گفتگویی با دختری که 17 سال کنار پاشایی بود
رأی دهید
رابطه و آشنایی ما برمی گردد به 17 سال قبل، یعنی دوستی مرتضی پاشایی با برادرم. اما همکاری و آشنایی نزدیک تر حدود 5 سال است که بین ما به وجود آمده. به خاطر می آوردم روزی برادرم در منزل جشن تولد گرفته بود، گفت یکی از دوستانم را هم دعوت کرده ام که صدای بسیار زیبایی دارد. آن دوست مرتضی پاشایی بود؛ او به خانه ما آمد و به افتخار برادرم ترانه ای با ساز خواند و اجرا کرد و همه مهمان ها با هیجان او را تشویق کردند و از اجرای زیبایش لذت بردند.
همانجا به او گفتم که من مطمئنم شما به جاهای خیلی خوبی می رسید. از آن شب به بعد مرتضی پاشایی را ندیدم تا چند سال بعد که قطعه «یکی هست» را منتشر کرد و من برای تبریک به ایشان پیامی دادم «که یادتان هست که گفتم موفق می شوید؟» همان موقع بعد از کمی گفتگو مرتضی به من گفت که این روزها در حال جمع کردن یک گروه و تدارک دیدن کنسرت هستم و می خواهم از شما برای طراحی لباس هایم کمک بگیرم، چون می دانست که من در این زمینه فعالیت می کنم و من پیشنهادش را قبول کردم و همکاری نزدیک ما آغاز شد.
اوایل اجراها زیاد نبود اما مطمئنم بودم که مرتضی ستاره درخشانی خواهد شد. از آنجایی که قبلا ویولن می زدم کمی گوش موسیقی داشتم و حس می کردم که صدای زیبایش مورد توجه قرار می گیرد. برای طراحی لباس کارم را آغاز کردم، می دانستم که علاقه زیادی به یکی از خوانندگان پاپ معروف دنیا دارد، برای همین در کارهایم فاکتورهایی را در نظر می گرفتم که شبیه ستاره مورد علاقه اش باشد. من از مرتضی خواهش کردم که فرم موهایش را تغییر بدهد.
اصلا دلش نمی خواست این کار را انجام دهد و موهایش را کوتاه کند، ولی با اصرار من قبول کرد. تا دو ساعت اول بعد از کوتاهی، خودش از دیدن چهره اش در آیینه شوکه شده بود، اما بعد به این نتیجه رسید که ای کاش زودتر این کار را می کردم. به خصوص وقتی واکنش دیگران را می دید که همه تایید می کردند و می گفتند چقدر با موی کوتاه زیباتر شدی. زمان گذشت و این همکاری ادامه داشت.
گاهی مرتضی معده درد شدید می گرفت و همین امر باعث شد که تصمیم بگیرد سراغ دکتری برود و آزمایش و عکسی تهیه کند. تا آن روز کذایی که معده درد شدیدی گرفت. این بار خیلی بدتر از دفعات قبل بود و به اصرار دوستان و خانواده اش برای آزمایش و ویزیت پیش دکتر رفت و متوجه شدند که توموری در معده اوست. باز هم قضیه خیلی جدی به نظر نیامد و در تاریخ 18 آبان 92 در بیمارستان نیکان جراحی کوچکی انجام داد و به خانه آمد. بعد از چند روز جواب آزمایش و نمونه برداری ها آماده شد. یک تیم پزشکی و روانکاو سراغ مرتضی آمدند.
باورمان نمی شد که آنها پیام آور چه خبر تلخی هستند. ابتدا با او صحبت کردند و گفتند که به نظر ما تو خیلی قوی و با اراده هستی و می توانی از پس مشکل جدیدی که پیش رو داری بربیایی. بیماری معده تو پیشرفته تر از آن چیزی است که فکر می کنی و باید مراحل درمانی آغاز شود. مرتضی به آرامی پرسید یعنی سرطان؟ و دکتر گفت سرطانِ سرطان که نه، ولی خب، تقریبا بله سرطان! شاید اسم سرطان خیزلی سنگین و هولناک است اما تو با اراده می توانی به آن غلبه کنی.
