای از اقتصاد استفاده کرد. جیمز مید، اقتصاددان بریتانیایی پیش از این که جایزه نوبل بگیرد، وقتی به دنبال نمونهای برای یک مفهوم دشوار اقتصادی میگشت، از زنبور عسل الهام گرفت.
اقتصاددانها روی این ایده دشوار نام " اثر جانبی مثبت" را گذاشتهاند. این اتفاق وقتی میافتد که یک کالای مفید در بازار آزاد به اندازه کافی تولید نمیشود و احتمالا دولت به آن یارانه میدهد. از نظر جیمز مید، عالیترین نمونه برای اثر جانبی مثبت ارتباط میان سیب و زنبورها بود.
مید در سال ۱۹۵۲ نوشت، منطقهای را در نظر بگیرد که پر از باغ سیب است و در آن زنبورداری هم میشود. اگر صاحبان باغ سیب درختان سیب بیشتری بکارند، زنبورداران هم از آن سود میبرند چون عسل بیشتری تولید خواهد شد. اما آنها که از این اثر جانبی مثبت بهرهای نمیگیرند، درختان سیب بیشتری هم نمیکارند که همه از آن سود ببرند.
از نظر مید تنها دلیل چنین اتفاقی صرفا این است که صاحبان باغ سیب نمیتوانند از زنبوردارها به خاطر تأمین غذای زنبورهایشان پولی بگیرند.
این نظریه اما یک مشکل دارد. این که شکوفه درخت سیب تقریبا هیچ عسلی تولید نمیکند و این تازه اولین چیزی بود که جیمز مید در مورد زنبورها نمیدانست.
برای درک بهتر اشتباه اساسی مید، باید به تاریخ انسانها و زنبورهای عسل نگاهی بیندازیم.
در گذشتههای دورهیچ کس زنبورداری نمیکرد و انسانها در جستجوی عسل، کندوهای زنبورهای وحشی را میدزدیدند. در دیوارنگارههای درون غارها تصاویری با این مضمون دیده میشود.
تا این که دست کم ۵ هزار سال پیش، انسانها شروع به زنبورداری کردند و مردم یونان، مصر و روم باستان عاشق عسلی بودند که زنبورداران تولید میکردند.
مصریان باستان برای زنبورهای عسل اهمیت مذهبی و روحانی زیادی قائل بودند در قرون وسطی، برای زنبورداری از کندوهای سبدی استفاده میشد. خلاص شدن از زنبورها و استخراج عسل تولید شده در این روش کار سختی بود. زنبوردارها با دود گوگرد زنبورها را مسموم میکردند. بعد کندو را به شدت تکان میدادند تا از زنبور خالی شود و عسل را از آن خارج میکردند. نگرانی بعدی زنبوردارها این بود که چطور به موقع کندویی دیگر درست کنند.
به مرور زمان انسانها نگران از بین بردن و آسیب زدن به موجوداتی شدند که نه تنها عسل تولید میکنند بلکه در گردهافشانی گیاهان هم نقش اساسی دارند.
در دهه ۱۸۳۰، جنبشی در دفاع از حقوق زنبورها در آمریکا به راه افتاد. شعار این جنبش این بود: " هرگز زنبوری را نکش."
در سال ۱۸۵۲ هم اداره ثبت اختراعات آمریکا، کندویی با قابهای متحرک که توسط یک کشیش به نام لورنزو لانگستروت ساخته شده بود را با شماره A۹۳۰۰ ثبت کرد.
کندوی لاگستروت یک جعبه چوبی است که قسمت بالای آن باز است و چند قاب در آن آویخته شده اند. میان این قابها فاصلهای ۸ میلیمتری وجود دارد، اندازهای جادویی که به " فضای زنبور" معروف است و اگر این فاصله اندکی کمتر یا بیشتر شود، زنبورها شروع به ساخت سازههای نامناسب میکنند.
ملکه در انتهای کندو قرار میگیرد و توسط یک جدار از بقیه جدا میشود. جداری توری شکل که اجازه نمیدهد ملکه خارج شود اما زنبورهای کارگر با عبور از آن میتوانند خود را به او برسانند. این جدار لاروهای ملکه را از کندوها جدا میکند.
کندوها به راحتی توسط یک دستگاه سانتریفیوژ گردان بیرون کشیده و عسل آنها بعد از تصفیه جمعآوری میشود. اعجازی در طراحی و کارآیی که راه را برای زنبورداری صنعتی هموار کرد.
