چهار دهه مهاجرت نخبهها از ایران؛ چهار دهه فقیر شدن نیروی انسانی
رأی دهید
چهار دهه است که نه تنها بخش بسیار بزرگی از کسانی که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور میروند به ایران باز نمیگردند که روند خروج متخصصین و دانشآموختگان آموزش عالی هم با وجود فراز و نشیبها همچنان ادامه یافته است.
همه شواهد هم نشان میدهد که هیچ دورنمایی برای متوقف یا معکوس شدن این روند منفی که یکی از عوامل مهم فقیر شدن نیروی انسانی و بازدارنده توسعه ایران به شمار میرود وجود ندارد. با وجود همه شعارها و سیاستهای سالهای گذشته برای مهار اشکال گوناگون مهاجرت از ایران، آمارهای بینالمللی به روشنی نشان از ادامه این روند دارند.
سخنان بیسابقه ابومحمد مرتضوی، مسئول «نهاد نمایندگی رهبری» در امور دانشجویان ایرانی خارج از کشور که با اشاره به دشواری جذب دانشآموختگان در بازار کار گفته است که «فارغالتحصیلان ایرانی خارج از کشور بهتر است که به کشور بازنگردند» اعتراف آشکاری است به این واقعیت تلخ. از نظر ایشان «بازگشت این دانشجویان به ایران موجب سرخوردگی آنان میشود». و فارغالتحصیلان ایرانی در خارج «در کشور مقصد باید راههای کمک به وطن خود را پیدا کنند» (ایرنا، ۱۹ اسفند ۱۳۹۷).
بیش از دو دهه است که همه روسایجمهوری و مسئولین وزارت علوم صحبت از ضرورت و اهمیت بازگشت مهاجرین به میان میآورند و برای عملی کردن این سیاست هم کنفرانس، گروه کار و مراکز خاص تشکیل میدهند.
حرفهای نومیدانه آقای مرتضوی در کشوری که ۴۰ سال است نقش بازنده بزرگ میدان نبرد برای جذب نیروی متخصص در دنیا را ایفا کرده و به یکی از اصلی صادرکنندگان نیروی متخصص به کشورهای پیشرفته تبدیل شده، بیشتر شبیه نوعی اعلام ورشکستگی رسمی است.
مهاجرت از ایران : آئینه وضعیت جامعه
شکلگیری پدیده مهاجرت مغزها در ایران به دهههای گذشته باز میگردد. گسترش روزافزون دیاسپورای چند میلیونی در خارج از کشور نشانه تشدید روند مهاجرت نیروی متخصص ایران است. توسعه نیافتگی و شرایط نامساعد سیاسی و اجتماعی در دامن زدن به این پدیده منفی برای توسعه ایران نقش اصلی را ایفا میکردند.
در گذشتههای دور بوجود آمدن دانشگاههای نخبهگرا با گرایش تحقیقی (مانند دانشگاه صنعتی آریامهر که بعد از انقلاب، "شریف" نام گرفت) و یا مراکز پژوهشی مانند مرکز پزشکی شاهنشاهی (دانشگاه علوم پزشکی ایران) که با دانشگاههای معتبر جهان کار می کردند از جمله اقداماتی بود که در سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ برای کاهش دامنه فرار مغزها صورت میگرفت. این اقدامات با آنکه در زمان خود بسیار مثبت بودند اما به دلیل وجود سایر عوامل منفی به تنهایی قادر به سد کردن روند رو به رشد مهاجرت به اروپا و آمریکا نبودند. یکی از عوامل اصلی مهاجرت نیروی انسانی متخصص در آن دوران، تحصیل جوانان در خارج از کشور بود. ایران در دهه ۱۳۵۰ با حدود ۱۰۰ هزار دانشجو در دانشگاههای خارجی اولین کشور صادر کننده دانشجو در دنیا محسوب میشد.
