قوام آمد - قسمت بیست و چهارم برنامه «فرقه»
رأی دهید
رادیو فردا :(در قسمتهای پیشین، عملکرد دو تشکیلات حکومت ملی آذربایجان و جمهوری کردستان را در سالهای اشغال ایران توسط شوروی و بریتانیا بررسی کردیم. همچنین شنیدیم که ابراهیم حکیمی، نخستوزیر وقت تلاش کرد تا از طریق مذاکره یا به وسیله ارتش، به این بحران پایان دهد اما هر دوی این راهحلها شکست خوردند.)
وقتی که سال ۱۹۴۵ میلادی – یعنی سال پایان جنگ جهانی دوم – به روزهای پایانیاش میرسید، ابراهیم حکیمی، نخست وزیر وقت که خود آذربایجانی بود، دستان خود را برای حل مسئله آذربایجان، بسته دید. شوروی به ارتش ایران اجازه ورود به آذربایجان را نمیداد. و مرتضی قلی بیات، استانداری که از سوی حکیمی برای آذربایجان تعیین شده بود نیز عملا در در این استان اشغال شده، هیچ کاره بود.
حکیمی، دست به دامان مجامع بینالمللی شد. سازمان ملل متحد در پاییز همین سال تشکیل شده بود و ایران نیز یکی از کشورهای بنیانگذار این سازمان محسوب میشد. او از حسن تقیزاده که در آن زمان سفیر ایران در لندن بود خواست که در راس هیاتی دیپلماتیک به سازمان ملل برود و شکایت ایران را از شوروی در این سازمان مطرح کند.
تورج اتابکی، استاد دانشگاه در هلند و رئیس کنونی «انجمن بینالمللی ایرانشناسی»، درباره این شکایت میگوید:
«حسن تقیزاده خودش آذربایجانی، تبریزی و مشروطهطلب کهنهکار بود. ایشان در سازمان ملل متحد، نامهای به قائم مقام دبیرکل سازمان تسلیم کرد. در این نامه از سازمان ملل خواسته شده بود که به مداخله شوروی در امور داخلی ایران، رسیدگی کند.
چند روز بعد، آندری ویشینسکی، رئیس هیئت نمایندگی اتحاد جماهیر شوروی در سازمان ملل، پاسخ تندی به تقیزاده داد و گفت که حضور نظامی شوروی در ایران بر اساس پیمان سهجانبه ۱۹۴۲ [بهمن ۱۳۲۰] است و ما به هیچ وجه در مسئله آذربایجان دخالت نداریم و این مسئله داخلی ایران است و باید بین دولت ایران و تبریز، با نتایج رضایتبخشی حل بشود.»
اشاره ویشینسکی به توافقی بود که در فاصله کوتاهی بعد از اشغال ایران به دست آمده بود. و در همین توافق بود که شوروی و بریتانیا متعهد شده بودند شش ماه بعد از پایان جنگ، ایران را ترک کنند.
وقتی شوروی اصرار کرد که در حوادث آذربایجان نقشی ندارد، دولت ایران نیز بر روی این توافق انگشت گذاشت و خواستار خروج شوروی از ایران شد.
در همین زمان در دیماه سال ۱۳۲۴، یک شورای جدید بینالمللی با اختیارات وسیع تاسیس شده بود تا متضمن صلح و امنیت در جهان باشد. قدرتهای پیروز جنگ جهانی دوم، نام این شورا را در سازمان ملل گذاشتند: «شورای امنیت».
دولت ایران نیز درنگ نکرد و شکایتی را علیه شوروی تسلیم این شورا کرد.
هنوز یک هفته از آغاز به کار شورای امنیت سازمان ملل نگذشته بود که بررسی شکایت ایران در روز ۲۵ ژانویه سال ۱۶۴۶، پنجم بهمن ماه سال ۱۳۲۴، در این شورا، آغاز شد.
در این زمان هنوز برای بسیاری، میزان قدرت و اعتبار شورای امنیت روشن نبود و کم نبودند کسانی که معتقد بودند، طرح شکایت در مجمع عمومی سازمان ملل میتواند تاثیر بیشتری داشته باشد، تا اینکه موضوع در یک شورای تازهکار مطرح شود.
یک روز بعد از آغاز بررسی شکایت ایران در شورای امنیت، ابراهیم حکیمی زیر فشار نمایندگان مجلس که او را ناتوان از حل مسئله آذربایجان میدیدند، استعفا کرد.
قوامالسلطنه
به گفته تورج اتابکی، در این زمان یکی از رقبای سرسخت حکیمی به نام احمد قوام، در رایزنیهای پشتپرده مصر بود که میتواند مسئله آذربایجان را حل کند.
او میگوید: «شورویها هم پیامهایی داده بودند مبنی بر اینکه حاضرند با قوام مذاکره کنند.»
بدین ترتیب با سیگنال مثبت شوروی و حمایت نمایندگان حزب توده در مجلس شورای ملی، احمد قوام یا همان قوامالسلطنه معروف برای چهارمین بار در طول حیات سیاسیاش، به مقام نخستوزیری ایران رسید.
