سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۹ مارچ ۲۰۱۹
روزیاتو : نقد فیلم هزارپا نشان میدهد که سینمای کمدی در کشور ما با اینکه جایگاه وزینی ندارد ولی همچنان تکرار کلیشهها در آن میتواند نبض مخاطب را در دست بگیرد و فروش را تضمین کند. ژانر کمدی در سینمای ایران هیچگاه آن جایگاهی که باید داشته باشد را نداشته و گاهی با موارد معدود و انگشتشمار آثار سینمایی درخورتوجهی روبرو بودیم که توانستهاند شان کمدی را حفظ کنند و آن را با لودگی یکی ندانند. گاهی کارگردانهای بزرگ کشور سرکی به این ژانر کشیدهاند (مثلا ناصر تقوایی که دایی جان ناپلئون را ساخت و مهرجویی که اجارهنشینها را) و کارنامه هنری خود را به این ژانر نیز آغشته کردند و در آن هم خوش درخشیدند و البته گاهی هم برخی از این استادان نتوانستند با چم و خم کمدی خوب کنار بیایند.
از قدیم گفتهاند که فیلم کمدی ساختن کار سختیست ولی حقیقتش را بخواهید با تنزل سلیقه و پایین آوردن سطح انتظارات تماشاگر ایرانی در طول سالیان متمادی سینمای کشورمان، این حرف چندان معنا ندارد و امروزه روز کمدی ساختن یکی از آسانترین نوع فیلمسازیهاست. جالب آنکه هر از چند سالی یکبار فرمول فیلمهای کمدی موفق و بفروش هم عوض میشود و دستاندرکاران سینما کم کم فرمولهای جدید دستشان میآید و با بازی کردن با آنها، فیلمی بفروش میسازند و تضمین چند سال زندگیشان را میکنند.
زمانی شوخی با خط قرمزهای نظام حاکم میتوانست بترکاند و فیلمهایی همچون مارمولک و نان،عشق موتور هزار و… ساخته شد. بعدتر کار به کمدیهای عاشقانه رسید که گل سر سبد این گونه آثار امثال گلزار و حیایی بودند و در نهایت چند سالیست که نان کمدی خوب در آوردن به دو دسته تقسیم شده: یا سفر به فرنگ و ساخت فیلم در کشورهای دیگر (من سالوادور نیستم، تگزاس، ردکارپت و…) و یا سرک کشیدن به دهه شصت میلادی و شوخی با دوران نوستالژیک این سالها. در این بین خلاقانی هم پیدا میشوند که از جنس ترکیبی استفاده کرده و اثری چون مصادره را میسازند که هم سرکی به دهههای اولیه انقلاب است و هم سفر خارجه دارد و میشود نور علی نور.
ابوالحسن داوودی که با ساخت نان، عشق و موتور هزار و یا مرد بارانی توانسته بود در ژانر کمدی خودی نشان دهد، بعد از شانزده سال دوباره به سراغ این موضوع رفته و تاحدی اسیر همین کلیشهها شده و البته در برخی موارد هم توانسته بدرخشد. داوودی در حقیقت همچون صبح کارمندیست که بسان هر روز میماند که گاهی نسیمی خوش و صدای آوازی گوشنواز در آن به گوش میرسد و در لحظه حال آدم را خوب میکند ولی کلیت همان صبح تکراری کارمند خسته است. راستش انتظار از داوودی بالاتر بود و هنگامی که نام او در کنار رضا عطاران هم باشد، این انتظار دو برابر میشود ولی… بگذارید این ولی را چندخطر پایینتر موشکافانهتر بدان نگاه کنیم و البته به داوودی هم کمی حق بدهیم که وقتی فیلم زیبایی چون «زادبوم» میسازد و ۵ سال رنگ توقیف میبیند، شاید حق دارد که به ویروس گیشه چنگ بزند و بدان دچار شود.
فیلم «هزارپا» تقریبا تمامی آن عناصری که در ابتدای امر گفته شد را از اینور و آنور قرض گرفته و میکسی از سوژههایی را تحویل میدهد که در طول سالیان متمادی دستمایه کمدیسازان و آثار کمدی ایرانی شده است. گستره این موارد از شوخی با خط قرمزها آغاز میشود (شوخی با جانبازان که جرات ستودنی میخواهد) و به تنزلترین نوع کمدی یعنی تمسخرهای سکسیست و افراد چاق هم میرسد. در این میان شوخیهای سیاسی، جنسی، کلامی،موقعیت و نوستالژیک هم وجود دارد و تمامی اینها کوکتلیست که در حین نوشیدن آن، گاهی ته مزه خوب و خنکی هم به آدم میدهد و گاهی هم البته بدجوری معده را اذیت میکند.