چند لحظه سکوت اتاق را فرا گرفت. من و مادر مرتضی کنارش بودیم. او اتاق را ترک کرد و لحظاتی با خودش خلوت کرد. رفتیم تا ببینیم در چه شرایطی است. آن لحظه بود که صدای گریه آرامش را شنیدم و بعد از چند دقیقه از اتاق بیرون آمد و فقط یک جمله گفت: «من نمی خواهم بمیرم.»
قرار بر آغاز دوره شیمی درمانی شد و اجراهای مرتضی روز به روز بیشتر و فشرده تر می شد. اما اصلا حاضر نبود لحظه ای موسیقی را کنار بگذارد و می گفت انرژی ای که از مردم و صحنه می گیرم مثل شیمی درمانی به درمانم کمک می کند.
قدر ثانیه هایم را می دانم
مرتضی را از زمانی می شناختم که اصلا شناخته شده نبود، ولی این ویژگی او برای من کاملا شناخته شده و بارز بود. عشق به موسیقی، پشتکار و تواضع، بنابراین حتی سرطان هم نتوانست او را از علاقه اش جدا کند، بلکه این بیماری باعث شد که او سرعت کار و موفقیتش را بالاتر ببرد و از همه لحظاتش استفاده مفید بکند، خودش می گفت من قدر تک تک ثانیه هایم را می دانم و می دانم که این لحظات ارزشمند است.
مرتضی قبل و بعد از شهرت
مرتضی هیچ فرقی با قبل نکرد، حتی آن دوره ای که معروف نبود همین قدر متواضع و فروتن بود. حس می کردم درست شبیه همین مثال است که درخت هر چه پر بار تر افتاده تر و سر به زیر تر. به جرات می گویم افتاده ترین آدمی که در زندگی دیدم مرتضی پاشایی بود. دلم نمی آید فعل بود را به کار ببرم.
پس می گویم مهربان ترین و افتاده ترین آدم زندگی من مرتضی پاشایی است. با همه مهربان بود و اصلا اهل غیبت و کینه ورزی و دروغ گفتن نبود. همه دوستان نزدیکش می دانند که تا چه حد شوخ طبع و پر انرژی بود، دل هیچ کس را نمی شکست حتی کسانی که اصلا از نظر راه و روش و شیوه و تفکر زندگی با او همخوانی و همفکری نداشتند.
با آنها هم به روش خودشان برخورد می کرد و به این تفاوت عقیده و سلیقه احترام می گذاشت. حس می کنم او با همه فرق داشت.
روند کاری او بعد از سرطان و تغییر رفتارش
به نظرم مراقب بود تا مبادا کسی را برنجاند، البته قبلا هم هرگز این کار را نمی کرد، اما مراقبتش بیشتر شده بود. همیشه می گفت من اصلا به مرگ فکر نمی کنم. تا لحظات آخر به برنامه اجراهایش فکر می کرد. اول از همه ملودی ها را از پشت تلفن برایم می گذاشت و گوش می دادم و به نظر افراد نزدیک زندگی اش توجه می کرد و اهمیت می داد.
تغیر استایل و کلاه و...
همیشه به ست بودن لباس هایش توجه می کردم، چون ظاهر برایش بسیار مهم بود. این به این معنی است که او آراستگی را دوست داشت و همانطور که گفتم از طرح لباس های مایکل جکسون هم ایده می گرفتم و به نظرم می آمد که باید فرم لباس هایش با لقبش همخوانی داشته باشد. مرتضی لایق و شایسته واژه امپراتور است.
تغییر استایل بعد از بیماری
چون برایش ظاهر بسیار مهم بود، وقتی که موهایش را به خاطر شیمی درمانی از دست داد، گفت که می خواهم کلاه سرم کنم. پس کلاه باید به بقیه لباس هایش می آمد و همین امر باعث شد تا یک تغییر اساسی در تهیه و طراحی لباس ها به وجود بیاید. همین جا باید بگویم مرتضی که تا این حد ظاهرش را آراسته می کرد و دلش نمی خواست مردم او را با چهره پریشان و بیمار ببینند و حتی وقتی پرستارها به اتاقش می آمدند عینکش را می زد، حال یک فرد بی معرفت و از خدا بی خبر می آید و در آن حال دلخراش از مرتضی فیلم و عکس می گیرد. من آن فیلم را ندیده ام و هرگز نمی بخشیم کسی را که چنین بی رحمی ای در حق مرتضی کرد...
