روایت هایی از وضعیت ایرانی ها در زندان های مالزی
رأی دهید
«آرزو » بعد از چهار سال زندگی در زندان کجنگ مالزی، به علت اشکالاتی که در پرونده اش وجود داشت، توسط قاضی تبرئه و آزاد شد اما هر بار توسط ماموران اداره مهاجرت به زندان بازگردانده شد: «دلم برای مهربانی مادرم حتی برای بوی غذاهایش تنگ شده بود، سراسر مسیر دادگاه را گریه کردم. تمام این سال ها بدون قاشق و چنگال با دست های چرک و تاول زده غذا خوردم و تنها چیزی که ته ذهنم باعث شادی ام می شد، انتظار آمدن شب عید نوروز بود که ایرانی های ساکن کوالالامپور برایمان کباب می آوردند.»
اما این پایان ماجرای آرزو نبود. موضوع بازداشت مجدد توسط پلیس اداره مهاجرت، یکی از نگرانی های متعدد کنشگران ایرانی و فعالان حقوق زندانیان در این کشور است: ««در کشور مالزی، بعد از چندین سال فلاکت، وقتی توانستی قاضی را قانع کنی که بی گناهی و او حکم آزادی ات را صادر کرد، تازه اسیر نیروهای اداره مهاجرت می شوی، آنها خودشان را مجاز به دستگیری افراد آزاد شده می دانند و تا زمانی که رشوه و پول کلانی از زندانی نگیرند، آزادش نمی کنند. بیشتر زندانی ها آهی در بساط ندارند، برای همین دوباره به سیستم زندان بازگردانده می شوند. یک زندانی ممکن است بارها و بارها توسط قاضی آزاد شده و هر بار به خاطر بی پولی توسط اداره مهاجرت برش گردانند به زندان.»
در مالزی بعد از حکم آزادی هر زندانی، آنها برای بازگشت به کشورشان به ماموران اداره مهاجرت سپرده می شوند و در طول مدتی که زندانی آزاد شده برای طی مراحل قانونی در اداره مهاجرت به سر می برد، دادستان پرونده ظرف مدت هفت روز می تواند نسبت به حکم آزادی زندانی معترض شده و پرونده را مجددا به جریان بیاندازد.
«ابراهیم» زندانی دیگر محکوم به اعدامی است که در جریان رسیدگی به پرونده اش وکیل نداشته. او می گوید غالب قربانی های زندان مالزی پولی برای استخدام وکیل ندارند. آنها اگر پول داشتند به خاطرپول مختصری، به این جهنم گرفتار نمی شدند: «وکیل نداشتم. به خاطر سه میلیون تومان ناقابل به این روز افتاده بودم حالا خانواده ام از کجا داشتند دویست یا سیصد میلیون تومان هزینه وکیل بپردازند؟ در هر سه مرحله رسیدگی به دادگاه، باختم. این در حالی است که سفارت اندونزی برای زندانیان این کشور وکلای با تجربه خصوصی استخدام می کند و با اینکه بعضی از آنها واقعا با آگاهی وارد این مسیر شده اند اما چون پول استخدام وکیل دارند، در همان مراحل اولیه دستگیری، جانشان را نجات می دهند.»
به گفته ابراهیم اگر در همان ده روز نخست دستگیری توانستید با صرف مقداری پول و رشوه به مسئولان زندان از ارسال محتویات پرونده به دادگاه جلوگیری کنید یا اینکه با مبلغ بالایی رینگیت مالزی وکیل خصوصی گرفتید، امکان این وجود دارد که جانتان را نجات بدهید، «در غیر این صورت دیگرامیدی برای آزادی تان وجود ندارد.»
«ایرج.ه» شش سال در زندان بوده، او با کمک خانواده اش و پولی که دسته جمعی برایش فراهم کرده اند، در نهایت توانسته با تکیه بر نواقص پرونده و با صرف بیش از 400 میلیون تومان برای استخدام وکیل از زندان رها شود.
