پرستار جوان زندگی تازه عروس و داماد را در ۳۰ روز به هم ریخت!

پرستار جوان زندگی تازه عروس و تازه داماد را تنها پس از یک ماه زندگی مشترک به هم ریخت. شیدا وقتی به عقد محسن درآمد، توقع داشت که شوهرش پرستار تنها دخترش را اخراج کند، ولی وقتی با مخالفت محسن مواجه شد، تصمیم به جدایی گرفت.
 

این زوج هفته گذشته درخواست جدایی خود را در دادگاه خانواده تهران مطرح کردند. زن جوان درباره علت این درخواست به قاضی  دادگاه خانواده گفت: تقریبا 5 ماه پیش بود که با محسن آشنا شدم. محسن مدیرعامل یک شرکت بود و بتازگی از همسرش جدا شده بود. او یک دختر 6 ساله داشت و به‌خاطر مشغله کاری‌اش پس از جدایی دخترش را به دست یک پرستار سپرده بود. از طرفی همسرش هم بعد از جدایی دخترش را رها کرده و به خارج از کشور رفته بود.

 
از آنجایی که عاشق محسن شده بودم، قبول کردم مثل فرزند خودم از دخترش نگهداری کنم. من و محسن به عقد یکدیگر درآمدیم و با برگزاری یک جشن کوچک زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. از همان روز اول باید در خانه با پرستار دختر محسن می‌ماندم.
 
در صورتی که دیگر نیازی به حضور این پرستار در خانه نبود. تصور می‌کردم که بعد از ازدواجمان محسن این پرستار را اخراج کند. ولی این‌کار را نکرد و وقتی هم من از او خواستم در کمال تعجب گفت حاضر به این‌کار نیست. محسن گفت این پرستار باید در کنار دخترش باشد و من هم نباید به حضور او اعتراضی کنم.
 
خیلی شوکه شده بودم. چه لزومی داشت با حضور من در خانه محسن، دختر جوانی هم به‌عنوان پرستار به کارش ادامه بدهد. همین موضوع باعث شد به محسن شک کنم. او با این‌کارش به من توهین می‌کرد. انگار اعتماد نداشت که دخترش را دست من بسپارد. در صورتی که دخترش دیگر بزرگ شده بود و مرا هم دوست داشت. یک ماه سر این موضوع با هم درگیر بودیم تا این‌که وقتی مقاومت محسن را دیدم، تصمیم به جدایی گرفتم.
 
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی دو سال است این زن پرستار دخترم است. از صبح تا شب در کنار دخترم می‌ماند و از وقتی از همسرم جدا شده ام، او مثل یک مادر به دخترم محبت کرده است. حالا نمی‌توانم چون ازدواج کرده‌ام او را از دخترم جدا کنم.
 
با این‌که دخترم بزرگ شده، ولی علاقه زیادی به پرستارش دارد. اما همسرم به‌ خاطر حسادت‌های بیجایش مرتب با این پرستار بدرفتاری می‌کند و از من می‌خواهد او را اخراج کنم. من نمی‌توانم به‌خاطر خودخواهی خودم و حسادت‌های همسرم، دخترم را ناراحت کنم. او خیلی وقت است که مادرش را از دست داده و دیگر او را نمی‌بیند.
 
من هم که مرتب سرکارم و شب‌ها دیر به خانه می‌آیم. برای همین انصاف نیست تنها دلخوشی او را بگیرم. دخترم هنوز به همسرم عادت نکرده و نمی‌توانم هر روز او را با همسرم تنها بگذارم. ممکن است در روحیه‌اش تاثیر منفی بگذارد. دخترم برای من اهمیت زیادی دارد و نمی‌توانم او را ناراحت کنم. ولی همسرم این موضوع را متوجه نیست و زندگیمان را به میدان جنگ تبدیل کرده است. برای همین دیگر نمی‌خواهم با او زندگی کنم.
 
در پایان نیز قاضی تلاش کرد تا این زوج را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۵۶
شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ

نمیخوام قضاوت کنم ولی به نظر من حق با محسن هست اگر محسن ریگی به کفش داشت نمیامد با این خانم ازدواج کنه خوب پرستار بود دیگه بهتر از این هم نمیشد هم بچه عادت کرده بهش هم میتونست همسر باشه برای محسن حالا همسر یا همخونه فرقی نداره ،امان از حسادت های زنانه
شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۸
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.