روایت علی محمدخانی از فوتبال، عشق، ناصر، لاله و شهلا پس از ۱۱ سال: کاش آن روز لعنتی به مدرسه نمی‌رفتم

پسر بزرگ ناصر محمدخانی کجاست؟ چه می کند؟ کسی که ۱۱سال پیش در یک روز پاییزی وقتی به خانه برگشت، با جسد غرق در خون مادرش روبرو شد. او الان چه می‌کند؟


هفته نامه تماشاگران امروز در آخرین شماره سال ۹۲، سراغ علی محمدخانی رفته است. این گفتگو را می خوانید؛


همه چیز خیلی ساده اتفاق می‌افتد. او برای تمرین به باشگاهی در فرشته رفته بود. مربی‌اش پرسید او را می‌‌شناسی؟ پسری ۲۲ ساله که تمرینش را کرده و دارد می‌رود خانه. مربی می‌گوید او علی است، پسر ناصر محمدخانی؛ پسری که همه فکر می‌کردند قطر است، اما برگشته. پیدایش می‌کنیم. او چند روز بعد روبه رویمان نشسته. استیلش که حسابی شبیه فوتبالیست‌هاست. انگیزه زیادی دارد و آمده تا حرف بزند. از فوتبال می‌گوید. از این می‌گوید که چقدر پدرش را دوست دارد و چقدر در این سال‌ها سختی کشیده.

او حالا دیگر به زندگی برگشته و در این گفت‌و‌گو بعد از ۱۱ سال از همه آن چیزهایی می‌گوید که یا دوستشان دارد یا از آن‌ها بیزار است. او که آسیب دیده، جایی بعد از مصاحبه می‌گوید: «به اینکه نام خانوادگی‌ام محمدخانی است، افتخار می‌کنم و اگر خودم هم جای بابایم را نگیرم، حتما پسردار می‌شوم و پسرم نام او را در فوتبال زنده نگه می‌دارد.»

بگوییم علی محمد خانی فوتبالیست یا علی محمد خانی پسر فوتبالیست؟
هرجفتش. نه خب بازی هم کرده‌ام؛هم در قطر وایران. هم فوتبالیست هستم، هم پسر فوتبالیست.

کدامش پررنگ‌تر است؟
فکر کنم پسر فوتبالیست.

گفتی در قطر هم بازی می‌کردی به شکل حرفه‌ای، فکر می‌کنم برای تیم الاهلی، درست است؟
بله

پدرت هم در الاهلی بازی می‌کرد؟
نه. بابا باشگاه القطر بود.

آنجا که رفتی چون شنیدند که پسر ناصر محمدخانی هستی، قبولت کردند؟
نه. اتفاقا در ایران که بازی می‌کردم در باشگاه راه آهن، مربی کارت من را نمی‌داد که بازی کنم. من نمی‌گویم بهترین بازیکن بودم ولی حقم بود که فیکس بازی کنم. نیم فصل شد ولی بازهم من را بازی ندادند. به بابا گفتم که اگر می‌شود تیمم را عوض کنم، چون کارت من را نمی‌دهند و هر بار یک بهانه‌ای می‌آورند. بابا تماس گرفت و دوباره رفتم قرارداد بستم. گفتند این طوری کارت بازی‌ات می‌آید، اما دوباره‌‌ همان آش بود وهمان کاسه.

رفتی راه آهن چون پدرت هم از‌‌ همان جا شروع کرده بود؟
دقیقا. اتفاقا من‌‌ همان موقع می‌توانستم بروم در پرسپولیس بازی کنم، ولی بابا گفت من از راه آهن شروع کرده‌ام، توهم از راه آهن شروع کن. من در شهر ری به مدرسه تربیت بدنی می‌رفتم، خب گفتم نزدیک است، پس‌‌ به تیم راه آهن می‌روم. چندباری برای بازی رفتم، حتی نمی‌گفتند که کارتت نیامده و من را روی نیکمت می‌گذاشتند، کمی که پیگیر شدم، دیدم اصلا کارت من نیامده. بعد به بابا گفتم، بابا گفت: «خب بیا پرسپولیس زیر نظر عمو رحیم.»

رحیم یوسفی؟
بله.

به همه پرسپولیسی‌های قدیم عمو می‌گفتی؟
بله. ولی همه به آقای یوسفی عمو رحیم می‌گفتند. رفتم پرسپولیس ۲ ماه تمرین کردم. موقع بازی‌ها هم نبود، بدنسازی بود.‌‌ همان موقع، سربازی من هم نزدیک می‌شد به بابا گفتم من می‌روم قطر.

چند سال قطر بودی؟
از ۱۱ تا ۱۶ سالگی، حدود ۵ سال آنجا بودم، بعد یک سال، یک سال و نیم آمدم ایران.