و این صنعتی شدن همان مفهومی بود که جیمز مید درک درستی از آن نداشت. زنبور عسل یک جانور کاملا اهلی است.
کندوهای لنگستروت امکان جابجا کردن زنبورها را فراهم کرد. هیچ دلیلی هم وجود ندارد که مزرعهداران و زنبوردارها بر سر قرار دادن کندوها در میان مزارع از نظر مالی به توافق نرسند.
سیلویا پلات، نویسنده و شاعر آمریکایی که پدرش کارشناس زنبورداری بود، اشعار پرشور و نشاط زیادی در وصف زنبورداری و استخراج عسل نوشته است چند دهه بعد از این که جیمز مید مثال معروفش را مطرح کرد، یک اقتصاددان دیگر به نام استیون چیانگ نسبت به این موضوع کنجکاو شد و دست به کاری زد که شاید اغلب اقتصاددانها انجامش نمیدهند: او به سراغ شخصیتهای حقیقی رفت و از آنها خواست برایش توضیح دهند چه اتفاقی میافتد.
او متوجه شد صاحبان باغهای سیب به شکل مدام در ازای بهرهگیری از خدمات گردهافشانی زنبورها به زنبورداران پول پرداخت میکنند. در مقابل زنبورداران هم برای استفاده از شهد برخی محصولات به صاحبان باغها پول میدهند و این همان بازاری است که مید میگفت باید وجود داشته باشد، اما چنین چیزی ممکن نیست. برای نمونه میتوان نعنا را مثال زد که برای گردهافشانی نیازی به کمک زنبورها ندارد اما در عوض عسل زیادی تولید میکند.
بنابراین سیب و زنبور مثال چندان خوبی برای مفهوم اثر جانبی مثبت نیستند. چون این تعامل در بازاری صورت میگیرد که بسیار بزرگ است.
شاید بهترین نمونه از این مفهوم در دنیای امروز، صنعت بادام کالیفرنیا باشد. باغهای بادام نزدیک به ۴ هزار کیلومتر مربع از مساحت کالیفرنیا را اشغال کردهاند و صاحبان آنها سالانه حدود ۵ میلیارد دلار فروش دارند. بادام برای گردهافشانی به زنبورها نیازمند است، هر هکتار باغ بادام نیاز به ۵ کندوی زنبور عسل دارد و قیمت اجاره هر کندو ۱۴۴ دلار است.
زنبورها در صنعت تولید بادام کالیفرنیا نقشی حیاتی بازی میکنند بهار هر سال تعداد زیادی از کندوهای لنگستروت که محکم به هم بسته شدهاند، با کامیون به باغهای بادام کالیفرنیا برده میشوند. هر کامیون گنجایش ۴۰۰ کندو را دارد و کندوها در طول شب که زنبورها خواب هستند، منتقل میشوند.
آمار و ارقام حیرتانگیز هستند. ۸۵ درصد از مجموع ۲ میلیون کندوی تجاری در آمریکا که دهها میلیارد زنبور عسل را در خود جای دادهاند، به این منطقه منتقل میشوند.
بی ویلسون، نویسنده بریتانیایی در کتاب خود با عنوان " کندو: ماجرای ما و زنبور عسل" نوشته زنبوردارهای بزرگ آمریکایی که هر یک ۱۰ هزار کندو را اداره میکنند، احتمالا از کالیفرنیا به سمت شمال و باغهای گیلاس در ایالت واشنگتن میروند و بعد به سوی شرق حرکت میکنند و راهی مزارع آفتابگردان داکوتای شمالی و جنوبی و سپس مزارع کدو حلوایی در پنسیلوانیا و باغهای تمشک در ایالت مین میشوند.
مید تصور میکرد زنبورداری تنها مختص روستاهاست و این کاملا اشتباه بود. امروزه زنبورداری تقریبا به طور کامل صنعتی شده و گردهافشانی هم شکلی کاملا تجاری به خود گرفته؛ اتفاقی که مشکلی بزرگ را با خود به همراه داشته است.
بومشناسان نگران جمعیت زنبورهای وحشی هستند که تعدادشان در نقاط گستردهای از جهان به شدت رو به کاهش است.
