آیا «جمهوری مهاباد» جداییطلب بود؟ - قسمت بیستم برنامه «فرقه»
رأی دهید
(در قسمتهای قبلی به اینجا رسیددیم که قاضی محمد، بعد از سفر به باکو و دیدار با میرجعفر باقروف ، کومله ژ.ک را در مهاباد منحل کرد و حزب دموکرات کردستان را تاسیس کرد. در قسمت پیشین نیز دیدیم که کردها در مقایسه با ترکها، رویکرد مستقلتری در برابر سیاستها و خواسته های شوروی، برگزیده بودند.)
مصوبه حزب کمونیست شوروی مبنی بر لزوم حمایت این کشور از جنبشهای تجزیهطلبانه در میان کردها، تماس باقروف با قاضی محمد و دعوت از او برای سفر به باکو، تاسیس حزب دموکرات کردستان، تاسیس فرقه دموکرات آذربایجان و در نهایت اعلام خودمختاری در تبریز، چونان دومینویی بودند که نتیجهشان در مناطق کردنشین زیر سلطه شوروی، از پیشتر قابل پیشبینی مینمود.
اما در پاییز سال ۲۴ در فاصله سه ماه، سیاست دولت شوروی تغییر کرد و حمایت از خودمختاری، جای حمایت از تجزیهطلبی را گرفت. این موضوع خود به سردرگمی در حکومت ملی آذربایجان، دامن میزد.
با این حال کردها، کماکان بر اینکه راه خود را بروند، پافشاری کردند و حزب دموکرات کردستان و رهبرش، قاضی محمد، روز دوم بهمن سال ۱۳۲۴، کمتر از دو ماه بعد از «خودمختاری» آذربایجان، در مهاباد، «جمهوری» اعلام کرد؛ نه خودمختاری!
«جمهوری» خواندن این تشکیلات، اگرچه که هرگز عمرش به برپایی انتخابات و شکلدهی جدی زیرساختها و نهادهای ضروری برای یک جمهوری قد نداد، با این حال یکی از مبهمترین بخشهای فعالیت قاضی محمد و حزبش در سال ۲۴ محسوب میشود.
به گفته یرواند آبراهامیان، استاد دانشگاه باروک در نیویورک، اینکه کردها تشکیلات خود را «جمهوری» خواندند، حتی برای حامیانشان در تبریز و باکو هم دور از انتظار بود. او میگوید:
«این یک اقدام مستقل بود و میتوان گفت که آنها در مقایسه با آذربایجان، بیشتر جداییطلب بودند. چرا که فرقه هیچ گاه چیزی به اسم جمهوری آذربایجان تاسیس نکرد. اما حزب دموکرات، جمهوری کردستان را به وجود آورد. این کار برای آذریها دور از انتظار بود و برای باکو هم دور از انتظار بود. که نشان میدهد کردها سیاستگذاریهای مستقلی داشتند.
در دوره جنگ سرد همیشه اینگونه تحلیل میشد که نخ همه این ماجراها در دست مسکو بوده، ولی الان به وضوح میدانیم که این گروه در مهاباد، تا حدی برنامه خودشان را پیش میبردند. به نظر من حزب دموکرات کردستان در این مقطع به این نتیجه رسید که فرصت مناسبی فراهم شده تا دولت کردستان تشکیل شود. این چیزی نبود که از باکو یا مسکو بیاید، این تحلیل آنها بود که فرصتی هست که میتوان از استفاده کرد.»
اما در بیانیه تاسیس حزب دموکرات کردستان که در نخستین کنگره این حزب در روز دوم آبان منتشر شد، به صراحت تاکید شده بود که این حزب خواستار «خودمختاری در چارچوب مرزهای ایران» است؛ برخلاف گروه مخفی کومله ژ.ک که در واقع مادر حزب دموکرات محسوب میشد و بسیاری از فعالین و اعضایش در حزب جدید نیز حضور داشتند.
در ظاهر اینگونه به نظر میرسید که کردها از یک گروه مخفی جداییطلب به یک حزب سیاسی جویای خودمختاری روی آوردهاند. اما در عمل گویی حزب دموکرات بر همان سیاق گروه پیشین پیش میرفت.
گروهی از آموزگاران و کارکنان وزارت فرهنگ «جمهوری کردستان»به ویژه اینکه به گفته عباس ولی، پژوهشگر ملیگرایی کردها و استاد دانشگاه در ترکیه، این رویکرد، در نتیجه یک خواست عمومی بوده که در آن زمان در میان مردم عادی نیز طرفداران بسیاری داشته است. عباس ولی میگوید:
«اعلام جمهوری مهاباد، ناشی از روابطی بود که درون حزب دموکرات در سطح رهبری وجود داشت. در آنجا جناح چپ این حزب که موافق جمهوری بودند، بیشتر مایل بودند که این تجربه را داشته باشند و بتوانند در چنین ساختار قانونی و حقوقی، اهدافشان را برای احیا و توسعه فرهنگ کردی و همچنین به دست آوردن حقوق یک اقلیت بزرگی در ایران، دنبال کنند.
چنین تمایلی از زمانی که حکومت رضا شاه در سال ۱۹۴۱ ساقط شد، وجود داشت و مساله جمهوری، خلقالساعه نبود. این تصمیم شخصی قاضی محمد هم نبود. این بیشتر پاسخ به یک خواست عمومی در کردستان آن زمان بود.»
خودمختاری یا جدایی؟
در این زمان در ایران یک نظام سلطنت مشروطه حاکم بود و در تهران، محمدرضا شاه، به واسطه سوگند در مجلس شورای ملی، شاه مملکت بود.
