سکانس پایانی 8 زندگی : گفت و گو با بازماندگان قربانیان حادثه اتوبوس مرگ
قربانیان حادثه
«هیچکس پاسخگو نیست!»، «مقصران را نمیبخشیم»، «زندگیمان نابود شد» و... اظهارات مشابهی است که خانواده قربانیان حادثه اتوبوس مرگ با صدای لرزان و چشمهایی گریان میگویند.همه این داغدیدهها از برخورد مسئولان شهری گلهدارند، از سردرگمیها در روز نخست حادثه میگویند و انتظار رسیدگی و برخورد با مقصران حادثه را دارند.
روز دوشنبه هشتم اردیبهشت ماه بود که اتوبوس شرکت واحد در ورودی بزرگراه آزادگان به حکیم شرق واژگون شد و هشت زن و مرد در این حادثه به کام مرگ فرو رفتند.
پرونده حادثه در دادسرای راهور
پس از گذشت چندین روز از واژگونی اتوبوس شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در بزرگراه آزادگان، رسیدگی به تخلفات شرکت بخش خصوصی در کمیسیون ماده 20 صورت گرفت. اواخر هفته گذشته این کمیسیون با حضور نمایندگانی از راهنمایی و رانندگی تهران، شرکتهای بخش خصوصی حمل بار و مسافران و شهرداری تهران برگزار شد و در آن همه زوایای این ماجرا تحت بررسی و واکاویهای فنی قرار گرفت. در این جلسه چند ساعته کارشناسان در تحقیقاتی که انجام داده بودند به این نتیجه رسیدند اتوبوسهایی که بیشترشان در بخش خصوصی مشغول به فعالیت هستند و توسط شرکت واحد اتوبوسرانی در اختیار شرکتهای حمل و نقل خصوصی قرار گرفتهاند دارای استانداردهای لازم نبودهاند و از سویی راننده نیز با سرعت بالا و ناتوانی در مهار اتوبوس به عنوان مقصران حادثه واژگونی کشته و زخمی شدن 32 تن از مسافران شناخته شدند. در این جلسه بررسیهای میدانی کارشناسان راهنمایی و رانندگی نشان داد نامناسب بودن شیشهها و صندلیهای پلاستیکی اتوبوس منجر به افزایش کشته و زخمیها شده است و بدین ترتیب رسیدگی به این پرونده در شاخه دیگری از تحقیقات در اختیار بازپرس سوم دادسرای راهور تهران قرار گرفت. با توجه به حضور مدیرعامل شرکت راهبرسبز پایتخت که اتوبوس واژگون شده نیز در اختیار این شرکت قرار داشت وی نتوانست پاسخ قانعکنندهای درباره حادثه واژگونی ارائه دهد و بدین ترتیب شرکت راهبر سبز پایتخت مقصر شناخته شد و مجوز آن برای همیشه باطل شد و حق هیچگونه فعالیتی به آن شرکت داده نشد. بررسیهای خبرنگار شوک نشان داد با توجه به ضعف در ایمنی و ساختار اتوبوسهای اسکانیا که در بعضی خطوط شهری به کارگیری میشوند پلیس راهنمایی و رانندگی قصد اعلام جرم علیه نماینده سازنده این اتوبوس در دادسرای راهور تهران را دارد و در حال حاضر نیز رسیدگی به این پرونده در دستور کار بازپرس سوم قرار دارد. رسیدگی به تخلفات شهرداری و شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه به خاطر خرید و به کارگیری اتوبوسهای ناایمن و کشته و زخمی شدن 32 مسافر در اتوبان آزادگان صبح روز یکشنبه به صورت غیرعلنی در مجمع شورای اسلامی شهر تهران انجام خواهد گرفت.
