پیامکهای ناشناس از ما قاتل ساخت
رأی دهید
پیامکهای ناشناس
سپس محمدجواد در جایگاه ویژه ایستاد و در تشریح جزئیات ماجرا گفت: «در خانه پدرم نشسته بودم که پیامک ناشناسی به دستم رسید که در آن نوشته شده بود «در بام خانه یک کفتر نشسته است». همان موقع به بام خانه رفتم، اما کفتری آنجا نبود. چون دو برادر دیگرم هم در طبقات بالای خانه پدریام ساکن بودند موقع پایین آمدن از پلهها تصمیم گرفتم به خانه برادر بزرگم بروم و سری به زن برادر بزنم. اما وقتی در زدم زن برادرم هراسان در را باز کرد و گفت زن همسایه میهمان اوست. به همین خاطر به طبقه پایین برگشتم. شب دوباره پیامک ناشناسی به دستم رسید که فرستنده به من ناسزا گفته و ادعا کرده بود وقتی پیامک اول به دستم رسیده دو دوست صمیمیام به نامهای امیر و ابوالفضل میهمان زن برادرم بودهاند. از خواندن این پیامک شوکه شدم و ماجرا را با سجاد در میان گذاشتم.»
پرسوجو از شاهد کوچولو
وی ادامه داد: «من و سجاد شروع به پرسوجو کردیم و وقتی از دختر خردسال برادرم به نام ریحانه در این باره پرسیدیم او به گریه افتاد. من برای آرام کردم ریحانه به او گفتم ساعتم گم شده و به همین خاطر میخواهم بدانم چه کسانی به این خانه رفتوآمد دارند. ریحانه هم گفت دو پسر جوان را دیده که به خانه آمدهاند و اگر دوباره آنها را ببیند میتواند آنها را شناسایی کند.» وی گفت: «چون امیر و ابوالفضل از دوستان صمیمیمان بودند من و برادرم با آنها در بیابانهای قرچک قرار گذاشتیم و ریحانه را هم با خود سر قرار بردیم. وقتی ریحانه از دیدن دو پسر جوان بار دیگر به گریه افتاد و گفت از آنها میترسد مطمئن شدیم ماجرا حقیقت دارد. من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم چاقو کشیدم و به سمت امیر و ابوالفضل حمله کردم. ابوالفضل فرار کرد، اما امیر را با 17ضربه چاقو کشتم. برادرم در قتل دستی نداشت. پیامکهای ناشناس از ما قاتل ساخت.» وقتی نوبت دفاع به سجاد رسید حرفهای برادرش را تایید کرد و گفت: «من هیچ ضربهای به امیر نزدهام.» سپس ابوالفضل که از این ماجرا جان سالم به در برده و حالا به اتهام شرکت در نزاع منجر به جنایت با قرار وثیقه آزاد است روبهروی هیات قضایی ایستاد و دو برادر را دروغگو خواند. این پسر گفت: «امیر نقاش ساختمان بود و در یک مغازه کار میکرد. من و او هیچ رابطه پنهانی با زن برادر محمدجواد و سجاد نداشتیم و از همه جا بیخبر بودیم که این دو برادر من و امیر را به بهانه واهی به بیابانهای قرچک کشاندند و آنجا به رویمان چاقو کشیدند. من در درگیری شرکت نداشتم و به محض اینکه چاقو را در دستان محمدجواد دیدم فرار کردم، اما امیر کشته شد.» در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.
دیدگاه خوانندگان
۴۶
amirHassna - سیدنی، استرالیا
مردم بی اعصاب و به نوعی دیوانه.
پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۲
۳۳
agha_ehsan - تهران، ایران
اونوقت کسی نیست از اون زنیکه هرجایی بپرسه این دو تا پسر تو خونت چه غلطی می کردند ؟ اونم جلو چشم دخترت ؟
یکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۱:۰۴
۳۳
agha_ehsan - تهران، ایران
اونوقت کسی نیست از اون زنیکه هرجایی بپرسه این دو تا پسر تو خونت چه غلطی می کردند ؟ اونم جلو چشم دخترت ؟
یکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۱:۰۴
۴۶
amirHassna - سیدنی، استرالیا
مردم بی اعصاب و به نوعی دیوانه.
پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۲
۴۶
amirHassna - سیدنی، استرالیا
مردم بی اعصاب و به نوعی دیوانه.
پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۲
۳۳
agha_ehsan - تهران، ایران
اونوقت کسی نیست از اون زنیکه هرجایی بپرسه این دو تا پسر تو خونت چه غلطی می کردند ؟ اونم جلو چشم دخترت ؟
یکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۱:۰۴
۳۳
agha_ehsan - تهران، ایران
اونوقت کسی نیست از اون زنیکه هرجایی بپرسه این دو تا پسر تو خونت چه غلطی می کردند ؟ اونم جلو چشم دخترت ؟
یکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۱:۰۴
۴۶
amirHassna - سیدنی، استرالیا
مردم بی اعصاب و به نوعی دیوانه.
پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۲
۴۶
amirHassna - سیدنی، استرالیا
مردم بی اعصاب و به نوعی دیوانه.
پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۲
۳۳
agha_ehsan - تهران، ایران
اونوقت کسی نیست از اون زنیکه هرجایی بپرسه این دو تا پسر تو خونت چه غلطی می کردند ؟ اونم جلو چشم دخترت ؟
یکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۱:۰۴