پرده آخر: ۵۵ هزار کیلو بود. باور کن!

ابن اسحاق از رسول خدا ص روایت می‏کند، روزى که رسول خدا ص پرچم اسلام را به دست حضرت على ع داد، همراه آن حضرت به قلعه خیبر نزدیک شدیم، خیبریها از قلعه بیرون آمدند و حضرت على ع با آنها به نبرد پرداخت. یکى از جهوها چابکى کرد و با ضربه‏اى که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. على ع از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند و مانند سپرى روى‏ سر خود قرار داد و همواره آن در روى سر حضرتش بود و با خیبری‏ها میجنگید تا خداى تعالى قلعه خیبر را به دست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمین افکند. پس از آن من و هفت نفر دیگر کنار آن در، آمدیم و هر چه کوشیدیم که آن را از روى زمین بلند کنیم، نتوانستیم.‏ تخمین میزنیم؛ وزنش تو مایه‌های ۵۵۰ خرواری بود. حالا این بزرگوار خروار رو با تن اشتباه کردند. انسان جایزالخطاست. ولی از این مجری زشت‌تر؛ لوس‌تر و بدصدا‌ تر هنوز جایی ندیدم.

ابن اسحاق از رسول خدا ص روایت می‏کند، روزى که رسول خدا ص پرچم اسلام را به دست حضرت على ع داد، همراه آن حضرت به قلعه خیبر نزدیک شدیم، خیبریها از قلعه بیرون آمدند و حضرت على ع با آنها به نبرد پرداخت. یکى از جهوها چابکى کرد و با ضربه‏اى که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. على ع از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند و مانند سپرى روى‏ سر خود قرار داد و همواره آن در روى سر حضرتش بود و با خیبری‏ها میجنگید تا خداى تعالى قلعه خیبر را به دست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمین افکند. پس از آن من و هفت نفر دیگر کنار آن در، آمدیم و هر چه کوشیدیم که آن را از روى زمین بلند کنیم، نتوانستیم.‏ تخمین میزنیم؛ وزنش تو مایه‌های ۵۵۰ خرواری بود. حالا این بزرگوار خروار رو با تن اشتباه کردند. انسان جایزالخطاست. ولی از این مجری زشت‌تر؛ لوس‌تر و بدصدا‌ تر هنوز جایی ندیدم.

ابن اسحاق از رسول خدا ص روایت می‏کند، روزى که رسول خدا ص پرچم اسلام را به دست حضرت على ع داد، همراه آن حضرت به قلعه خیبر نزدیک شدیم، خیبریها از قلعه بیرون آمدند و حضرت على ع با آنها به نبرد پرداخت. یکى از جهوها چابکى کرد و با ضربه‏اى که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. على ع از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند و مانند سپرى روى‏ سر خود قرار داد و همواره آن در روى سر حضرتش بود و با خیبری‏ها میجنگید تا خداى تعالى قلعه خیبر را به دست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمین افکند. پس از آن من و هفت نفر دیگر کنار آن در، آمدیم و هر چه کوشیدیم که آن را از روى زمین بلند کنیم، نتوانستیم.‏ تخمین میزنیم؛ وزنش تو مایه‌های ۵۵۰ خرواری بود. حالا این بزرگوار خروار رو با تن اشتباه کردند. انسان جایزالخطاست. ولی از این مجری زشت‌تر؛ لوس‌تر و بدصدا‌ تر هنوز جایی ندیدم.

ابن اسحاق از رسول خدا ص روایت می‏کند، روزى که رسول خدا ص پرچم اسلام را به دست حضرت على ع داد، همراه آن حضرت به قلعه خیبر نزدیک شدیم، خیبریها از قلعه بیرون آمدند و حضرت على ع با آنها به نبرد پرداخت. یکى از جهوها چابکى کرد و با ضربه‏اى که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. على ع از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند و مانند سپرى روى‏ سر خود قرار داد و همواره آن در روى سر حضرتش بود و با خیبری‏ها میجنگید تا خداى تعالى قلعه خیبر را به دست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمین افکند. پس از آن من و هفت نفر دیگر کنار آن در، آمدیم و هر چه کوشیدیم که آن را از روى زمین بلند کنیم، نتوانستیم.‏ تخمین میزنیم؛ وزنش تو مایه‌های ۵۵۰ خرواری بود. حالا این بزرگوار خروار رو با تن اشتباه کردند. انسان جایزالخطاست. ولی از این مجری زشت‌تر؛ لوس‌تر و بدصدا‌ تر هنوز جایی ندیدم.

ابن اسحاق از رسول خدا ص روایت می‏کند، روزى که رسول خدا ص پرچم اسلام را به دست حضرت على ع داد، همراه آن حضرت به قلعه خیبر نزدیک شدیم، خیبریها از قلعه بیرون آمدند و حضرت على ع با آنها به نبرد پرداخت. یکى از جهوها چابکى کرد و با ضربه‏اى که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. على ع از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند و مانند سپرى روى‏ سر خود قرار داد و همواره آن در روى سر حضرتش بود و با خیبری‏ها میجنگید تا خداى تعالى قلعه خیبر را به دست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمین افکند. پس از آن من و هفت نفر دیگر کنار آن در، آمدیم و هر چه کوشیدیم که آن را از روى زمین بلند کنیم، نتوانستیم.‏ تخمین میزنیم؛ وزنش تو مایه‌های ۵۵۰ خرواری بود. حالا این بزرگوار خروار رو با تن اشتباه کردند. انسان جایزالخطاست. ولی از این مجری زشت‌تر؛ لوس‌تر و بدصدا‌ تر هنوز جایی ندیدم.