علیرضا حیدری:بلد نیستم به خاطر شغلم ریش بگذارم/نزدیک بود با جواد خیابانی دعوایم شد،من را نمی شناخت!

علیرضا حیدری یکی از آن آدم‌های «رک» در ورزش است. درباره هر چیزی که بخواهد، صریح و بدون ترس از اینکه در آینده مورد انتقاد قرار بگیرد، حرف می‌زند. حرف حیدری البته در ورزش یک چیز است: «به خاطر کشتی همه کار می‌کنم.»او مهمان ما درکافه  خبر  بود و از همه چیز و همه‌کس حرف زد؛ از مسابقات قهرمانی جهان، از کسب سهمیه المپیک و از کشتی‌گیران جوانی که تا زمان المپیک باید به مرز پختگی برسند. حیدری که خودش یکی از آن کشتی‌گیران «چغر بد بدن بود» یک راه‌حل ساده هم برای مهار جردن باروفس آمریکایی (که تا به حال هیچ ایرانی نتوانسته شکستش بدهد) پیشنهاد می‌کند و می‌گوید: «او را می‌شود خیلی ساده برد اگر...»
حیدری قبل از اینکه مصاحبه به صورت رسمی آغاز شود خودش بحث را شروع کرد و گفت:«یک زمانی حالم خیلی بد بود پیش یک بزرگی می رفتم که وقتی برای صد نفر صحبت می کرد، فکر می کردی با تک تک افراد صحبت می کند. می گفت بگذارید آبرویتان بریزد، وقتی ریخت دیگر راحت می شوی، مردم چند روز حرف می زنند و بعد تمام می شود. ما با متر خودمان جامعه را می سنجیم، اما متر خدا یک جور دیگر است. اینجا می گوییم مدال و پول و چشم و ابرو و.... معیار است. ولی بعد آن طرف می بینیم متر خدا چیز دیگری است. مهم این است که محبوبیت را خدا باید به آدم بدهد. خیلی از آدم ها را می بینیم که رعایت ادب هم نمی کنند، رعایت مسائل اجتماعی هم نمی کنند، ولی مردم دوستشان دارند.مردم یک هارمونی قشنگی در رفتارش می بینند و دوستش دارند. ما بعضی مواقع دخالت می کنیم، دست می زنیم و این را خراب می کنیم. امروز خراب کردی، فردا خوب می شود و مردم خودشان تصمیم می گیرند که به تو جایزه بدهند یا نه، شاید اصلا نگاهت هم نکنند. »
از کشتی آزاد شروع می کنیم.اسم نتیجه ای که در مسابقات جهانی به دست آمد را می شود ناکامی گذاشت؟
درباره کشتی بچه ها در آزاد بد نبودند، چون چند نفر جدید بودند. سال قبل از المپیک ورود خیلی سخت است. من کشتی رحیمی با نماینده ونزوئلا را دیدم.همه چیز به هم پیچیده بود.نماینده این کشور هم آمده بود سهمیه المپیک بگیرد، برای این که حداقل امسال را این شانس را دارد. بعضی مواقع باخت ها باعث پیروزی می شود، کاش اینطور باشد. بعضی مواقع هم نه، ما اخطارهای موفقیت را تمام می کنیم و به جایی می رویم که دیگر موفقیت نیست. هنوز ما نمی دانیم، ولی بچه ها تلاششان را کردند و اردوهایشان خوب بود، ولی خب کشتی گرفتن و مربی گری کردن یک سبک است. اگر این سبک ایراد داشته باشد، باید بفهمند ومشاوره بگیرند. متاسفانه جامعه ما همیشه دوقطبی است؛ یک سری چه بد باشی و چه خوب از تو تعریف می کنند و یک سری هم چه بد باشی و چه خوب تو را می زنند، چون منافعشان نیست، ولی هیچکدام هم راهکار نمی دهند. من یک روزی یک کاری را در کشتی انجام می دادم، دیدم یکی از این روزنامه نگارها مخالفت می کند. گفتم بیا مشاور من شو، گفت نه من روزنامه نگارم. گفتم تو اگر حرفت درست است بیا بگو ما انجام می دهیم، پول از من، اجرا از من، تو فقط بگو!
برای آن دوره ای بود که شما حجم عضلانی خود را بالا بردید؟
آن زمان من یک وزن بالا آمدم. الان حسن یزدانی می خواهد سال دیگر یک وزن بالاتر شرکت کند، با این بدن می تواند؟  ما چهار پنج فاکتور علمی داریم، یا زورت باید بالا برود و درصد چربی  ثابت بماندو یا استقامت بدن را باید نرمال نگه داری و... من از سال 85 می خواستم به 97 برسم، خودش 12کیلو است. ده دوازده کیلو هم که کم می شود، خودش بیست و خرده ای، یک وزن کشتی است. بعد هم نگاه کنید، من آن سال جز بهترین سال هایم بوده. مثل الان شده که تیم دوم شده، مردم داد و بیداد می کنند. این تیم دوم جهان است، کدام رشته ما دوم جهان شده است؟ من همیشه اول می شدم، یک بار دوم شدم، همه در خیابان فحش ام می دادند. یک بار گریه ام گرفت، گفتم دوم شدم به مملکت که خیانت نکردم! بچه بودم گریه ام گرفت، گفتم مگر چه کردم؟ اگر اوت می شدم، سرم را می بریدند. مردم توقع دارند. این خیلی خوب است که کسی را اینقدر دوست دارند، ولی یک مقدار هم باید وجدان را رعایت کنند. مثلا به حسن یزدانی وقتی نقره گرفت چه دادند؟ شما می دانید بابای حسن یزدانی چه کاره است یا فلانی چه مشکلاتی در زندگی دارد؟ طرف بیست و یکی دو ساله است، دو سال دیگر می خواهد ازدواج کند، حتی اگر هم کسی او را نشناسد به خانواده خودش متعهد است. این بچه ها در جامعه کرایه تاکسی می خواهند بدهد، باید دربست بگیرند. رستوران باید انعام بدهند، پمپ بنزین می روند نمی توانند پیاده شوند و  باید انعام بدهند، جایی می روند یک نفر به کمک نیاز دارد، باید پول بدهند، از کجا باید بیاورند؟ یا بگویند نداریم؟ پهلوان باید دست مردم را بگیرد، اگر نتواند که می شود قهرمان و قهرمان هم بعد از دو سال تمام می شود و فراموش می شود. باید یک جوری فضا را درست کنیم که اینها جذب مردم نشوند و جز خواص باقی بمانند، ولی متاسفانه اینها بعد دو سال یکی از مردم می شوند.