فریبا، برادر ایرج می گوید تا مدتها از حال و روز برادرش خبر نداشتند و اگر هم خبر داشتند واقعا امکان کمک مالی به او را نداشتند. فریبا که نظافت چی بیمارستان دولتی در تهران است، هفت سال است برادرش را ندیده. تنها کسی که توانسته با برادرش در طول این هفت ساله ملاقات کند، مادرش بوده آنهم برای یک بار: «شاید خیلی ها بگویند قاچاق کرده اند، مجازات حقشان است. برادرم متولد 67 است. این اتفاق اولین و آخرین اشتباه زندگی اش بوده، او چند سال بود دنبال یک کار شرافتمندانه بود. بهرام برادرم نه سابقه کیفری داشت و نه قاچاقچی بود. ما حتی نمی دانستیم پذیرفته که یه ساک کوچک را در قبال اندکی پول برای کسی جا به جا کند. قسم می خورد که نمی دانسته مواد در آن ساک جاسازی شده، تصور می کرده قرص و داروی پرورش اندام است. ای کاش کسانی که با این سطح از بیرحمی چنین حرفی می زنند یک لحظه خودشان را جای ما بگذارند»
همسر ایرج پس از مدتی از او جدا شده بوده و تنها فرزندشان را هم با خودش برده بود، شرایط مالی پدرشان هم نامناسب بوده: «برادرم از بیکاری و فقر عاصی شده بود. روزهای متوالی دنبال کار می گشت اما کار نبود. او جوان با ایمان و شرافتمندی بود و به تشویق یکی از دوستانش به مالزی سفر کرد. ما در کمال شگفتی شنیدیم به خاطر حمل مواد مخدر دستگیر شده. مادرم که بعد از هفت سال اخیرا موفق شد او را ببیند می گفت از شدت سوء تغذیه تمام دندان هایش را از دست داده و حتی پول نداشته دندان مصنوعی بگذارد، برای همین هم به شکل غیر قابل باوری پیر و شکسته شده.»
از او می پرسم حالا که ماجرا را می دانند چه اقدامی برای برادرشان انجام داده اند؟ « در طول سه دوره طولانی و طاقت فرسا به جرم متهمان ایرانی رسیدگی می شود. در صورت باخت در هر سه دادگاه، آنها به اعدام محکوم می شوند و بعد از آن تنها امکانی که برای رهایی دارند این است که هر سه سال یک بار درخواست عفوشان را به پادشاه مالزی ارائه دهند که غالبا در شش هفت سال نخست اساسا به این درخواست رسیدگی نمی شود. تنها نقطه امید خانواده ها، امضای قرارداد استرداد محکومان است. همین»
فریبا تعریف می کند که مادرش بعد از برگشتن از مالزی تا شش ماه با کسی حرف نمی زده: «مادرم بعد از دیدن برادرم به لحاظ روانی بهم ریخته بود، تا شش ماه مطلقا حرف نمی زد و بعد که به تدریج شروع به حرف زدن کرد فقط می گفت آنچه دیدم قابل گفتن نیست.»
او می گوید تابستان که می شود نگرانی آنها دو صد چندان می شود. یکی از مهم ترین مشکلات زندانی های مالزی، گرمای طاقت فرسای زندان و شیوع بیماری های سخت پوستی است. غالب زندانها با جیره بندی آب موجه اند و وضعیت بهداشتی بسیار وخیمی دارند.
آرزو بر این باور است که وخامت شرایط بهداشتی در سلول های مختص زنان بیشتر حس می شده: «بیماری و حشرات موذی همچون شپش و ساس در فضای زندان عرصه را بر زنها تنگ می کرد. بخصوص در طول روزهای قاعدگی واقعا مشکل بهداشت و تعویض لباس داشتیم. نوار بهداشتی یا هیچ امکان بهداشتی دیگری وجود خارجی نداشت و تا زمانی که محکوم به اعدام نشدی در بند عمومی زندگی می کردی، اتاقی که باید جلوی بقیه پشت یک دیوار کوتاه مثل اپن آشپزخانه به فاصله نیم متر آن طرف تر قضای حاجت می کردی یا حمام می کردی و بوی نامطبوع کل سلول را پر می کرد.»