در دوران پس از انقلاب ۱۳۵۷ و استقرار نظام جمهوری اسلامی، مهاجرت نخبگان و یا نیروی انسانی تحصیل کرده از ایران ابعاد جدید و بیسابقهای به خود گرفت. شکلگیری دیاسپورای ایرانی پر شمار در آمریکا، کانادا، کشورهای اروپایی و یا استرالیا و کشورهای ساحلی خلیج فارس از جمله نتیجه خروج گسترده ایرانیهای تحصیل کرده و نخبگان علمی و فرهنگی از کشور و یا عدم بازگشت دانشجویان ایرانی خارج از کشور بود.
چرایی فرار مغزها و متخصصان؟
پژوهشها در سطح بینالمللی نشان میدهد که مهاجرت نیروهای متخصص و فرار مغزها به کنش متقابل همزمان عوامل مختلف در کشور مهاجر فرست (عوامل بازدارنده یا منفی) و کشور مهاجرپذیر (عوامل جذبکننده) مربوط میشود.
چهار گروه عامل در تشدید پدیده فرار مغزها مورد توجه است: عوامل اقتصادی و وضعیت بازار کار و درآمد، عوامل سیاسی در رابطه با عدم ثبات و یا فشارها و ناامنی سیاسی (استبداد، سرکوب، بیقانونی، بحران و جنگ)، عوامل فرهنگی و اجتماعی (فساد، قشریگری، تبعیض جنیستی، مذهبی و قومی، محدویتها)، عوامل علمی و دانشگاهی از جمله کمبود امکانات پژوهشی و آموزشی.
در برابر، شرایط مساعد اقتصادی و علمی و نیز سیاستهای جذب نیروی انسانی کارا در کشورهای مهاجرپذیر نقش تشدید کننده را در مهاجرت ایفا میکنند.
آنچه کشورهای مهاجرت فرست دنیا مانند ایران از دست میدهند فقط به هزینههایی که برای تحصیل افراد مهاجر صرف شده فروکاسته نمیشود. از دست دادن نیروی متخصص و کارا و نخبگان به این معناست که این گروه به جای مشارکت در توسعه و افزایش تولید ملی کشور خود، بهره کار و تخصص خود را در سراسر دوران فعالیت حرفهای نصیب کشور دیگری میکنند. پتانسیل تولید ثروت یک نیروی متخصص ۲۰ تا ۴۰ برابر هزینهای است که برای تحصیل او خرج شده است.
بازنده بزرگ در جنگ مهاجرت نیروهای متخصص
شماری از کشورها در دنیا توانستهاند در سیاست جلوگیری از مهاجرت متخصصان و یا بازگرداندن مهاجران موفق باشند. کشورهایی هم مانند ایران، پاکستان، الجزایر و یا مراکش نیز که در گذشته «بازنده» بودند همچنان «بازنده» نبرد مهاجرت باقی ماندهاند. در این میان هند و یا چین توانستهاند از دامنه مهاجرت بکاهند و آن را تبدیل به روند گردش مغزها کنند و از دیاسپورای خود برای گسترش نفوذ اقتصادی خود در دنیا و نیز رابطه با دنیای پیشرفته به خوبی بهره جویند.
نکته اساسی در مورد کشورهای نوظهور «برنده» تحولات مثبت در آنها و از بین رفتن و یا ضعیف شدن عواملی منفی و بازدارندهای است که در گذشته در تشدید روند مهاجرت نخبگان و متخصصان نقش داشتند. استقرار دمکراسی، حکومت قانون، رونق اقتصادی، شکوفایی فرهنگی، سیاست جذب مهاجرین و یا گسترش امکانات آموزشی و پژوهشی شرایط مثبتی برای ماندن نیروی انسانی کارا و یا بازگشت کسانی که به خارج از کشور رفتهاند را فراهم میکند.
تب مهاجرت در ایران
تجربه جهانی نشان میدهد که پیش از سخن گفتن از بازگشت نخبگان باید روندهای مهاجرت کنونی کند شوند. اما امروز در ایران بیشتر با تب مهاجرت در میان اقشار تحصیل کرده مواجه هستیم و وجود همبودهای بزرگ ایرانی در چهارگوشه جهان خود عامل تشدید کننده مهاجرتهای جدید میشود.