فیلم در سالهای بعد از جنگ ۸ ساله شروع میشود و داستان مردیست که در طی تصادفی، یک پای خود را از دست داده و به همراه دوستش الواتی میکند و به شغل قاپزنی مشغول هستند. این مرد که نام دارد (با بازی رضا عطاران) به طور اتفاقی متوجه میشود مسئول یک درمانگاه جانبازان که از قضا یک خانم دکتر با خانوادهای پولدار است (با بازی سارا بهرامی) نذر کرده که فقط با یک جانباز ازدواج کند. او تصمیم میگیرد خودش را جانباز جا بزند و مهر این دختر را برباید و در این راه با مشقتهای زیادی روبرو میشود و افرادی چون سرایدار این مجموعه (با بازی امیرمهدی ژوله) برای او دردسرساز میشوند…
حضور رضا عطاران در هر فیلمی به معنای تضمین فروش آن فیلم است. عطاران تبدیل به برندی شده که مردم دوستش دارند و شخصیت خارج از دنیای سینمایی خود را نیز تاکنون خدشهدار نکرده و از همین جهت معمولا از حاشیهها دور مانده است. در کنار او جواد عزتی هم حضور دارد، یک نسل تازهتر از عطاران و شخصی که کم کم تبدیل به سوپراستار فیلمهای کمدی میشود. هر دوی این بازیگران درخششهای خوبی در فیلمهای جدی داشتهاند ولی کماکان در همین ژانر بیشتر مورد مقبول تماشاگران هستند و جنس بازیشان در فیلمهای کمدی کاملا یکجور است.
عطاران همان ارژنگ نهنگ عنبر است و جواد عزتی همان شخصیت کمدی قالب خود که آخرین بار در اکسیدان آن را دیدیم. این تکرار تاحدی من را یاد حمید لولایی میاندازد که فقط در کالبد خشایار مستوفی توانست بدرخشد و با تکرار این شخصیت در سریالهای مختلف سعی کرد برای خود جایگاهی بخرد و البته نتوانست چرا که محبوبیتش به اندازه عطاران نبود. اگر هر بازیگر دیگری به جای این دو نفر به این شدت تکراری در نقش خود ظاهر میشد، احتمالا صدای اعتراض بلندی نسبت به آنها بلند میشد اما این دو کاراکتر پذیرفته شدهاند و شاید هم نباید زیاد این مساله خرده گرفت، مگر کمدینهای بزرگی چون نورمن ویزدم و جری لوییس، دایما یک کاراکتر را در فیلمهای مختلف تکرار نمیکردند و اسمشان هم در تاریخ جاودان ماند؟
اما در بین گروه بازیگری انتخاب سارا بهرامی اشتباه اندر اشتباه است و از همین اثر و مقایسه آن با دیگر فیلم اکران شده این بازیگر یعنی دارکوب، باید به این مساله پی برد که بهرامی استعدادی در بازیگری کمدی ندارد و بهتر است مسیرش را در همان ژانر اجتماعی دنبال کند.
فارغ از مساله بازیگری باید به فیلمنامه هشت الهفت هزارپا اشاره کرد که با وجود چهار نویسنده مختلف (اسم سه نویسنده در تیتراژ وجود دارد ولی بعید میدانم امیرمهدی ژوله کاملا در روند فیلمنامه بیتاثیر بوده باشد) آش شور و شیرینی شده که در آن همه چیز از مریم رجوی گرفته تا عملیات کربلای ۵ در آن به چشم میخورد. نکته قابل تامل وجود شوخیهای سخیف با جنس زن در فیلم است که در سال ۹۷ و با تفکرات فعلی جامعه جهانی و ایرانی همخوانی ندارد و نشان دادن خنگ بودن زنان و یا دایم دنبال شوهر بودنشان، از جمله مواردیست که وقتی از دل اثری به امضای ابوالحسن داوودی برمیآید، بدجوری دل بیننده حرفهایتر سینما را میشکاند. تدوین مشوش فیلم نیز در پیشروی خط روایی فیلمنامه لطمه وارد کرده و آن را گیجکننده میکند به طوری که در یک آن با انبوه اتفاقات روبرو هستیم و در آنی دیگر پوچترین دیالوگها و سکانسها را نظاره گر هستیم. صحبت از وجود منطق در فیلمنامه هم که بهتر است بگذاریم در کوزه و آن را کیپ کنیم ولی خوشبختانه باید گفت که هسته اصلی داستان و فیلمنامه نوآورانه است و پرداخت به آن ضعیف است.
اشارات و انتقدات زیادی به شوخیهای جنسی در فیلم شده که به شخصه با این اعتراضات چندان موافق نیستم و عبور از این خط قرمزها با ظرافت تمام جزو معدود هنرنماییهای فیلمنامه است. شاید وجود این قبیل شوخیها هنوز تازگی دارد و پذیرفتن آنها چند سالی طول بکشد ولی بودن آنها در بدنه یک فیلم کمدی از دیرباز در سینمای جهان و ایران بوده و حالا با وجود ممیزیها و فرهنگ شرم ایرانی، به نحو دیگر و شکلی دیگر ادا میشود.
فیلم هزارپا یک سروگردن از کمدیهای دیگر بالاتر است ولی صرفا استانداردهای اولیه یک فیلم سینمایی خندهدار را رعایت میکند و چارچوب قرص و محکمی دارد وگرنه محتوای آن و نوع نمایش این محتوا پر از ایراداتیست که البته به چشم عموم تماشاگران ایرانی نمیآید و همین نکته را ابوالحسن داوودی و تیمش هم بهتر از همه فهمیدهاند. هزارپا قطعا بفروش خواهد بود و دنبالهروهای زیادی خواهد داشت (البته خودش دنبالهروی نهنگ عنبرهاست) و سینمای کمدی ما همچنان اندرخم کوچههای تکراری خالقان زیرک و عالم بر نبض مردم خواهد بود.