ادامه از صفحه 11- ماجرای اتوبوس مرگ اظهار نظرها و واکنشهای متفاوتی را از سوی مسئولان شهری در پی داشت و سئوالات زیادی در اذهان ایجاد کرد. خانوادههای قربانیان چه میگویند؟! آیا میشود تنها با فرستادن دسته گل یا بنرهای تسلیت جای خالی شش زن و دو مرد که چشم انتظارهای بزرگ و کوچکی درخانههایشان داشتند را پر کنند؟ همه میگویند خواستار مجازات مقصران حادثه هستند و کوتاه نمیآیند:
مادر سایان کوچولو
«نیره زینتیشعاع» 27 ساله دانشجوی کارشناسی ادبیات یکی از قربانیان حادثه اتوبوس شرکت واحد بود و برای این که به بیمارستانی در تهران برود و آزمایش هایی انجام دهد خانهاش را ترک کرده است. «حسین زبرجدی» که از سال 84 همراه و کنار همسرش بود حالا درغم دوریاش به عزا نشسته و با دختر هفت سالهاش بهنام «سایان» تنها با خاطرات همسرش زندگی میکند. مرد سیاهپوش به شوک گفت: قرار بود همسرم برای انجام یکسری آزمایش ها به بیمارستان بقیةالله برود، همیشه همسرم با خودروی شخصی یا آژانس رفت و آمد میکرد اما این بار با توجه به مسیر از اتوبوس استفاده کرد که این اتفاق هولناک افتاد. وی گفت: ساعت هشت صبح همسرم از خانه خارج شد و ساعت 10 با او تماس گرفتم تا از حالش با خبر شوم ولی پاسخی نشنیدم، گمان کردم در بیمارستان است و نمیتواند پاسخ دهد اما وقتی متوجه شدم ظهر دنبال دخترم نرفته است ترس همه وجودم را گرفت چون در این همه سال امکان نداشت همسرم از من و دخترم بیاطلاع باشد و خبری از خودش به ما ندهد. این امر بیسابقه بود و چندین بار دیگر هم با وی تماس گرفتم اما خبری شد. ساعت 5/4 بعد از ظهر مادرزنم تماس گرفت و دلنگران نیره بود. وقتی فهمید اطلاعی نداریم گفت یک اتوبوس در محلهمان تصادف کردهاست و چندین تلفات داده خیلی ترسیدیم. سریعاً با شرکت واحد اتوبوسرانی تماس گرفتیم و متوجه حادثه شدیم. این مرد عزادار با صدایی لرزان ادامه داد: به کلانتری141 گلستان رفتم تا خبری ازحال نیره بگیرم اما گفتند باید به پزشکی قانونی برویم. در آن روز هیچکس پاسخگوی ما نبود تا این که یک روز بعد از حادثه 9 اردیبهشت ماه همسرم را در پزشکیقانونی شناسایی کردیم. مادربزرگ سایان کوچولو با چشمانی گریان به نوهاش نگاه کرد و گفت: سایان وقتی از مدرسه آمد و متوجه شد مادرش دیگر نیست حال و روز بدی داشت. دائم سراغ مادرش را میگرفت و ما نمیدانستیم چهکنیم، حالا که پنج روز از این حادثه گذشته سایان و پدرش تحت نظر روانشناس هستند تا بتوانند با این غم بزرگ کنار بیایند. نیره عروس کوچک خانوادهام بود، او خیلی مهربان بود و حالا دیگر در جمع ما نیست. حسین زبرجدی گفت: همسرم علاقه خاصی به شعر و ادبیات و نویسندگی داشت، او خیلی باهوش بود و با تشویق ما به دانشگاه وارد شد اما حالا دیگر در بین ما نیست و این مصیبت بزرگ را باید چه کسی پاسخ دهد؟! در مراسم ختم شهرداری منطقه 22 افرادی از سوی آقای قالیباف مراجعه کردند و با آوردن یک بنر تسلیت و گل اظهار همدردی کردند اما آیا آنها جواب سؤال ما را دادند که علت اصلی این حادثه چه بود؟ متأسفانه هیچکس مسئول کارهایش نیست حتماً باید باز هم خانوادههای بیشتری داغدار شوند. این مرد غمگین گفت: در همه کشورها حادثه رخ میدهد مثلاً حادثه غرق شدن کشتی درکره جنوبی هم، همه را متأثر کرد اما پاسخگوی سؤالات ما نیستند و این جای تأسف دارد. فقط یک ساعت بیایند و جواب مرا و دختر هفت سالهام را بدهند. این نخستین اتفاق نبود و آخرین هم نیست، تا جایی که ما اطلاع داریم راننده با وثیقه یک میلیاردی آزاد است. وی در خصوص هزینههای مراسم ختم گفت: از طرف شهرداری یک قبر در بهشتزهرا به همسرم دادند اما در ازای آن شهرداری یک تعهد از من گرفت که هر موقع اراده کردند باید دو میلیون تومان پرداخت کنم. هرچند که اگر میلیونها میلیون هزینه هم پرداخت شود دیگر همسرم پیش ما باز نمیگردد. دخترک نگاهی به عکس مادرش میاندازد، بغض میکند و همراه مادر بزرگش به اتاق خالی وی پناه میبرد.
