کاش هرگز با او آشنا نشده بودم

 رکنا: ترم دو دانشگاه با او آشنا شدم و روزهای شیرینی بود اما ای کاش هرگز با او آشنا نشده بودم.
 

بهنام غروری خاص داشت و من هم از غرورش خوشم می آمد،میان هم شاگردی های پسر او از همه مغرورتر و البته با شعورتر و فهمیده تر بود.

 
اوایل آشنایی مان کم حرف بود اما کم کم در زمان گفت و گو مجالی به من نمی داد،خانواده های ما بعد از9 ماه از شروع ارتباط ما آن هم وقتی که من و بهنام را در خیابان دیدند متوجه رابطه ما شدند.
 
نمی دانم چطور شد،اصلا نفهمیدم چطور گذشت اما یک روز که به خود آمدم دیدم سر سفره عقد هستم.
 
بله را گفتم و حدود یک ماه عقد بودیم که به اصرار پدرم زندگی مشترک خود را شروع کردیم. اما بهنام شغل معینی نداشت به صورت پاره وقت در یک شرکت خصوصی کار می کرد اوقات بیکاری هم تدریس خصوصی گیتار داشت.
 
آن روزها خوش بودیم،نمی دانم به طور دقیق از کجا شروع شد که احساس کردم بهنام علاقه اش نسبت به من کم شده است.
 
وقتی با مادرم موضوع را در میان گذاشتم گفت:همه مردها همین طور هستند،بهنام دوست نداشت بیرون کار کنم به همین خاطر حوصله ام سر می رفت. بعد از یک سال و نیم زندگی تقریبا سرد، فهمیدم باردار شدم اوایل فکر می کردم اگر بچه دار شویم شاید مهر بهنام بیشتر شود اما قرارداد بهنام با آن شرکت تمام شده بود و دیگر قراردادش را تمدید نکردند. اوضاع مالی مان خیلی بد بود دعواها بین ما زیاد شده بود.
 
او دوستی داشت که به او پیشنهاد کار داده بود اما بهنام گفت آن کاربه دردش نمی خورد؛ با اصرار من که باید سریک کار بروی دعوایمان حسابی بالا گرفت،او برای اولین بار روی من دست بلند کرد آن موقع ماه ششم بارداری ام بود،سیلی محکمی خوردم طوری که پلک چشمم از ناخن دست بهنام پاره شد.
 
با این ماجرا 10روز به خانه پدرم رفتم اما هر چه منتظر نشستم بهنام دنبالم بیاید؛علاوه بر این که نیامد حتی یک زنگ هم نزد، آن وقت بود که فهمیدم چقدر غرور بهنام بیجاست غروری که یک روز دوستش داشتم.
 
به بهانه برداشتن برخی لوازم برگشتم خانه اما وقتی در را باز کردم کفش زنانه ای روی جاکفشی بود فکر کردم بهنوش خواهر بهنام آمده اما وقتی در را باز کردم تازه فهمیدم بهنام با دختری رابطه دارد و بدون اینکه آنها متوجه شوند گریه کنان به خانه پدرم برگشتم ولی این موضوع را با کسی در میان نگذاشتم؛بعدها از یکی از دوستانم شنیدم که زیبا 3 سال است با بهنام دوست است.
 
ترسیده بودم و دلم برای خودم و بچه ام می سوخت؛بعد از حدود 15 روز بهنام دنبالم آمد،حرفی به او نزدم بهنام آخر رفته بود سر همان کاری که دوستش معرفی کرده بود؛اما درآمد آنچنانی نداشت.
 
در خانه هیچ گونه رابطه ای با بهنام نداشتم. ساعت کارش نامنظم بود. می دانستم که با زیبا بیرون است اما می ترسیدم حرفی بزنم.
 
به خاطر زندگیم افسوس می خوردم چه فکرهایی می کردم و چه شد. دعواهای ما زیاد شده بود. بهنام سرد سرد بود حتی نسبت به حامد پسرم، تا این که یک روز با عجله به خانه آمد و گفت: کاری پیش آمده و باید به شهر دیگری بروم و از من خواست 10روزی خانه پدرم باشم.
 
5 روزی از بهنام بی خبر بودم تا این که به وسیله دوستش فهمیدم بهنام را در شمال در یک ویلایی با زیبا گرفته اند.
 