مساله ای که بیشتر مردم و منتقدها دارند خیلی این نیست که بچه ها بد هستند، حتی شنیدم که یکی از مربی ها گفته بود من خودم می دانستم بعضی از بچه ها شانسی برای مدال ندارند، ولی به سیستم انتخابی احترام گذاشتم؛ الان این مکانیسم زیر سوال است.
بیست سال می نوشتند چرا انتخابی نمی گذارند. خود من اگر انتخابی نمی گذاشتند شاید سه مدال دیگر روی سینه ام بود. دغدغه همه ما این است که قانون اجرا شود، حالا چون قانون به نفعشان نیست خوب نیست.
با این قانون و با این شکل اجرا موافق هستید؟
ما تازه یک چیزی کاشتیم، الان نباید منتظر درو باشیم. حداقل یک سال باید منتظر بمانیم. ولی متاسفانه تنبیه و تشویق های ما آنی و لحظه ای است. نمی خواهم بگویم این سیستم خوب است یا بد، می گویم باید صبر کنیم.
شما در یک برنامه گفتید ما چوب قانونی را می خوریم که گفتیم می خواهیم پای آن بایستیم، یک بخش دیگری هم گفتید این قانون در لحظه انتخاب عالی است، ولی در مکانیسم درون اردویی دیگر کارایی ندارد. وقتی طرف دوبنده را صاحب شد، می تواند هر جوری خواست حرکت کند.
بعید می دانم بچه ها خلاف موج حرکتی کرده باشند. اینها بچه های خیلی خوب و مودبی بودند، توانشان همین بود. من بیشتر از این نمی توانم بگویم. مثلا به طهان می گوییم کشتی نگیرد، کسی که ده روز مانده به مسابقات انتخابی انتخاب می شود و در انتخابی باخته، روحیه اش با کسی که همه را برده یکی نیست و نمی تواند خودش را پیدا کند. او اصلا به آن سقف نرسیده که انتخاب نشده و دوم این که وقتی به او می گویند برو، نتیجه نمی گیرد. یک وقت من و رسول خادم می خواستیم انتخابی برگزار کنیم، هر دو هم به مدال می رسیدیم، رقابت مهم برایمان اینجا بود. دیوار اینجا بود که باید رد می شدیم، الان رقابت اصلی به آن صورت نداریم. مثلا حسن یزدانی با تقوی را داشتیم که کشتی را در جام جهانی هم خوب گرفت یا در 85کیلو جوکار با کریمی کشتی خوبی داشت. هر کس اینجا سخت انتخاب شد، آنجا خوب کار کرد. ولی یک سری آمدند همه را 10 پوئنه کردند و رفتند و مسابقه دادن آنجا برایشان سخت بود.
پس باید برای المپیک خیلی نگران باشیم.
من خودم جام جهانی تهران کشتی گرفتم، به یک کوبایی بدون نام و نشان هم باختم. آسیایی تهران نفر دوم المپیک را بردم، پشت سر آن هم در جهانی فنی ترین کشتی گیر شدم. جوان اصلا معلوم نیست، ممکن است خیلی خوب باشد. ممکن هم هست شش ماه بعد اصلا نباشد. مثلا حسن یزدانی پارسال کجا بود؟
امسال خیلی خوب بود.
بله چون الان 5-6ماه است در روند پیشرفت افتاده و اگر همینطور ادامه بدهد حتما موفق می شود.
مشکل خیلی در وزن یزدانی نیست، یزدانی دوره قبل یک ستاره بود.
نه ستاره نیست، شما می توانید او را یک ستاره بدانید، ولی از نظر من که فنی هستم ستاره نیست و خیلی ایراد دارد. مردم الان آمدند از روی یزدانی رد شدند و رفتند روی کسی که باخته، من به یزدانی انتقاد دارم. من خودم به عنوان یک کارشناس و کسی که سال ها کشتی گرفته می گویم کشتی او ایراد داشت و برای همین هم به این راحتی باخت. کشتی از یک حرکت شروع می شود و بعد به صورت هرمی باز می شود. وقتی یکی را خوب گرفتی 5آلترناتیو داری، بعدی را خوب گرفتی 4+5 تا یعنی 9 آلترناتیو داری و بهتر می توانی رقیب را زمین بزنی. ولی اولین حرکت را که می زنند او قفل می شود و دیگر نمی تواند هیچ کاری انجام بدهد.
تیم کشتی آنالیزور دارد؟
آقای خادم تقریبا شاید از معدود کسانی است که صاحب فکر و تحلیل است و کشتی را که می بیند زیر و رویش را می فهمد. این یک داستان است، داستان دیگر این است که ماشین شما 4دنده دارد، 5دنده ندارد، شما در دنده 5 می توانی اینها را رد کنی. من می بینم طرف فلان فن را می زند و من اصلا در آن فضا بلد نیستم کشتی بگیرم و فوری زمین می خورم. یعنی اصلا نمی توانم رقیب را ببرم، برای این که آن فن را بلد نیستم. برای مسابقات جهانی من یک وزن از تایمازوف پایین بودم، ولی از او جلو افتادم. با وجودی که زمانی بود که مربی شده بودم و کمی هم چاق . چون چپ کار بود و نمی توانست بگیرد. همان کشتی را به فردین معصومی گفتیم چپت را جلو بده، این کار را کرد دو یک باخت. چند روز پیش یک جایی بودیم یک بحث قشنگی یکی از دوستان می کرد. می گفت استیو جابز پیر دارد؛ کسی که اصلا با فرهنگ غربی بزرگ شده، پیر دارد. وقتی یک برند مثل اپل را بخواهی بسازی، یکی خود برند و دیگری جامعه هدف مهم است و یکی خود شخصی که این برند را درست می کند. من اگر امروز بخواهم یک رستوران بزنم می گویند علیرضا حیدری رستوران خوبی می زند، چون کارهای قبلیش خوب بوده و غذای بد دست مردم نمی دهد یا مثلا لباس بد دست مردم نمی دهد. بعد اگر جامعه هدفت ده درصد بالای جامعه یا نخبه جامعه انتخاب کنی، می گویند اینها اپل دارند، پس این برند خوب است. آن وقت تا رفتگر یا کسی که ندارد هم قرض می کند، اپل می خرد. ولی برای این که این سیستم را هدایت کنی، خودت باید عوض شوی. یکی از این برندها خودت هستی. تو اگر بخواهی این ماجرا تغییر کند و گشایشی ایجاد شود، باید خودت را تغییر دهی. وقتی فکر عوض می شود، می توانی جامعه هدف را عوض کنی. بعضی مواقع ما از این ناحیه ضربه می خوریم که احساس می کنیم، همه چیز را می دانیم و بعد این باعث می شود که پویایی را از دست می دهیم. کما اینکه وقتی وارد می شویم، بهترین نفر هستیم، ولی وقتی شروع می کنیم... در هر کاری کسانی هستند که می توانند به ما کمک کنند، بعد پدیده هایی به وجود می آید که از قبل خودت را برای آنها مهیا نکردی. بعضی ها در آن فضاها زندگی کردند و کمک می کنند. الان یک بحثی وجود دارد که می گویند تا ده سال آینده همه کمپانی های بزرگ دنیا از بین می روند. مصداقش چیست؟ یک روزی فکر می کردید موبایل بیاید؟ من یادم هست یک موبایل جایزه گرفته بودم، دو هفته در جیبم بود بلد نبودم از آن استفاده کنم. از آن خط های 910 که اوایل بود به ما هم داده بودند. یک روز در تاکسی نشسته بودم، یک پسری کنارم بود. موبایل را از جیبم درآوردم، گفت باید این را با یک سیم به شارژ بزنی و بعد روشن کنی و ساعتش و ... را درست می کنی .بعد روشنش کرد. شاید او پانزده سال دیگر هم نمی توانست موبایل بخرد، ولی کار با آن را بلد بود. بحث من این است، یک روزی شما فکر نمی کردی موبایل بشکند، بخواهی ال سی دی آن را عوض کنی یا برچسب ضد خش روی آن بزنی و ... چون موبایل نبود، این خدمات هم نبود. بعد با زیاد شدن موبایل، شغل هم ایجاد شد. الان آن م.بایل ها حذف شدند و کمپانی آن هم از بین رفت. اگر بخواهی از آنها بسازی، شاید با یک فکر جدید، (مثلا از طلا آن را بسازی تا مردم بخرند) ولی آن موبایل ها دیگر خریدار ندارد. الان موبایل لمسی آمده و تعمیرات آن هم آمده. در کشتی، در روزنامه و سیاست هم همین است. بعضی اوقات ما فکر می کنیم چون یک چیزی بلد هستیم فقط همین است.
