گفت‌وگو با مهندسی که همسرش را به دلیل ارتباطات در فضای مجازی به قتل رساند: ای کاش جدا شده بودیم

داماد 28 ساله که پیش از مراسم عروسی، عروس 16 ساله را با ضربات آجر به سرش به قتل رسانده بود، ‌انگیزه خود را حضور دختر در فضاهای مجازی عنوان کرد. او که ماه‌ها پیش از قتل چندین بار درباره طلاق با خانواده همسرش صحبت کرده بود، به «فرهیختگان» گفت: «نمی‌گذاشتند طلاقش بدهم. از طرف دیگر 300 سکه هم مهریه‌اش بود و نمی‌توانستم آن را بدهم و خلاص شوم. حتما باید توافقی جدا می‌شدم و برای این کار به رضایت آنها نیاز داشتم.» مهران که مهندس جوشکاری است و در یک شرکت سوله‌سازی فعالیت می‌کرد، همچنین گفت: «شب حادثه با یکدیگر مشکلی نداشتیم و اختلافی هم پیش نیامد، اما ارتباط او با پسران دیگر مدام روی اعصابم بود و یک لحظه هم آرامش نداشتم.» به گفته مهران، نازنین در فضاهای مجازی ارتباط‌هایی با جنس‌های مخالف برقرار می‌کرد که او دوست نداشته و نازنین در پاسخ به اعتراض مهران می‌گفته افکارت پوسیده و قدیمی است. مهران که در خانه‌اش در خیابان دامپزشکی تهران مرتکب قتل شده بود، در گفت‌وگویش با «فرهیختگان» از ‌انگیزه خود برای قتل و تصمیماتش برای آینده می‌گوید. او برای جوانانی که به همسرشان شک دارند نیز توصیه‌هایی می‌کند که به نظر جالب می‌‌آید.
 

