«کلنل»فروشی در خیابانهای پایتخت
رأی دهید
«این روزها از مشهد به من خبر دادهاند که این کتاب (زوال کلنل) در افغانستان چاپ شده و به مشهد آمده است و دیگری میگوید این کتاب به شیراز رسیده است.»
این صحبتهای محمود دولتآبادی در آبان 93 است. حالا گزارش خبرنگار ادبیات و نشر ایسنا یک سال بعد از آن تاریخ و در آذر 94 از دستفروشهای خیابان انقلاب در ادامه میآید؛ دستفروشهایی که در بساطشان رمان «کلنل» را هم - که به گفته نویسندهاش جعلی است - میفروشند.
1- با کمی اغراق این روزها دیدن خرید و فروش هر کتابی در هرجایی که باشد جالب است. حالا اگر این اتفاق جالب! در خیابان و پای بساط کتابفروشیها رخ بدهد البته دیدنیتر هم میشود؛ اینکه نگاه عابران عموما عجول روی کدام کتابها گیر کند، آنها را وادار به ایستادن و خواندن نام کتابها کند، اینکه قد کدام یک از آنها برای برداشتن کتابی خم شود و احیانا کدامشان برای یافتن و برداشتن کتابی زانو بزنند، کدامشان کتابها را ورق بزنند و بالاخره چه کتابی آنها را دست به جیب کند تا مبلغی بین 10 تا 50 هزار تومان و در برخی از موارد حتی بیشتر از 100هزار تومان صرف خرید کتاب مورد نظرشان کنند. در هر لحظه تنها یکی دو نفر از هزاران عابر خیابان انقلاب...
2- در همین خیابان انقلاب روبهروی یکی از بساطیهای فروش کتاب میایستم. کتابها و آدمها را از نظر میگذرانم و به نوع نگاه مشتریها و مشترینماهای کتاب دقت میکنم. گاهی مردی، زنی، پسری، دختری مکثی میکند ...
دختری حدودا بیست و چندساله با شال و کلاه گل منگلی در حال ورانداز کردن کتابهاست. یکی دو کتاب برمیدارد و ورق میزند. بعد از چند لحظه خودش را به کتابفروش نزدیک میکند: آقا کتاب «کلنل» رو هم دارید؟
کتابفروش: بله داریم. اگر میخواید براتون بیارم. قیمتش 25 تومنه. ولی من بهتون میدم 20 تومن.
دختر: بیارید لطفا.
کتابفروش نگاهی به اطرافش میاندازد و چند قدم آن طرفتر از صندوق یک پژو کتابی با جلد قرمز بیرون میآورد و به دختر میدهد. دختر نگاهی به کتاب میاندازد، میخواهد دست به جیب شود. من از اینکه یک کتاب اینقدر سریع میتواند به فروش برسد هم خوشحال میشوم و هم ناراحت. خوشحال از اینکه هنوز آدمهایی هستند که کتاب میخرند و ناراحت از حال محمود دولتآبادی (و نویسندگانی چون او) که کتابی جعلی به نامش در خیابان انقلاب و روبهروی در اصلی دانشگاه تهران فروخته میشود.
خودم را به دختر که در حال وارسی کیف پولش است میرسانم و میگویم: ببخشید خانم! چرا میخواید این کتاب رو بخرید!؟
با تعجب نگاهم میکند و جواب میدهد: پس چهکار کنم؟ نخرم؟!
کمی دستپاچه جواب میدهم: نمیدونید این کتاب جعلیه؟
- نه؟ یعنی چی که کتاب جعلیه!؟
توضیح میدهم کتابی که در دست دارد ربطی به رمان دولتآبادی ندارد. میگویم «زوال کلنل» اصلا به زبان فارسی چاپ نشده. تا جایی که میدانم به زبانهایی چون انگلیسی و آلمانی ترجمه شده ولی در ایران پس از شش سال کش و قوس هنوز اجازه انتشار نگرفته است. الان هم کتابی که او قصد خرید آن را دارد در واقع ترجمه سرهم بندیشده کتاب دولتآبادی است که فکر نمیکنم غیر از موضوع و نام کتاب هیچ سنخیتی با اصل کتاب داشته باشد... دختر اظهار بیاطلاعی میکند. کتاب را به کتابفروش پس میدهد و حرفهای من را به فروشنده تحویل میدهد و عذرخواهی میکند.