یک مقدار سرباز تر حرف بزنید.
نه همینطور خوب است.
اگر بخواهیم مصداقی صحبت کنیم حسن یزدانی در یک کشتی در لس آنجلس 7-8امتیاز همینطور که گفتید از دست داد، بعدا آمد کشتی را گرفت و برد.
من نمی خواهم در این مورد زیاد حرف بزنم، چون یک جوانی است و تازه اول راه است و به او نیاز داریم. اما حسن یزدانی نمی تواند دفاع کند. زمانی که حمله می کند، خوب است. اما وقتی بایستد کلاه سرش می رود؛ چون کشتی خیلی بلد نیست. کشتی گریز و فرار است، حمله و دفاع است، ما دو سه پوئن اول به سختی می گرفتیم، بعد می ایستادیم و دیگر حمله نمی کردیم. وقتی او حمله می کرد، او را خاک می کردیم. الان این بچه ها فقط یا حمله می کنند یا دفاع، مثلا 74 کیلو ما فقط دفاع می توانست بکند. قدرت بدنی خوب، جوانی، گردن کلفتی همه چیز داری حمله کن، ده هیچ بباز! هیچ کس به آدمی که حمله کرده و باخته ایرادی نمی گیرد. مگر رسول خادم به رودریگرز نباخت؟ کسی حرفی نزد، چون هر جوری می رفت زورش نمی رسید.
الان دوباره بخواهیم بگوییم انتخابی، یک سال مانده به المپیک، بعد از این مسابقات ما تقریبا نقاط ضعف بچه ها را می دانیم و می دانیم کدام یک المپیکی می شوند. ما می توانیم در این یک سال بگوییم بروید تا انتخابی بعدی، می توانیم اردو بگذاریم، مثلا به همین حسن یزدانی تخصصی دفاع یاد بدهیم و روی همین ها کار کنیم.
بعضی چیزها را اصلا نمی شود در موردش حرف زد. متاسفانه ما در مورد بعضی مسائل زبانمان بسته است. ولی باید کسی هم باشد بتواند این بچه ها را تربیت کند. اگر در اردو نیایند سخت است، ما دو سه نفر داریم که بیرون هستند و اصلا در این تیم نیستند. آنها هم خوب هستند و جز نفراتی هستند که ما می توانیم روی آنها حساب کنیم. این نیروها که مفتی به دست نیامده اند؛ مثلا تقوی جوان است مگر می شود او را رها کرد؟ حداقل 5سال دیگر جا دارد.
چند وقت پیش آقای رضایی درباره انتخابی گفتند ما تحت هیچ شرایطی اصولمان را زیر پا نمی گذاریم، ولی در مورد حمید سوریان این اتفاق افتاد.
بعضی مواقع ما یک حرفی می زنیم نمی توانیم عمل کنیم. ما باید اجازه بدهیم حمید سوریان یک رکورد بزند، این اتفاق می تواند بیفتد.
این رکورد فنی ارزش این را دارد که بخواهیم اصول را زیر پا بگذاریم؟
اگر شما بخواهی یک برج میلاد بسازی ارزش دارد، 50 تا که نمی خواهی بسازی. به اضافه این که حمید با نفر بعد از خودش هنوز فاصله دارد.
می گفتند او نمی خواست به جهانی بیاید.
دوست داشت بیاید، ولی خب سال های آخر کشتی سخت است و خطر کردن دارد. مثلا بعد از این همه طلا یک باره بیایی در ایران ببازی، سخت است. شما هر جوری که روی کاغذ می نویسی به نظر نمی رسد ببازی، ولی خودت به خودت می گویی نکند یک وقت ببازم.
شما کشتی سخت زیاد گرفتی. بعضی وقت ها ما که می دیدیم حتی پیش خودمان فکر می کردیم مثلا دیگر امتیاز نمی گیری، یک ضربه بزن به سرش، یک کاری بکن تا امتیاز بگیری. چه می شود که حمید با همه این خصوصیاتی که دارد دو بار سه بار در صورت حریف سر می زند؟
من جای او نبودم که بخواهم در این مورد نظر بدهم، ولی کسانی را دیدم که سر می زدند. در اکثر موارد وقتی زورشان به من نمی رسید، من را می زدند.
اما حمید دو هیچ جلو بود و می زد.
کشتی سنگینی داشت.
یک ذهنیتی این بچه ها دارند و آن هم این است که فکر می کنند کشتی فرنگی در فدراسیون بچه سرراهی شده.
همیشه این ذهنیت بوده.
ولی آنها یک دوره سه طلا گرفتند.