در ایران ۴۰ سال است که مسئولین با وجود سر دادن شعارهای زیبا، از درک اهمیت نیروی انسانی در توسعه کشور باز ماندهاند. به همین علت هم سیل مهاجرت برای آنها همیشه یک دغدغه دست چندم بوده و زیانهای عظیم اقتصادی و فرهنگی ناشی از این فاجعه ملی هیچگاه آنها را به بازبینی سیاستهای ضد نیروی انسانی سوق نداده است. گاه برخی از شرایط دشوار اقتصادی و شغلی به عنوان انگیزه اصلی مهاجرت سخن به میان میآورند. این نگاه به مهاجرت تقلیلی است و نمیتواند کمک چندانی به بازکردن گره کور مهاجرت کند. سخن بر سر آن است که آیا تب مهاجرت و عدم بازگشت دانش آموختگان بدون تغییرات اساسی در زمینه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی فروکش خواهد کرد؟ آیا بدون دگرگون شدن تصویر ایران و رابطه آن با دنیا میتوان به پویایی رابطه دیاسپورای ایرانی با کشور خود امید داشت؟
چهل سال است در ایران بر «تعهد» و «انقلابیگری» به جای تخصص و کارایی تکیه شده است و گردش نخبگان به گروه محدود مطیع و وابسته به حکومت فرو کاسته شده است. این سیاستها منجر به حاشیه راندن، حذف، تحقیر و سرخوردگی عمیق نیروهای متخصص و نخبگان علمی، فرهنگی، فن آوری و اجتماعی شده است. امروز میل به زیستن و کار کردن در جامعهای که به انسان و حقوق و آزادیهای مدنی او احترام میگذارد و در آن حکومت قانون، برابری جنسیتی، عدم تبعیض مذهبی و قومی، امنیت شغلی و دستگاه قضایی سالم وجود دارد و سازوکارهای دمکراتیک را پذیرفته به یک خواست جهانی تبدیل شده است و مهاجرین ایرانی هم در جستجوی زندگی در چنین فضایی کشور خویش را ترک میکنند و یا میلی به بازگشت ندارند.
همه شواهد هم نشان میدهد که هیچ دورنمایی برای متوقف یا معکوس شدن این روند منفی که یکی از عوامل مهم فقیر شدن نیروی انسانی و بازدارنده توسعه ایران به شمار میرود وجود ندارد. با وجود همه شعارها و سیاستهای سالهای گذشته برای مهار اشکال گوناگون مهاجرت از ایران، آمارهای بینالمللی به روشنی نشان از ادامه این روند دارند.
سخنان بیسابقه ابومحمد مرتضوی، مسئول «نهاد نمایندگی رهبری» در امور دانشجویان ایرانی خارج از کشور که با اشاره به دشواری جذب دانشآموختگان در بازار کار گفته است که «فارغالتحصیلان ایرانی خارج از کشور بهتر است که به کشور بازنگردند» اعتراف آشکاری است به این واقعیت تلخ. از نظر ایشان «بازگشت این دانشجویان به ایران موجب سرخوردگی آنان میشود». و فارغالتحصیلان ایرانی در خارج «در کشور مقصد باید راههای کمک به وطن خود را پیدا کنند» (ایرنا، ۱۹ اسفند ۱۳۹۷).
بیش از دو دهه است که همه روسایجمهوری و مسئولین وزارت علوم صحبت از ضرورت و اهمیت بازگشت مهاجرین به میان میآورند و برای عملی کردن این سیاست هم کنفرانس، گروه کار و مراکز خاص تشکیل میدهند.
حرفهای نومیدانه آقای مرتضوی در کشوری که ۴۰ سال است نقش بازنده بزرگ میدان نبرد برای جذب نیروی متخصص در دنیا را ایفا کرده و به یکی از اصلی صادرکنندگان نیروی متخصص به کشورهای پیشرفته تبدیل شده، بیشتر شبیه نوعی اعلام ورشکستگی رسمی است.