احمد قوام که تا پایان عمرش پنج بار به مقام نخستوزیری رسید، برای سالیان بسیار یکی از بانفوذترین سیاستمداران ایران بود.نخستوزیری قوام نتیجه یک طرح از پیش برنامهریزی شده از سوی این سیاستمدار کهنهکار بود.
او در این زمان بیش از ۷۰ سال سن داشت. و در کارنامه سیاسیاش، سالیان دراز حضور در عالیترین ردههای تصمیمگیری کشور و همچنین سه دوره صدارت، او را به یکی از گزینههای مطلوب برای حل بحران آذربایجان تبدیل کرده بود.
یکی از مهمترین ویژگیهای او نیز، نظر مثبت اتحاد جماهیر شوروی نسبت به نخستوزیریاش بود.
عباس میلانی، مورخ و استاد دانشگاه استنفورد، میگوید که شورویها معتقد بودند قوام در مقایسه با دیگر سیاستمداران عالیرتبه، کمتر به دربار یا سفارت آمریکا و انگلیس وابسته است.
این استاد دانشگاه میگوید: «قوام دیدارهایی انجام داده بود با کسانی که فکر میکرد با سفارت شوروی در تماس هستند. ظاهرا با کسانی از خود سفارت شوروی هم دیدار کرده بود. گویا قوام در این تماسها برای حل مسئله، وعدههایی داده بود. بدین ترتیب، عوامل مختلفی موجب شد تا قوام به گزینه مطلوب شوروی تبدیل شود. یعنی هم وعدههایی که داد و هم شخصیت و قدرت و نفوذی که داشت این گمان را در میان شورویها به وجود آورد که میتوانند با او مذاکره کنند.»
همزمان با این تحولات، در شورای امنیت سازمان ملل نیز شکایت ایران بررسی شد و در دومین قطعنامه تاریخ شورای امنیت (لینک به وب سایت سازمان ملل)، موضوع خروج نیروهای شوروی از ایران مطرح شد.
در قطعنامه شورای امنیت که در روز دهم بهمنماه سال ۲۴ صادر شد، آمده بود که هر دو طرف خواستار آغاز مذاکرات درباره مسئله هستند و مشروط بودن توافق اولیه برای خروج نیروهای شوروی از ایران، روشن نیست.
در این قطعنامه از دولتهای شوروی و ایران خواسته شده بود که نتیجه این مذاکرات را به شورای امنیت اطلاع دهند. به بیان دیگر، پرونده مسئله در شورای امنیت کماکان باز ماند.
جنگ سرد
تنها ۱۰ روز بعد، در روز بیستم بهمن ماه (۹ فوریه سال ۱۹۴۶)، استالین در یک سخنرانی رادیویی که نخستین سخنرانی سراسریاش از زمان پایان جنگ جهانی دوم محسوب میشد، گفت که جنگ میان شوروی و غرب، «اجتنابناپذیر» است.
این سخنرانی، تنش میان اردوگاه سوسیالیسم و کشورهای غربی را که تا چند ماه پیشتر در یک جبهه میجنگیدند، به نقطهای کم سابقه رساند. و برخی مورخین معتقدند که این سخنرانی، نقطه آغازین دورهای از تاریخ قرن بیستم است که امروز به نام «جنگ سرد» میان شرق و غرب میشناسیم.
احمد قوام در کنار شاه جوان ایرانو هنوز این بهمن ماه پرماجرا به پایان نرسیده بود که قوام برای گرفتن رایاعتماد به مجلس شورای ملی رفت.
جمیل حسنلی، پژوهشگر تاریخ آذربایجان درباره این روز میگوید:
«شاه مسئولیت تشکیل حکومت جدید را به قوام سپرد. یادآوری کنم که قوام به دلیل شم سیاسیاش، پیشتر بیانیه صادر کرده بود و گفته بود اعزام نیروی نظامی به آذربایجان نادرست است و مسایل باید از طریق گفتوگو و از جمله مذاکره با همسایه شمالی حل و فصل شود.
قوام پس از آن که مامور تشکیل کابینه شد به مجلس رفت و ضمن ارائه برنامه حکومتش اعلام کرد که اگر رهبری شوروی وی را دعوت کند، او آماده است به مسکو سفر کند. هنوز جلسه مجلس تمام نشده بود که سفیر روسیه دعوت نامه در دست مقابل مجلس منتظر او بود.»
اینگونه بود که احمد قوام، در کمتر از ۲۰ ساعت بعد از حضور در مجلس در روز ۱۹ فوریه سال ۱۹۴۶، سی ام بهمنماه سال ۱۳۲۴، شال و کلاه کرد و همراه هیاتی بزرگ، راهی سفری شد که در تمامی زندگینامههایش چونان نقطه اوجی از سیاستورزی و تدبیر و درایت او میدرخشد.
قوام برای حل بحران آذربایجان، به مسکو رفت تا با کسی دیدار کند که همه چیز با امضای او آغاز شده بود: استالین.
(در جریان سفر قوام به مسکو چه رخ داد؟ آیا این سفر هیچ نتیجه روشنی هم در پی داشت؟ و آیا آن گونه که در روایت معروف این ماجرا نقل میشود، قوام واقعا سر استالین کلاه گذاشت؟ )