اما این پایان ماجرای آرزو نبود. موضوع بازداشت مجدد توسط پلیس اداره مهاجرت، یکی از نگرانی های متعدد کنشگران ایرانی و فعالان حقوق زندانیان در این کشور است: ««در کشور مالزی، بعد از چندین سال فلاکت، وقتی توانستی قاضی را قانع کنی که بی گناهی و او حکم آزادی ات را صادر کرد، تازه اسیر نیروهای اداره مهاجرت می شوی، آنها خودشان را مجاز به دستگیری افراد آزاد شده می دانند و تا زمانی که رشوه و پول کلانی از زندانی نگیرند، آزادش نمی کنند. بیشتر زندانی ها آهی در بساط ندارند، برای همین دوباره به سیستم زندان بازگردانده می شوند. یک زندانی ممکن است بارها و بارها توسط قاضی آزاد شده و هر بار به خاطر بی پولی توسط اداره مهاجرت برش گردانند به زندان.»
در مالزی بعد از حکم آزادی هر زندانی، آنها برای بازگشت به کشورشان به ماموران اداره مهاجرت سپرده می شوند و در طول مدتی که زندانی آزاد شده برای طی مراحل قانونی در اداره مهاجرت به سر می برد، دادستان پرونده ظرف مدت هفت روز می تواند نسبت به حکم آزادی زندانی معترض شده و پرونده را مجددا به جریان بیاندازد.
«ابراهیم» زندانی دیگر محکوم به اعدامی است که در جریان رسیدگی به پرونده اش وکیل نداشته. او می گوید غالب قربانی های زندان مالزی پولی برای استخدام وکیل ندارند. آنها اگر پول داشتند به خاطرپول مختصری، به این جهنم گرفتار نمی شدند: «وکیل نداشتم. به خاطر سه میلیون تومان ناقابل به این روز افتاده بودم حالا خانواده ام از کجا داشتند دویست یا سیصد میلیون تومان هزینه وکیل بپردازند؟ در هر سه مرحله رسیدگی به دادگاه، باختم. این در حالی است که سفارت اندونزی برای زندانیان این کشور وکلای با تجربه خصوصی استخدام می کند و با اینکه بعضی از آنها واقعا با آگاهی وارد این مسیر شده اند اما چون پول استخدام وکیل دارند، در همان مراحل اولیه دستگیری، جانشان را نجات می دهند.»
به گفته ابراهیم اگر در همان ده روز نخست دستگیری توانستید با صرف مقداری پول و رشوه به مسئولان زندان از ارسال محتویات پرونده به دادگاه جلوگیری کنید یا اینکه با مبلغ بالایی رینگیت مالزی وکیل خصوصی گرفتید، امکان این وجود دارد که جانتان را نجات بدهید، «در غیر این صورت دیگرامیدی برای آزادی تان وجود ندارد.»
«ایرج.ه» شش سال در زندان بوده، او با کمک خانواده اش و پولی که دسته جمعی برایش فراهم کرده اند، در نهایت توانسته با تکیه بر نواقص پرونده و با صرف بیش از 400 میلیون تومان برای استخدام وکیل از زندان رها شود.