احساس کلاه و عینک
مدام سوال می کرد بچه ها ظاهرم بد نیست، همه ما می گفتیم نه، با موی کوتاه و کت آبی خیلی هم خوش تیپ هستی، آن زمان شایعه سرطان او بسیار پیچیده بود و مرتضی خودش دوست نداشت کسی علت تغییر استایل و نام بیماری را بداند. ناراحت می شد و غصه می خورد و حتی به خود شما گفت با یک گفتگو مطلبی بنویس که در آن اشاره ای به کلمه سرطان نشود، اما هوادارانم بدانند که من بیماری پیشرفته معده دارم و قاعدتا تحت درمانم.
چون این شایعه ها انرژی من را می گیرد، وقتی که از خواب بیدار می شوم و مادرم یا دوستی با صدای لرزان به من زنگ می زند و تا گوشی را برمی دارم با گریه می پرسد مرتضی زنده ای؟ هم خودم شوکه می شوم و هم عزیزانم آسیب می بینند، اما وقتی که این شایعات بیشتر شد دیگر به آنها اهمیت نداد و با انرژی بیشتر کارش را ادامه داد. این اواخر با خنده می گفت آنقدر شایعه مرگ مرا منتشر کرده اند که اگر این بار واقعا بمیرم یک نفر هم برای خاکسپاری من نمی آید و همه می گویند باز هم شایعه است.
علایق مرتضی
اول موسیقی، موسیقی، موسیقی و بعد همیشه می گفت من عاشق غذا خوردن هستم، البته این اواخر از خوردن هر غذایی محروم شد، غذای خانگی را به شدت دوست داشت، اما رزوهای آخر ناچار بود که از طریق سرم و دارو نیازهای بدنش را تامین کند.
به دنبال معجزه
نه فقط می دانست بیماری سخت است، به پیمان عیسی زاده سرپرست گروه و دوستش اعتماد کامل داشت و تمام مدارکش را به او سپرد تا با دو سه تیم پزشکی در مورد بیماری و مراحل درمان صحبت کنند. پیمان با کشورهای مختلف و تیم های پزشکی زیادی مشورت کرد و همه و همه همین نظر را داشتند؛ سرطان، شیمی درمانی، زمان محدود، معجزه. مرتضی به تیم پزشکی اش اعتماد کامل داشت اما این را می گفت که اگر کسی بیاید بگوید با هر مبلغی و در هر کجای دنیا امکان درمان تو وجود دارد، لحظه ای تامل نمی کنم و همه دارایی ام را می دهم تا این بیماری از بین برود و درمان شود.
محبوب ترین ترانه مرتضی
روز برفی؛ بعد از اینکه در بیمارستان نیکان جراحی شد و بعد از اینکه قرار شد از بیمارستان به خانه بیاید، همه دوستان به خانه اش رفتیم برای استقبال؛ آنجا روی کامپیوتر روز برفی را که خودش خوانده بود، برای اولین بار پخش کرد. وقتی از پشت کامپیوتر بلند شد، تقریبا هیچ کس در اتاق نبود، همه یکی یکی با گریه از اتاق بیرون رفتند اما خودش حتی قطره ای اشک نریخت. غم عجیبی در آن کار موج می زد، هیچ کس جرات نداشت حتی کلمه ای در مورد این بیماری لعنتی حرفی بزند. حال آن غم ترانه روز برفی در وجود همه ما ریشه کرده.
خاکسپاری مرتضی
یکشنبه ساعت 7:30 شب مراسم خاکسچاری انجام شد، شنیدم که می گفتند مرتضی روز شنبه به خاک سپرده شده و مراسم یکشنبه نمادین بوده! هرگز این واقعیت ندارد.
همانطور که می دانید شنبه مرتضی را از بیمارستان بهمن برای شست و شو به بهشت زهرا بردند تا روز یکشنبه جمعیت بدرقه کنندگان مرتضی بعد از تالار وحدت بدون معطلی به قطعه هنرمندان بیایند.
اما واقعا این جمعیت و این استقبال با شکوه قابل پیش بینی نبود و یکشنبه ظهر این اتفاق نیفتاد، چراکه حتی آمبولانس حاوی مرتضی نتوانست خودش را به در ورودی قطعه هنرمندان برساند و با آن وضعیت نمی شد که مراسم انجام شود، بنابراین دوباره پیکرش را به سردخانه برگرداندند و قرار بر این شد که خاکسپاری تا قبل از اذان انجام شود، اما هر چقدر صبر کردند بهشت زهرا خلوت نشد، بنابراین تا ساعت هفت و نیم شب صبر کردیم.