دوباره رو برمیگرداند به سمت من و میپرسد: پس حالا به نظرتون برم نسخه انگلیسی کتاب رو بخرم؟!
...
3-
- کتابی (کلنل جعلی) رو که داری میفروشی خودت خوندی؟
کتابفروش: نه. چطور؟ ایرادش چیه؟
- خب این کتابی که داری به اسم کتاب دولتآبادی میفروشی به اصل کتاب او ربطی نداره. درواقع این کتاب را یک نفر بدون اجازه خودش از زبان انگلیسی ترجمه کرده و ناشری به اسم «گردون» چاپ و توزیع کرده. دولت اجازه انتشار این کتاب رو در ایران نداده. خود آقای دولتآبادی هم از این که کتابش به این سرنوشت دچار شده خیلی شاکی و ناراضی است... فروشش چطوره؟
- کتابفروش: روزی چند تا. شیش تا، هفت تا. بعضی روزا هم چهار تا. فرق میکنه دیگه...
- چرا کتاب رو مثل بقیه توی دید عموم نگذاشتی؟
- کتابفروش: اگه بخوام همه کتابایی رو که میفروشم بساط کنم از اینجا تا میدون انقلاب جا میخوان. حالا این کتاب چی هست اصلا؟ خطرناکه؟
- خطرناک که فکر نکنم. ولی برای انتشارش حساسیتهای زیادی وجود داشت.
- کتابفروش: از کجا؟
- از جاهایی که مشخص نیست. قرار بود مجوز بگیره ولی ظاهرا برخی وارد موضوع شدن و نگذاشتن چاپ بشه.
- کتابفروش: ولی تا حالا کسی نیومده به من گیر بده. ضمن اینکه الان صد تا کتابفروش دیگه مثل من هستن که دارن این کتاب رو میفروشن. اگه قرار بود کتاب مشکلی داشته باشه حتما جلو ما رو میگرفتن. فکر نمیکنم کتاب مشکلداری باشه وگرنه وقتی بعضیها که میان و کتابامو زیر و رو میکنن، بهم گیر میدن و باهام برخورد میکنن. کتاب خطرناکی نیست. بعدش هم الان دیگه مثل 30 سال پیش نیست که مردم با خوندن یک کتاب از راه به در بشن. الان دیگه اینجوری نیست که بشه چیزی رو از مردم قایم کرد...
- کیا به کتاباتون گیر میدن؟ معمولا مشکلشون با چه نوع کتابیه؟
- کتابفروش: بیشتر کتابهایی که درباره مسائل جنسیه. اون هم گیر نمیدن. میگن تو دید نذاریم چون برای جوونها خوب نیست. من هم همین کار رو میکنم. سفارش میگیرم و برای اونایی که مشکل دارن میارم. بعضی آدمای 50 سال به بالا هم هستن که میان بهم گیر میدن میگن کتابای صادق هدایت رو به جوونا نفروش چون با خوندن کتابای هدایت از راه به در میشن. منم میگم باشه. ولی آخه تا حالا کی با خوندن یک کتاب از راه به در شده؟ برای از راه به در شدن کسی کتاب نمیخونه!
- کتابا رو از کجا میخرید؟
- کتابفروش: از توی این پاساژها. یه سری آدم هستن که میفروشن به ما. من از اونا میخرم.
- میشناسینشون؟ شما هر کتابی رو چند میخرید؟ مثلا همین کتاب «کلنل»؟
- کتابفروش: نه نمیشناسم! هر کسی ممکنه این کتاب رو چاپ کنه و بفروشه. اصلا شاید کار خود تو باشه! از کجا معلوم؟ توی همین شهر صدتا مثل من هست که داره این کتاب رو میفروشه. کسی هم بهشون کاری نداره. حالا شما اومدی سراغ من که کتاب میفروشم تا یه لقمه نون برای زن و بچهام دربیارم؟!