شما باید ببینی در عمل چه اتفاقی می افتد. این که خودشان حس می کنند اینطور است، به خاطر قالب فکرشان است که به آنها اجحاف می شود. در صورتی که همیشه تمرین این ها قبل از تمرین آزاد بود، خیلی مسافرت ها تیم آزاد نمی توانست برود، ولی فرنگی را می فرستادند به خاطر همین فکر، چون این فکر به بالا هم رسیده که شما به فرنگی یک جور دیگر نگاه می کنید. در صورتی که الان خود من بارها اعتراض کردم که چرا این کارها را می کنید و از آن طرف بام افتادید؟ یعنی نظر من این است که اینقدر با اینها نرم برخورد کردند، یک سری مشکلات به وجود آمد. یک دوره ای به اینها مثل بچه سرراهی نگاه می کردند، ولی این دوره آن قدر توجه زیادی شد که نتیجه این شد.
رفتن بنا در آن مقطع را چقدر در این اتفاقات موثر می دانید؟
مربی یک نفر است. من اینطور بگویم، مربی کشتی مثل یک کتاب می ماند. کتابی که خیلی محتویات خوبی می تواند داشته باشد کم یا زیاد، به درد بخور یا به درد نخور. من دانشجو کتاب را برمی دارم، می خوانم، کتاب به دنبال من نمی آید. محمد بنا مگر خانه اش نبوده؟ من اگر بودم این کار را می کردم و می رفتم اشکالاتم را از او می پرسیدم. فکر می کردند جواب نمی داد؟ من اردو بودم اعتقادی به منصور برزگر داشتم، در اردو تمرین می کردم، هفته ای یکی دو روز هم فرار می کردم می رفتم با منصور برزگر تمرین می کردم. اینها دلیل تراشی است. اگر محمد بنا خوب است، خودشان زنگ بزنند با هم صحبت کنند. او هم کسی نیست که جواب ندهد.
یک حسی دارند که به این منجر می شود که امید نوروزی چوب دستش بگیرد...
اجازه بدهید من درباره این موارد حرف نزنم.
با این شرایط حاضر هستید حمید را به المپیک ببرید؟
حمید هنوز هم با رقبایش در ایران فاصله دارد و باید بداند که خدا یک زور و شرایطی به او داده که به بقیه نداده و روزی خدا بازخواستش می کند که باید مثلا 15 مدال طلای جهانی داشته باشد و 6-7 تا دارد. من علیرضا حیدری باید 6-7 مدال طلا داشته باشم، یکی دارم. من با آن چیزهایی که خدا در وجودم گذاشت، نتوانستم موفق شوم. همه تا دو سال پیش می گفتند علیرضا حیدری بعد از انقلاب موفق ترین کشتی گیر ایران است. ولی من خودم می دانم که در حق خودم بد کردم و می توانستم بهتر باشم.
چرا این اتفاق افتاد؟
من درگیر دعوا و مرافعه، با این لج کن و با آن لج کن و... و با فدراسیون درگیر بودم و  انرژی ام سر این مسائل می رفت.
شاید اگر آن موقع یک مشاور خوب داشتید...
در آن زمان مغرور هستی و خیلی مهم است که حرف دیگران را قبول کنی، ولی قبول نمی کنی. اصلا گوشت پلمب است.
برای خود من عجیب است علیرضا حیدری که در تمام دوران کشتی این موفقیت ها را داشت، الان هم برای خودش یک برند در کشتی ایران است، تحصیلات عالی، موفقیت در کار، نوع چهره که خیلی ها شما را می بینند یاد فردین می افتند و... یک چنین قطبی در این چند قطبی که همه می خواهند بکشند، با همه انتقادهایی که از رسول خادم دارد، کنار او می ایستد و  خودش را برای او هزینه می کند.
من پای این کشتی ایستاده ام. من به ایران و جوان های ایران و سربلندی کشورم اعتقاد دارم، بقیه اش کشک است. من هر جای دنیا باشم به اینجا اعتقاد دارم.من گرین کارت آمریکا و پاسپورت اروپا دارم، ولی آنجا باشم غروب می شود گریه ام می گیرد. بی کار هم که باشم باید اینجا بیکار باش.هر اتفاقی هم بیفتد، من اینجا هستم. بعدا را نمی دانم، ولی الان این را دوست دارم.
شما بعد از قهرمانی محبوبیتتان بیشتر هم شده کمتر کسی است که این اتفاق برایش بیفتد و معمولا برعکس است.
نمی دانم، چون خیلی در جامعه نیستم و هدفم این نیست. خیلی کم آدم ها را می بینم و بیشتر در مسیر هستم، همیشه کار دارم و وقتی ندارم که بایستم ببینم مردم چطور با من رفتار می کنند. واقعا هم مردم به من محبت دارند، ولی من الان نمی دانم کجای این جامعه ایستاده ام، گرچه خودم فکر می کنم محبوبیتم کم شده.
شاید چون خیلی وقت است آن ها را ندیدید، ولی کامنت های ما نسبت به شما مثبت است. شاید به خاطر این است که شما را منتقد نمی بینند.
من بدبختی کشیدم و با زحمت به اینجا رسیدم. با کفش پاره شروع کردم و به کشتی آمدم. آدم کسی نیستم، هیچ موقع هم نمی توانم باشم. قدر امروزم را می دانم که دستم را روی زانوی خودم گذاشتم و خدا کمکم کرده، کسی دست من را نگرفته، امروز هم سمت هیچکس نمی روم. حالا یکی خوشش می آید یا نمی آید، یک سری می گویند من با رسول خادم کار نکنم که فکر نکنند من آدم او هستم؛ ولی من آمدم ثابت کنم که من با او کار می کنم و همه هم می دانند که آدم او نیستم. در جایی که درست حرف می زند با او هستم، در جایی که درست حرف نمی زند با او نیستم. چون هم او و هم من برای کشتی آمده ایم.
او خودش هم این ویژگی ها را دارد که باعث شده با او کار کنید؟ به نظرم شاید اگر شما بودید با یک سری آدم های دیگری که یک مقدار دورویی دارند کار نمی کردید.
من رسول را آدم قوی می دانم به غلط و درستش کار ندارم. او قوی است و من با آدم ضعیف نمی توانم کار کنم. اگر قرار باشد دشمنی هم داشته باشم دوست دارم با یک آدم قوی دشمنی داشته باشم، چون آدم ضعیف آدم را پایین می کشد.
از حرف های شما این برداشت می شود که شاید ما باید کادر فنی را قوی کنیم و با این بچه ها بیشتر کار کنیم و خود رسول مسئولیت هایش را کم کند و ... این مسائل را به خودش هم می گویید؟
من چند بار برایش یادداشت گذاشتم و چیزهایی که به ذهنم می رسد را هم می گویم. چون فکر نمی کنم کسی غیر از منتقدین به او بگوید. آنها هم خیلی هایشان مغرض هستند و قاعدتا او حرف آنها را قبول نمی کند.
یادداشت می گذارید؟ یعنی نمی روید یکدیگر را ببینید؟
یادداشت می گذارم و کپی آن را هم نگه می دارم که اگر یک روز هم بحثی شد بگویم من این را گفته بودم.