مادر مرتضی هرگز راضی نبودند که خاکسپاری فرزندشان انجام شود اما اطرافیان این مادر داغدیده را متقاعد کردند و به یادش آوردند که در دین اسلام هم این اتفاق قبلا افتاده و ایشان قبول کردند و ساعت هفت و نیم شب یک شب پاییزی تلخ با او وداعی ابدی کردیم و در تاریکی شب مرتضی پاشایی برای همیشه ترکمان کرد. جا دارد که تشکر ویژه ای کنم از علی لهراسبی که یک سال زندگی مرتضی را بعد از تشخیص سرطان مدیون او هستیم، مرتضی را از این دکتر به آن دکتر می برد و ما توانستیم فرصت بیشتری برای بودن در کنار این موجود آسمانی و دوست داشتنی داشته باشیم.
juvel - اسلو - نروژ
میشه دیگه تموم کنین مرگه مرتضی پاشا ایرو ، چرا اینقدر کش میدید ، مرگ برای همست ،، که چی نباید میمرد ؟؟؟
شنبه 1 آذر 1393 - 17:16
سگال توماك - دوبی - امارات متحده عربی
خدا به شما صبر و قدرت بدهد که بتوانید خود را بازیابید.
شنبه 1 آذر 1393 - 17:17
persik - کیف - اکراین
چرا ما ایرانیها گند یک چیزی رو در نیاریم ول کنش نیستیم؟بابا خدا رحمتش کنه،رفت چهلمشو سالشم اومد بسه دیگه۰
شنبه 1 آذر 1393 - 18:33
غربت سرد - بروکسل - بلژیک
بخدا من درعجبم از این مردمی که داریم!اونجا که نباید،همچین مایه ای میذارن که بیا و ببین ( اصلاح کنم که جاییکه براشون خطری نداشته باشه و به قروفرشون برسن و کسی بهشون بالاچشمت ابرو نگه)، اما اونجا که پای حق و حقوقشونه و موضوع از اهمیت قابل قیاس با یه تشیع جنازه نیست، مثل موش سوراخ موش رو روی هو میزنن..اگه ما عقل داشتیم که الان آواره اینجا اونجا نبودیم.پشت گود لنگش کنم نیستم که توی اوجش بودم و مجبور به کنارکشیدن شدم.
شنبه 1 آذر 1393 - 19:18
adamat - خارکف - اکراین
... و اینگونه است که در ایران، تعداد امامزادهها و روح بت پرستی، روزبروز افزایش مییابد./ آیا تا بحال حتا برای یکبار هم که شده، حتا در اینترنت جستجو کرده ایم که آرامگاه *ادیسون* کجاست؟. ادیسونی که فقط لامپ را اختراع نکرد، بلکه *پلههای برقی، گرامافون، میکروفون و ...* همه از اختراعات اوست. ادیسون در طول زندگی، ۲۵۰۰ اختراع را در امریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان با نام خود به ثبت رساند. ... بله، افرادی چون ادیسون، گراهام بل، ابوعلی سینا، ونجلیس (آهنگساز بی نظیر اهل یونان)، حافظ شیرین سخن، بیل گیتس (مخترع ویندوز) و ...، در اصل هر کدام فرشته های زمان خود و همه ی دورانها بشمار میآیند. / همین هفته ی پیش در این سایت، برخی چنان مرتضی مرتضی گفتند و نوشتند، که انسان خیال میکند فامیل نزدیک آن مرحوم (که صد البته روحش شاد) هستند. سلامت باشید.
شنبه 1 آذر 1393 - 19:29
آریان هامبورگ - هامبورگ - آلمان
نکنه حالا تصمیم به بزرگ و معروف کردن این خانم با اون لب و دهن وحشتناکش گرفتید. بسه دیگه، اینقدر مرگ پاشایی و حواشی آن را کش ندید، تمامش کنید خواهش میکنم.
