ابوالحسن نجفی، زبانشناس و مترجم نامدار، درگذشت
رأی دهید
خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، خبر درگذشت آقای نجفی را به نقل از کارکنان بیمارستان مهر منتشر کرده و نوشت که وی ساعت ۱۴:۴۰ ظهر جمعه، دوم بهمنماه، بدرود حیات گفته است.
ابوالحسن نجفی متولد ۱۳۰۸ شمسی عضو پیوسته فرهنگستان زبان فارسی ایران و از چهرههای شاخص در عرصه ترجمه بود که در طول بیش از نیم قرن آثار و چهرههای ادبی درخشانی را به فارسیزبانان معرفی کرد.
«پرندگان میروند پرو میمیرند» که مجموعه داستانی است از رومن گاری، «ضدخاطرات» نوشته آندره مالرو، مجموعه داستان «وعدهگاه شیر بلفور» اثر ژیل پرو، رمان عظیم «خانواده تیبو» اثر روژه مارتن دوگار و «ادبیات چیست؟» نوشته ژان پل سارتر از جمله این آثار هستند که آقای نجفی آنها را از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرده است.
شهرت وی در عین حال با حلقه ادبی جُنگ اصفهان پیوند خورده است که در دهه ۱۳۴۰ تشکیل شد و چهرههای تاثیرگذاری در ادبیات ایران چون هوشنگ گلشیری، بهرام صادقی و محمد حقوقی نیز منسوب به آن هستند.
«غلط ننویسیم» یکی از آثار شاخص آقای نجفی است که اواسط دهه ۱۳۶۰ منتشر شد و از آن زمان راهنمایی برای ویراستاران زبان فارسی محسوب میشود.
دیدگاه خوانندگان
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
ای بابا !نمایشنامه و داستان کالیگولای آلبرکامو را با ترجمه ُ او خوانده بودم ! آن پرتو لرزنده که در دیده ُ او بود- لبخند زنان سوی گلستان سحر رفت - آن جان که به لب آمده بود از غم ایام - هر چند که بستند بر او راه گذر,رفت - فرمان قضا آمد و با موی سپیدش چون پرچم تسلیم به سامان ِ قَدَر رفت - خواندند رفیقان قدیمش که کجایی?-تا دید که پایش بگشودند ,به سر رفت !
شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۳
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
ای بابا !نمایشنامه و داستان کالیگولای آلبرکامو را با ترجمه ُ او خوانده بودم ! آن پرتو لرزنده که در دیده ُ او بود- لبخند زنان سوی گلستان سحر رفت - آن جان که به لب آمده بود از غم ایام - هر چند که بستند بر او راه گذر,رفت - فرمان قضا آمد و با موی سپیدش چون پرچم تسلیم به سامان ِ قَدَر رفت - خواندند رفیقان قدیمش که کجایی?-تا دید که پایش بگشودند ,به سر رفت !
شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۳
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
ای بابا !نمایشنامه و داستان کالیگولای آلبرکامو را با ترجمه ُ او خوانده بودم ! آن پرتو لرزنده که در دیده ُ او بود- لبخند زنان سوی گلستان سحر رفت - آن جان که به لب آمده بود از غم ایام - هر چند که بستند بر او راه گذر,رفت - فرمان قضا آمد و با موی سپیدش چون پرچم تسلیم به سامان ِ قَدَر رفت - خواندند رفیقان قدیمش که کجایی?-تا دید که پایش بگشودند ,به سر رفت !
شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۳
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
ای بابا !نمایشنامه و داستان کالیگولای آلبرکامو را با ترجمه ُ او خوانده بودم ! آن پرتو لرزنده که در دیده ُ او بود- لبخند زنان سوی گلستان سحر رفت - آن جان که به لب آمده بود از غم ایام - هر چند که بستند بر او راه گذر,رفت - فرمان قضا آمد و با موی سپیدش چون پرچم تسلیم به سامان ِ قَدَر رفت - خواندند رفیقان قدیمش که کجایی?-تا دید که پایش بگشودند ,به سر رفت !
شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۳
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
ای بابا !نمایشنامه و داستان کالیگولای آلبرکامو را با ترجمه ُ او خوانده بودم ! آن پرتو لرزنده که در دیده ُ او بود- لبخند زنان سوی گلستان سحر رفت - آن جان که به لب آمده بود از غم ایام - هر چند که بستند بر او راه گذر,رفت - فرمان قضا آمد و با موی سپیدش چون پرچم تسلیم به سامان ِ قَدَر رفت - خواندند رفیقان قدیمش که کجایی?-تا دید که پایش بگشودند ,به سر رفت !
شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۳