...
4- یک بساطی دیگر در خیابان انقلاب
- آقا کتاب «کلنل» رو داری؟
- بله دارم. میخوای برم بیارم؟ قیمتش 25 هزار تومنه.
...
5- کمی پایینتر یا بالاتر فرقی نمیکند...
- آقا کتاب «کلنل» رو داری؟
- بله دارم. 30 هزار تومن. میخوای برم بیارم؟
...
6- «این روزها از مشهد به من خبر دادهاند که این کتاب (زوال کلنل) در افغانستان چاپ شده و به مشهد آمده است و دیگری میگوید این کتاب به شیراز رسیده است. الان هم میگویم این کتاب اعتبار ملی ماست. آثار ادبی اعتبار ملی ماست. من از شما انتظار دارم جلو این نقض حقوق معنوی مرا بگیرید. این دیگر آبروی معنوی من است نه مادی. دسیسهای است که میخواهد مرا خراب کند، اما کوه را نمیتوان خراب کرد...
دلیل اینکه گفته بودم میخواهم با یکی از مقامات صحبت کنم، این بود که به آنها بگویم چرا جلو یک کتاب جعلی را نمیتوانید بگیرید و نمیگیرید. کتاب و اسم من را جعل کردهاند. اسم ناشر معلوم است. ضابط ارشاد در محل کار این ناشر، کتاب را ضبط کرده است ولی چرا این کتاب جعلی در شهرستانها به اسم من به فروش میرسد و کسی نیست که جلو آن را بگیرد؟ پس ارشاد چه قیمومیتی دارد؟ کار وزارت ارشاد این نیست که بگوید کتاب من اشکال ساختاری دارد. البته این اشکال ساختاری نیست؛ شاهکاری ساختاری است. اگر اینطور نبود، منتقد غربی آن را همتای «گرنیکا»ی پیکاسو نمیدانست. من از دل کویر ایران سلسله جبال پدید آوردهام. دل کوه میتواند معدن جواهر باشد. آن را میشود کشف کرد، اما نمیتوان خرابش کرد.» (محمود دولتآبادی در برنامهای با حضور سیدعباس صالحی معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - 26 آبانماه 1393)
7- سیدعباس صالحی معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در پاسخ به اعتراض محمود دولتآبادی به فروش نسخه ترجمهشده کتابش در برخی از شهرستانها (26 آبان 93): «راجع به صحبتهای آقای دولتآبادی که صحبتشان درباره مسائل حاشیهیی حوزه کتاب بود و ایشان آن را مطرح کردند، باید بگویم وزارت ارشاد نسبت به کتابی که حداقل در داخل کشور مجوز نشر ندارد، حساس است و درباره انتشار و عرضه این آثار سریعا پیگیری میکند.
درباره این مسئله که آقای دولتآبادی مطرح کردهاند، یک بار قبلاً با واسطه موضوع اینچنینی به ما منتقل شده بود که وزارت ارشاد سریعاً ورود پیدا کرد و خودشان میدانند و ناشرشان هم در جریان قرار گرفت. یک مورد دیگر هم که گفتند که کتابشان در فلان جا و در جاده شیراز به فروش میرسد، دوستان رفتند و پیگیری کردند. در مورد اخیر هم که گفته شد کتاب در افغانستان چاپ شده و به مشهد رسیده، حتماً دنبال میکنیم تا آثار - نه تنها آثار ایشان، بلکه آثار هیچ کسی - در فضای نشر ایران غیرمجاز منتشر نشود و حق این افراد تضییع نشود.»
...
پیشبینی خوشبینانه ما درباره واکنشها بعد از خواندن این گزارش:
1- خیلی سریع دستور رسیدگی میدهند و چند نفر میآیند و همه کتابهای کتابفروشهای بیچاره خیابان انقلاب را توقیف میکنند.