در ظاهر در کشور قانون اساسی مشروطه حاکم بود. با این حال تلاش برای تغییر آن میتوانست مشروعیت حقوقی هم داشته باشد و مثلا اگر خودمختاری، آنگونه که در آذربایجان اعلام شده بود، خلاف قانون اساسی بود، اما روح این قانون را از بین نمیبرد و میتوانست به بخشی از آن تبدیل شود.
«بیعت با قاضی محمد»، در روز نهم بهمن ماه سال ۲۴ (یک هفته بعد از اعلام جمهوری در مهاباد).
اما وقتی قاضی محمد، «جمهوری کردستان» را تاسیس کرد، گویی همه درها را به روی یک مصالحه نهایی بست. در واقع تنها استفاده از واژه «جمهوری» در نام این واحد سیاسی میتوانست به معنای جداییطلبی تفسیر شود و مسیرش را از حکومت خودمختار پیشهوری در تبریز جدا کند.
با این همه وقتی پای عملکرد این «جمهوری» به میان میآید، تفسیر آنچه روی داد، به این سادگی نیست.
همن سیدی، پژوهشگر مسایل کردستان در لندن معتقد است که اصولا عملکرد «جمهوری کردستان» نشان می دهد که این تشکیلات به دنبال جدایی از ایران نبوده است و بر پایه اسنادی که از این تشکیلات به جای مانده، سران «جمهوری» به دنبال این بودند که در چارچوب ایران به خواسته هایشان برسند.
او میگوید: «هرچه اسناد دوران یک ساله جمهوری کردستان را بیشتر مطالعه کنیم، متوجه میشویم که راههای زیادی برای ماندن با ایران باز گذاشته شده بود. تلاش میکردند حد الامکان بتوانند به خواستههایشان در چارچوب ایران برسند. اگر به چنین نتیجهای نرسیدند، آن زمان بر استقلال کردستان تاکید کنند. این گزینه بود، ولی من صرفا کلمه جمهوری را به عنوان عاملی برای استقلال طلبی یا جدایی طلبی کردها نمیدانم.»
در عمل نیز آنچه که میان تهران و مهاباد رخ داد، شبیه به همان سازوکاری بود که میان تهران و تبریز رخ داد. از اردیبهشت سال ۲۵، مذاکراتی میان تهران با حکومت آذربایجان آغاز شد که در آنها، نمایندگان «جمهوری کردستان» هم حضور داشتند. ضمن اینکه روابط مهاباد و تهران فراتر از این مذاکرات بود و چنانکه عباس ولی میگوید، حتی حقوق کارمندان این «جمهوری» توسط دولت مرکزی پرداخت میشد. او میگوید:
«از نظر قانونی و اداری، رابطه جمهوری کردستان با تهران قطع نشده بود. که همین موضوع نشان میدهد تهران هم پذیرفته بود که این جمهوری، خواستههایی دموکراتیک و مدنی را در چارچوب ایران دنبال میکند. حتی روابط مالی هم برای پرداخت حقوقها باقی مانده بود.»
و بر اساس همین شواهد است که برخی پژوهشگران و مورخین میگویند، «جمهوری کردستان» پیش از آنکه تمامیت ارضی ایران را هدف قرار دهد، در عمل، نوع نظام دولت مرکزی را به چالش کشیده بود و به جای جدا شدن از کشور ایران، تغییر نظام سیاسی ایران را پاسخی برای حل مشکلات اقلیت کرد در ایران میدید.
به گفته عباس ولی، الگوی اصلی کسانی که در سال ۲۴ در مهاباد «جمهوری» اعلام کردند، نه جمهوریهای مستقل جهان، بلکه جمهوریهای وابسته به اتحاد جماهیر شوروی بود و آنچه آنها در نهایت میخواستند، بیش از آنکه آیندهای مستقل از ایران باشد، نظامی بود که در آن اقوام گوناگون ایرانی، مجموعهای از جمهوریهای خودمختار را تشکیل بدهند:
«چیزی که اینها میخواستند در چارچوب یک حکومت متمرکز سلطنتی قابل اجرا نبود. کلمه جمهوری در اینجا، تقلیدی است از جمهوری آذربایجان و کلیتی که این جمهوری آذربایجان در اتحاد جماهیر شوروی داشت. یک جمهوری که شبیه به یک استان است. از حرفهایی که گفته میشد، این مساله کاملا مشخص است. این موضوع هم در گفتمان رادیکال بعد از سقوط رضا شاه، یک مساله غیرعادی نبود. خیلیها در آن زمان میخواستند که حکومت ایران تغییر کند.»
در همان زمان که این «جمهوری» کارش را آغاز کرد، بخش اصلی مناطق کردنشین ایران، کماکان به عنوان استان چهارم ایران محسوب میشدند و هر سه شهر بزرگ کردنشین سنندج، ایلام و کرمانشاه نیز در این استان قرار داشتند.
(چرا اصلیترین شهرهای کردنشین ایران در جمهوری کردستان قرار نداشتند؟ و روابط این واحد سیاسی تازه تاسیس با تبریز چگونه بود؟ آیا به راستی آنگونه که در تبلیغات رسمی تبریز و مهاباد گفته میشد، این دو برادرانه با هم دوست بودند و از هم حمایت میکردند؟ عملکرد این «جمهوری» چگونه بود و در مقایسه با «حکومت ملی آذربایجان» کدام کارنامه بهتری دارند؟)