گفته میشود کاهش شمار زنبورها در جهان با استفاده از حشرهکشهای نئونیکوتینویدی ارتباط دارد هیچکس دلیل قطعی این اتفاق را نمیداند. با این حال برخی عوامل مقصر شناخته شدهاند از جمله: انگلها، حشرهکشها و یک اختلال مرموز به نام "فروپاشی کلونی" که باعث میشود زنبورها ملکه را ترک کنند و ناپدید شوند.
زنبورهای اهلی شده هم البته با مشکلاتی مشابه روبرو هستند. بنابراین احتمالا باید منتظر افزایش قیمت خدمات گردهافشانی به دلیل کاهش تعداد زنبورها باشیم. اقتصاددانها اما طور دیگری فکر میکنند.
اختلال فروپاشی کلونی ظاهرا تأثیر بسیار ناچیزی بر آمار و ارقام بازار زنبورداری داشته است. صاحبان باغها به همان اندازه قبل برای گردهافشانی پول پرداخت میکنند و قیمت زنبورهای ملکه جدید - که در شرایط ویژه پرورش یافتهاند- تغییر نداشته است.
حضور زنبورهای ملکه برای سلامت کندو ضروری است و زنبورهای ملکهای که در شرایط ویژه پرورش یافتهاند، فروش بسیار خوبی دارند این طور که پیداست زنبورداران صنعتی برای ثابت نگهداشتن جمعیت زنبورهایی که به آن نیازمند هستند، راهکار خاص خودشان را یافتهاند: پرورش و فروش زنبورهای ملکه، تقسیم کلونیها و خرید زنبورهای عسل تازه. به همین دلیل است که میزان تولید عسل، بادام، سیب یا تمشک هنوز کاهش نیافته است.
به این ترتیب آیا حفظ دست کم بخشی از جمعیت زنبورهای عسل را مدیون محرک های اقتصادی هستیم؟ ممکن است این طور باشد.
از سوی دیگر اما همان میل همیشگی اقتصاد مدرن به تسلط بر طبیعت و پول در آوردن از آن در وهله اول به بروز چنین مشکلی انجامیده است.
پیش از آن که کشاورزی تک محصولی در اکوسیستمها تغییر ایجاد کند، برای گردهافشانی نیازی نبود کندوهای لنگستروت را از این طرف به آن طرف بکشانیم و حشرات وحشی محلی این کار را به شکل مجانی انجام میدانند.
بنابراین اگر به دنبال مثالی برای اثر جانبی مثبت یعنی آنچه بازار آزاد نمیتواند به اندازه تقاضای جامعه فراهم کند، هستیم، شاید بهتر باشد به شکلی از زمین استفاده کنیم که به زنبورهای وحشی و سایر حشرات کمک کند. ایجاد و گسترش مزارع گلهای وحشی که برخی از دولتها برای آن یارانه اختصاص دادهاند، همان چیزی است که جیمز مید احتمالا توصیه میکرد.
لوگوی انجمن اقتصاددانان سلطنتی بریتانیا زنبور عسل است. برنارد ماندویل، اقتصاددان هلندی هم در کتاب "حکایت زنبورها" که سال ۱۷۳۲ به چاپ رسید از کندوی عسل به عنوان استعارهای از اقتصاد استفاده کرد. جیمز مید، اقتصاددان بریتانیایی پیش از این که جایزه نوبل بگیرد، وقتی به دنبال نمونهای برای یک مفهوم دشوار اقتصادی میگشت، از زنبور عسل الهام گرفت.
اقتصاددانها روی این ایده دشوار نام " اثر جانبی مثبت" را گذاشتهاند. این اتفاق وقتی میافتد که یک کالای مفید در بازار آزاد به اندازه کافی تولید نمیشود و احتمالا دولت به آن یارانه میدهد. از نظر جیمز مید، عالیترین نمونه برای اثر جانبی مثبت ارتباط میان سیب و زنبورها بود.
مید در سال ۱۹۵۲ نوشت، منطقهای را در نظر بگیرد که پر از باغ سیب است و در آن زنبورداری هم میشود. اگر صاحبان باغ سیب درختان سیب بیشتری بکارند، زنبورداران هم از آن سود میبرند چون عسل بیشتری تولید خواهد شد. اما آنها که از این اثر جانبی مثبت بهرهای نمیگیرند، درختان سیب بیشتری هم نمیکارند که همه از آن سود ببرند.
از نظر مید تنها دلیل چنین اتفاقی صرفا این است که صاحبان باغ سیب نمیتوانند از زنبوردارها به خاطر تأمین غذای زنبورهایشان پولی بگیرند.
