جدایی به خاطر پدرزن آبدارچی

پدرام و مرضیه زمانی که سر سفره عقد نشستند و با هم پیمان ابدی بستند هرگز تصورش را هم نمی‌کردند روزی مسیر زندگیشان به بن‌بست برسد و شغل پدر مرضیه آنها را راهی دادگاه خانواده کند.
به گزارش جام جم آنلاین،سه سال و 6ماه از عقد مرضیه و پدرام می‌گذرد در این مدت خیلی چیزها در زندگی آنها تغییر کرده است.
 
آغاز کار پدر مرضیه در شرکت پدرام پایان راه این زوج جوان بود. آنها حالا مقابل شعبه 268 دادگاه خانواده قدم می‌زنند و منتظرند جلسه رسیدگی به پرونده طلاقشان آغاز شود.
 
آنها مرتب با عصبانیت قدم می‌زنند تا این‌که منشی دادگاه نام آنها را صدا می‌زند. هردو وارد شعبه می‌شوند و روبه‌روی قاضی عموزادی می‌نشینند.
 
قاضی درباره علت دادخواست جدایی می‌پرسد. زن جوان رشته کلام را در دست می‌گیرد و می‌گوید: از همان روز اولی که با پدرام آشنا شدم، صادقانه همه مشکلات زندگی‌ام را برایش تعریف کردم.
 
خانواده من ثروتمند نبودند و از آنجا که پدرم کارهای خدماتی انجام می‌داد همیشه وضع مالی بدی داشتیم. برای همین از همان روز اول این موضوع را به پدرام گفتم و موضوعی را پنهان نکردم.
 
پدرام هم گفت که با این مساله مشکلی ندارد و جوری منطقی برخورد کرد که بیشتر از قبل عاشقش شدم.
 
او مهربانانه گفت که پول و ثروت یا شغل پدرم برایش مهم نیست و تنها به عشقی که به من دارد فکر می‌کند.
 
همین حرف‌ها باعث شد به پدرام اعتماد کنم و به خواستگاری‌اش جواب مثبت بدهم.

او ادامه می‌دهد: ما خیلی زود به عقد یکدیگر درآمدیم و چند ماه بعد نیز جشن عروسی‌مان برگزار شد.
اوایل همه چیز خوب بود. من و پدرام به جز در مواردی خاص، اختلاف یا مشکلی با هم نداشتیم و خوشبخت بودیم.
 
زندگی در کنار پدرام همراه با آرامش بود. هیچ وقت تصورش را هم نمی‌کردم که روزی با چنین مشکلی مواجه شویم.
 
اما درست از زمانی‌که پدرم به واسطه یک آشنا در شرکتی که پدرام مشغول به کار بود، استخدام شد در زندگی ما عوض شد.
 
پدرام چهره واقعی خود را نشان داد و تازه آنجا بود که متوجه شدم این مرد چقدر خودخواه و سنگدل است.
پدرام درست از وقتی که با پدرم همکار شد شروع کرد به بهانه‌گیری و مرتب دعوا به راه می‌انداخت و از من می‌خواست با پدرم صحبت کنم تا استعفا بدهد. هرچه به او می‌گفتم این دور از انسانیت است فایده‌ای نداشت.
 
پدرام می‌گفت جلوی همکارانش از این‌که داماد پدرم است خجالت می‌کشد. تازه آن وقت متوجه شدم پدرام آنقدرها هم که نشان می‌داد مهربان و منطقی نیست و اگر چیزی به ضررش باشد، حاضر است دل یک انسان را بشکند و مانع این ضرر شود.
 
الان سه ماه است دارم تحمل می‌کنم و دیگر طاقت توهین‌های پدرام به پدرم را ندارم و می‌خواهم برای همیشه به زندگی در کنار او پایان دهم. می‌دانم که بعد از طلاق نیز پدرم از آن شرکت استعفا خواهد داد.
 
در این لحظه مرد جوان نیز به قاضی می‌گوید: آقای قاضی من هیچ وقت با شغل پدرزنم مشکلی نداشتم. از همان روز اول هم می‌دانستم که او آبدارچی است و برای مردم خدمت می‌کند.
 
هیچ‌وقت هم اعتراض نکردم. همیشه رفتار خوبی با پدرزنم داشتم و مرتب به او کمک می‌کردم. اما نمی‌دانم چه شد که او تصمیم گرفت در شرکت ما استخدام شوم.
 
او یک شب آمد و گفت که از فردا به خاطر یک واسطه‌ای که پیدا کرده در شرکت ما به عنوان آبدارچی مشغول به کار می‌شود. پدرزنم متوجه نبود که با این کارش چطور مرا جلوی همکارانم تحقیر می‌کند.
از وقتی پدرزنم در شرکت ما مشغول به کار شده من مرتب با ناراحتی به سر کار می‌روم. او هر روز جلوی همه برای من چایی می‌آورد و میزم را تمیز می‌کند.
 
