'پشت چاقی من یک افسردگی شدید و ازدواج اجباری بود'
رأی دهید
سازمان بهداشت جهانی میگوید بیش از ۳۲ درصد از زنان و ۱۹ درصد از مردان ایرانی دچار چاقی مفرط هستند.
سازمان بهداشت جهانی چاقی مفرط را نوعی بیماری تعریف کرده است. مسائل مختلفی از جمله تغذیه، کم تحرکی و نداشتن فعالیت فیزیکی، سلامت و بهداشت روان و وضعیت اقتصادی در بیماری چاقی مفرط نقش دارند. اما در بسیاری از کشورها و فرهنگها نگاه جامعه به افرادی که این بیماری را دارند مثل بیمارهای دیگر نیست.
هنوز بسیاری از افراد بر این باورند که چاقی تنها ناشی از طمع برای خوردن است و کمتر به آن مثل یک بیماری نگاه میکنند. من با زنانی که با چاقی مفرط در زندگی خود دست و پنجه نرم کردهاند صحبت کردم از آنها خواستم از زندگی و چالشهای خود برایم بگویند تا شاید بتوانم بر نقطهای از زندگی این افراد نور بتابانم که کمتر به آن پرداخته شده.
در این رشته یادداشتها که از امروز در وبسایت بیبیسی فارسی منتشر میشود شما با سه زن آشنا میشوید که به دلایل مختلفی دچار این بیماری شده و هر یک از آنها از راهی خاص به جنگ با این بیماری میروند.
الی سی و نه ساله است و چند سالیست از ایران مهاجرت کرده. او سالها دچار چاقی مفرط بوده ولی حالا توانسته وزن خودش را کنترل کند. الی میگوید در هفده سالگی تن به یک ازدواج اجباری میدهد و از همان روز او وارد مبارزهای طولانی با افسردگی و چاقی میشود. "از روز اولی که با آن آقا ازدواج کردم هیچ رابطهای با او نداشتم حتی جدا میخوابیدیم. اما بعد از مدتی به طور ناخواسته باردار شدم."
هرچند الی خودش نمیخواست که از همسرش بچهدار شود اما همسرش او را مجبور میکند که بارداریش را ادامه دهد. "وقتی بچه به دنیا آمد بینهایت افسرده بودم و حتی نمیتوانستم نوزاد را شیر بدهم. پزشک تشخیص افسردگی داد و برایم دارو تجویز کرد. این داروها باعث شد که وزنم بیشتر شود."
با گذر زمان و پیشرفت افسردگی و ادامه داروها وزن الی بیشتر و بیشتر شد و این چاقی به افسردگی او دامن میزد. الی در چرخه باطلی افتاده بود که احساس میکرد نمیتواند از آن خارج شود.
چاقی روی همه زوایای زندگی الی تاثیر گذاشته بود حتی روابط اجتماعی و زندگی حرفهای او را تحتالشعاع قرار داده بود.
"من به عنوان یک زن چاق جرات وارد شدن به اجتماع را نداشتم. من رستورانی را باز کرده بودم اما به خاطر چاقی نمیخواستم با مشتریانم روبرو بشوم. در آشپزخانه پنهان میشدم. این در حالیست که قبلا بسیار اجتماعی بودم".
الی میگوید وقتی که به سنگینترین وزن خودش رسیده بود از طرف نزدیکانش هم حتی تحقیر میشد و این سرخوردگی و حس تحقیر او را افسردهتر میکرد و به او اجازه نمیداد تا روند کاهش وزن را شروع کند.
"متاسفانه زنان چاق بیشتر در معرض تحقیر و نگاههای پر قضاوت هستند. نگاه جامعه به زنان چاق جوری است که انگار این زنان موجوداتی بی مصرف، لش و بیاراده هستند که توانایی انجام هیچ کاری ندارند، انگار به درد بخور نیستند."