مهاجرت از ایران : آئینه وضعیت جامعه
شکلگیری پدیده مهاجرت مغزها در ایران به دهههای گذشته باز میگردد. گسترش روزافزون دیاسپورای چند میلیونی در خارج از کشور نشانه تشدید روند مهاجرت نیروی متخصص ایران است. توسعه نیافتگی و شرایط نامساعد سیاسی و اجتماعی در دامن زدن به این پدیده منفی برای توسعه ایران نقش اصلی را ایفا میکردند.
در گذشتههای دور بوجود آمدن دانشگاههای نخبهگرا با گرایش تحقیقی (مانند دانشگاه صنعتی آریامهر که بعد از انقلاب، "شریف" نام گرفت) و یا مراکز پژوهشی مانند مرکز پزشکی شاهنشاهی (دانشگاه علوم پزشکی ایران) که با دانشگاههای معتبر جهان کار می کردند از جمله اقداماتی بود که در سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ برای کاهش دامنه فرار مغزها صورت میگرفت. این اقدامات با آنکه در زمان خود بسیار مثبت بودند اما به دلیل وجود سایر عوامل منفی به تنهایی قادر به سد کردن روند رو به رشد مهاجرت به اروپا و آمریکا نبودند. یکی از عوامل اصلی مهاجرت نیروی انسانی متخصص در آن دوران، تحصیل جوانان در خارج از کشور بود. ایران در دهه ۱۳۵۰ با حدود ۱۰۰ هزار دانشجو در دانشگاههای خارجی اولین کشور صادر کننده دانشجو در دنیا محسوب میشد.
در دوران پس از انقلاب ۱۳۵۷ و استقرار نظام جمهوری اسلامی، مهاجرت نخبگان و یا نیروی انسانی تحصیل کرده از ایران ابعاد جدید و بیسابقهای به خود گرفت. شکلگیری دیاسپورای ایرانی پر شمار در آمریکا، کانادا، کشورهای اروپایی و یا استرالیا و کشورهای ساحلی خلیج فارس از جمله نتیجه خروج گسترده ایرانیهای تحصیل کرده و نخبگان علمی و فرهنگی از کشور و یا عدم بازگشت دانشجویان ایرانی خارج از کشور بود.
چرایی فرار مغزها و متخصصان؟
پژوهشها در سطح بینالمللی نشان میدهد که مهاجرت نیروهای متخصص و فرار مغزها به کنش متقابل همزمان عوامل مختلف در کشور مهاجر فرست (عوامل بازدارنده یا منفی) و کشور مهاجرپذیر (عوامل جذبکننده) مربوط میشود.
چهار گروه عامل در تشدید پدیده فرار مغزها مورد توجه است: عوامل اقتصادی و وضعیت بازار کار و درآمد، عوامل سیاسی در رابطه با عدم ثبات و یا فشارها و ناامنی سیاسی (استبداد، سرکوب، بیقانونی، بحران و جنگ)، عوامل فرهنگی و اجتماعی (فساد، قشریگری، تبعیض جنیستی، مذهبی و قومی، محدویتها)، عوامل علمی و دانشگاهی از جمله کمبود امکانات پژوهشی و آموزشی.
در برابر، شرایط مساعد اقتصادی و علمی و نیز سیاستهای جذب نیروی انسانی کارا در کشورهای مهاجرپذیر نقش تشدید کننده را در مهاجرت ایفا میکنند.
آنچه کشورهای مهاجرت فرست دنیا مانند ایران از دست میدهند فقط به هزینههایی که برای تحصیل افراد مهاجر صرف شده فروکاسته نمیشود. از دست دادن نیروی متخصص و کارا و نخبگان به این معناست که این گروه به جای مشارکت در توسعه و افزایش تولید ملی کشور خود، بهره کار و تخصص خود را در سراسر دوران فعالیت حرفهای نصیب کشور دیگری میکنند. پتانسیل تولید ثروت یک نیروی متخصص ۲۰ تا ۴۰ برابر هزینهای است که برای تحصیل او خرج شده است.