چه اتفاقی افتاد که تصمیم به قتلش گرفتی؟

ارتباطش با جنس مخالف و افرادی که در فضاهای مجازی‌اش بودند به‌شدت برایم ناراحت‌کننده بود. هر بار هم که اعتراض می‌کردم می‌گفت تو افکارت به درد زمان قدیم می‌خورد و باید سعی کنی خودت را با این زمان وفق بدهی.
اعتراض تو چگونه بود؟
یکی از چیزهایی که خیلی برایم مهم بود و چندین بار به همان علت با هم درگیر شدیم، این بود که نمی‌خواستم اینستاگرام داشته باشد. درباره این موضوع بحث کردیم و او هم بعد از دعواهای مکرر پذیرفت که نداشته باشد. چند روز بعد خیلی اتفاقی متوجه شدم که در گوشی‌اش اینستاگرام را دانلود کرده و در آنجا عکس‌هایش را می‌گذارد.
علت مخالفت تو چه بود؟ مگر افرادی که با او در ارتباط بودند، چه کسانی بودند؟
بیشترشان، پسرهای محل‌شان بودند که با آنها در گذشته به میهمانی‌های زیادی رفته بود و با هم خاطراتی داشتند. من نمی‌خواستم آنها دیگر در زندگی‌اش باشند.
خودت از چه طریقی با او آشنا شده بودی؟
قبلا در خیابان دامپزشکی همسایه بودیم.
به جز فضای مجازی هم با آنها ارتباط داشت، مثلا با آنها بیرون می‌رفت؟
اگر هم رفته بود من متوجه نشدم، اما چندین بار دروغ گفت و وقتی فهمیدم گفت اشتباه کرده و از من خواست به کسی چیزی نگویم.
تو هم به برادر و پدر و مادرش چیزی درباره اختلافات‌تان نمی‌گفتی؟
به برادرش اصلا. اما با پدر و مادرش بارها حرف زدم. آنها می‌گفتند ما از پس او برنیامدیم، تو هم اگر نمی‌توانی گوشی‌اش را از او بگیر. اگر گوشی نداشته باشد درست می‌شود.
چرا نمی‌گرفتی؟
نمی‌خواستم گوشی نداشته باشد. آن وقت همه می‌گفتند نمی‌گذارد زنش گوشی داشته باشد. دوست داشتم وقتی با او کار دارم بتوانم تماس بگیرم، ولی او هم به خاطر من از ارتباطش با آدم‌های قدیمی دست بردارد.
گفتی با خانواده‌اش راجع به طلاق حرف زدی و گفتند گوشی را ازش بگیر. وقتی گفتی می‌خواهی گوشی داشته باشد، چه گفتند؟
خواهرش می‌گفت بزرگ شود این اخلاق‌هایش درست می‌شود و هنوز بچه است. اما مادر و پدرش می‌گفتند بروید پیش مشاور مشکل‌تان را حل می‌کند.
رفتی؟
کاش می‌رفتم.
خواهرهایش در زندگی متاهلی‌شان مشکلی نداشتند؟
چرا داشتند و هر دوی آنها در آستانه جدایی بودند. مثلا از خانه خواهرش به من زنگ می‌زد و می‌گفت اگر علی، باجناقم، از من پرسید همسران‌مان امروز با چه کسی به میهمانی رفتند، من بگویم خودم بردم رساندم‌شان. من هر بار سر این دروغ‌ها با او دعوا می‌کردم و می‌گفتم چرا باید این را بگویم. ولی هر بار خواهش می‌کرد که اگر نگویی دعوایشان می‌شود و قسم می‌خورد با آژانس رفته‌اند، اما شوهرخواهرش نباید بفهمد. همیشه بهشان می‌گفتم آخر یک بلایی سرتان می‌آید.
شب حادثه ماده مخدری مصرف کرده بودی یا مشروب خورده بودی؟
نه، هیچ‌کدام.
پس چه اتفاقی افتاد که دست به قتل زدی؟
من خیلی وقت بود تصمیم به این کار گرفته بودم. هر بار هم که دروغی تازه می‌شنیدم به این تصمیم مصر‌تر می‌شدم، اما نقشه‌ای برای این کار نچیده و ابزاری آماده نکرده بودم، چون هر بار که این فکر به سرم می‌زد بلافاصله پشیمان می‌شدم.
چند بار دیگر این فکر به سرت زده بود؟
هر بار که می‌دیدم به خواسته‌هایم بی‌توجهی کرده است.
چرا پشیمان می‌شدی؟
می‌گفتم طلاقش بدهم بهتر است.
پس شب آخر چه اتفاقی افتاد که قتلش را به طلاق ترجیح دادی؟
از ختم مادربزگش برگشتیم. از خیابان بغلی منزلم پیتزا خریدیم و بردیم خانه. قرار بود آن شب را پیش من و در منزلم بماند. خانه خودشان کمی پایین‌تر از خانه من در خیابان طوس بود. پیتزا را خوردیم. ساعت 3 بود. دراز کشیده بودم و داشتم فکر می‌کردم که یادم افتاد عصر همان روز هم عکسی در فضای مجازی از او دیده بودم که اصلا به من نگفته بود در آن میهمانی شرکت کرده است. آن عکس مربوط به یک میهمانی بود که در استخر برگزار شده بود و میهمانان در آنجا با لباس شنا حضور داشتند.
به خودش نگفتی که عکسش را دیده‌ای؟
نه، چون هر بار اعتراض کردم قول می‌داد دیگر نرود و این کارها را انجام ندهد، اما دفعه بعد، هم می‌رفت و هم عکس‌هایش را دوستانش در فضای مجازی می‌گذاشتند. این بار هم اگر می‌گفتم همین کار را می‌کرد.
یعنی از کارت پشیمان نیستی؟
از اینکه به او نگفتم که می‌دانم نه، پشیمان نیستم. ولی از اینکه او را کشتم پشیمانم.
دراز کشیده بودی و فکر می‌کردی، بعد چه شد؟
ناگهان چشمم به آجری افتاد که برای بسته نشدن در گذاشته بودم کنار آن. در یک چشم به هم زدن اصلا نفهمدم چه شد که آن را برداشتم و بر سر او کوبیدم.
بیدار بود؟
بله، پشتش را به من کرده بود، اما داشت با گوشی‌اش ور می‌رفت.
ضربه را که زدی، چه کار کردی؟
چند ضربه هم به گوشی‌اش زدم و آن را تکه‌تکه کردم. سوئیچ پرایدم را برداشتم و زدم بیرون. تا ساعت 9 صبح در خیابان‌ها چرخیدم و گریه کردم. همه‌اش می‌گفتم یعنی چه بلایی سرش آمده است؟
اگر نگران بودی به اورژانس زنگ می‌زدی.
اتفاقا به همین خاطر رفتم کلانتری. اول می‌خواستم به اورژانس زنگ بزنم، اما گفتم وقتی آمبولانس به آنجا برسد به پلیس خبر می‌دهند، دستگیرم می‌کنند و فکر می‌کنند فرار کرده‌ام. به همین دلیل رفتم کلانتری و هم خودم را معرفی کردم و هم گفتم به اورژانس زنگ بزنند و به داد او برسند. فکر نمی‌کردم اینقدر زود فوت کرده باشد.
با خانواده‌اش که در دادگاه روبه‌رو شوی، چه می‌گویی؟
می‌گویم شما کردید. شما نتوانستید این دختر را درست بزرگ کنید. شما نگذاشتید جدا شویم. (گریه‌اش می‌گیرد) می‌گویم قاتلش شمایید.
وقت‌هایی که به قتلش فکر می‌کردی، به این فکر نمی‌کردی که بعد از قتل، حتی اگر آزاد شوی هم باید دیه بدهی.
خیلی اشتباه کردم که طلاقش ندادم. خواهش می‌کنم از قول من این را بنویسید. (باهر کلمه طلاقی که می‌گوید مدام با دستش محکم روی میز بازجویی می‌کوبد) بنویسید هر کسی به همسرش شک دارد طلاق. فقط طلاق بدهید. طلاق اصلا هم بد نیست. وقتی ارتباط مخفی با جنس مخالف دارند، جدا شوید که اتفاقات بدتری نیفتد.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۸۰
واقع بین ایرانی - هامبورگ، آلمان

