مجری مشهور تلویزیون: 'تا چهل سالگی نمیدانستم اوتیستیک هستم'
رأی دهید
گوینده این حرفها سالها یکی از برنامههای پرطرفدار زیست محیطی را اجرا کرده است.
او ناگهان تصمیم گرفت که در یک مستند شبکه دوم بیبیسی درباره شرایطش حرف بزند. پکهم ۵۶ ساله است اما تا ۴۰ سالگی نمیدانست اوتیستیک است.
وقتی فهمید که سندرم آسپرگر دارد، تکههای پازل زندگی چهار دهه گذشتهاش کم کم پیدا شد. اینکه در تمام طول تحصیل هیچ دوستی جز حیوانات نداشت. حوصله شرکت در مهمانی نداشت و دور از آدمها راحتتر و خوشحالتر بود.
تا پیش از آن نمیدانست چرا از جمع دوستان در مدرسه حذف میشود و کسی دوست ندارد با او رابطه داشته باشد.
پکهم در مستند یک ساعته، بسیار ساده و صادقانه برای اولین بار از مشکلات و وضعیتش با مردم سخن گفته است. میگوید دنیایی که در آن زندگی میکند، دنیایی متفاوت از دیگران است. در ۱۰ سال گذشته به هیچ مهمانی و جمعی نرفته است.
او دوست دارد مدتها درباره موضوع مورد علاقهاش حرف بزند. و بدون توجه به اینکه مخاطبش گوش میکند یا نه، از یک موضوع به موضوعی دیگر بپرد.
هنگامی که به او پیشنهاد اجرای برنامه شد، دائم با خودش کلنجار میرفت که چگونه وقتی شرکتکنندگان برنامه تلویزیونی او صحبت میکنند، تلاش کند تا روی حرفهایشان متمرکز شود بدون آنکه در ذهنش از موضوع فرار کند و حواسش پرت شود. تمرکز بر یک موضوع مشخص برای یک اوتیستیک، گاهی ناممکن و گاهی بسیار سخت است.
برای کسانی که آسپرگر دارند بعضی از احساسها بسیار عمیقتر از آدمهای دیگر است. برایش از دست دادن چیزهایی که دوست دارد، وحشتناک است. بدترین اتفاق زندگی او مردن پرنده شکاری و همدمش بود. اسم آن پرنده را روی دیوار خانه دوران بچگی نوشته بود.
او دور از انسانهای دیگر در خانهاش تنها در وسط جنگل زندگی میکند و یک سگ، دوست نزدیکش است. سگ او بیمار است و پکهم از مرگش هراس دارد و میگوید نمیتواند تصور کند بعد از مرگ او چه خواهد کرد.
سطح هوش آسپرگرها متوسط یا بالاتر از آن است. اگر حمایت شوند و در زمینه مورد علاقه خود کار کنند میتوانند بسیار موفق باشند. بسیاری از کارمندان گوگل، اپل و شرکتهای فناوری دره سیلیکون در کالیفرنیا اوتیستیک هستند.
تخمین میزنند که بیش از نیمی از آسپرگرها تا بزرگسالی نمیدانند این سندرم را دارند.
مشکلات پکهم موقع رفتن به مدرسه شروع شد. کودکان دیگر میدانستند که او با آنها متفاوت است و طردش میکردند. وقتی به کمک احتیاج داشت کسی دور و برش نبود برای همین به عشقش، یعنی طبیعت، پناه برد.
در کودکی کارهای عجیب میکرد. به جای شرکت در مهمانی و بازی با بچهها، ساعتها در دشت و جنگل میگشت. شکار بچه قورباغهها بیش از هرچیز دیگری در جهان خوشحالش میکرد. آنها را میخورد، جمجمه روباه جمع میکرد و به حیوانات خیره میشد.
یک روز خواهرش به او گفت "به جای اینکه با اطلاعات ریز و مفصل از حیوانات فقط سر خانوادهات را بخوری، چطور است که در تلویزیون مجری حیات وحش بشوی و بقیه را بینصیب نگذاری؟"
اینطور بود که او وارد تلویزیون شد.
مرا درمان نکن
پکهم در این مستند به آمریکا میرود تا از یک مرکز درمانی کودکان اوتیستیک بازدید کند. مسئول مرکز درمانی روشی را برای تغییر کودکان اوتیستیک ابداع کرده و اطمینان دارد که با این روش بسیاری از این کودکان عادات غیرمعمولی خود را تغییر خواهند داد.
این موضوعی است که پکهم چندان از آن خوشش نمیآید. او میخواهد به جای تغییر دادن آدمهای اوتیستیک، جامعه به دنبال آن باشد که دنیای این آدمها را بهتر بفهمد و بداند که در سرشان چه میگذرد.
در جوانی بارها تصمیم گرفت خودکشی کند. اعتراف کرد که گاهی دلش میخواست آسپرگر نباشد و یک آدم معمولی باشد. اما اکنون طور دیگری فکر میکند. او با خودش کنار آمده است.
"اگر یک روش درمانی پیشنهاد کنید، در موقعیتی که الان هستم، میگویم نه، خیلی ممنون."
پکهم در این مستند به آمریکا میرود تا از یک مرکز درمانی کودکان اوتیستیک بازدید کند. مسئول مرکز درمانی روشی را برای تغییر کودکان اوتیستیک ابداع کرده و اطمینان دارد که با این روش بسیاری از این کودکان عادات غیرمعمولی خود را تغییر خواهند داد.
این موضوعی است که پکهم چندان از آن خوشش نمیآید. او میخواهد به جای تغییر دادن آدمهای اوتیستیک، جامعه به دنبال آن باشد که دنیای این آدمها را بهتر بفهمد و بداند که در سرشان چه میگذرد.
در جوانی بارها تصمیم گرفت خودکشی کند. اعتراف کرد که گاهی دلش میخواست آسپرگر نباشد و یک آدم معمولی باشد. اما اکنون طور دیگری فکر میکند. او با خودش کنار آمده است.
"اگر یک روش درمانی پیشنهاد کنید، در موقعیتی که الان هستم، میگویم نه، خیلی ممنون."