ماجرای جوان بریتانیایی که میخواست ترامپ را بکشد
رأی دهید
ژوئن سال ۲۰۱۶، مایکل سندفورد، جوان ساده و بیتکلف ۲۰ ساله از شهر آرام و کوچک دورکینگ در منطقه ساریِ انگلستان، تلاش کرد دونالد ترامپ را بکشد.
آن روز ترامپ در کارزار انتخاباتی خود در لاسوگاس سخنرانی میکرد. مایکل سمت یکی از مأموران پلیس میرود، چند ثانیهای با او گپ میزند و اظهار علاقه میکند که از نامزد ریاستجمهوری امضا بگیرد. اما ناگهان به سمت آن پلیس خیز برمیدارد، اسلحهاش را از جلد چرمی بیرون میکشد و در دست میگیرد.
بعدها، مایکل اعتراف کرد که میخواسته "دونالد ترامپ را با اسلحه بکشد". حرفش این بود که "دونالد ترامپ نژادپرست است و مستحق مرگ".
مایکل را بلافاصله دستگیر و از محل سخنرانی دور کردند. به قول یکی از طرفداران ترامپ، چیزی نمانده بود مایکل مسیر تاریخ را تغییر دهد.
او تازه ۱۸ ماه بود که وارد آمریکا شده بود.
شبکه سوم بیبیسی تازگی مستندی درباره پرونده مایکل ساخته با عنوان "آن بریتانیایی که سعی کرد ترامپ را بکشد". لین، مادر مایکل، در این مستند میگوید مایکل در اینترنت با دختری در آمریکا آشنا شده بود. دو جوان به هم علاقهمند شده بودند، و مایکل رفته بود نیویورک که او را ببیند. به گفته لین، بعد از این سفر بود که رفتار مایکل خیلی "تغییر" کرد.
او میگوید: "از جایی به بعد رفتارهایش زشت و زننده شد. قبل آن همیشه مهربان و دوستداشتنی بود. یک بار رسما به من گفت که نمیدانی چه نفرتی از تو دارم، از تو بیزارم".
مایکل به خانوادهاش گفته بوده که آپارتمانی در نیویورک اجاره کرده است. ولی پلیس گفته او در ماشینی زندگی میکرده است. او از مادربزرگش پول گرفته بود که با آن اتاقی اجاره کند و بعد این ماشین را خریده بود.
آخر ماه مه، یعنی ۲۳ روز قبل از سفر انتخاباتی ترامپ به لاسوگاس، پدر و مادر مایکل مفقود شدن او را گزارش دادند.
تصاویری که از دوربینهای مداربسته به دست آمده حاکی از آن است که مایکل پیش از آنکه او را بگیرند و با هو کردنها و اعتراض های مردم از محوطه بیرونش کنند، با پلیس درگیر و گلاویز شده بود.
بیست و چهار ساعت پیش از این حادثه، مایکل به یک میدان تمرین تیراندازی در نزدیک محل سخنرانی ترامپ رفته بود. آن طور که خودش به پلیس گفته، با گلاک ۱۷، همان اسحله پلیس، برنامه فردایش را در آنجا تمرین کرده است. هوسویه ورا، افسر تأمین امنیت بازدیدکنندگان آن میدان مشق که به مایکل نیز برای تیراندازی کمک کرده بود، می گوید کاملا مشخص بود که تا قبل از آن حتی یک تیر هم شلیک نکرده بود.
به گفته او، "خوب تیر نمیزد، مثل کسی که در عمرش تیری شلیک نکرده باشد، مضطرب و عصبی بود. راستش، به نظر بچه خوبی می آمد. از آنها که آزارشان به مورچه هم نمیرسد".
پل، پدر مایکل، میگوید نمیفهمد جوانی که هیچ سابقه خشونت یا علاقهای به سیاست نداشته چهطور میتواند در یک فاصله زمانی کوتاه، به قول خودش "این قدر سیاستزده و افراطی" بشود.
او میگوید: "تنها حدسی که میتوانم بزنم این است که وادارش کردهاند چنین کاری بکند. یادش دادهاند. به نظر من، هر کسی که [در آن دوره] با او معاشرت میکرده این فکر را به سرش انداخته".
ولی اینکه مایکل دقیقا در آن دوران چه کار میکرده و با چه کسانی نشست و برخاست داشته، معلوم نیست.
مایکل تا زمان صدور رای دادگاه، در یکی از زندانهای فوق امنیتی نوادا حبس بود. پل میگوید: "خیلی نگرانم که نکند کسی او را بکشد".
حقیقت این است که مایکل سابقه مشکلات ذهنی و روحی داشته است. دو ساله که بود، تشخیص داده بودند به "اختلال وسواس فکری" (OCD) مبتلا است و خلقش به شدت بالا و پایین میرود. در سیزده سالگی نیز نشانههای "سندروم آسپرگر" و بیاشتهایی عصبی پیشرفتهای را در او تشخیص داده بودند که باعث شد در بیمارستان روانی بستری شود.