الآن هم کارم شده رفتن به دادگاه خانواده. دلم برای پسرم می سوزد نمی دانم چه بگویم!
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۴۸
بردبار - بندر ماه شهر، ایران

چه داستان مسخره ای ! مِلاک بیشتر ازواج های امروزی یا داشتن پولِ یا یه مدرک تحصیلی قلابی) یا شکل و شمایل و مشخصات ظاهری شده ولی نه "تفاهم ، وقتی شکم دخترها بالا آمد تازه به این فکر میکنن که شاید با به دنیا آمدن ان بچه بی گناه به تفاهم توی زندگی میرسن! به این میگن "ازدواج ملانصردینی.
‌سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۳
۶۶
zaferanlou - سیدنی، استرالیا

نمی دانم کی به دخترهای ایران گفته باید شوخر کنید۰ شوهر برای همه نیست عزیزم اگر می ببیند بعضی ها شوهرکردند و خوشبخت اند بعله هستند ولی قرار نیست که شما خودت بندازی توحلوفدانی که شوهر کردم۰تقصیر اون آشغال شوهرها نیست تقصیر شما خانم هاست که به فتوای ملا شوهر میکنید۰ یک کلام شوهر خوب برای همه نیست٫ بی شوهری بهتره یا این جور ازدواجها۰ اعصابم خورد شد از من ذلیلی شما زنها اه اه اه۰
‌سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۱
۳۸
سخت کوش - کردستان، ایران
شوخر.خخخخخخخخخ هاهاهاهاهااهاها.
‌سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۹
۶۳
Elish - وگن، سوئد

چرا وقتی‌ فهمیدی که شوهرت بهت خیانت می‌کنه سکوت کردی؟...باید عکسال‌عمل نشون میدادی و اگه اوضاع بهتر نمی‌شد، جدا می‌شدی...کی‌ این تابوی طلاق تو ایران از بین میره..
‌سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۴
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.
  • اجبار شرم‌آور شوهر سوری: بوسیدن پای مادر شوهر متکبر، جنجالی تازه در شبکه‌های اجتماعی! + ویدئو
  • شما حتی یک اسم مسلمانی روی این همه دختربچه نمی‌بینید! آنچه برباد رفته، «اسلام» است
  • اعتراف جنجالی کمال تبریزی: من در اشغال سفارت آمریکا حضور داشتم! + ویدئو
  • تشویق یکصدای رسول خادم توسط تماشاچیان بعد از اعلام نام علیرضا دبیر!
  • راز «زشت‌ترین حیوان جهان»؛ چه توضیحی پشت پرده دماغ میمون بینی‌دراز پنهان است؟
  • حضور معنادار مسیح علینژاد در کنار حامیان رهبر اپوزیسیون ونزوئلا + ویدیو
  • مهران غفوریان: فحاشی به دختر خردسالم دور از انسانیت است. با دختر ۷ ساله من چه کار دارید؟
  • تصویری کمتر دیده شده: بوسه محمد مصدق بر دستان ثریا اسفندیاری
  • «کوچر بیرکار»، پناهنده کُرد ایرانی که استاد ریاضی دانشگاه کمبریج شد، دومین ایرانی برنده مدال «فیلدز» پس از مریم میرزاخانی
  • جایزه فحاشی؟ کادوی آیفون ۱۷ پرومکس برای مداحی که اردستانی را حرام زاده نامید! + ویدئو
  • +202شیرین سعیدی، استاد دانشگاه آرکانزاس، به دلیل «تمجید از خامنه‌ای و مواضع ضداسرائیلی» اخراج شد
  • +150شاهزاده رضا پهلوی: هم‌صدایی و همبستگی‌ را حفظ کنید و خواستار آزادی همه بازداشت‌شدگان باشید
  • +137حمایت مردم از شاهزاده رضا پهلوی در مراسم خسرو علی‌کردی؛ بازداشت نرگس محمدی و چند فعال دیگر
  • +136مهری طالبی دارستانی، از مدافعان حجاب اجباری، پس از بازجویی توسط نیروهای امنیتی سکته کرد!
  • +125نماینده ویژه آمریکا: فقط پادشاهی در خاورمیانه کار می کند
  • +124اتریش حجاب را برای دختران زیر ۱۴ سال در مدارس ممنوع کرد
  • +108چرا یک نفر این آقای ابوالفضل اقبالی را از برق نمی‌کشد؟: پدیده شوهرکُشی در ایران از زن‌کُشی بیشتر است
  • +108شما حتی یک اسم مسلمانی روی این همه دختربچه نمی‌بینید! آنچه برباد رفته، «اسلام» است
  • +106تشویق یکصدای رسول خادم توسط تماشاچیان بعد از اعلام نام علیرضا دبیر!
  • +100برادر خسرو علی‌کردی: فریاد خون‌خواهی برادرم را در مجامع بین‌المللی مطرح می‌کنم