2- مامورانی برای پیدا کردن این کتاب و دیگر کتابهای چاپ زیرزمینی و افست استخدام میشوند تا بروند این افراد سودجو را پیدا کنند و حقشان را کف دستشان بگذارند.
3- برخی از مسئولان به نویسنده این کتاب و دیگر نویسندگانی که از این دست کتابها نوشتهاند، اعتراض میکنند و آنها را خودفروخته میخوانند.
4- سخنگوی وزارت ارشاد در نشست خبری آینده خود از برخورد قاطع با توزیعکنندگان این کتاب خبر میدهد.
5- برخی که اجازه انتشار درست و حسابی این کتاب را ندادهاند به فکر فرو میروند که اساسا نتیجه کارشان در قبال جلوگیری از انتشار کتابها چیست و بهنظر میرسد در آینده کارشان دیگر معنی نداشته باشد.
6- برخی از آنها با خود فکر میکنند که دیگر دوره ممیزی کتاب گذشته و مردم اگر بخواهند به چیزی دسترسی پیدا کنند به هر طریقی آن را به دست میآورند.
7- بعضی به این میاندیشند که در این کش و قوس فقط حق مادی و معنوی نویسنده و مخاطبان این کتاب پایمال شده و سود آن به شبکههای زیرزمینی چاپ کتاب رسیده.
8- تغییر نوع نگاه به سیاستهای مجوز کتاب.
9- برخی فکر میکنند امنیت کشور زیر سوال رفته است.
10- برخی متوجه حرف این گزارش نمیشوند و ایسنا را به دولتآبادیدوستی متهم میکنند.
11- آن دختر بیست و چندساله نسخه انگلیسی این کتاب را از طریق سایت آمازون دانلود میکند و میخواند.
12- رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی به خاطر اینکه جوانان برای خواندن کتاب «زوال کلنل» به زبان انگلیسی متوسل شدهاند اعتراض میکند چون معتقد است زبان فارسی در حال از دست رفتن است.
13- همه افرادی که در خیابان کتاب میفروشند به خبرنگارها فحش خواهند داد.
14- هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.
گزارش: فرزاد گمار – خبرنگار ایسنا
دیدگاه خوانندگان
۴۵
amirHassna - سیدنی، استرالیا
دشمن اسلام و اخودنکها کتاب و بالا رفتن دانش مردم.
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۲
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
مورد 15 - دولت آبادی را لعن و نفرین می کنند که چرا به فارسی ننوشته است !
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۳
۴۱
عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران
جدیدترین و نایابترین کتابها را از روی گوگل و نت پیدا میکنم اما خواهر و برادر بزرگم با علاقه شدیدی که به کتاب و مطالعه دارن اما استقبال نمیکنن میگن کتاب یه چیز دیگست :o ورق زدن آن بوی خود کتاب و بوی چاپ اینکه راحت لم میدی و میخونی اما با تبلت و آی پد اصلا حال نمیده هم چشم,رو اذیت میکنه هم با حال نیست،!،هر وقت اسم کتاب میاد یاد کتابخونه خواهرم میافتم با کتابهای قدیمی و بعضی از آنها بسیار گنده و قطور مثل (شوهر آهو خانم ) که لا مصب ده کیلو با نوشتههای ریز و بسیار قطور بود،الان اکثر اون کتابها تو پستوی تاریک خونه انبار شده،دهها صندوق و کارتن پر از کتاب و مجلههای قدیمی ،یه سری کتاب به اسم فرهنگ نامه که من خیلی علاقه داشتم با نقاشیها و مطالب جالب و دیدنی :
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۴
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
[::عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران::]. من هم با خواهر و برادرت موافقم و از آنجا که روش سنتی با روحیات من سازگارتر است آن را آگاهانه برگزیده ام هرچند گهگداری - یا به ندرت -نیز بالاجبار از شیوه مدرن استفاده می کنم !"شوهر آهو خانم "گفتی و کردی کبابم ! یک زمانی روزنامه ها و مجلات داستانهای امیرارسلان نامدار و رستم فرخزاد و سامسون و دلیله و پاورقی های لاوسون وسامسون یان فلمینگ و پرویز قاضی سعید و ر.اعتمادی وغیره را در چندین و چند مجلد می نوشتند و کسانی مثل خواهر من را که حتی ازپوسترهای وسط صفحه ُ مجلات و بریده روزنامه ها نمی گذشت مجذوب خود می کردند بهمین خاطر من نیز بی نصیب نماندم اما از آن تاریکخانه و اطاق که قسمتی شان کتابها ی نایاب و کمیاب بود تقریبا چیزی نماند و انهارا به ثمن بخس به نمکی !بخشیدند و رفت تو گویی نیمه ُ بیشتر خاطرات شیرین من نیز بهمراه آنها به کنج فراموشکده ُ عمرخزید و پس از ان نیز بناگاه از تمامی مهربانی های روزگار یعنی پدر و مادر خالی شدم ! .