در مدرسه نیز همکلاسیهایش به شدت به او زور میگفتند و قلدری میکردند. در دوران مدرسه، بسیار اعتماد به نفسش پایین آمده بود. به گفته مادرش، "از ماشین فرار میکرد که به مدرسه نرود."
تماسهای تلفنیاش از زندان تحت نظارت و محدود بود (بیشتر از ۱۵ دقیقه نمیشد). سازندگان مستند بیبیسی توانستهاند گفتگوهای مایکل و مادرش را از مقامهای زندان بگیرند.
جایی مایکل به مادرش میگوید: "هر روز برایم مثل یک سال میگذرد". جایی هم میگوید دچار تشنج شده و فرنیاش را همهجا ریخته. بیشتر درباره خورد و خوراک مایکل حرف میزدند. وقتی لین به مایکل میگوید امیدوار است حسابی غذا بخورد، درست مثل هر مادر دیگری میماند که دارد بچه بزرگش را نصیحت میکند.
به محض اینکه صدا پایان فرصت ۱۵ دقیقهای را اعلام میکند، مایکل پشت سر هم میگوید: "مامان، دوستت دارم".
درست قبل از آنکه حکم مایکل صادر شود، برای مادرش حرفهایی را که می خواست در دادگاه بزند خوانده بود: "میخواهم از این فرصت استفاده کنم و از همه کسانی که در این ماجرا دخیل بودهاند عذرخواهی کنم. از کاری که کردم خیلی ناراحتم و حس بدی دارم و به شدت از خودم خجالت میکشم. من اهل خشونت نیستم و نمیخواهم به کسی صدمه بزنم. مستحقام تا آخر عمر در زندان بمانم. ولی میخواهم تقاضای عفو کنم چراکه شرایط بد ذهنیام بود که باعث شد دست به این کار بزنم. دلم میخواهد دوباره به خانهام برگردم و پیش خانوادهام باشم و تحت درمان قرار بگیرم".
لین به او میگوید "به نظرم لازم نیست بگویی مستحقی که همه عمر زندانی باشی". چند لحظهای سکوت میشود و بعد مایکل میگوید: "مامان، من میخواستم یکی را بکشم".
در سپتامبر سال ۲۰۱۶، مایکل در مقام بیگانهای که به شکل غیرقانونی در خاک آمریکا حضور داشته، به جرم حمل سلاح و اخلال در وظیفه یک مقام دولتی مجرم شناخته شد. در دسامبر، قاضی پرونده، جیمز مهان، او را به ۱۲ ماه زندان محکوم کرد، و این در قیاس با ۲۰ سال حبسی که مایکل در انتظارش بود، حکم بسیار سبکتری است.
قاضی به او گفته بود: "تو مجرمِ سابقه داری نیستی. تو بر خلاف خیلی از مواردی که ما داشتیم نه آدم شرور و بدی هستی نه دیوانهای. من فکر نمیکنم تو واقعا میخواستی کسی را بکشی. این فقط یک هیجان احمقانه بوده که ذهن تو را به سمت خودش کشانده".
آن روز ترامپ در کارزار انتخاباتی خود در لاسوگاس سخنرانی میکرد. مایکل سمت یکی از مأموران پلیس میرود، چند ثانیهای با او گپ میزند و اظهار علاقه میکند که از نامزد ریاستجمهوری امضا بگیرد. اما ناگهان به سمت آن پلیس خیز برمیدارد، اسلحهاش را از جلد چرمی بیرون میکشد و در دست میگیرد.
بعدها، مایکل اعتراف کرد که میخواسته "دونالد ترامپ را با اسلحه بکشد". حرفش این بود که "دونالد ترامپ نژادپرست است و مستحق مرگ".
مایکل را بلافاصله دستگیر و از محل سخنرانی دور کردند. به قول یکی از طرفداران ترامپ، چیزی نمانده بود مایکل مسیر تاریخ را تغییر دهد.
شبکه سوم بیبیسی تازگی مستندی درباره پرونده مایکل ساخته با عنوان "آن بریتانیایی که سعی کرد ترامپ را بکشد". لین، مادر مایکل، در این مستند میگوید مایکل در اینترنت با دختری در آمریکا آشنا شده بود. دو جوان به هم علاقهمند شده بودند، و مایکل رفته بود نیویورک که او را ببیند. به گفته لین، بعد از این سفر بود که رفتار مایکل خیلی "تغییر" کرد.
او میگوید: "از جایی به بعد رفتارهایش زشت و زننده شد. قبل آن همیشه مهربان و دوستداشتنی بود. یک بار رسما به من گفت که نمیدانی چه نفرتی از تو دارم، از تو بیزارم".