این مساله باعث شده من هم برای خودش ناراحت شوم و در مقابل همکارانم احساس ضعف کنم. من هر روز در محل کارم عذاب می‌کشم. برای همین از همسرم خواستم با پدرش صحبت کند تا در جای دیگری مشغول به کار شود.
 
اما همسرم این موضوع را درک نمی‌کند و مرتب جنجال به راه می‌اندازد. او می‌گوید من به پدرش توهین کرده‌ام در صورتی که پدرزنم همیشه مورد احترام من بوده ، فقط نمی‌خواهم در یک شرکت با او کار کنم.
این موضوع در زندگی من و مرضیه آنقدر بزرگ شده که دیگر هیچ کداممان دوست نداریم در کنار هم زندگی کنیم.
 
وقتی صحبت‌های این زوج به پایان می‌رسد، قاضی سعی می‌کند آنها را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار آنها را می‌بیند از آنها می‌خواهد نزد مشاوره خانواده بروند تا اگر مشکلشان حل نشد به دادگاه خانواده بیایند و درخواست جدایی بدهند.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۴۵
amirHassna - سیدنی، استرالیا

ملتی که تنها ارزش براش میشه ثروت این چیزا براش عادی هست. کسانی مثل زنجانی و خاوری دزدی می کنن خجالت هم نمی کشن اما داماد این بنده خدا احساس شرمندگی می کنه که پدر زنش دزد نیست. اینده ایران با ملتی کاملا ظاهربین و بیسواد از نظر سیاسی و پر از ادعا تا 100 سال دیگه هم بهتر نمی شه.
‌پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۲۸
۵۷
ایران مظلوم - سوست، هلند

در هلند برای یک دکتر و نظافت چی یک اندازه ارزش و احترام قایلند. حتی با هم ناهار می خورند.
‌پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۰
۴۷
دایره مینا - کراکف ، لهستان

[به سَبک ِ برخی کاربران جدیدالورود ایرادگیر همیشه زیر صحنه ُ ] : " خوب چه اشکالی داره ؟! از هم طلاق بگیرند و هر دو مرد بروند در خانه بنشینند و با هم منچ و مارپله و دوز وشطرنج بازی کنند زن هم برود سر کار هر دو دو تا دو تا شغل و مقام بگیرد و دو شغله بشود و بعد هم به مجلس برود و سه شغله بشود و بچه احتمالی اش را هم خودش بسیجی وار بزرگ کند !مرگ بر این !مرگ بر اون ! مرگ بر روشنفکر !مرگ بر هر چی آدمه روی کره زمینه ! "
‌پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۸
۶۳
mina minavand - هانور، آلمان

بر حال این مرد بیچاره با این افکارش باید گریه کرد.
‌پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۸
۶۴
عموعقلی - پاریس، فرانسه

در ایران معنی کار و کارگر هنوز برای مردم مشخص نیست ایراد نگیرید از این جوان چون معیارهای آن جامعه برای شخصیت افراد کار فرد است که انجام میدهد نه انسانیتش در حالی که در کشورهای مدرن شخصیت آدمها را با کارشان اندازه نمیگیرند زیرا هر فردی در جای خودش انجام وظیفه میکند همانطور که جامعه بدون مهندس ودکتر معنی ندارد بدون رفتگر هم معنی ندارد کافیست چند روز آشغال منازل جمع اوری نشود آن موقع میفهمید که کارگران شهرداری چقدر به اندازه یک پزشگ برای جامعه مفید هستند
‌پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۴
۴۸
aydinkh - استانبول، ترکیه
بایستی بر شخصیت و احوال این مردجوان گریست؛ بزرگی باید در اندیشه آدمی جای گرفته باشد تا خود را بی تاثیر از عوامل بیرونی بزرگ حس کند ، این جوان از علوطبع برخوردار نیست وگرنه اگر خود شخص برای خودش عمیقا احترام قائل باشد دستخوش دگرگونی احوال، ناشی از قضاوت همکارانش در خصوص شغل پدرزنش نمیگردد؛ پدر همسر من هم در گذشته خدمتگزار و آبدارچی یک اداره دولتی بوده اند اما همیشه به وجودش افتخار کرده ام و به خاطر اخلاق ملک آسا و شرافتش به خود بالیده ام ، افتخار کرده ام که داماد کسی هستم که همه شهر، شرف کاری و انسانیت او را میستایند. این خانم همان بهتر که خود را پاسوز آدمی که پدر او را تحقیر می کند ننماید.
‌پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۲
۴۰
ناباور - تهران، ایران
چرا خود ِ داماد استعفا نمیده. اگه خجالت می کشه ، بره جای دیگه کار کنه ، چرا پدر زن رو می خواد بیکار کنه ؟
‌پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۰:۵۴
۷۰
senator x - تهران، ایران
من با شوهره موافقم.اولا آبدارچی بودن یک شغل شریفی است,پدرآن خانم باید موقعیت دامادشرا درک میکرد و درجای دیگر مشغول بکارمیشد.
جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۰:۱۶
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.