کوچولوی بی سر، با عشق والدینش، به زندگی ادامه می دهد

 دو چشم درخشان خاکستری بسیار درشت، لب های غنچه ای خیس از شیر، گونه هایی صورتی و برجسته و پوستی سپید و لطیف؛ همه این ها، منهای نیمکره بالای جمجمه که باید مغز را در خود بگنجاند، می شود «جکسون امت بوئل»، نوزاد یک ساله ای که وقتی به دنیا آمد، سرش فقط یک نیمکره بود و پزشکان می گفتند امکان ندارد زنده بماند!
پسرک ، گرچه شبیه عروسکی شد که کودکی تخس، سرش را توی مشت فشار داده و له کرده باشد، اما زنده ماند و دل پدر و مادرش را خوش کرد و حالا هر بار به آنها می خندد و پوست نرم صورتش را وقت بغل کردن، به شانه شان می ساید، دل شان غنج می زند و ذوق می کنند که توصیه پزشکان را نشنیده گرفتند و او را در دوره حاملگی، سقط نکردند.
پزشکان به برندن و بریتنی بوئل، والدین پسرک با قطعیت گفته بودند که حتی اگر نخواهند طفل شان را سقط کنند به هر حال در لحظه تولد، او خواهد مرد.
جکسون، آنسفالی دارد. نام این بیماری برگرفته از زبان یونانی و به معنای « بی سر » است و وجه تسمیه اش این است که در آن بخش هایی از مغز و جمجمه تشکیل نمی شود و در برخی موارد پوست سر هم روی آن وجود ندارد و به همین خاطر بخش هایی از مغز نوزاد آشکار است. نوزادان مبتلا به آنسفالی در بیشتر مواقع مرده به دنیا می آیند و اگر جزو استثناءها باشند و زنده بمانند، معمولا نقص هایی مانند نابینایی، ناشنوایی و ناتوانی در تفکر دارند.
والدین جکسون در هفته هفدهم بارداری، متوجه ناقص بودن جنین شان شدند تا هفته ها او و همسرش، سوگوار و غمگین خانه نشین شدند تا تصمیم بگیرند که پسرک متولد نشده شان را بکشند یا نگه دارند.
آنطور که بریتنی مادر جکسون می گوید او و همسرش سرانجام از خودشان پرسیدند « ما چه جایگاهی داریم که بتوانیم برای مرگ و زندگی یک انسان دیگر تصمیم بگیریم ؟ » و این شد که حق زنده ماندن را از او نگرفتند و انتخاب برای رفتن یا ماندن را به عهده خودش گذاشتند. او به دیلی میل می گوید « تا جایی که توان داشتیم، آنچه برای نبرد با مرگ لازم بود در اختیار نوزادمان گذاشتیم و او هم از لحظه ای که متولد شده با مرگ جنگیده است. »
جنگی که بریتنی از آن حرف می زند، جنگی ناعادلانه بود بین درد با همه قدرتش و پسرکی که در لحظه تولد یک کیلو و 80 گرم وزن داشت و آنقدر ضعیف بود که حتی نفس نداشت گریه کند اما عشق دو جفت چشم منتظر و پر اشک را حس می کرد که ساعت ها به او خیره می شدند و دعا می کردند زنده بماند.
درد، تا سه هفته اول، برنده جنگ بود و جکسون، در این مدت بی حال و ناتوان ، در آغوش والدینش آرمیده بود با سوزن ها و لوله های پلاستیکی که تنش را کبود و سوراخ سوراخ کرده بودند اما بعد از آن سه هفته، او نه تنها سر پا شد و به مرور زمان دستگاه ها را از بدنش جدا کردند بلکه بر خلاف بیشتر کودکان بیمار در شرایط خودش، می شنود، می بیند و حتی با جیغ هایی کوتاه سعی می کند به صدای والدینش پاسخ بدهد.
عشق آدم ها را زنده نگه می دارد حتی اگر به گواه علم مادی، هیچ امیدی به فرارشان از چنگ مرگ نباشد و جکسون، نمونه یکی از آن آدم هاست؛ معجزه ای که هر صبح به زندگی لبخند می زند تا ثابت کند هر محالی، با عشق ، ممکن می شود.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۵۶
ایران بر باد رفته - برلین، آلمان