پدر سیاهپوش
«سمیه لشکری» 31 ساله کارشناس حسابداری و کارمند پذیرش آگهیهای روزنامه همشهری یکی دیگر از قربانیان حادثه بود که سرنوشت غمانگیزی داشت:
پدر و مادر سمیه سیاهپوش و گریانند و خواهرانش بیتابی میکنند. رهام کوچولو 5 سال بیشتر ندارد که دیگر آغوش گرم مادرش را نخواهد دید. پدر سمیه بازنشسته ارتش با چهرهای برافروخته دستش را روی پیشانیاش میگذارد تا آرام بگیرد، نمیتواند باور کند دخترش را دیگر نخواهد ید. پدر دلشکسته گفت: دخترم مدتی میشد در خانه ما مهمان بود، روز دوشنبه قرار بود به محل کارش واقع در جنتآباد برود اما هرگز به آنجا نرسید. ساعت 12 ظهر بود که مادرش تماس گرفت و گفت از محل کار سمیه زنگ زدهاند و گفتهاند هنوز سرکار نرسیده است. خیلی تعجب کردیم چون سمیه قرار بود به محل کارش برود و برنامه خاصی نداشت، همان موقع ترس و دلهره به جانمان افتاد. سریعاً با 110 تماس گرفتیم و آنها آمار تصادفیها را اعلام کردند. متوجه این حادثه شدیم آنها گفتند دخترم به بیمارستان فیاضبخش منتقل شده، زود با مادرش راهی بیمارستان شدیم و امیدوار بودیم زنده باشد اما...
مرد موسپید نم اشکش را پاک کرده و با بغض فرو خورده گفت: در همان روز تشکیل پرونده دادیم و شکایت کردیم اما از مطالبی که شنیده بودیم نوشتیم چون ما در حادثه حضور نداشتیم. به کلانتری 141 شهرک راهآهن رفتیم و تا حالا که شش روز میگذرد هنوز نتوانستیم کارهای قانونی را انجام دهیم، اما حتماً پیگیر میشوم تا مقصر را به سزای اعمالش برسانم؛ دخترم همیشه با این خط به محل کارش میرفت و این حادثه تلخ دخترم را از ما گرفت.
پدر سیاهپوش گفت: به ما میگویند این اتوبوس با GPS کنترل میشد و بیشتر از 50 کیلومتر در ساعت سرعت نداشت اما عقل و منطق حکم میکند این حرف را قبول نکنیم، حتی اگر قبول کنیم این سرعت برای پیچیدن بالا است که همین سرعت بالا و کنترل نداشتن باعث چپ شدن اتوبوس شد. من نمیتوانم از این حادثه به راحتی بگذرم، باید به مقصران بگویم که چه بلایی سر من، خانوادهام و نوه کوچکم آوردند؟ چه کسی میخواهد جای خالی دخترم را برای ما و پسرش پر کند؟!
پدر بازنشسته ادامه داد: درست است که این یک حادثه بود و تقدیر الهی، اما میتوان جلوی یکسری از حوادث را گرفت و از حادثه پیشگیری کرد. مثل این است که چاه و راه جلوی شما باشد و بدانی اگر بروی در چاه میافتی اما باز هم این مسیر را طی کنی و وقتی حادثهای رخ داد بگویی تقدیر الهی بود. ما نمیتوانیم خودمان را با این صحبتها گول بزنیم و بهراحتی از کنار آن بگذریم.
