رهایی یک زن از قصاص / شوهر این زن راز جنایت را پس از ۵ سال برملا کرد
رأی دهید
هدی 33 ساله یازدهم اسفند 86 ناصر 50 ساله را که دوست صمیمی شوهرش بود، در خانهاش کشت و با کمک شوهرش مهدی و یک مرد آشنا به نام حسن جنازه وی را به اتوبان تهران -قم برد و در آنجا به آتش کشید.
این زن که پنج سال بعد از جنایت و از سوی شوهرش به پلیس معرفی شده بود به قتل اعتراف کرد و گفت: «چون ناصر در غیاب شوهرم به خانهمان آمد و قصد آزار مرا داشت با چاقو او را کشتم و برای انتقال جنازه از شوهرم و دوست دیگرش به نام حسن کمک گرفتم. قرار بود راز این قتل پنهان باقی بماند که سه ماه بعد حسن در خانهاش خودکشی کرد. پنج سال از این ماجرا گذشته بود و من از همسرم جدا شده بود و زندگی تازهای را شروع کرده بودم که مهدی به اداره آگاهی رفت و مرا لو داد.»
این زن پای میز محاکمه ایستاد و به درخواست اولیای دم به قصاص محکوم شد. در حالی که این حکم در دیوان عالی کشور تایید شده و مدت زمان زیادی تا اجرای آن باقی نمانده بود هدی با کمک خیرین توانست رضایت اولیای دم را جلب کند و از قصاص رهایی یابد.
به این ترتیب هدی دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست امین مقدمزهرا و با حضور دو مستشار پای میز محاکمه ایستاد.
در این جلسه هدی در حالی که اشک میریخت، روبهروی هیات قضایی ایستاد و گفت: «من در دفاع از ناموسم دست به این قتل زدم. تا یک قدمی چوبه دار پیش رفتم و با کمک خیرین و با زحمت زیاد توانستم رضایت اولیای دم را جلب کنم. حالا از هیات قضایی تقاضا دارم تا در مجازاتم تخفیف قائل شود. من قصد دارم گذشتهام را جبران کنم.»
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد و طبق ماده 612 قانون مجازات اسلامی حکم داد تا این زن بهزودی آزاد شود.
متهم :میخواهم بعد از آزادی در بهزیستی کار کنم
چقدر درس خواندهای؟
تا سوم دبیرستان درس خواندم و بعد از آن با مهدی ازدواج کردم.
چند فرزند داری؟
دو پسر 10 و 16 ساله دارم.
از آنها خبر داری؟
از وقتی به زندان افتادم دیگر آنها را ندیدم. همسر سابقم هیچوقت اجازه نداد فرزندانم به ملاقاتم بیایند.
از ماجرای قتل بگو؟
ناصر دوست شوهرم بود و یک مغازه داشت. من و شوهرم در خانه قاب درست میکردیم و ناصر قابها را در مغازهاش میفروخت. آخرین بار برای بردن 50 قاب عکس به خانهمان آمد، اما وقتی فهمیدم قصد آزار مرا دارد به رویش چاقو کشیدم.
چرا جنازه را آتش زدی؟
ترسیده بودم، به همین خاطر برای از بین بردن آثار جرم آن را به کمک شوهرم و دوستش حسن به اتوبان تهران قم بردیم و من خودم به تنهایی آن را آتش زدم.
بعد از قتل ناصر تو و شوهرت بازداشت شدید؟
پلیس از طریق بررسی آخرین تماسهای تلفنی ناصر، به من و شوهرم مشکوک شد و ما را بازداشت کرد، اما ما با صحنهسازی قتل را انکار کردیم و آزاد شدیم.
حسن چطور خودکشی کرد؟
او سه ماه بعد از این ماجرا در خانهاش خودش را حلقآویز کرد و من هرگز علت این کار را نفهمیدم.
خبر داشتی وقتی تلاش پلیس برای دستگیری عامل این جنایت بینتیجه ماند دادگاه حکم به پرداخت دیه از صندوق بیتالمال داده بود؟
چون ناصر از دوستان شوهرم بود در جریان پرونده او بودم. فکر میکردم با صدور این حکم همیشه چیز تمام و پرونده بسته شده است که شوهرم ماجرا را به پلیس اطلاع داد.
قصد داشتی برای همیشه راز جنایت را در دلت پنهان نگه داری؟
میترسیدم به پلیس حرفی بزنم اما همیشه عذاب وجدان داشتم.
چطور شد که شوهرت راز قتل را برملا کرد؟
من از شوهرم جدا شده و چند روزی بود که زندگی تازهای را با یک مرد جوان در چالوس آغاز کرده بودم که مهدی به آنجا آمد و ماجرا را به پلیس چالوس گفت.