هم می گویید هم مکتوب می دهید؟
بله حالا چقدر اجرا کند، چقدر بتواند اجرا کند، چقدر امکانات داشته باشد یا نداشته باشد را دیگر نمی دانم. چون یک وقت هایی آدم خیلی ایده آل حرف می زند و خیلی دوست داری این اتفاق بیفتد، ولی شرایط فراهم نیست. این است که بهتر است که فقط بدانیم هدفمان چیست و برای رسیدن به آن تلاش کنیم. در مربیگری و بحث های اینچنینی ما همیشه آسیب پذیر بودیم به این دلیل که کشتی گیرهای بزرگ ما خیلی ها مربی نشدند. بعضی ها می آیند مربی سازنده و از این بحث ها می کنند، من با تمام احترامی که برایشان قائلم دوست دارم بیایند و در شمیران تهران کلاس بگذارند، ببینم چند شاگرد می گیرند؟ در معدنش صد تا دور می ریزد، یکی برمی دارد. اگر بخواهی مقایسه کنی می بینی باید 80تا برمی داشت. اما صد تا را دور ریخته یکی برداشته، بعد می شود مربی سازنده و فنی و نمیدانم چی، البته خیلی هایشان هستند و نمی خواهم بگویم همه را با یک چوب بزنیم. مربی خود من آقای کیوانی سال ها با زحمت شاگردهای خوبی در سطح تیم ملی داشت. من آمدم قهرمان دنیا شدم، بعد الان علیرضا کریمی شاگردش است، دو سه تا شاگرد دیگرش الان در نوجوانان هستند و دو سه سال دیگر به ثمر می رسند. می توانیم بگوییم او کار خوب می کند و پیگیر پیش می رود تا نتیجه بگیرد. ولی یک سری را می بینیم که رفته جوادیه باشگاه زده، خب بچه های آنجا اهل جنگ و سختی و شجاعت هستند و همینطور که در خیابان راه می روند 5فاکتور کشتی را دارند، بعد 5تا بازیکن به تیم ملی می دهد و می گوید من مربی خوبی هستم. البته او هم ذکاوت داشته که جای خوب انتخاب کرده، اما همان ها را بیاوری مربی تیم ملی کنی نمی توانند و از باشگاهشان هم می مانند.
به این اعتقاد دارید که اگر لازم شد مربی خارجی برای کشتی بیاورید؟
نه ما خودمان مربی داریم. خدا بخواهد حمید سوریان همچنان کشتی بگیرد و مدال بیاورد، نمی دانم از او بپرسید بعد از آن مربی تیم ملی می شود یا اصلا بعدا می خواهد مربیگری کند یا  به شورای شهر یا مجلس می رود؟
نکته این است که وقتی چهره اجتماعی می شوید، پتانسیلش را که دارید مردم هم که به شما رای می دهند، مربی کشتی بشوید برای چند تومن؟
همه چیز که پول نیست. مثلا وضع مالی حمید سوریان به نوعی خوب است. من خودم در بیزینس بودم، خیلی هم وقت گذاشتم نه که بگویم خیلی پولدار هستم، اما من وقتی در دامنه هستم قله را می بینم و احساس نمی کنم آن بالا چه می شود و چه حسی می دهد یا اگر من مثل فلان کس در شهر بودم، چطور می شد؟ این شغل ها فقط مسئولیت را بیشتر می کنند و شما سخت تر زندگی می کنید. مثل یک قهرمان که زندگیش سخت می شود، پولدار هم می شود، خیلی سخت زندگی می کند. در یک فضایی خوب است تو از پولت استفاده می کنی که زندگی کنی، ولی از یک جایی به بعد تو باید تلاش کنی تا این پول را حفظ کنی و بنده این پول می شوی. یک باره می بینی 30سال گذشت! در مورد کشتی خیلی ها به من می گفتند تو باید دو سال دیگر کشتی می گرفتی و مدالهایت را بیشتر می کردی، ولی خوشحالم که آن را در اوج رها کردم. بعد آمدم در بیزینس و یک سری تجربیات خاص به دست آوردم و از آنجا هم خودم با نظر خودم بیرون می آیم. یعنی جایی که در اوج هستم و شرکتم به موفقیت می رسد آن روز آن را هم رها می کنم و بیرون می آیم. مطمئن باشید این کار را می کنم. یعنی یک روزی که همه بگویند تو روزی دومیلیارد درآمد داری، حیف است، ادامه بده، ولی من این کار را نمی کنم. آنها هم به نظر من به این روز می رسند. بهتر است که دراجتماع و با مردم زندگی کنی و به آنها کمک کنی. یک جایی یک سری نیازهای اولیه داری، آنها برآورده می شود، بعد یواش یواش می خواهی مردم تو را ببینند، بعد همین هم برایت سخت می شود.
ولی حس قدرت شیرین است.
آره ولی بعد از آن تکراری می شود و فقط سختی آن می ماند، دیگر لذتش نیست. خیلی ها می ایستند و مدام سر خود را توی دیوار می زنند، ولی من احساس می کنم از آنجا باید برگشت.
شما تحصیلاتش را داشتید و خیلی دور از ذهن نبود که وارد سیاست شوید. همین دوره انتخابات مجلس خیلی ها منتظر بودند که کاندیدا شوید. چون در شهرستان هم می توانید کاندیدا شوید این خیلی به تو کمک می کند و سختی های گرفتن رای در تهران را هم نداری.
شخصیت من خیلی با این قضیه متجانس نیست، چون راحت زندگی می کنم و بلد نیستم یقه را سفت ببندم، یا به خاطر شغلم ته ریش بگذارم یا ریش بگذارم. هر جوری دوست دارم از خانه بیرون می آیم. این که پس فردا بخواهم لباس آستین بلند بپوشم چون شغلم است، این را نمی توانم تحمل کنم. ولی اگر بگویند با آستین کوتاه بیا و عطر بزنم و ... می روم. اگر نخواستم هم نمی زنم، ولی تخصص و کار من را بخواهند، می روم. اما این که کار و تخصصم درجه هشت قرار بگیرد، ولی ریش گذاشتنم بشود درجه یک یا  را نمی خواهم بگویم. ما می خواهیم کار کنیم و خدمت کنیم.
اگر یک روز بخواهید رئیس فدراسیون شوید هم این شرایط کم و بیش هست.
ما محمد طالقانی را داشتیم چطور می گشت؟می خواهیم کار کنیم، کار کردن که این حرف ها را ندارد. هر کس خوب کار کرد، هر کس متعهد تر بود بیاید. خروجی چیست مهم است. ما ورودی و ظاهر را می بینیم، ولی بعضی ها هنوز متوجه نشدند ظاهر به درد نمی خورد.