فریبا، برادر ایرج می گوید تا مدتها از حال و روز برادرش خبر نداشتند و اگر هم خبر داشتند واقعا امکان کمک مالی به او را نداشتند. فریبا که نظافت چی بیمارستان دولتی در تهران است، هفت سال است برادرش را ندیده. تنها کسی که توانسته با برادرش در طول این هفت ساله ملاقات کند، مادرش بوده آنهم برای یک بار: «شاید خیلی ها بگویند قاچاق کرده اند، مجازات حقشان است. برادرم متولد 67 است. این اتفاق اولین و آخرین اشتباه زندگی اش بوده، او چند سال بود دنبال یک کار شرافتمندانه بود. بهرام برادرم نه سابقه کیفری داشت و نه قاچاقچی بود. ما حتی نمی دانستیم پذیرفته که یه ساک کوچک را در قبال اندکی پول برای کسی جا به جا کند. قسم می خورد که نمی دانسته مواد در آن ساک جاسازی شده، تصور می کرده قرص و داروی پرورش اندام است. ای کاش کسانی که با این سطح از بیرحمی چنین حرفی می زنند یک لحظه خودشان را جای ما بگذارند»
همسر ایرج پس از مدتی از او جدا شده بوده و تنها فرزندشان را هم با خودش برده بود، شرایط مالی پدرشان هم نامناسب بوده: «برادرم از بیکاری و فقر عاصی شده بود. روزهای متوالی دنبال کار می گشت اما کار نبود. او جوان با ایمان و شرافتمندی بود و به تشویق یکی از دوستانش به مالزی سفر کرد. ما در کمال شگفتی شنیدیم به خاطر حمل مواد مخدر دستگیر شده. مادرم که بعد از هفت سال اخیرا موفق شد او را ببیند می گفت از شدت سوء تغذیه تمام دندان هایش را از دست داده و حتی پول نداشته دندان مصنوعی بگذارد، برای همین هم به شکل غیر قابل باوری پیر و شکسته شده.»
از او می پرسم حالا که ماجرا را می دانند چه اقدامی برای برادرشان انجام داده اند؟ « در طول سه دوره طولانی و طاقت فرسا به جرم متهمان ایرانی رسیدگی می شود. در صورت باخت در هر سه دادگاه، آنها به اعدام محکوم می شوند و بعد از آن تنها امکانی که برای رهایی دارند این است که هر سه سال یک بار درخواست عفوشان را به پادشاه مالزی ارائه دهند که غالبا در شش هفت سال نخست اساسا به این درخواست رسیدگی نمی شود. تنها نقطه امید خانواده ها، امضای قرارداد استرداد محکومان است. همین»
فریبا تعریف می کند که مادرش بعد از برگشتن از مالزی تا شش ماه با کسی حرف نمی زده: «مادرم بعد از دیدن برادرم به لحاظ روانی بهم ریخته بود، تا شش ماه مطلقا حرف نمی زد و بعد که به تدریج شروع به حرف زدن کرد فقط می گفت آنچه دیدم قابل گفتن نیست.»
او می گوید تابستان که می شود نگرانی آنها دو صد چندان می شود. یکی از مهم ترین مشکلات زندانی های مالزی، گرمای طاقت فرسای زندان و شیوع بیماری های سخت پوستی است. غالب زندانها با جیره بندی آب موجه اند و وضعیت بهداشتی بسیار وخیمی دارند.
آرزو بر این باور است که وخامت شرایط بهداشتی در سلول های مختص زنان بیشتر حس می شده: «بیماری و حشرات موذی همچون شپش و ساس در فضای زندان عرصه را بر زنها تنگ می کرد. بخصوص در طول روزهای قاعدگی واقعا مشکل بهداشت و تعویض لباس داشتیم. نوار بهداشتی یا هیچ امکان بهداشتی دیگری وجود خارجی نداشت و تا زمانی که محکوم به اعدام نشدی در بند عمومی زندگی می کردی، اتاقی که باید جلوی بقیه پشت یک دیوار کوتاه مثل اپن آشپزخانه به فاصله نیم متر آن طرف تر قضای حاجت می کردی یا حمام می کردی و بوی نامطبوع کل سلول را پر می کرد.»
دیدگاه خوانندگان
۳۲
IRAN+ISRAEL+USA4EVER - مونیخ، آلمان
تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.
یکشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۴
۳۲
IRAN+ISRAEL+USA4EVER - مونیخ، آلمان
تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.
یکشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۴
۳۲
IRAN+ISRAEL+USA4EVER - مونیخ، آلمان
تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.
یکشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۴
۳۲
IRAN+ISRAEL+USA4EVER - مونیخ، آلمان
تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.
یکشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۴
۳۲
IRAN+ISRAEL+USA4EVER - مونیخ، آلمان
تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.
یکشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۴