پس وقتی اوضاع داشت سخت می‌شد، رفتی.
سخت، اگر بازی می‌کردم که نمی‌رفتم.

بار اول کی به قطر رفتی؟
بار اول ۱۱ سالم بود. البته من متولد قطر هستم.

پدرت بال راست بازی می‌کرد تو چطور؟

من خیلی دوست داشتم در پست بابا بازی کنم، ولی آن موقع که من در الاهلی بازی می‌کردم، تاکتیک فرق داشت، اما در امید، من بال راست وچپ بازی می‌کردم یا پشت مهاجم بودم.

دو پا بودی؟
بله، دوپا بودم، ولی از وقتی یک پایم را عمل کردم، دیگر یک پایم را از دست دادم. پای چپم حتی از پای راستم بهتر بود. البته اولش هیچ فرقی نداشت، دو پایم مثل هم بودند.

به نظرت تفاوت تو و پدرت چیست؟
بابا از من خیلی باهوش‌تر بود.

سرعت چی؟
کاش من هم متولد دهه ۳۰ بودم، آن وقت یک مسابقه دوی سرعت با هم می‌دادیم که ببینیم کی سرعتش بیشتر است. ولی فکر کنم در حال حاضر من سرعتم خیلی بیشتر است. سرعت وتکنیک دارم ولی تکنیک من با بابا اصلا قابل مقایسه نیست. عرب‌ها را که راحت دریبل می‌کنم (می‌خندد) خب منم پسرش هستم، تکنیکش را دارم ولی نه بهتر از او.

در الاهلی چه رده‌هایی بازی کردی؟
در تیم اصلی بازی کردم واتفاقا در‌‌ همان جا هم مصدوم شدم.

در الاهلی کلا ایرانی‌ها مصدوم می‌شوند.
اتفاقا من داشتم به فریدون می‌گفتم که این الاهلی خیلی بدشانسی می‌آورد برای ایرانی‌ها؛ هر کسی که به این تیم آمده، رباطش را از دست داده است و رفته؛ یعنی هر ایرانی که آمده همین اتفاق برایش افتاده، من، فریدون، حالا خدا کند که این اتفاق برای جباری نیفتد، چون خیلی خوب دارد بازی می‌کند.

جباری خیلی هم شکننده است!
بله، ولی من جباری را خیلی دوست دارم. کاش مصدوم نشده بودم و امسال کنارش بودم. خیلی کار را برایمان راحت می‌کرد. الان مهاجم نوک ما دیه کو است اگر من جای دیه کو بودم، آقای گل قطر می‌شدم!

ماچالا چطور است؟
خوب است.

سنش خیلی بالاست دیگر؟
اخلاق خاص خودش را دارد. هر کسی که سنش بالا برود، اخلاق‌ خاصی پیدا می‌کند. مخصوصا در مورد جوان‌ها گیرهای خاص خودش را دارد.

غیر از ماچالا با چه کسانی کار کرده‌ای؟
مربی معروف...، فکر کنم ماچالا از همه معروف‌تر بوده است.

همین که ماچالا انتخابت کرده، اتفاق خیلی خوبی است.
قبل از ماچالا یک مربی فرانسوی داشتیم که اولین بار به من بازی داد. در زمان‌‌ همان مربی فرانسوی بود که من در تیم بزرگسالان هم بازی کردم. از‌‌ دوران همان مربی فرانسوی من ماندم تا دوران ماچالا. البته من ۱۶ سالم که بود که به الاهلی آمدم. سال اولی که آمدم در‌‌ همان ۶ ماه اول برای تیم بزرگسالان انتخاب شدم، درحالی که رده سنی‌ام نوجوانان بود. برای تیم اصلی یک بازی دوستانه هم داشتم که گل زدم و چند رده بالا‌تر آمدم.

با این شرایط راحت‌تر بودی؟

راحت‌تر بودم، دیگر کسی نمی‌گفت پسر ناصر محمدخانی است. من بازی خودم را می‌کردم و خیلی هم راضی بودم.

یعنی ماچالا هم نمی‌دانست پسر یک بازیکن بزرگ ایران هستی؟

نه. فکر نمی‌کنم هنوز هم بداند که پدر من یک بازیکن معروف بوده است. کلا مربی‌هایی که تا به حال با آن‌ها کار کرده ام نمی‌دانستند که پدر من فوتبالیست بوده. فقط چندتا از همبازی‌هایم می‌دانند؛ مثلا پسری بود که اسم پدرش هم اگر اشتباه نکنم، عدنان است.

عدنان حمد؟ مربی تیم عراق؟
بله،پسرش همبازی من بود. من و او می‌دانستیم که پدر‌هایمان همدوره بوده اند. هم خودش خوب بود وهم پدرش.