اقا پسر . عزیز دل اینها خانوادگی پنچری دارند بهمین دلیل با مرد های دیگر میرفتند بیرون بعدا بتو میگفتند با دروغ بگو من انها را بردم.اینها از ابتدا چند تا پنچری ریز داشتند و بعد ها بزرگ تر شد. بزرگ شدن انها سبب شد گرفتاری فکری تو هم بزرگ تر شود.بخاطر چنین افراد بی معرفت و بیشعوری تمام زندگی تو بر باد رفت.از گفتار تو مشخص است جوان با احساس وبا شعوری هستی ولی انها انسانهای سالمی مثل تو را عقب مانده و قدیمی میدانند.ای لعنت باین جاده و پراید که سبب شده بسیاری از عقب مانده ها به شهر ها مهاجرت کنند بدون اینکه شرایط فکری و اجتماعی خانوادگی انرا داشته باشند. ای تف بر این پراید و اپارتمانها
‌سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۲
۴۴
amirir - تهران، ایران

پسرجان دختر 16 سال به چه دردت میخورد آخه!!! بدبخت معلومه هیشکی رو نداشته ازش مشاوره بگیره و از طرفی یهو رفته تو مغزش. من نمیدونم واقعا اعدام حق تو هست یا نه اما اینو میدونم هیچ انسانی حق نداره به عمد کسی رو بکشه حتی اگر در حال خیانت ببینی. به قول خودت طلاق فقط طلاق. راههایی هم بوده که مجبورشون کنی مهریه نخوان. خدا هیشکی رو در شرایط آدمهایی که از کم آوردن اشتباهی میکنن قرار نده.
‌سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۵ - ۱۵:۳۰
۳۴
غریبه_021 - تهران، ایران
بشین بابا وحشی . بدبخت یه اینستا داشته و چند تا مخاطب اگه اینجوری باشه هر کسی از فردا با همکار یا هم دانشگاهیش دو کلام چت کنه مجرمه همسرش سریع میتونه بهش انگ بزنه . نیست که راستگویی و صداقت از وجود کریه ات میباره ..!!! سریع هر خزعبلی میبافی تا به بهونه غیرت و تهمت زنم خراب بود خودت رو تو ذهن مردم تبرئه کنی جمع کن خودتو جمع کن بسات سیاه بازیت رو بابا. کم خالی ببند . خوب دستاویزی شده این توهم زنم با غریبه ها تو فضای مجازی حرف میزنه فلان میکنه دولتم که کلا چشم دیدن شبکه ها اجتماعی و . نداره از خدا خواسته جار میزنه
‌سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۸
۳۴
غریبه_021 - تهران، ایران
جالبه اینجا میگه به برادرش نگفتم خاک بر سر خانواده ای که برادر دختره هم وکیل وصی دخترست . مشکل داشتی طلاقش میدادی گرچه تمام این مضخرفات رو هم یادت دادن . بزودی اعدام میشی یاد میگیری دیگه زنتو با آجر تنبیه نکنی اونم سر مسخره بازی و اینستاگرام . البته اگر پدر دختره مرد باشه غیرت داشته باشه
‌سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۸
۳۷
shana - خوزستان، ایران
اره دیگه زنت رو بکش و خانواده رو داغدار کن بعد یه لکه ننگ هم بهش بچسبون ک سرافراز هم بشی .
‌چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۵ - ۰۷:۴۵
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.