دو کودک چشمبهراه
«فاطمه یوسفینسب» 32 ساله که 12 سال در حوزه معاونت پژوهشی انستیتو تحقیقات تغذیه و صنایع غذایی کشور – دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی شهید بهشتی- فعالیت میکرد، از دیگر قربانیان حادثه اتوبوس شرکت واحد بود. فاطمه یوسفینسب مادر دو فرزند پنج ساله و 15 ماهه بود اما حالا آنها نمیدانند باید با نبود مادر چه کنند. «ایلیا» پسر پنج ساله گفت: بابا مامان کجاست؟ کی میاد؟! پدر آهی میکشد و سعی میکند با زبان کودکانه به او بگوید مادر نیست. دخترک 15 ماهه تلفن همراه را روی گوشش میگذارد تا صدای مادرش را از آن سوی خط بشنود و بگوید دارم میام عزیزم! تا وی آرام گیرد، اما هیچ صدایی به گوش «یسنا» نمیرسد و بیتابی میکند. «کاظم یوسفینسب» حال خوشی ندارد، سعی میکند مسلط باشد تا بتواند به سؤالات پاسخ دهد. او گفت: وقتی سال 83 با دختر عمویم ازدواج کردم قرار شد هیچوقت همدیگر را تنها نگذاریم اما حالا من ماندم و دو یادگاریاش. همسر سیاهپوش پس از مکثی کوتاه گفت: این اتفاق با سهلانگاری یک راننده رخ داده است. من هم یک راننده هستم و چندین سال با خاور کار میکنم و میدانم رانندگی و بیاحتیاطی و یک حادثه یعنی چه؟! بارها حوادث تلخ و تکان دهنده را در جادهها مشاهده میکردم و شاید گاهی بهراحتی از کنار آن میگذشتم چون هرگز فکر نمیکردم این اتفاق دامنگیر ما هم شود. در این حادثه مطمئن هستم راننده سرعت بالای 50 کیلومتر در ساعت داشته است چرا که من خودم در این شغل فعالیت دارم و همه اصول رانندگی حرفهای را آموزش دیدهام. اگر ما سرعت بالایی داشته باشیم صدای آلارم و زنگ به گوش مسئولان میرسد و آنهاپیغام میدهند سرعت غیر مجاز است و سرعت را کم کنیم اما این راننده اتوبوس هنگام پیچ با سرعت بالا رانندگی میکرد و همان باعث واژگون شدن اتوبوس شده است. این اتوبوس از تجهیزات ایمنی و استاندارد بهرهمند نبوده است چون به راننده اخطار داده نشده و وی همچنان با سرعت در حرکت بوده است. یک راننده خصوصاً وقتی جان 40 تا 50 مسافر در دست اوست باید خیلی احتیاط کند تا دچار حادثه نشود اما بیاحتیاطی یک راننده و نداشتن تجهیزات ایمنی آن وسیله نقلیه باعث شد همه خانوادهها عزادار شوند. فقط دو فرزند من بیمادر نشدند، تا جایی که مطلع هستم چند زن دیگر نیزجانشان را از دست دادهاند که همه مادر بودند و همسر و فرزندانشان درغم دوری آنها مانند من ذرهذره آب میشوند. حالا نمیدانم چگونه فرزندانم را آرام کنم. این مرد از پیچ و خمهای پیدا کردن همسرش در روز حادثه گفت: فاطمه صبح از خانه خارج شد تا به محل کارش برود اما وقتی به آنجا نرسید همکارانش تماس گرفتند تا جویای حال فاطمه شوند، وقتی متوجه شدند ما هم بیخبریم پیگیر شدند و فهمیدند یک اتوبوس واژگون شده و تلفات جانی داشته است. برای یافتن همسرم به چندین بیمارستان،کلانتری و... رفتیم اما هیچکس خبری نداشت. حتی تا پنج بعدازظهر امید داشتم وی زنده باشد و شنیدم همسرم در بیمارستان فیاضبخش تحت عمل جراحی قرار گرفته است، باز هم امید داشتم که بار دیگر او را ببینم اما چنین فردی با مشخصات همسرم وجود نداشتو در آن میان هیچ کس پاسخگوی ما نبود و خودمان بر اساس رابطهها و دوستانی که داشتیم توانستیم همسرم را در پزشکیقانونی کهریزک پیدا کنیم. در آن لحظه دنیا بر سرمان خراب شد، ساعت 10 شب وقتی به کهریزک رسیدیم گفتند بروید صبح بیایید.
بههیچ عنوان برخوردها مناسب نبود، شرایط خیلی بدی داشتیم افراد دیگری هم مانند ما بودند تا بتوانند خبری از عزیزانشان بهدست آورند و...