شنبه 1 آذر 1393 - 19:35
sarap - ونکوور - کانادا
حالا این اومده داره از آب گل آلود ماهی میگیره. شاید خودش اگه زنده بود راضی نبود این مسایل شخصیش رو یکی بیاد جار بزنه. زنک فرصت طلب
شنبه 1 آذر 1393 - 20:19
daei reza - منچستر - انگلستان
آخه چرا آنقدر شعرو ور میگین بابا،یعنی این خانم با اون مرحوم از سنّ ۱۳ سالگی باهم عروسک بازی میکردن.
شنبه 1 آذر 1393 - 20:52
arkadash - نیکوزیا - قبرس
از مسئولین سایت خواهش می کنم لطفا دیگه خبری از ایشون نذارند...خبرهای مرگ الویس پریسلی هم اینقدر طول نکشید
شنبه 1 آذر 1393 - 22:29
romina20 - آمستردام - هلند
من با اینکه نمیشناختمش ولی از مرگش ناراحت شدم تا ۳ روز خیلی عصبی بودم ولی به نظرم دیگه شما هم خیلی دارید مطلبو به قول خامنهای کشش میدید
شنبه 1 آذر 1393 - 23:28
paksan - آمریکا - آمریکا
تقریبا نود درصد مطلب تکراری بود و همه می دونستند این چیزا رو ولی حالا چرا این خانوم یک دفعه میشه مرحم اسرار خودش جای تعجب داره؟ یا اون دوتا دوست ریشوش که تمام ویدئو ها و عکسهارو تبدیل کردن به مراسم مشهور کردن خودشون به نظر میرسه این خانوم هم میخواد از غافله عقب نیافته و دنبال گرفتن ماهی خودشه و اصلاً مزخرف بود حرفاش که 17 ساله فلانی رو میشناسم و از ... دوست دخترش هم بوده باشه با این بابا و خانواده ای که من می بینم صددرصد زنش می دادند ولی مشخصه فقط داره خودش رو مطرح میکنه که کارش چیه و ...
یکشنبه 2 آذر 1393 - 02:40
paksan - آمریکا - آمریکا
دیگه حالمون داره از این پاشایی بهم میخوره بابا 4 تا آهنگ بیشتر نخونده و ملت فقط از روی ترحم لایک میکنند و خداسرشاهده از هرکی می پرسی چقدر میشناسیش نود درصد بیشتر از دو سه ماه نیست پاشایی رو میشانسند ولی بخاطر سرطانش دلرحمی میکنند و بس ...
یکشنبه 2 آذر 1393 - 02:44
shaboruz - پاریس - فرانسه
چقدر از این کامنت ها دلم گرفت پاشایی با درد طاقت فرسا که شاید هیچ کدوم از ما تحمل یک لحظه اش رو نداشته باشیم رو صحنه میومد و طرفداراشو خوشحال میکرد بدون اینکه خم به ابروش بیاره چند نفر از ما....این کارو داریم ؟!
یکشنبه 2 آذر 1393 - 06:34
arman93 - یزد - ایران
غربت سرد - بروکسل - بلژیک - چیه شماها چتونه به زور می خوان خواسته خودتون رو به ملت غالب کنید خوب بابا ملت راضی اند به شماها چه ربطی داره کی می خوان خودشون رو نشون بدن زورکی می خوان ناراضی نشونشون بدین یا وکیل وصی ملتید مگه ؟ اون یه ذره جاهایی هم که ناراضی اند با صلح و آرامش یواش یواش مملکت رو خود مردم اصلاح می کنند و به حقشون می رسند شما و امثال کسانی مثل شماها هم که ناراضی تشریف دارید بارتون رو بستید و رفتین تو شهر رویاهاتون و حال مورد علاقه تونو می کنید پس دیگه به شماها چه ارتباطی داره که ملت اینجا چی می خورند چی می پوشند کی می خوان بیان تو خیابون کی عزا بگیرند کی جشن بگیرند کی بخندند و کی گریه کنند بکشین بیرون از این مردم بابا دیگه
یکشنبه 2 آذر 1393 - 07:21
جنگنده - تهران - ایران
ملت جوگیر ایران، لیاقت دموکراسی ندارند هیچ، فقط یک دیکتاتور، آدمشون میکنه.
یکشنبه 2 آذر 1393 - 07:10
agha_ehsan - تهران - ایران
البته مرتضی جون گیر داده به خواهر رفیق صمیمیش و همکاری رو هم بهونه کرده تا بهم نزدیک بشن تا باهاش دوست بشه .
