کجخلقیهای همسر انگیزه قتل
رأی دهید
او به همراه همدستش خیلی حرفهای همسرش را به قتل رساند و جسد او را در منطقهای خلوت رها کرد تا راز این جنایت برای همیشه سر به مهر باقی بماند، اما با کشف جسد همسرش و برملا شدن اختلافات قدیمی بین زوج جوان دستش رو شد و به ناچار به قتل اردشیر با همدستی یکی از اقوامش اعتراف کرد.
همین که زن جوان واقعیت را برملا کرد، کارآگاهان پلیس همدست او را نیز به دام انداختند. زن جوان در گفتوگو با خبرنگار تپش از جزئیات قتل میگوید.
انگیزهات از این جنایت چه بود؟ همسرم عصبی بود و مدام باهم دعوایمان میشد. همین مساله باعث اختلاف شدید من و همسرم شد.
شما که باهم اختلاف داشتید چرا از هم جدا نشدید؟ چند بار تصمیم به جدایی گرفتم، اما هر بار با وساطت خانوادهها و قول و قرارهای شهاب و این که رفتارش را درست میکند از تصمیمم منصرف میشدم، اما قولها و تعهدات شهاب چند روز بیشتر طول نمیکشید و باز اوضاع و احوال مثل سابق میشد.
برای همین نقشه قتل او را کشیدی؟ نقشه قتل را من طراحی نکردم. زندگی با شهاب برایم سخت شده بود و دنبال راه فراری بودم که خیلی اتفاقی درباره اختلافاتم با شهاب برای یکی از اقوامم درددل کردم و او با شنیدن ماجرای زندگیام پیشنهاد قتل او را داد. اوایل مخالف بودم، اما اصرارهای او و اینکه با مرگ شهاب میتوانستم زندگی جدیدی برای خود درست کنم و درگیریها پایان مییافت به قتل همسرم راضی شدم.
از روز حادثه بگو. روز حادثه، طبق نقشه قبلی، همدستم به خانه ما آمد تا نقشه جنایتی را که از قبل طراحی کرده بودیم، اجرا کنیم. داخل غذا داروی بیهوشی ریختم و پس از آن که همسرم بیهوش شد، همدستم پاهای او را گرفت و من شهاب را خفه کردم. بعد از قتل جسد را داخل خودرو گذاشته و به محلی پرت برده و در آنجا رها کردیم.
فکر میکردی دستگیر شوی؟ هیچ وقت تصورش را نمیکردم که دستگیر شویم. ما جسد را در محلی پرت و دورافتاده و بدون هیچ مدرکی رها کردیم. از طرفی برای آن که کسی به ما شک نکند، ناپدید شدن شوهرم را گزارش کردم. فکر نمیکردم پلیس به این زودیها هویت او را شناسایی کند و مشخص شود که قاتل او ما هستیم. ما میخواستیم وقتی آبها از آسیاب افتاد، با هم ازدواج کنیم. حتی نقشههایی برای زندگی مشترکمان داشتیم که بر باد رفت. همدستم هم رویاهایش بر باد رفت. کاش هیچ وقت با او درددل نمیکردم.
پشیمانی؟ خیلی، اما پشیمانی سودی ندارد. با کاری که من انجام دادم سه زندگی نابود شد. ای کاش بازهم به جدایی اصرار کرده بودم و بالاخره شوهرم را راضی میکردم تا مرا طلاق بدهد یا حداقل نزد مشاور میرفتم و با کمک او راهی پیدا میکردم که به بداخلاقیهای شوهرم خاتمه دهم.
دیدگاه خوانندگان
۴۳
nima13591111 - تهران، ایران
چه زندگی شیرینی هم میشد بعد از یک قتل تر وتمیز. و لابد بچه دار هم میشدید و عاشقانه در کنار هم زندگی میکردید.
شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۵
۴۳
nima13591111 - تهران، ایران
چه زندگی شیرینی هم میشد بعد از یک قتل تر وتمیز. و لابد بچه دار هم میشدید و عاشقانه در کنار هم زندگی میکردید.
شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۵
۴۳
nima13591111 - تهران، ایران
چه زندگی شیرینی هم میشد بعد از یک قتل تر وتمیز. و لابد بچه دار هم میشدید و عاشقانه در کنار هم زندگی میکردید.
شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۵
۴۳
nima13591111 - تهران، ایران
چه زندگی شیرینی هم میشد بعد از یک قتل تر وتمیز. و لابد بچه دار هم میشدید و عاشقانه در کنار هم زندگی میکردید.
شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۵
۴۳
nima13591111 - تهران، ایران
چه زندگی شیرینی هم میشد بعد از یک قتل تر وتمیز. و لابد بچه دار هم میشدید و عاشقانه در کنار هم زندگی میکردید.
شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۵