این مرد داغدار گفت: من هرگز از مقصران نمیگذرم و منتظرم بعد از مراسم با دوستان دیگری که در این حادثه حضور داشتند هماهنگ شویم و برای شکایت پیگیری کنیم چرا که هیچکس پاسخگوی ما نیست و تنها عرض تسلیت و فرستادن یک گل و بنر مارا آرام نمیکند. همه سعی میکنند دیگری را مقصر بشناسند.
مرگ دختر 12 ساله
ملیکا ذخار 12 ساله، در حادثه واژگون شدن خودرو جانش را از دست داد و داغ سنگینی را بر دل مادر و پدرش و برادر بزرگترش گذاشت. مادر ملیکا در مراسم ختم تنها دخترش به عزا نشسته است، مسجد پر از کسانی است که برای همدردی آمدهاند اما هیچکس نمیتواند ملیکا را به خانوادهاش بازگرداند. همه گریه میکنند و اشک میریزند، هیچکس آرام و قرار ندارد و نمیتواند تسلای این غم بزرگ باشد. مادر ملیکا نای ایستادن ندارد، مینشیند و ضجه میزند. خیلی زود دخترش را از دست داد، نمیتواند باور کند. شوکه است و نگاه میکند و میگوید دخترم به کربلا پرکشید، دخترم رفت و ما را تنها گذاشت. عمه ملیکا نیز گفت: ملیکا کلاس ششم بود، برای برگزاری کلاسهای آموزشی کاراته به سمت دهکده المپیک میرفت. صبح از خانه خارج شد تا به کلاسش برسد اما دیگر خبری از او نشد. ساعت 9 صبح با ما تماس گرفتند و گفتند ملیکا هنوز نرسیده است. خیلی ترسیدیم و دلواپس شدیم، به کلانتری 141 شهرک رفتیم و متوجه شدیم تصادفی در آن منطقه رخ داده است اما اسم دخترمان در فهرست مجروحان نبود. چندین بار به بیمارستانهای مختلف و پزشکی قانونی رفتیم اما کسی پاسخ درستی به ما نمیداد و دائم ما را به جاهای مختلف میفرستادند. وقتی به پزشکیقانونی رفتیم اجازه نمیدادند برویم تا مطمئن شویم ملیکا آنجاست یا نه. فقط التماس میکردیم ولی... وقتی ملیکا را دیدیم خودمان باورمان نمیشد ملیکا به این وضع دچار شده باشد. زن جوان اشکهایش را پاک کرده و با صدایی گرفته، گفت: ملیکا به طرز فجیعی آسیب دیده بود حتی صورتش قابل شناسایی نبود و دستانش قطع شده بود بدترین روز زندگیمان بود.
مادر ملیکا گفت: دخترم دو روز در سردخانه بود و ما بیخبر بودیم. در این شهر چرا باید این همه حوادث تلخ و ناگوار رخ دهد.
مگر نباید اتوبوس تجهیزات کامل داشته باشد؟ چرا شیشههای اتوبوس باید آنقدر خرد شود که جان مسافران را به خطر بیندازد و باعث جراحات و مرگشان شود؟! چه کسی پاسخگویما است؟! چرا در کشورهای دیگر وقتی چنین حوادثی رخ میدهد همه پیگیر میشوند اما در کشور ما هیچ کس پاسخگو نیست و حتی علت حادثه و مقصر را مخفی میکنند؟! آیا فقط تسلیت گفتن و فرستادن بنر و گل کافی است؟! مادر ملیکا دیگر توان صحبت کردن ندارد و گوشهای مینشیند و فقط در غم از دست دادن دلبندش گریه میکند و چراهایش بیجواب میماند. همکلاسیهای ملیکا هم نمیتوانند باور کنند دیگر همکلاسیشان نزدشان نیست و نیمکتش در کلاس درس خالی است. نگار دوست ملیکا گفت: خیلی دختر خوبی بود. ملیکا عضو بسیج بود و همیشه دختر موفق و باهوش و زرنگی بود، ما خیلی دوستش داشتیم و حالا رفت و... دخترک گریهاش میگیرد. نازنین ادامه میدهد: وقتی متوجه شدیم در مدرسه همه سیاهپوش شدند مدرسه باز بود اما سراسر غم و ماتم، عکس ملیکا را روی نیمکتش گذاشته بودیم و گل میریختیم. نبودش خیلی سخت و ناراحتکننده است، ملیکا خیلی خانوادهاش را دوست داشت اما حالا نیست که ببیند آنها در نبودش چه میکنند؟! یکی از مادران همکلاسی ملیکا به شوک گفت: وقتی مادر ملیکا گفت دخترم پرکشید و به کربلا رفت ما باور نکردیم، میدانستیم ملیکا قرار است کربلا برود اما نه یکدفعه و به این زودی.