این نظریه اما یک مشکل دارد. این که شکوفه درخت سیب تقریبا هیچ عسلی تولید نمیکند و این تازه اولین چیزی بود که جیمز مید در مورد زنبورها نمیدانست.
برای درک بهتر اشتباه اساسی مید، باید به تاریخ انسانها و زنبورهای عسل نگاهی بیندازیم.
در گذشتههای دورهیچ کس زنبورداری نمیکرد و انسانها در جستجوی عسل، کندوهای زنبورهای وحشی را میدزدیدند. در دیوارنگارههای درون غارها تصاویری با این مضمون دیده میشود.
تا این که دست کم ۵ هزار سال پیش، انسانها شروع به زنبورداری کردند و مردم یونان، مصر و روم باستان عاشق عسلی بودند که زنبورداران تولید میکردند.
به مرور زمان انسانها نگران از بین بردن و آسیب زدن به موجوداتی شدند که نه تنها عسل تولید میکنند بلکه در گردهافشانی گیاهان هم نقش اساسی دارند.
در دهه ۱۸۳۰، جنبشی در دفاع از حقوق زنبورها در آمریکا به راه افتاد. شعار این جنبش این بود: " هرگز زنبوری را نکش."
در سال ۱۸۵۲ هم اداره ثبت اختراعات آمریکا، کندویی با قابهای متحرک که توسط یک کشیش به نام لورنزو لانگستروت ساخته شده بود را با شماره A۹۳۰۰ ثبت کرد.
کندوی لاگستروت یک جعبه چوبی است که قسمت بالای آن باز است و چند قاب در آن آویخته شده اند. میان این قابها فاصلهای ۸ میلیمتری وجود دارد، اندازهای جادویی که به " فضای زنبور" معروف است و اگر این فاصله اندکی کمتر یا بیشتر شود، زنبورها شروع به ساخت سازههای نامناسب میکنند.
کندوها به راحتی توسط یک دستگاه سانتریفیوژ گردان بیرون کشیده و عسل آنها بعد از تصفیه جمعآوری میشود. اعجازی در طراحی و کارآیی که راه را برای زنبورداری صنعتی هموار کرد.
و این صنعتی شدن همان مفهومی بود که جیمز مید درک درستی از آن نداشت. زنبور عسل یک جانور کاملا اهلی است.
کندوهای لنگستروت امکان جابجا کردن زنبورها را فراهم کرد. هیچ دلیلی هم وجود ندارد که مزرعهداران و زنبوردارها بر سر قرار دادن کندوها در میان مزارع از نظر مالی به توافق نرسند.
او متوجه شد صاحبان باغهای سیب به شکل مدام در ازای بهرهگیری از خدمات گردهافشانی زنبورها به زنبورداران پول پرداخت میکنند. در مقابل زنبورداران هم برای استفاده از شهد برخی محصولات به صاحبان باغها پول میدهند و این همان بازاری است که مید میگفت باید وجود داشته باشد، اما چنین چیزی ممکن نیست. برای نمونه میتوان نعنا را مثال زد که برای گردهافشانی نیازی به کمک زنبورها ندارد اما در عوض عسل زیادی تولید میکند.
بنابراین سیب و زنبور مثال چندان خوبی برای مفهوم اثر جانبی مثبت نیستند. چون این تعامل در بازاری صورت میگیرد که بسیار بزرگ است.
شاید بهترین نمونه از این مفهوم در دنیای امروز، صنعت بادام کالیفرنیا باشد. باغهای بادام نزدیک به ۴ هزار کیلومتر مربع از مساحت کالیفرنیا را اشغال کردهاند و صاحبان آنها سالانه حدود ۵ میلیارد دلار فروش دارند. بادام برای گردهافشانی به زنبورها نیازمند است، هر هکتار باغ بادام نیاز به ۵ کندوی زنبور عسل دارد و قیمت اجاره هر کندو ۱۴۴ دلار است.
آمار و ارقام حیرتانگیز هستند. ۸۵ درصد از مجموع ۲ میلیون کندوی تجاری در آمریکا که دهها میلیارد زنبور عسل را در خود جای دادهاند، به این منطقه منتقل میشوند.