سوختنشم قشنگه (:
‌پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۰
۴۴
مترلینگ - منچستر، انگلستان

خداکنه بچه بزرگ میشه به والدینش نگه چرا گذاشتید به دنیا بیام ولی جدا از این که شاید بعضی ها حماقت بدونن کار این پدر مادر رو من فقط میگم کسی نمیتونه کار اینا رو تایید یا رد کنه امیدوارم از وجودش لذت ببرند
‌پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۲
۴۹
Just_think - جاکارتا، اندونزی

چقدر از خوندن داستان چنین آدمهای با وجدان و مهربون خوشحال میشم. این خوشحالی‌ کمی‌ درد وجود نکبت آخوندها رو کم کرد،‌ای کاش یه روز اون مملکت رو بدون آخوندها ببینیم.
‌پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۴
۵۷
parvin55 - مادرید، اسپانیا

شاهکارهای خدای آسمانها تمامی‌ ندارد!!!!
‌پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۳
۴۸
OzveMardom - پاریس، فرانسه

این پدر مادر مرگ و زندگی‌ رو به عهده خود بچه نگذاشتند بلکه اون رو به زور زنده نگاه داشتند. پس این جمله که "ما کی‌ هستیم که در مورد زندگی‌ و مرگ این کودک تصمیم بگیریم" دروغی بیش نیست. به علاوه آوردن کودکی به این دنیای سخت، وحشی و نامرد اون هم با همچنین نقص عضوی یک جنایت است.
‌پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۳
۶۷
msforugh - تهران، ایران

چه قدر هم نازه
‌پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۱
۲۷
Nakamichi - لندن، انگلستان

بیچاره..ولی وقتی بزرگ شه آرزو میکنه که ایکاش جلوی بدنیا اومدنش رو میگرفتن.واقعیت اینه زندگیش پر از درد و رنج و غم خواهد بود،پس با وجود اینکه بنظر بیرحمانه میاد،اما کار صحیح این بود سقطش میکردن.با این وضع نمیشه زندگی کرد.فقط درد هست و رنج.
‌پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۴
۴۰
nassau - مالاگا، اسپانیا
عشق این چیزا حالیش نیست
‌پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۶
۳۷
afc30 - دالاس، ایالات متحده امریکا

اینا هم اینقدر مشغله و مشکل ندارند که برای خودشون مشکل درست میکنند. فکر اینو نمیکنند که اگه بچه معلول شه هم خودشون هم بچه چقدر باید سختی بکشند.
‌پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۷
۵۲
fereshteh-wi - سیاتل، ایالات متحده امریکا
به نظر من اصلا حماقت کردن ،چون این بچه فردا بزرگ می‌شه و تو جامعه آدمای بی‌ شخصیت زیاد هستن،با اونا چی‌ کنه . و اون موقع پدر و مادر باید جواب این بچه رو بدن، سعی‌ نکنید احساساتی باشین و جواب منو بدین،خودتون فک کنید وقتی‌ یه آدم زشت یا عجیب قریب میبیند چه عکس العملی انجام میدین؟ همه جای دنیا آدمای عجیب رو حالا مسخره نکنن ،رفتار عجیب بهش نشون میدن.
‌پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴ - ۲۲:۱۱
۴۲
1irani - لندن، انگلستان
[::fereshteh-wi - سیاتل، ایالات متحده امریکا::]. من هم به همین موضوع فکر میکردم.امیدوارم که پدر و مادرش وضع مالی خوبی داشته باشن تا بتوانند همه جوره حامی این طفله معصوم باشند.
یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴ - ۲۳:۲۷
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.