این مادر به دخترش نگاهی محبتآمیز میاندازد و ادامه میدهد: ملیکا از سوی مسجد به کربلا دعوت شده بود، او خیلی دوست داشت کربلا برود و نامش هم در قرعهکشی درآمد اما...
این مادر غمزده ادامه داد: همه میگویند با وسایل نقلیه عمومی رفت و آمد کنید، خودروهای شخصیتان را از خانه بیرون نبرید، هوای پاک و سالم و... اما این هم وسیله نقلیه عمومی. فرزندان ما دیگر میترسند سوار وسایل نقلیه شوند، چرا باید اینگونه باشد؟!
ما یک ساعت در ایستگاه اتوبوس منتظر میمانیم و تازه وقتی بعد از یک ساعت میرسد باید خدا خدا کنیم که سالم از آن بیرون بیاییم؟! بارها دیده و شنیده بودیم که رانندههای این خط سریع و تند رانندگی میکنند و بیتوجه به مسافران هستند، خودمان چندین بار تذکر داده بودیم اما رانندهها بیتوجهی میکنند. با یک دستشان تخمه میشکنند و با دست دیگر با تلفن همراه صحبت میکنند و اتوبوس فقط حرکت میکند بدون هیچ کنترلی؟!
باید مسئولان پاسخگوی همه افراد داغدیده و حادثهدیده باشند. شنیدهایم دو قطع نخاعی هم داشتیم، فقط این خانوادهها مصیبت ندیدند خانوادههای دیگری هم هستند که عزیزانشان را باید در بستر بیماری ببینند و تا آخر عمر عذاب بکشند، این انصاف نیست.
کوچ مادر
«زهرا مظفریان» مادر 60 ساله که برای انجام فیزیوتراپی از خانه خارج شده بود در این حادثه یکی دیگر از قربانیان بود. مرتضی کوکلانی تنها پسر خانواده به شوک گفت: صبح مادرم برای انجام یکسری آزمایش ها و درمان فیزیوتراپی به بیمارستان بقیةالله رفت، من هم کارم زیاد بود و راهی اداره شدم و اطلاعی از مادرم نداشتم. ساعت پنج بعدازظهر خواهرم تماس گرفت و گفت مامان تلفن را جواب نمیدهد. دلشوره پیدا کردم با تلفن تماس گرفتم و پیام دادم اما هیچ جوابی به دستم نرسید. خیلی ترسیدم سریعاً به بیمارستان رفتم و مطلع شدم مادرم آنجا نرفته است. ساعت هشت شب متوجه تصادف شدیم امامطمئن بودیم مادرم در آن نبودهاست چرا که وقتی مأمور 110 آمد یک صورتجلسه تشکیل دادیم و به پایگاه دوم پلیس آگاهی در خیابان زنجان رفتیم تا پیگیر ماجرا شویم. هیچکس پاسخگوی ما نبود، مادرم مجهولالهویه بود. جالب است که وقتی به کلانتری رفتیم اظهار بیاطلاعی کردند و گفتند چنین فردی شناسایی نشده اما بعداز اینکه به پزشکی قانونی رفتیم متوجه شدیم وسایل مادرم در کلانتری است. مأموران نیز تناقضگویی داشتند مثلاً آنها گفتند تلفن همراه مادرتان خاموش بوده است اما وقتی آخرین سیگنال را بررسی کردند متوجه شدند در 20 کیلومتری جاده قم (کهریزک) تلفن همراه روشن بوده و این یعنی آنها تلفن را خودشان خاموش کردهاند و به ما اطلاعی ندادهاند. متأسفانه در کهریزک هم کسی شرایط ما را درک نمیکرد و پاسخ درستی به ما نمیداد. تنها مأموران پایگاه دوم پلیس آگاهی و بعضی دوستان آن هم از روی انسانیت و همدردی کارهایمان را پیگیری کردند تا متوجه شدیم مادرم جزو مسافران اتوبوس شرکت واحد بود و جان باخته است. این پسر گریان گفت: ما از سازنده اتوبوس نیز شکایت داریم و پیگیر ماجرا میشویم، واقعاً عجیب است در بیابان انسانها شاید راحتتر همدیگر را پیدا کنند تا در این شهر و عصر ارتباطات. هیچکس مسئولیت کارهایش را برعهده نمیگیرد و همان موقع وقتی تلفن همراه مادرم را روشن کردم تلفن شارژ داشت، چه کسی آن را خاموش کرده است؟! چرا با اینکه وسایل مادرم در کلانتری بود ولی گفتند مجهولالهویه است؟!