اگر مثلا سال قبل شما برای اجلاس فیلا معرفی می شدید، شاید رای می آوردید. ارتباطات خوبی با لالوویچ دارید و حتی شنیدم با او بیزینس دارید.
نه. یک کاری را داشتیم شروع می کردیم. خب وقتی فضا مهیا نشد... من هم به خاطر کشتی می خواستم، این کار را بکنم و شروع هم کردم. ولی تصمیم گیرنده بالاخره متولی فدراسیون است و ایشان باید تصمیم بگیرند کی برود، کی نرود. من هم وظیفه دارم که قبول کنم چه بخواهم چه نخواهم. شاید هم نظر ایشان بود که این اتفاق به هر دلیلی نمی افتاد. ایشان باید تفویض کنند، من هم شاید تا پارسال دوست داشتم در این فضا بروم ولی الان نه.
یعنی سال بعد کاندید نمی شوید؟
نه.
ولی پتانسیل مدیریتی آن را دارید.
آن روز شاید دوست داشتم بروم، الان نه. ته تهش می شوی رئیس فدراسیون با یک اشل بزرگتر. رئیس فدراسیون دائم در اتاقش هست، دنبال بودجه این را ببین، آن را ببین، یک سری دشمن برای خودش جور می کند، بعد هم دائم السفر از این هواپیما به آن هواپیما، بعد دوباره پشت میز خودش. آنجا با یک ابعاد بزرگتری این اتفاق می افتد. بعضی ها می توانند از آن موقعیت سو استفاده یا شاید هم استفاده کنند، ولی من نمی توانم. فکر می کنم آنجا فقط انرژیم را می گذارم و دغدغه ام این است که کشتی در دنیا موفق شود، اگر انتخاب بشوم فکر می کنم آنجا خیلی اذیت شوم و خیلی درگیر شوم و خیلی هم مشکلات برایم به وجود بیاید. این است که احساس می کنم نباشم بهتر است.
کامنت ها را که می خوانیم یکی از مشکلات آقای خادم این است که نتیجه نگرفتن کشتی بیشتر الان به این دلیل به چشم می آید که امیر خادم وارد کار مدیریتی فوتبال شد و هوادارهای فوتبال از او ناراضی هستند و یک نارضایتی از طرف فوتبال به این طرف سرریز می شود.
مشکل همین بود که دو تا داداش را با هم حساب کتاب می کنند، چه خوب چه بد. این دو آدم با هم متفاوتند و موقعیت هایشان هم فرق می کند، ولی خب مردم دو تا داداش می بینند.
در مورد سوریان گفتید مگر این که اتفاقی بیفتد و یک تلنگری بخورد، آن سال هم که شما کشتی نمی گرفتید سر لج و لجبازی با جدیدی برگشتید.
نه رسول خادم آمده بود و من رفتم در وزن جدیدی.
برایتان سخت نبود؟ عباس خودش مدعی بود.
آن جنگ را دوست داشتم.
جنگ خوبی هم بود.
عباس جدیدی کشتی گیر خیلی بزرگی بود. من دوست داشتم با او کشتی بگیرم، حتی اگر می باختم و همه موقعیتم را هم از دست می دادم، مهم نبود. همین الان باید بروی با کسانی حرف بزنید که مثلا پشت حمید سوریان گیر کرده اند و ایستاده اند تا او خداحافظی کند و بعد بیاید تمرین کند. من نفر اول دنیا بودم رفتم در یک وزن بالاتر، وزنی که همه می گفتند به این وزن رفتی کشتی تو دیگر تمام شد، به عشق این که با عباس جدیدی کشتی بگیرم. ولی طرف در وزن خودش کشتی می گیرد، ایستاده تا این کشتی را کنار بگذارد. این موضوع در زمان ما هم بود. ایستاده بودند که من بگذارم کنار بعد اینها بیایند کشتی بگیرند.
با جدیدی هم کشتی گرفتید؟
نه کشتی نگرفتیم، من به آن وزن رفتم ولی او هم یک وزن بالاتر رفت.
به مربی گری هم فکر می کنید؟
من دوست دارم. ولی یک موقع هایی آدم فکر می کند یک جای دیگر مفید تر است.
شما معدن دار هستید؟
بله.
معدن.....
معدن آهن دارم. الان تقریبا در این افت شدیدی که نفت داشت یک کاری انجام می دهیم، ثبت اختراعش از خودمان است. فکر می کنم سیستم را حتی در سطح دنیا نجات می دهد.
آهن؟
بازار سنگ آهن و معادنش.
یعنی چه اتفاقی می افتد؟
یک دستگاهی اختراع کردیم کارهای آزمایشگاهی و کارهای صنعتی آن هم انجام شده  و شاید ابرصنعتی بشود که یک اتفاق بزرگی در این صنعت می افتد. ما خودمان نتیجه گرفتیم. فقط باید یک سایت صنعتی را بزنیم کار کنیم و بعد رونمایی کنیم و کار بگیریم.
شما آی تی خواندید؟
حقوق خواندم و کلاس های آی تی هم شرکت کردم. الان برای دکترا می خواهم مدیریت بخوانم. البته باید کتاب بخوانی و بعد هم معاشرت با دوستان مهم است. مثلا یکی از دوستان من ماهی یک دفعه یک روز می رود کانادا که 4ساعت کلاس برود، بیست هزاردلار هم می دهد. نشست و برخاست با آن آدم قطعا انگار در آن کلاس شرکت کرده ای. معاشرت با آدم ها فرق می کند با آدم های سیاسی نشست و برخاست کنی سیاست یاد می گیری، با اهالی کشتی از ورزش یاد می گیری و ... الان شما پای حرف یک راننده تاکسی بنشین ببین چه خوب سیاست  را برایت باز می کند، چون مدام پای رادیو هستند.
بی پرده سوال می کنیم محسن حاجی پور چطوری از اردو بیرون رفته؟
زندان که نیست در باز است می رود.
مگر تیم سرپرست ندارد؟
سرپرست هم گاهی می خوابد، نمی تواند که 5روز بیدار بماند.
بالاخره باید یک منطقی وجود داشته باشد.
الان من بروم تلویزیون پخش مستقیم، هر چه از دهانم دربیاید بگویم، چه کسی می تواند جلوی آن را بگیرد. آدم باید یک چارچوب هایی را بداند. این بد است به تو اعتماد کردند به عنوان کسی که شخصیت ملی هستی، بعد تو بیایی کاری کنی که منطقی نیست.
خوب است که برگشت.