بازنده بزرگ در جنگ مهاجرت نیروهای متخصص
شماری از کشورها در دنیا توانستهاند در سیاست جلوگیری از مهاجرت متخصصان و یا بازگرداندن مهاجران موفق باشند. کشورهایی هم مانند ایران، پاکستان، الجزایر و یا مراکش نیز که در گذشته «بازنده» بودند همچنان «بازنده» نبرد مهاجرت باقی ماندهاند. در این میان هند و یا چین توانستهاند از دامنه مهاجرت بکاهند و آن را تبدیل به روند گردش مغزها کنند و از دیاسپورای خود برای گسترش نفوذ اقتصادی خود در دنیا و نیز رابطه با دنیای پیشرفته به خوبی بهره جویند.
نکته اساسی در مورد کشورهای نوظهور «برنده» تحولات مثبت در آنها و از بین رفتن و یا ضعیف شدن عواملی منفی و بازدارندهای است که در گذشته در تشدید روند مهاجرت نخبگان و متخصصان نقش داشتند. استقرار دمکراسی، حکومت قانون، رونق اقتصادی، شکوفایی فرهنگی، سیاست جذب مهاجرین و یا گسترش امکانات آموزشی و پژوهشی شرایط مثبتی برای ماندن نیروی انسانی کارا و یا بازگشت کسانی که به خارج از کشور رفتهاند را فراهم میکند.
تب مهاجرت در ایران
تجربه جهانی نشان میدهد که پیش از سخن گفتن از بازگشت نخبگان باید روندهای مهاجرت کنونی کند شوند. اما امروز در ایران بیشتر با تب مهاجرت در میان اقشار تحصیل کرده مواجه هستیم و وجود همبودهای بزرگ ایرانی در چهارگوشه جهان خود عامل تشدید کننده مهاجرتهای جدید میشود.
در ایران ۴۰ سال است که مسئولین با وجود سر دادن شعارهای زیبا، از درک اهمیت نیروی انسانی در توسعه کشور باز ماندهاند. به همین علت هم سیل مهاجرت برای آنها همیشه یک دغدغه دست چندم بوده و زیانهای عظیم اقتصادی و فرهنگی ناشی از این فاجعه ملی هیچگاه آنها را به بازبینی سیاستهای ضد نیروی انسانی سوق نداده است. گاه برخی از شرایط دشوار اقتصادی و شغلی به عنوان انگیزه اصلی مهاجرت سخن به میان میآورند. این نگاه به مهاجرت تقلیلی است و نمیتواند کمک چندانی به بازکردن گره کور مهاجرت کند. سخن بر سر آن است که آیا تب مهاجرت و عدم بازگشت دانش آموختگان بدون تغییرات اساسی در زمینه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی فروکش خواهد کرد؟ آیا بدون دگرگون شدن تصویر ایران و رابطه آن با دنیا میتوان به پویایی رابطه دیاسپورای ایرانی با کشور خود امید داشت؟
چهل سال است در ایران بر «تعهد» و «انقلابیگری» به جای تخصص و کارایی تکیه شده است و گردش نخبگان به گروه محدود مطیع و وابسته به حکومت فرو کاسته شده است. این سیاستها منجر به حاشیه راندن، حذف، تحقیر و سرخوردگی عمیق نیروهای متخصص و نخبگان علمی، فرهنگی، فن آوری و اجتماعی شده است. امروز میل به زیستن و کار کردن در جامعهای که به انسان و حقوق و آزادیهای مدنی او احترام میگذارد و در آن حکومت قانون، برابری جنسیتی، عدم تبعیض مذهبی و قومی، امنیت شغلی و دستگاه قضایی سالم وجود دارد و سازوکارهای دمکراتیک را پذیرفته به یک خواست جهانی تبدیل شده است و مهاجرین ایرانی هم در جستجوی زندگی در چنین فضایی کشور خویش را ترک میکنند و یا میلی به بازگشت ندارند.