یکشنبه 2 آذر 1393 - 08:26
kimiaa - تهران - ایران
خب این خانمم باید معروف بشه دیگه!و تا تنور داغه نون رو بچسبونه!
یکشنبه 2 آذر 1393 - 08:53
kimiaa - تهران - ایران
غربت سرد - بروکسل - بلژیک . ضمن اینکه موافقم با حرفتون ولی فراموش نکنید مردم خیلی هم ترسو نیستند و در وقایع 88 موش توی سوراخ نبودند
یکشنبه 2 آذر 1393 - 08:54
agha_ehsan - تهران - ایران
در واقع مرتضی مخ خواهر رفیقشو زده ! این نامردی نیست ؟!
یکشنبه 2 آذر 1393 - 12:08
*پسر شجاع* - تهران - ایران
واقعا من موندم یه عده چرا اینقدر خودشون رو عقل کل میدونن..حالا بری تهش می بینی خودشون کلی تو زندگی علافن اونوقت از مردم ایراد میگیرن..
یکشنبه 2 آذر 1393 - 12:31
shivaa - تهران - ایران
جنگنده - تهران - ایران . عزیز من تاریخ ایران رو بخون همش ایران دیکتاتور داشته و هنوزم ملت ادم نشده!
یکشنبه 2 آذر 1393 - 15:41
اردشیر یکم - خوزستان - ایران
دلم برای این مسلمونا میسوزه........اوون امام رضا این مرتضی رو شفا نداد؟ حسین چطور؟ اصلا شاید خیلی گناه کرده!...مامانه رو با داستانهای صدر اسلام آروم کردن؟ مامانه میمیره بدون اینکه بدونه هیچ مکتوبی از 300 سال اول اسلام در دست نیست ولی از 2500 سال پیش ایران نوشته با اصالت کامل وجود داره!...این مسلمونا در نادانی عمیقی غوطه ورند
دوشنبه 3 آذر 1393 - 00:23
سرسره - اهواز - ایران
هرکس خسته شده از مطالب منسوب به پاشایی نخونه دیگه چرا اینقدر توپ وتشر میزنید ؟ به شما چه مربوط شاید یک عده بخوان درباره خواننده محبوبشون بیشتر بدونند-این افراد ارتباط نزدیکتری با مردم دارند وبخاطر هنرشون پیش اکثر مردم وخصوصا جوانان طرفدار شناخته شده ترهستند برای همین مردم سنگ تمام میذارن به خصوص که این جوان با بیماری وحشتناک وخیلی زودهنگام از این دنیا رفت
دوشنبه 3 آذر 1393 - 04:13
raha1984 - هامبورگ - المان
ابرانی بودن خلاصه میشه در تفریط و افراط !!!!
دوشنبه 3 آذر 1393 - 09:42
جنگنده - تهران - ایران
سرسره - اهواز - ایران......................... پس بهتر است این نسخه ای که برای دیگران میپیچی، اول برای خودت بپیچی و خودت کامنت افرادی که مخالفه اخبار زرد و تفکرات پریشانت هستند را نخوانی و راجب آنها اظهار نظر نکنی. تو که برای گفته خودت ارزش قائل نیستی چطوری دیگران را توصیه به آن کار میکنی.
دوشنبه 3 آذر 1393 - 10:54
raha1984 - هامبورگ - المان
مشکل اینه که توی ایران امار بیکاری خیلی بالاست و درصد جونهای چیپ و بی کلاس یا همون جواد زیاده !! چند وقت پیش توی فیس بوک یک شب جمعه یک خواننده چند کلمه ای به یاد پدرش نوشته بود و عکسی هم از خودش در کنار مزار پدرش در بهشت زهرا !! شاید باور نکنید بعد از این پست صدها دختر و پسر بیکار موبایل بدست در کنار مزار پدر این اقا با چهره های غمگین و افسرده فیلم و عکس گرفتند و فرستادنند!!! یعنی یک انسان چقدر میتونه بیکار باشه واقعا ؟؟!
سه شنبه 4 آذر 1393 - 08:56
فراوانی - قطر - قطر
دلخوش نباشید به این مقدار ما همه شما را داغدار میکنیم ولاکن اسلامی
پنجشنبه 6 آذر 1393 - 10:17