سازمان بهداشت جهانی میگوید بیش از ۳۲ درصد از زنان و ۱۹ درصد از مردان ایرانی دچار چاقی مفرط هستند الی حدود پنجاه کلیو اضافه وزن پیدا کرده بود. "سایز ۵۴ شده بودم اما دلم نمیخواست لباس به آن بزرگی بخرم؛ کارم به جایی رسیده بود که لباس سایزهای کوچکتر میخریدم در کمدم میگذاشتم و نگاهشان میکردم، حتی گریه میکردم وبه خودم میگفتم باید لاغر بشوی تا دوباره بتوانی لباس این سایزی بپوشی."
الی بعد از چندین سال زندگی مشترک اجباری، افسردگی و چاقی تصمیم میگیرد از آن ازدواج بیرون بیاید و مهاجرت کند. "بعد از چند ماهی که خارج از ایران زندگی میکردم یک روز اتفاقی رفتم روی ترازو و دیدم که وزنم از صد و یازده کیلو به نود و هفت کیلو رسیده، خیلی برایم هیجانانگیز بود و همین به من انگیزه داد تا این راه را ادامه بدهم."
برای الی، دوری از محیطی که به او فشار روانی وارد میکرد اجازه داد که بتواند وارد روند کم کردن وزن بشود. او میگوید "چاقی یک نوع بیماریست و مثل هر بیماری دیگری فرد نیاز دارد که سلامت فکری و روانی داشته باشد تا بتواند بر آن بیماری غلبه کند. فشارهای خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی میتواند باعث شود که زنان نتوانند این روند کاهش وزن را شروع یا ادامه دهند."
در کشور جدید و زندگی تازهاش الی میگوید میتوانست فعالیت فیزیکی بیشتری داشته باشد و این مسئله برای داشتن زندگی سالمتر و کم کردن وزن مهم بود.
"در ایران همه جا با ماشین میرفتم خیلی پیاده روی نمیکردم اما اینجا فرق میکند، اینجا فعالیت فیزیکی من بیشتر است و لایف استایلم (سبک زندگیم) سالمتر است."
الی وارد رابطه جدیدی میشود و شریک زندگیاش هم به او اعتماد به نفس بیشتر میدهد تا این راه دشوار را ادامه دهد.
"ساختن زندگی مستقل، ادامه تحصیل و انجام دادن کارهایی که بیست سال بود میخواستم انجام بدهم اما نتوانسته بودم همه به من اعتماد به نفس بیشتر دادند تا این روند را ادامه دهم."
"همانقدر که نگاه منفی جامعه و اطرافیانت وقتی چاق هستی به تو ضربه میزند و تو را عقب نگه میدارد، نگاههای تحسین برانگیر جامعه و اطرافیانت وقتی وارد روند کم کردن وزن میشوی به تو اعتماد به نفس و انگیزه میدهد تا جلو بروی و این راه را ادامه بدهی."
الی توانسته در حدود چهار سال با رژیم و ورزش و زندگی سالم پنجاه کیلو وزنش را کم کند.
هنوز بسیاری از افراد بر این باورند که چاقی تنها ناشی از طمع برای خوردن است و کمتر به آن مثل یک بیماری نگاه میکنند. من با زنانی که با چاقی مفرط در زندگی خود دست و پنجه نرم کردهاند صحبت کردم از آنها خواستم از زندگی و چالشهای خود برایم بگویند تا شاید بتوانم بر نقطهای از زندگی این افراد نور بتابانم که کمتر به آن پرداخته شده.
در این رشته یادداشتها که از امروز در وبسایت بیبیسی فارسی منتشر میشود شما با سه زن آشنا میشوید که به دلایل مختلفی دچار این بیماری شده و هر یک از آنها از راهی خاص به جنگ با این بیماری میروند.
الی سی و نه ساله است و چند سالیست از ایران مهاجرت کرده. او سالها دچار چاقی مفرط بوده ولی حالا توانسته وزن خودش را کنترل کند. الی میگوید در هفده سالگی تن به یک ازدواج اجباری میدهد و از همان روز او وارد مبارزهای طولانی با افسردگی و چاقی میشود. "از روز اولی که با آن آقا ازدواج کردم هیچ رابطهای با او نداشتم حتی جدا میخوابیدیم. اما بعد از مدتی به طور ناخواسته باردار شدم."