نمی دانم اصلا قضیه چی بود. هنوز تیم نیامده به من زنگ زدند گفتند این نیامد، گفتم هنوز تیم نیامده شما چطور فهمیدید که او نمی خواهد برگردد؟ ما مثلا در مسابقات بالتیمور بودیم، من می رفتم واشنگتن بعد برمی گشتم با تیم می آمدم. لابد باید در این مورد هم می گفتند علیرضا حیدری نیامده! یا مثلا ویرجینیا بودیم، من شهر دیگر بودم سه روز بعد آمدم فرودگاه و آمدم تهران.
آن زمان آن اعتماد وجود داشته.
نه نگذاشتند تیم برگردد، گفتند این پناهنده شده.
تیم فرنگی برگشته بود و حاجی پور برنگشت، این مساله حرف درست کرد.
شاید هم اشتباه کرده. همین که برگشته شاید به یک نتیجه ای رسیده.
چرا باید طرف با تیم کشتی برای پناهنده شدن برود؟ الان که به ورزشکارها راحت گرین کارت می دهند.
بله از همین جا هم اقدام کنند می توانند بگیرند. کسانی که با تیم ورزشی به آمریکا می روند، ظرف 7-8ماه به آنها گرین کارت می دهند، خیلی هم با قیمت ارزان.
کسی که در کشورش قهرمان ملی باشد ...
حالا هنری باشد، تحصیلی باشد یا ورزشی باشد، به راحتی گرین کارت می دهند.
این که با پیراهن تیم ملی کشتی بروی و تا ابد هم برای رفت و آمد مشکل داشته باشی...
مردم هم بدشان می آید و بعد نباید توقع داشته باشی که ان شالله حل می شود. مردم نمی پذیرند که یک قهرمان ملی که می خواهد برود از حرمت پرچم کشورشان دفاع کند، برود بماند.
چقدر امیدوارید این طلسم طلای کشتی در المپیک شکسته شود؟ الان فکر می کنم خیلی ها ناامید هستند.
نه کسی نباید ناامید باشد. بچه های ما خوب هستند و فاصله هم به نسبت خوب است. یعنی نسبت به آن فاصله ای که برای مدال طلا بین کشتی ما و دیگر کشورها هست، چیزی نمانده و شاید دو سه تا بچه ها بتوانند به آنجا برسند.
منظور ما کشتی آزاد است.
آزاد هم همینطور. به نظرم اگر علیرضا کریمی کشتی خودش را می گرفت و بی محابا کشتی می گرفت خیلی بهتر از این بود تا این که مدام برگردد ببینند چه به او می گویند و بخواهد در قالبی ظاهر شود که شاید اصلا تمرینش را نداشته. کشتی را باید با دلت بگیری؛ بروی آن وسط بجنگی ببینی چه می شود؛ این وسط بدانی از تو چه می خواهند و خط قرمزهایت را هم بدانی. این که هی بخواهی بیایی بیرون ببینی چه می گویند، اصلا از فضای کشتی درمی آیی. به نظر من خود او امسال هم با این که حریف روسش خیلی خوب بود، ولی می توانست او را ببرد.
یک مقدار راجع به کورتانیدزه صحبت می کنید شما سه چهار بار به او باختید بعد سر بزنگاه او را بردید، شاید هم خاطره بدی برای شما شد. چون کشتی بعدی حقتان برد بود ولی باختید.
اصلا المپیک بد بود و به نظر من مدال ها خرید و فروش می شود و فقط یک سری ها از دست در می روند و مدال می گیرند. بعضی ها خیلی خوب هستند، کشتی که سر به سر است  وکشتی که بتوانند را عوض می کنند.
دوره مارتینتی اوج این کارها بود.
مست می نشست آنجا، من 5 مدال داشتم من را نمی شناخت.
لالوویچ چطور است؟
هنوز شخصیتش را رو نکرده.
کسی که بتواند از روس ها ...
روس ها وجاهت ندارند، به این دلیل است کارهایشان را به دست این انجام می دهند
لالوویچ کاندیدای آنها بود.
نه او اصلا در این باغ نبود. اینها خودشان یک تیم هستند. بعضی اوقات اسم طرف گنده است اینها خرابش می کنند، می گویند بیا شرکت کن بعد طرف پنجاهم می شود، می گویند تو هیچی نیستی! در صورتی که رای را باید او بیاورد. ساختار آنجا بیزینس است، دنبال نفت و بیزینس های خاص آمده بودند و دنبال یک آدم کوچک نمی گردند. کسی باید قاطی آنها بشود که بتواند سر این نخ را وصل کند، چهار تا قرار بگذارد، چهار تا حرکت برایشان بزند. یک سری را در کشتی خرج می کنند و یک سری را هم می خورند می رود. یک سری روابط هم با رئیس جمهور روسیه دارند. لالوویچ یکی از پیمانکارهای خوب روسیه است، استادیوم و هتل های بزرگ می سازند و ... خود رئیس جمهور که خیلی کار نمی کند، عوامل کار می کنند. خودشان هم نمی توانند بردارند، مافیاست. بعد بیشتر حمایت از آن جهت از او شد که باهوش است، سه چهار تا زبان می داند. اسپانیایی می داند، روسی کامل صحبت می کند، فرانسه صحبت می کند، آلمانی کامل می داند.
باهوش است که توانسته مافیای مارتینتی را حذف کند.
اصلا او را له کرد مسخره اش می کرد. همان زمانی که رئیس موقت بود به او می گفت بشین آنجا بعدا به تو وقت می دهم. اینها بحث حقوقی آنجا را داشتند، خیلی از این چیزها را درآورده بودند. یک باره دیدند بازی از دستشان در رفته. او این چند سال آنجا بود و علیه اینها مدرک جمع می کرد و روس ها هم پشتش بودند. کشتی کلا دست روس ها و اقمارشان است. یک باره 50تا کشور را با خودشان همراه کردند، چند کشور کوچک دیگر هم ناگزیر بودند بیایند، شدند 65 تا و رای اکثریت را آوردند.
با اسم کارولی هم بازی کردند .
در سیاست هم همین است ما از اول انقلاب تا به حال چند وزیر عوض کردیم؟ بین 30نفر آدم می چرخد. هر کس را هم  که می ماند او را می فرستند ورزش که خانه آخر است. بعد هم یک داستانی است، واقعیت است آدم ها باید بتوانند با هم کار کنند ،من با شما رفیق نباشم چطور می توانیم با هم کار کنیم؟ او یک راه برود من هم یک راه، نمی شود. باید هم را درک کنیم. در سیستم هم همین است یک مدیر که می آید حداقل 5تا از مهره های اصلی خود را عوض می کند که بتواند با آنها کار کند. رئیس دفترش را عوض می کند، نمی تواند هر کسی را بگذارد که بیاید تمام مدارک را بردارد و ببرد. در فدراسیون جهانی هم همین است ما باید بازی را بشناسیم. اینها با هم سر بریده دارند، تو بروی خبردار شوی برایشان مشکل می شود. پس تو هم باید بروی آلوده شوی و قاطی آنها شوی. اگر هم نمی توانی بفرما برو! نمی توانند پرده را کنار بزنند تو همه چیز را ببینی.