آخر ماه مه، یعنی ۲۳ روز قبل از سفر انتخاباتی ترامپ به لاسوگاس، پدر و مادر مایکل مفقود شدن او را گزارش دادند.
تصاویری که از دوربینهای مداربسته به دست آمده حاکی از آن است که مایکل پیش از آنکه او را بگیرند و با هو کردنها و اعتراض های مردم از محوطه بیرونش کنند، با پلیس درگیر و گلاویز شده بود.
بیست و چهار ساعت پیش از این حادثه، مایکل به یک میدان تمرین تیراندازی در نزدیک محل سخنرانی ترامپ رفته بود. آن طور که خودش به پلیس گفته، با گلاک ۱۷، همان اسحله پلیس، برنامه فردایش را در آنجا تمرین کرده است. هوسویه ورا، افسر تأمین امنیت بازدیدکنندگان آن میدان مشق که به مایکل نیز برای تیراندازی کمک کرده بود، می گوید کاملا مشخص بود که تا قبل از آن حتی یک تیر هم شلیک نکرده بود.
پل، پدر مایکل، میگوید نمیفهمد جوانی که هیچ سابقه خشونت یا علاقهای به سیاست نداشته چهطور میتواند در یک فاصله زمانی کوتاه، به قول خودش "این قدر سیاستزده و افراطی" بشود.
او میگوید: "تنها حدسی که میتوانم بزنم این است که وادارش کردهاند چنین کاری بکند. یادش دادهاند. به نظر من، هر کسی که [در آن دوره] با او معاشرت میکرده این فکر را به سرش انداخته".
ولی اینکه مایکل دقیقا در آن دوران چه کار میکرده و با چه کسانی نشست و برخاست داشته، معلوم نیست.
مایکل تا زمان صدور رای دادگاه، در یکی از زندانهای فوق امنیتی نوادا حبس بود. پل میگوید: "خیلی نگرانم که نکند کسی او را بکشد".
در مدرسه نیز همکلاسیهایش به شدت به او زور میگفتند و قلدری میکردند. در دوران مدرسه، بسیار اعتماد به نفسش پایین آمده بود. به گفته مادرش، "از ماشین فرار میکرد که به مدرسه نرود."
جایی مایکل به مادرش میگوید: "هر روز برایم مثل یک سال میگذرد". جایی هم میگوید دچار تشنج شده و فرنیاش را همهجا ریخته. بیشتر درباره خورد و خوراک مایکل حرف میزدند. وقتی لین به مایکل میگوید امیدوار است حسابی غذا بخورد، درست مثل هر مادر دیگری میماند که دارد بچه بزرگش را نصیحت میکند.
به محض اینکه صدا پایان فرصت ۱۵ دقیقهای را اعلام میکند، مایکل پشت سر هم میگوید: "مامان، دوستت دارم".
درست قبل از آنکه حکم مایکل صادر شود، برای مادرش حرفهایی را که می خواست در دادگاه بزند خوانده بود: "میخواهم از این فرصت استفاده کنم و از همه کسانی که در این ماجرا دخیل بودهاند عذرخواهی کنم. از کاری که کردم خیلی ناراحتم و حس بدی دارم و به شدت از خودم خجالت میکشم. من اهل خشونت نیستم و نمیخواهم به کسی صدمه بزنم. مستحقام تا آخر عمر در زندان بمانم. ولی میخواهم تقاضای عفو کنم چراکه شرایط بد ذهنیام بود که باعث شد دست به این کار بزنم. دلم میخواهد دوباره به خانهام برگردم و پیش خانوادهام باشم و تحت درمان قرار بگیرم".
لین به او میگوید "به نظرم لازم نیست بگویی مستحقی که همه عمر زندانی باشی". چند لحظهای سکوت میشود و بعد مایکل میگوید: "مامان، من میخواستم یکی را بکشم".
قاضی به او گفته بود: "تو مجرمِ سابقه داری نیستی. تو بر خلاف خیلی از مواردی که ما داشتیم نه آدم شرور و بدی هستی نه دیوانهای. من فکر نمیکنم تو واقعا میخواستی کسی را بکشی. این فقط یک هیجان احمقانه بوده که ذهن تو را به سمت خودش کشانده".
دیدگاه خوانندگان
۴۴
siavash33 - کردستان، ایران
باباامنیت میلی به خطر افتاد اعدامش کنین ...