چطور توانستی رضایت اولیای دم را جلب کنی؟
چند روز بیشتر به اجرای حکم قصاص نمانده و زندگی برایم تمام شده بود که انجمن خیرین به من کمک کرد و با پرداخت دیه 150 میلیون تومانی توانست رضایت اولیای دم را جلب کند.
حالا بعد از آزادی قصد داری چه کار کنی؟
من دیگر کسی را در زندگی ندارم. پدر، مادر و برادرم در این سالها فوت شدهاند. از دو فرزندم هم بیخبر هستم و همسرم هم مرا رها کرده است. قصد دارم در بهزیستی شروع به کار کنم.
تا سوم دبیرستان درس خواندم و بعد از آن با مهدی ازدواج کردم.
چند فرزند داری؟
دو پسر 10 و 16 ساله دارم.
از آنها خبر داری؟
از وقتی به زندان افتادم دیگر آنها را ندیدم. همسر سابقم هیچوقت اجازه نداد فرزندانم به ملاقاتم بیایند.
از ماجرای قتل بگو؟
ناصر دوست شوهرم بود و یک مغازه داشت. من و شوهرم در خانه قاب درست میکردیم و ناصر قابها را در مغازهاش میفروخت. آخرین بار برای بردن 50 قاب عکس به خانهمان آمد، اما وقتی فهمیدم قصد آزار مرا دارد به رویش چاقو کشیدم.
چرا جنازه را آتش زدی؟
ترسیده بودم، به همین خاطر برای از بین بردن آثار جرم آن را به کمک شوهرم و دوستش حسن به اتوبان تهران قم بردیم و من خودم به تنهایی آن را آتش زدم.
بعد از قتل ناصر تو و شوهرت بازداشت شدید؟
پلیس از طریق بررسی آخرین تماسهای تلفنی ناصر، به من و شوهرم مشکوک شد و ما را بازداشت کرد، اما ما با صحنهسازی قتل را انکار کردیم و آزاد شدیم.
حسن چطور خودکشی کرد؟
او سه ماه بعد از این ماجرا در خانهاش خودش را حلقآویز کرد و من هرگز علت این کار را نفهمیدم.
خبر داشتی وقتی تلاش پلیس برای دستگیری عامل این جنایت بینتیجه ماند دادگاه حکم به پرداخت دیه از صندوق بیتالمال داده بود؟
چون ناصر از دوستان شوهرم بود در جریان پرونده او بودم. فکر میکردم با صدور این حکم همیشه چیز تمام و پرونده بسته شده است که شوهرم ماجرا را به پلیس اطلاع داد.
قصد داشتی برای همیشه راز جنایت را در دلت پنهان نگه داری؟
میترسیدم به پلیس حرفی بزنم اما همیشه عذاب وجدان داشتم.
چطور شد که شوهرت راز قتل را برملا کرد؟
من از شوهرم جدا شده و چند روزی بود که زندگی تازهای را با یک مرد جوان در چالوس آغاز کرده بودم که مهدی به آنجا آمد و ماجرا را به پلیس چالوس گفت.
چطور توانستی رضایت اولیای دم را جلب کنی؟
چند روز بیشتر به اجرای حکم قصاص نمانده و زندگی برایم تمام شده بود که انجمن خیرین به من کمک کرد و با پرداخت دیه 150 میلیون تومانی توانست رضایت اولیای دم را جلب کند.
حالا بعد از آزادی قصد داری چه کار کنی؟
من دیگر کسی را در زندگی ندارم. پدر، مادر و برادرم در این سالها فوت شدهاند. از دو فرزندم هم بیخبر هستم و همسرم هم مرا رها کرده است. قصد دارم در بهزیستی شروع به کار کنم.
دیدگاه خوانندگان
۵۴
londonlondon - لندن، انگلستان
خیلی بهش زور اومده رفت زن سابقشو فروخت خدارو شکر که آزاد شد حالا بره از حسودی بمیره
پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۸
۵۴
londonlondon - لندن، انگلستان
خیلی بهش زور اومده رفت زن سابقشو فروخت خدارو شکر که آزاد شد حالا بره از حسودی بمیره
پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۸
۵۴
londonlondon - لندن، انگلستان
خیلی بهش زور اومده رفت زن سابقشو فروخت خدارو شکر که آزاد شد حالا بره از حسودی بمیره
پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۸
۵۴
londonlondon - لندن، انگلستان
خیلی بهش زور اومده رفت زن سابقشو فروخت خدارو شکر که آزاد شد حالا بره از حسودی بمیره
پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۸
۵۴
londonlondon - لندن، انگلستان
خیلی بهش زور اومده رفت زن سابقشو فروخت خدارو شکر که آزاد شد حالا بره از حسودی بمیره
پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۸