همین می شود که قطر و عراق عضو فدراسیون جهانی می شوند ما نمی شویم.
آنها پول می آورند؛ قطر چند مسابقه غیر از بازی های آسیایی برگزار کرده؟
در کل قطر یک دوبنده هم پیدا نمی شود چرا باید عضو فدراسیون جهانی باشند؟
قطری ها به اینها گفته اند که سمپوزیوم هایتان را اینجا بگذارید، ما هتل می دهیم، هزینه سالی مالی می دهیم، بدون این که مسابقه بگذارید این مقدار پول سالیانه را می دهیم. فدراسیون جهانی هم از خدا می خواهد. طرف" ه" را از "ب" تشخیص نمی دهد، فقط او را اسپانسر گذاشته اند یک صندلی هم بهش دادند هر جا می خواهند پول خرج کنند ولی است دیگر.
آنها هم به پول نفت وصل هستند برایشان مهم نیست.
در این سیستم هم همین است. ما باید بفهمیم قاعده بازی چیست. ما با قهرمانی جهان قرار نیست به فدراسیون جهانی برویم. کما این که الان چند سال است در رده اول، دوم و سوم هستیم، اینها چه زمانی ما را خواستند؟ قبل از انقلاب دکتر توکل را خواستند به خاطر این که در بازی اینها قشنگ ورود کردند. ایشان آدم خوب و محترمی است، همه هم دوستش دارند، و لی در سیستم اینها می تواند کنار بیاید.
پس شما "پی "این را به تنتان مالیده بودید وارد بازی می شدید؟
 ما باید ملی فکر کنیم و یک سری سختی ها را بپذیریم یا باید بگوییم نه ما اگر بخواهیم از حق کشتی مان دفاع کنیم، باید آنجا کرسی داشته باشیم و همه هم باید بفهمند حضور آنجا روی قاعده نیست و به حق  به ما نمی دهند. درست است که حق ماست ولی می زنند تو سینه مان و حق را به ما نمی دهند. ایتالیا برای چه باید بیاید در کشتی رئیس شود؟ امیر خادم با قهرمانی المپیک باید کنار بنشیند یک خانم ایتالیایی که داور بوده بیاید در فدراسیون جهانی. کشورش هم هیچی ندارد. رئیس فدراسیون جهانی صرب است، صرب ها چه کشتی دارند؟ بیشتر دلیلش این است که روابط ما بیشتر سیاسی است و دنیا اقتصادی. ابزار شما پول است و باید با پول حرکت کنید الان داعش چه می کند؟ پول دارد مردم را می خرد یک بخشی از آن ها اعتقاد دارند وگرنه پول عامل اصلی است. به افرادشان می گویند پول، خانه، زن، کنیز و... به تو می دهیم. کنیز و زمینت را می توانی بفروشی بیا و برای ما بجنگ. طرف هم می گوید من که خانواده ام از گرسنگی دارند می میرند یا می روم صاحب همه چیز می شوم یا کشته می شوم. خب این یک درجه پایین تر از آن است که اعتقادی فکر می کند.او  زودتر ول می کند می رود. دنیا همین است ما باید قاعده های آن را رعایت کنیم. اگر قرار است بروی در جمع آن 5-6 تا آدم باید پول خرج کنی اگر نه اینطوری نمی شود. حالا مدا برو 5 میلیارد خرج کن مسابقه بگذار، قهرمان دنیا شو، مدال طلای جهانی بگیر اینها مهم نیست. باز هم تا پول نداشته باشی با تو حرف نمی زنند.
سرگئی با آن اسم و رسمش...
در یک جلسه برای بازی های قزاقستان من شب رفتم صبح هم برگشتم فقط برای جلسه رفته بودم، در جلسه می خواستم یک کلمه حرف بزنم یک فرد هندی آنجا بود انگشتر طلا و دستبند و ... داشت به من گفت ساکت شو! گفتم من اصلا تو را ندیدم تو کی هستی. یکی از دوستان که بهتر است نگویم از کدام کشور گفت هیچی نگو. شب ما را برای چای دعوت کردند نشستم ما را معرفی کردند، من کارتم را به او نشان دادم و او هم در اینترنت اسم من را سرچ کرد و یک باره دیدم رفتارش عوض شد. یک مقدار حرف زدیم و بعد گفت من کارخانه فولاد فلان دارم بیا کار کنیم و ... یک دفعه دیدیم رفیق شدیم با هم.اگر تو را نشناسند با مدالت تو را تحویل نمی گیرند. کما اینکه الان سایتیف مگر کم مدال دارد کجای کشتی دنیاست؟ باید برود دفتر مانیوشاکی وقت بگیرد برود داخل شاید هم راهش ندهند.
تایمازوف اگر وارد کار اقتصادی نشود....
فقط اقتصادی نیست به آن معنا. باید دنیا، هدف های دنیا، جامعه، وقایع روز، سیاست و ...را بشناسی و کله ات پر باشد.  چشمت باید باز باشد یک سری ها فقط کشتی گرفتند، بعد هم الان یک سری لباس برند می پوشند و خداحافظ! همیشه هم خوش تیپ است، ولی در کله اش هیچی نیست یک دانه عدس در سرش است.الان درکشتی ها خیلی ها آمدند پست های مهم مملکت را گرفتند، در شورای شهر هر جا می بینی 5-6 نفر هستند. برای این که همیشه زدند توی سرشان و رفتند عقب، ولی الان آمدند حقشان را می خواهند. همیشه می گفتند کشتی گیرها لات هستند ولی الان ببینید سرانه فوق لیسانس و دکترای کشتی گیرها مجموعا از همه بیشتر است.
دکتر هم دارید؟
رسول و امیر خادم، مجید خدایی، حسن رنگرز و ... هستند. در همه شهرها هم در شورای شهر هستند. هر سال هم بدتر می شود برای خیلی ها هم سنگین می شود که این اتفاق می افتد. قبلا فوتبالیست ها این طرف آن طرف بودند. یک زمانی گزارشگرها هم ما را نمی شناختند. یک بار وسط یک برنامه پخش زنده نزدیک بود استودیو را ترک کنم با خیابانی دعوایم شده بود چون من را نمی شناخت و می گفت معرفی کن، می گفتم برو یک ذره مطالعه ات را زیاد کن! بعد با هم رفیق شدیم. زورم آمده بود مگر چند تا قهرمان المپیک داریم من قهرمان المپیک بودم و او من را نمی شناخت.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.