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۲
۴۰
خان بختیاری - ریو، برزیل
یک لحظه تصور کنید اگر به جای این قاضی یکی از قضات جمهوری اسلامی بود چه حکمی صادر میشد............قاضی ایی چنین عادلم آرزوست
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۶
۵۰
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
به این میگن سیستم قضایی و به قاضی این جوان میگن قاضی،اگر درایران بود فورا به ۷ بار مرگ سریع و فوری ۱۰۰ سال زندان ۱۰۰۰۰ شلاق خانوادش اول به اعدام درجه ۲ بعد تبعد انفصال از تمام شغلها و انفصال از زندگی و چند حکم دیگر از احکام نفیس و من دراوردی که فقط در ایران و و از اخوندهای ایران بر میاد
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۵
۵۵
toghrol59 - گنت، بلژیک
اگه باباشم مسلمان بود؛جریان کاملا فرق میکرد.
شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۲:۴۶
۵۵
toghrol59 - گنت، بلژیک
اگه باباشم مسلمان بود؛جریان کاملا فرق میکرد.
شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۲:۴۶
۵۰
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
به این میگن سیستم قضایی و به قاضی این جوان میگن قاضی،اگر درایران بود فورا به ۷ بار مرگ سریع و فوری ۱۰۰ سال زندان ۱۰۰۰۰ شلاق خانوادش اول به اعدام درجه ۲ بعد تبعد انفصال از تمام شغلها و انفصال از زندگی و چند حکم دیگر از احکام نفیس و من دراوردی که فقط در ایران و و از اخوندهای ایران بر میاد
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۵
۴۰
خان بختیاری - ریو، برزیل
یک لحظه تصور کنید اگر به جای این قاضی یکی از قضات جمهوری اسلامی بود چه حکمی صادر میشد............قاضی ایی چنین عادلم آرزوست
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۶
۴۴
siavash33 - کردستان، ایران
باباامنیت میلی به خطر افتاد اعدامش کنین ...
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۲
۴۴
siavash33 - کردستان، ایران
باباامنیت میلی به خطر افتاد اعدامش کنین ...
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۲
۴۰
خان بختیاری - ریو، برزیل
یک لحظه تصور کنید اگر به جای این قاضی یکی از قضات جمهوری اسلامی بود چه حکمی صادر میشد............قاضی ایی چنین عادلم آرزوست
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۶
۵۰
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
به این میگن سیستم قضایی و به قاضی این جوان میگن قاضی،اگر درایران بود فورا به ۷ بار مرگ سریع و فوری ۱۰۰ سال زندان ۱۰۰۰۰ شلاق خانوادش اول به اعدام درجه ۲ بعد تبعد انفصال از تمام شغلها و انفصال از زندگی و چند حکم دیگر از احکام نفیس و من دراوردی که فقط در ایران و و از اخوندهای ایران بر میاد
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۵
۵۵
toghrol59 - گنت، بلژیک
اگه باباشم مسلمان بود؛جریان کاملا فرق میکرد.
شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۲:۴۶
۴۰
خان بختیاری - ریو، برزیل
یک لحظه تصور کنید اگر به جای این قاضی یکی از قضات جمهوری اسلامی بود چه حکمی صادر میشد............قاضی ایی چنین عادلم آرزوست
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۶
۵۰
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
به این میگن سیستم قضایی و به قاضی این جوان میگن قاضی،اگر درایران بود فورا به ۷ بار مرگ سریع و فوری ۱۰۰ سال زندان ۱۰۰۰۰ شلاق خانوادش اول به اعدام درجه ۲ بعد تبعد انفصال از تمام شغلها و انفصال از زندگی و چند حکم دیگر از احکام نفیس و من دراوردی که فقط در ایران و و از اخوندهای ایران بر میاد
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۵
۴۴
siavash33 - کردستان، ایران
باباامنیت میلی به خطر افتاد اعدامش کنین ...
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۲
۵۵
toghrol59 - گنت، بلژیک
اگه باباشم مسلمان بود؛جریان کاملا فرق میکرد.
شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۲:۴۶
۵۵
toghrol59 - گنت، بلژیک
اگه باباشم مسلمان بود؛جریان کاملا فرق میکرد.
شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۲:۴۶
۴۴
siavash33 - کردستان، ایران
باباامنیت میلی به خطر افتاد اعدامش کنین ...
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۲
۵۰
ابن ملجم - مونیخ، آلمان
به این میگن سیستم قضایی و به قاضی این جوان میگن قاضی،اگر درایران بود فورا به ۷ بار مرگ سریع و فوری ۱۰۰ سال زندان ۱۰۰۰۰ شلاق خانوادش اول به اعدام درجه ۲ بعد تبعد انفصال از تمام شغلها و انفصال از زندگی و چند حکم دیگر از احکام نفیس و من دراوردی که فقط در ایران و و از اخوندهای ایران بر میاد
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۵
۴۰
خان بختیاری - ریو، برزیل
یک لحظه تصور کنید اگر به جای این قاضی یکی از قضات جمهوری اسلامی بود چه حکمی صادر میشد............قاضی ایی چنین عادلم آرزوست
جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۶