بی ویلسون، نویسنده بریتانیایی در کتاب خود با عنوان " کندو: ماجرای ما و زنبور عسل" نوشته زنبوردارهای بزرگ آمریکایی که هر یک ۱۰ هزار کندو را اداره میکنند، احتمالا از کالیفرنیا به سمت شمال و باغهای گیلاس در ایالت واشنگتن میروند و بعد به سوی شرق حرکت میکنند و راهی مزارع آفتابگردان داکوتای شمالی و جنوبی و سپس مزارع کدو حلوایی در پنسیلوانیا و باغهای تمشک در ایالت مین میشوند.
مید تصور میکرد زنبورداری تنها مختص روستاهاست و این کاملا اشتباه بود. امروزه زنبورداری تقریبا به طور کامل صنعتی شده و گردهافشانی هم شکلی کاملا تجاری به خود گرفته؛ اتفاقی که مشکلی بزرگ را با خود به همراه داشته است.
بومشناسان نگران جمعیت زنبورهای وحشی هستند که تعدادشان در نقاط گستردهای از جهان به شدت رو به کاهش است.
زنبورهای اهلی شده هم البته با مشکلاتی مشابه روبرو هستند. بنابراین احتمالا باید منتظر افزایش قیمت خدمات گردهافشانی به دلیل کاهش تعداد زنبورها باشیم. اقتصاددانها اما طور دیگری فکر میکنند.
اختلال فروپاشی کلونی ظاهرا تأثیر بسیار ناچیزی بر آمار و ارقام بازار زنبورداری داشته است. صاحبان باغها به همان اندازه قبل برای گردهافشانی پول پرداخت میکنند و قیمت زنبورهای ملکه جدید - که در شرایط ویژه پرورش یافتهاند- تغییر نداشته است.
به این ترتیب آیا حفظ دست کم بخشی از جمعیت زنبورهای عسل را مدیون محرک های اقتصادی هستیم؟ ممکن است این طور باشد.
از سوی دیگر اما همان میل همیشگی اقتصاد مدرن به تسلط بر طبیعت و پول در آوردن از آن در وهله اول به بروز چنین مشکلی انجامیده است.
پیش از آن که کشاورزی تک محصولی در اکوسیستمها تغییر ایجاد کند، برای گردهافشانی نیازی نبود کندوهای لنگستروت را از این طرف به آن طرف بکشانیم و حشرات وحشی محلی این کار را به شکل مجانی انجام میدانند.
بنابراین اگر به دنبال مثالی برای اثر جانبی مثبت یعنی آنچه بازار آزاد نمیتواند به اندازه تقاضای جامعه فراهم کند، هستیم، شاید بهتر باشد به شکلی از زمین استفاده کنیم که به زنبورهای وحشی و سایر حشرات کمک کند. ایجاد و گسترش مزارع گلهای وحشی که برخی از دولتها برای آن یارانه اختصاص دادهاند، همان چیزی است که جیمز مید احتمالا توصیه میکرد.
دیدگاه خوانندگان
۳۸
scandal - برلین، آلمان
حتما نباید اسمم مید و پلات باشه که مورد تایید دیگران قرار بگیرم!؟ فکر نان بکن که خربزه آب است! همه این تمجیدها از زنبور به کنار، زیرا "من" نه تنها زنبور که در خدمت طبیعت و بشر است بعنوان "کارخانه" میبینم که بدون هیچ آسیبی به دیگران بما خدمت میکند! پس باید از "کارخانه هایی" چون گاو (شیر، گوشت، چرم) و یا از کارخانه درخت پرتغال و کارخانه طبیعی چون مرغ که تخم، گوشت و پر متکا را تولید میکند! جان کلام اینکه این "آفریدگار" کی هست و چرا کارخانه های مواد خوراکی و داروسازی و ماشین سازی ما اینقدر ضد طبیعت و بشریت عمل میکند!؟ یعنی فکرم که قد نمیده که صاحب کارخانه زنبور و گاو و مرغ کیه، همانند آن ماشین و کامپیوتر و کارخانه داروسازی که "ما" را نمی بیند و گیج میزند!؟ وای بر شعور و درک ما!
دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۸ - ۰۶:۵۸
۳۸
scandal - برلین، آلمان
حتما نباید اسمم مید و پلات باشه که مورد تایید دیگران قرار بگیرم!؟ فکر نان بکن که خربزه آب است! همه این تمجیدها از زنبور به کنار، زیرا "من" نه تنها زنبور که در خدمت طبیعت و بشر است بعنوان "کارخانه" میبینم که بدون هیچ آسیبی به دیگران بما خدمت میکند! پس باید از "کارخانه هایی" چون گاو (شیر، گوشت، چرم) و یا از کارخانه درخت پرتغال و کارخانه طبیعی چون مرغ که تخم، گوشت و پر متکا را تولید میکند! جان کلام اینکه این "آفریدگار" کی هست و چرا کارخانه های مواد خوراکی و داروسازی و ماشین سازی ما اینقدر ضد طبیعت و بشریت عمل میکند!؟ یعنی فکرم که قد نمیده که صاحب کارخانه زنبور و گاو و مرغ کیه، همانند آن ماشین و کامپیوتر و کارخانه داروسازی که "ما" را نمی بیند و گیج میزند!؟ وای بر شعور و درک ما!
دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۸ - ۰۶:۵۸
۳۸
scandal - برلین، آلمان
حتما نباید اسمم مید و پلات باشه که مورد تایید دیگران قرار بگیرم!؟ فکر نان بکن که خربزه آب است! همه این تمجیدها از زنبور به کنار، زیرا "من" نه تنها زنبور که در خدمت طبیعت و بشر است بعنوان "کارخانه" میبینم که بدون هیچ آسیبی به دیگران بما خدمت میکند! پس باید از "کارخانه هایی" چون گاو (شیر، گوشت، چرم) و یا از کارخانه درخت پرتغال و کارخانه طبیعی چون مرغ که تخم، گوشت و پر متکا را تولید میکند! جان کلام اینکه این "آفریدگار" کی هست و چرا کارخانه های مواد خوراکی و داروسازی و ماشین سازی ما اینقدر ضد طبیعت و بشریت عمل میکند!؟ یعنی فکرم که قد نمیده که صاحب کارخانه زنبور و گاو و مرغ کیه، همانند آن ماشین و کامپیوتر و کارخانه داروسازی که "ما" را نمی بیند و گیج میزند!؟ وای بر شعور و درک ما!
دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۸ - ۰۶:۵۸
۳۸
scandal - برلین، آلمان
حتما نباید اسمم مید و پلات باشه که مورد تایید دیگران قرار بگیرم!؟ فکر نان بکن که خربزه آب است! همه این تمجیدها از زنبور به کنار، زیرا "من" نه تنها زنبور که در خدمت طبیعت و بشر است بعنوان "کارخانه" میبینم که بدون هیچ آسیبی به دیگران بما خدمت میکند! پس باید از "کارخانه هایی" چون گاو (شیر، گوشت، چرم) و یا از کارخانه درخت پرتغال و کارخانه طبیعی چون مرغ که تخم، گوشت و پر متکا را تولید میکند! جان کلام اینکه این "آفریدگار" کی هست و چرا کارخانه های مواد خوراکی و داروسازی و ماشین سازی ما اینقدر ضد طبیعت و بشریت عمل میکند!؟ یعنی فکرم که قد نمیده که صاحب کارخانه زنبور و گاو و مرغ کیه، همانند آن ماشین و کامپیوتر و کارخانه داروسازی که "ما" را نمی بیند و گیج میزند!؟ وای بر شعور و درک ما!
دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۸ - ۰۶:۵۸
۳۸
scandal - برلین، آلمان
حتما نباید اسمم مید و پلات باشه که مورد تایید دیگران قرار بگیرم!؟ فکر نان بکن که خربزه آب است! همه این تمجیدها از زنبور به کنار، زیرا "من" نه تنها زنبور که در خدمت طبیعت و بشر است بعنوان "کارخانه" میبینم که بدون هیچ آسیبی به دیگران بما خدمت میکند! پس باید از "کارخانه هایی" چون گاو (شیر، گوشت، چرم) و یا از کارخانه درخت پرتغال و کارخانه طبیعی چون مرغ که تخم، گوشت و پر متکا را تولید میکند! جان کلام اینکه این "آفریدگار" کی هست و چرا کارخانه های مواد خوراکی و داروسازی و ماشین سازی ما اینقدر ضد طبیعت و بشریت عمل میکند!؟ یعنی فکرم که قد نمیده که صاحب کارخانه زنبور و گاو و مرغ کیه، همانند آن ماشین و کامپیوتر و کارخانه داروسازی که "ما" را نمی بیند و گیج میزند!؟ وای بر شعور و درک ما!
دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۸ - ۰۶:۵۸