چه کسی باید پاسخگوی این غم بزرگ ما باشد، من و خواهرانم تنها شدیم و امیدواریم مقصران به سزای اعمالشان برسند. ما از خون عزیزانمان نمیگذریم و بسیار متأثر و متأسف هستیم وقتی متوجه خانوادههای دیگر شدیم که آنها هم چه مصیبت بزرگی رامتحمل شدهاند؟!
سفر بیبازگشت پدر
«علی قوامی» 39 ساله از کرج به تهران میآمد تا به محل کارش برود اما در چشم برهم زدنی زندگیاش زیر و رو شد. برادر این مرد جوان با صدایی لرزان به خبرنگار ایران گفت: برادرم هر روز از کرج به چیتگر میآمد و سپس با اتوبوس شریعتی به محل کارش میرفت، اما آن روز برادرم هرگز به آنجا نرسید. ساعت دو بعدازظهر باما تماس گرفتند و گفتند علی هنوز نرسیده و تلفنش را هم جواب نمیدهد. نگران و مضطرب شدیم، هیچکس خبری از علی نداشت وقتی پیگیر ماجرا شدیم فهمیدیم یک اتوبوس واژگون شده و برادرم هم در آن بوده است. ما امید داشتیم که او زنده باشد، تا ساعت یک شب به همه بیمارستانها سر زدیم اما خبری از علی نبود. «محمد ارمیا» پنج ساله بیتابی پدرش را میکرد، همسر برادرم دلنگران بود. هیچکدام مان حال و روز خوشی نداشتیم. 24 ساعت بعد از حادثه متوجه شدیم جسد برادرم به پزشکیقانونی کهریزک منتقل شده است.
متأسفانه بسیاری از خانوادهها مانند ما بودند و جوابی نمیشنیدند، شرایط نابسامانی بود پدر و مادرم کربلا بودند و خبری از پسرشان نداشتند و آنها موقعی رسیدند که یک روز از دفن علی میگذشت. خیلی شرایط سخت و طاقتفرسایی است. ما چهار فرزند بودیم که حدود هشت سال پیش یکی از برادرانم بر اثر بیماری فوت کرد و حالا برادر دیگرم و فقط من ماندم و خواهرم. امیدوارم بتوانیم این مصیبت بزرگ را تحمل کنیم و خانوادهام بتوانند صبور باشند و این غم را برسینهشان تحمل کنند. من نمیدانم چرا جان انسانها هیچ ارزشی ندارد؟! چرا حتماً باید یک اتفاق و مصیبت بزرگ رخ دهد تا سپس مسئولان به تلاطم بیفتند و پیگیر شوند و نوشدارو پس از مرگ سهراب شود؟! مگر چندی پیش درحادثه آتشسوزی جمهوری عدهای بیگناه به خاطر غفلت جانشان را از دست ندادند؟!
اتوبوسی که شیشههایش بهراحتی خرد میشود، چگونه میتواند تردد کند؟! وقتی صندلی این اتوبوسها بهقدری بالاست که بیشتر سطح آن را شیشه گرفته چرا باید در شهر تردد کند. وقتی از بیرون اتوبوسها را نگاه میکنیم متوجه میشویم افرادی که روی صندلی نشستهاند کنارشان بیشتر شیشه است! این به هیچ عنوان درست نیست، باید وسایل نقلیه درون شهری و برون شهری متفاوت باشند؟ باید تجهیزات ایمنی آنها کامل باشد؟ این رانندهها چگونه بهراحتی تردد میکنند؟ چرا جان افراد آنقدر بیارزش است؟ تا کی باید افراد به خطر بیفتند تا دیگر چنین غفلتهایی رخ ندهد.