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۲
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
[::عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران::]. من هم با خواهر و برادرت موافقم و از آنجا که روش سنتی با روحیات من سازگارتر است آن را آگاهانه برگزیده ام هرچند گهگداری - یا به ندرت -نیز بالاجبار از شیوه مدرن استفاده می کنم !"شوهر آهو خانم "گفتی و کردی کبابم ! یک زمانی روزنامه ها و مجلات داستانهای امیرارسلان نامدار و رستم فرخزاد و سامسون و دلیله و پاورقی های لاوسون وسامسون یان فلمینگ و پرویز قاضی سعید و ر.اعتمادی وغیره را در چندین و چند مجلد می نوشتند و کسانی مثل خواهر من را که حتی ازپوسترهای وسط صفحه ُ مجلات و بریده روزنامه ها نمی گذشت مجذوب خود می کردند بهمین خاطر من نیز بی نصیب نماندم اما از آن تاریکخانه و اطاق که قسمتی شان کتابها ی نایاب و کمیاب بود تقریبا چیزی نماند و انهارا به ثمن بخس به نمکی !بخشیدند و رفت تو گویی نیمه ُ بیشتر خاطرات شیرین من نیز بهمراه آنها به کنج فراموشکده ُ عمرخزید و پس از ان نیز بناگاه از تمامی مهربانی های روزگار یعنی پدر و مادر خالی شدم ! .
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۲
۴۱
عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران
جدیدترین و نایابترین کتابها را از روی گوگل و نت پیدا میکنم اما خواهر و برادر بزرگم با علاقه شدیدی که به کتاب و مطالعه دارن اما استقبال نمیکنن میگن کتاب یه چیز دیگست :o ورق زدن آن بوی خود کتاب و بوی چاپ اینکه راحت لم میدی و میخونی اما با تبلت و آی پد اصلا حال نمیده هم چشم,رو اذیت میکنه هم با حال نیست،!،هر وقت اسم کتاب میاد یاد کتابخونه خواهرم میافتم با کتابهای قدیمی و بعضی از آنها بسیار گنده و قطور مثل (شوهر آهو خانم ) که لا مصب ده کیلو با نوشتههای ریز و بسیار قطور بود،الان اکثر اون کتابها تو پستوی تاریک خونه انبار شده،دهها صندوق و کارتن پر از کتاب و مجلههای قدیمی ،یه سری کتاب به اسم فرهنگ نامه که من خیلی علاقه داشتم با نقاشیها و مطالب جالب و دیدنی :
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۴
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
مورد 15 - دولت آبادی را لعن و نفرین می کنند که چرا به فارسی ننوشته است !
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۳
۴۵
amirHassna - سیدنی، استرالیا
دشمن اسلام و اخودنکها کتاب و بالا رفتن دانش مردم.
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۲
۴۵
amirHassna - سیدنی، استرالیا
دشمن اسلام و اخودنکها کتاب و بالا رفتن دانش مردم.
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۲
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
مورد 15 - دولت آبادی را لعن و نفرین می کنند که چرا به فارسی ننوشته است !