هرچند الی خودش نمیخواست که از همسرش بچهدار شود اما همسرش او را مجبور میکند که بارداریش را ادامه دهد. "وقتی بچه به دنیا آمد بینهایت افسرده بودم و حتی نمیتوانستم نوزاد را شیر بدهم. پزشک تشخیص افسردگی داد و برایم دارو تجویز کرد. این داروها باعث شد که وزنم بیشتر شود."
با گذر زمان و پیشرفت افسردگی و ادامه داروها وزن الی بیشتر و بیشتر شد و این چاقی به افسردگی او دامن میزد. الی در چرخه باطلی افتاده بود که احساس میکرد نمیتواند از آن خارج شود.
چاقی روی همه زوایای زندگی الی تاثیر گذاشته بود حتی روابط اجتماعی و زندگی حرفهای او را تحتالشعاع قرار داده بود.
"من به عنوان یک زن چاق جرات وارد شدن به اجتماع را نداشتم. من رستورانی را باز کرده بودم اما به خاطر چاقی نمیخواستم با مشتریانم روبرو بشوم. در آشپزخانه پنهان میشدم. این در حالیست که قبلا بسیار اجتماعی بودم".
الی میگوید وقتی که به سنگینترین وزن خودش رسیده بود از طرف نزدیکانش هم حتی تحقیر میشد و این سرخوردگی و حس تحقیر او را افسردهتر میکرد و به او اجازه نمیداد تا روند کاهش وزن را شروع کند.
"متاسفانه زنان چاق بیشتر در معرض تحقیر و نگاههای پر قضاوت هستند. نگاه جامعه به زنان چاق جوری است که انگار این زنان موجوداتی بی مصرف، لش و بیاراده هستند که توانایی انجام هیچ کاری ندارند، انگار به درد بخور نیستند."
الی بعد از چندین سال زندگی مشترک اجباری، افسردگی و چاقی تصمیم میگیرد از آن ازدواج بیرون بیاید و مهاجرت کند. "بعد از چند ماهی که خارج از ایران زندگی میکردم یک روز اتفاقی رفتم روی ترازو و دیدم که وزنم از صد و یازده کیلو به نود و هفت کیلو رسیده، خیلی برایم هیجانانگیز بود و همین به من انگیزه داد تا این راه را ادامه بدهم."
برای الی، دوری از محیطی که به او فشار روانی وارد میکرد اجازه داد که بتواند وارد روند کم کردن وزن بشود. او میگوید "چاقی یک نوع بیماریست و مثل هر بیماری دیگری فرد نیاز دارد که سلامت فکری و روانی داشته باشد تا بتواند بر آن بیماری غلبه کند. فشارهای خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی میتواند باعث شود که زنان نتوانند این روند کاهش وزن را شروع یا ادامه دهند."
در کشور جدید و زندگی تازهاش الی میگوید میتوانست فعالیت فیزیکی بیشتری داشته باشد و این مسئله برای داشتن زندگی سالمتر و کم کردن وزن مهم بود.
"در ایران همه جا با ماشین میرفتم خیلی پیاده روی نمیکردم اما اینجا فرق میکند، اینجا فعالیت فیزیکی من بیشتر است و لایف استایلم (سبک زندگیم) سالمتر است."
الی وارد رابطه جدیدی میشود و شریک زندگیاش هم به او اعتماد به نفس بیشتر میدهد تا این راه دشوار را ادامه دهد.
"ساختن زندگی مستقل، ادامه تحصیل و انجام دادن کارهایی که بیست سال بود میخواستم انجام بدهم اما نتوانسته بودم همه به من اعتماد به نفس بیشتر دادند تا این روند را ادامه دهم."
"همانقدر که نگاه منفی جامعه و اطرافیانت وقتی چاق هستی به تو ضربه میزند و تو را عقب نگه میدارد، نگاههای تحسین برانگیر جامعه و اطرافیانت وقتی وارد روند کم کردن وزن میشوی به تو اعتماد به نفس و انگیزه میدهد تا جلو بروی و این راه را ادامه بدهی."
الی توانسته در حدود چهار سال با رژیم و ورزش و زندگی سالم پنجاه کیلو وزنش را کم کند.