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۳
۴۱
عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران
جدیدترین و نایابترین کتابها را از روی گوگل و نت پیدا میکنم اما خواهر و برادر بزرگم با علاقه شدیدی که به کتاب و مطالعه دارن اما استقبال نمیکنن میگن کتاب یه چیز دیگست :o ورق زدن آن بوی خود کتاب و بوی چاپ اینکه راحت لم میدی و میخونی اما با تبلت و آی پد اصلا حال نمیده هم چشم,رو اذیت میکنه هم با حال نیست،!،هر وقت اسم کتاب میاد یاد کتابخونه خواهرم میافتم با کتابهای قدیمی و بعضی از آنها بسیار گنده و قطور مثل (شوهر آهو خانم ) که لا مصب ده کیلو با نوشتههای ریز و بسیار قطور بود،الان اکثر اون کتابها تو پستوی تاریک خونه انبار شده،دهها صندوق و کارتن پر از کتاب و مجلههای قدیمی ،یه سری کتاب به اسم فرهنگ نامه که من خیلی علاقه داشتم با نقاشیها و مطالب جالب و دیدنی :
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۴
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
[::عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران::]. من هم با خواهر و برادرت موافقم و از آنجا که روش سنتی با روحیات من سازگارتر است آن را آگاهانه برگزیده ام هرچند گهگداری - یا به ندرت -نیز بالاجبار از شیوه مدرن استفاده می کنم !"شوهر آهو خانم "گفتی و کردی کبابم ! یک زمانی روزنامه ها و مجلات داستانهای امیرارسلان نامدار و رستم فرخزاد و سامسون و دلیله و پاورقی های لاوسون وسامسون یان فلمینگ و پرویز قاضی سعید و ر.اعتمادی وغیره را در چندین و چند مجلد می نوشتند و کسانی مثل خواهر من را که حتی ازپوسترهای وسط صفحه ُ مجلات و بریده روزنامه ها نمی گذشت مجذوب خود می کردند بهمین خاطر من نیز بی نصیب نماندم اما از آن تاریکخانه و اطاق که قسمتی شان کتابها ی نایاب و کمیاب بود تقریبا چیزی نماند و انهارا به ثمن بخس به نمکی !بخشیدند و رفت تو گویی نیمه ُ بیشتر خاطرات شیرین من نیز بهمراه آنها به کنج فراموشکده ُ عمرخزید و پس از ان نیز بناگاه از تمامی مهربانی های روزگار یعنی پدر و مادر خالی شدم ! .
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۲
۴۵
amirHassna - سیدنی، استرالیا
دشمن اسلام و اخودنکها کتاب و بالا رفتن دانش مردم.
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۲
۴۱
عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران
جدیدترین و نایابترین کتابها را از روی گوگل و نت پیدا میکنم اما خواهر و برادر بزرگم با علاقه شدیدی که به کتاب و مطالعه دارن اما استقبال نمیکنن میگن کتاب یه چیز دیگست :o ورق زدن آن بوی خود کتاب و بوی چاپ اینکه راحت لم میدی و میخونی اما با تبلت و آی پد اصلا حال نمیده هم چشم,رو اذیت میکنه هم با حال نیست،!،هر وقت اسم کتاب میاد یاد کتابخونه خواهرم میافتم با کتابهای قدیمی و بعضی از آنها بسیار گنده و قطور مثل (شوهر آهو خانم ) که لا مصب ده کیلو با نوشتههای ریز و بسیار قطور بود،الان اکثر اون کتابها تو پستوی تاریک خونه انبار شده،دهها صندوق و کارتن پر از کتاب و مجلههای قدیمی ،یه سری کتاب به اسم فرهنگ نامه که من خیلی علاقه داشتم با نقاشیها و مطالب جالب و دیدنی :
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۴
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
مورد 15 - دولت آبادی را لعن و نفرین می کنند که چرا به فارسی ننوشته است !
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۳
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
[::عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران::]. من هم با خواهر و برادرت موافقم و از آنجا که روش سنتی با روحیات من سازگارتر است آن را آگاهانه برگزیده ام هرچند گهگداری - یا به ندرت -نیز بالاجبار از شیوه مدرن استفاده می کنم !"شوهر آهو خانم "گفتی و کردی کبابم ! یک زمانی روزنامه ها و مجلات داستانهای امیرارسلان نامدار و رستم فرخزاد و سامسون و دلیله و پاورقی های لاوسون وسامسون یان فلمینگ و پرویز قاضی سعید و ر.اعتمادی وغیره را در چندین و چند مجلد می نوشتند و کسانی مثل خواهر من را که حتی ازپوسترهای وسط صفحه ُ مجلات و بریده روزنامه ها نمی گذشت مجذوب خود می کردند بهمین خاطر من نیز بی نصیب نماندم اما از آن تاریکخانه و اطاق که قسمتی شان کتابها ی نایاب و کمیاب بود تقریبا چیزی نماند و انهارا به ثمن بخس به نمکی !بخشیدند و رفت تو گویی نیمه ُ بیشتر خاطرات شیرین من نیز بهمراه آنها به کنج فراموشکده ُ عمرخزید و پس از ان نیز بناگاه از تمامی مهربانی های روزگار یعنی پدر و مادر خالی شدم ! .
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۲
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
[::عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران::]. من هم با خواهر و برادرت موافقم و از آنجا که روش سنتی با روحیات من سازگارتر است آن را آگاهانه برگزیده ام هرچند گهگداری - یا به ندرت -نیز بالاجبار از شیوه مدرن استفاده می کنم !"شوهر آهو خانم "گفتی و کردی کبابم ! یک زمانی روزنامه ها و مجلات داستانهای امیرارسلان نامدار و رستم فرخزاد و سامسون و دلیله و پاورقی های لاوسون وسامسون یان فلمینگ و پرویز قاضی سعید و ر.اعتمادی وغیره را در چندین و چند مجلد می نوشتند و کسانی مثل خواهر من را که حتی ازپوسترهای وسط صفحه ُ مجلات و بریده روزنامه ها نمی گذشت مجذوب خود می کردند بهمین خاطر من نیز بی نصیب نماندم اما از آن تاریکخانه و اطاق که قسمتی شان کتابها ی نایاب و کمیاب بود تقریبا چیزی نماند و انهارا به ثمن بخس به نمکی !بخشیدند و رفت تو گویی نیمه ُ بیشتر خاطرات شیرین من نیز بهمراه آنها به کنج فراموشکده ُ عمرخزید و پس از ان نیز بناگاه از تمامی مهربانی های روزگار یعنی پدر و مادر خالی شدم ! .
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۲
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
مورد 15 - دولت آبادی را لعن و نفرین می کنند که چرا به فارسی ننوشته است !
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۳
۴۱
عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران
جدیدترین و نایابترین کتابها را از روی گوگل و نت پیدا میکنم اما خواهر و برادر بزرگم با علاقه شدیدی که به کتاب و مطالعه دارن اما استقبال نمیکنن میگن کتاب یه چیز دیگست :o ورق زدن آن بوی خود کتاب و بوی چاپ اینکه راحت لم میدی و میخونی اما با تبلت و آی پد اصلا حال نمیده هم چشم,رو اذیت میکنه هم با حال نیست،!،هر وقت اسم کتاب میاد یاد کتابخونه خواهرم میافتم با کتابهای قدیمی و بعضی از آنها بسیار گنده و قطور مثل (شوهر آهو خانم ) که لا مصب ده کیلو با نوشتههای ریز و بسیار قطور بود،الان اکثر اون کتابها تو پستوی تاریک خونه انبار شده،دهها صندوق و کارتن پر از کتاب و مجلههای قدیمی ،یه سری کتاب به اسم فرهنگ نامه که من خیلی علاقه داشتم با نقاشیها و مطالب جالب و دیدنی :
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۴
۴۵
amirHassna - سیدنی، استرالیا
دشمن اسلام و اخودنکها کتاب و بالا رفتن دانش مردم.
یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۲