کلا این نوستالژی که پسر‌ها نمی‌توانند جای پدر‌ها را بگیرند، ادامه دارد؟
بله، تقریبا. نمی‌شود. هر جای دیگر دنیا غیر ایران بودم، می‌توانستم در لیگ حرفه‌ای کشور بازی کنم، ولی در ایران... خودتان می‌دانید که دست‌های پشت پرده وجود دارد.

دیگر برای شما که دست‌های پشت پرده وجود ندارد؟

اتفاقا برای من خیلی بیشتر وجود دارد تا بقیه؛ مثلا محمد پروین خیلی حقش بیشتر از این بود.


بیشتر بود؟
بله، ببین کسی که از ۱۶-۱۷ سالگی در کنار بزرگان بازی می‌کند، حتما چیزی در وجودش بوده است. حالا این چیز می‌تواند تجربه باشد تکنیک باشد. الان محمد در لیگ یک خیلی خوب بازی می‌کند، با اینکه به نظر من بازی در لیگ یک خیلی سخت‌تر است.

کلا نه آتیلا بازیکن بزرگی شد و محمد نه!
آتیلا که بازیکن خوبی بود. می‌توانست در لیگ بازی کند، ولی برای پسرها سخت است که از زیر سایه پدرشان دربیایند.

به نظرت کسی بوده است که بهتر از پدرش شود؟
مالدینی.

خب، فقط مالدینی مثال نقض است، وگرنه کسی نبوده است که از پدرش بهتر شود.
بله، هیچ وقت بهتر که نمی‌شود؛ مثلا مارادونا اگر پسر داشت، هیچ وقت مثل خودش نمی‌شد، ولی در مجموع خوب هستند، چون این استیل فوتبالی در خونشان وجود دارد، پس می‌توانند بازیکنان موثری باشند. با توجه به بازی‌هایی که از بچه‌های فوتبالیست‌ها دیده ام، به نظرم در حقشان ظلم شده است، مثلا بازی دوسال پیش پرسپولیس را که می‌دیدم، راحت می‌گفتم فلانی راحت می‌تواند بازی کند.

مثلا کی می‌توانست بازی کند؟
خیلی‌ها.

خب مثلا کی؟
مثلا سجاد پسرعمو محمد پنجعلی می‌توانست دفاع چپ یا هافبک چپ بازی کند.

بازی‌های پدرت را دیده ای؟
فیلم‌هایش را دیده ام.

یعنی فیلم‌های بازی ها را داری؟
بچه‌ها دارند ولی خودم نه. عادل فردوسی پور همه فیلم‌ها را از بابا گرفت و دیگر پس نداد.

پدر الان کجاست؟
مدیر یک مجموعه ورزشی در شهر ری.‌‌ همان جا هم زندگی می‌کند. خیلی حوصله کار ندارد و ترجیح می‌دهد در آرامش زندگی کند.

چرا؟ همهٔ همدوره‌ای‌های پدر یک جایی به فوتبال وصل شدند؟
دارند یک طوری کمک می‌کنند. اما واقعا آیا بیشتر همدوره‌هایش دارند کمک می‌کنند؟ اگر کمک باشد خوب است. به نظر من که خیلی‌ها در این فوتبال فقط چوب لای چرخ می‌گذارند.

از نظر روحی چطور بعد از آن اتفاقات؟


الان که خدا را شکر خیلی بهتر است. مخصوصا این مجموعهٔ طالقانی که هر از گاهی آنجا تمرین می‌کند. خیلی بهتر شده است.

پدرت به عنوان نفر دوم نیمکت پرسپولیس می‌توانست یک مربی بزرگ شود.
بله.

تو آن وقت ۱۱ سالت بود، درست است؟ با پدرت می‌رفتی کنار نیمکت؟
بله، در بازی با استقلال رفتم.

کدام دربی؟
یک بازی قبل از آن دعوای معروف برومند این‌ها. الان دقیق یادم نیست. ولی حمید استیلی بود. اتفاقا در عکسی که انداختیم من کنار حمیدخان بودم.

عرفان چه کار می‌کند؟ الان چند ساله است؟
عرفان 18سالش است.

فوتبال هم بازی می‌کند؟
فکر کنم بازی کند.

فکر کنی؟ مگر نمی‌دانی؟
می‌دانم که نمی‌تواند در قطر بازی کند، ولی تمرین می‌کند. او خیلی دوست دارد فوتبال بازی کند، اما مشکل دارد. عرفان متولد ایران است و برای بازی در لیگ قطر، بازیکن خارجی محسوب می‌شود. برای همین حرفه‌ای بازی کردن برایش سخت شده. برای آمدن به ایران هم مشکل سربازی دارد، چون قانون خرید خدمت برای ایرانیان ساکن خارج از کشور، یکسری مشکلاتی دارد.



تو در دوحه به دنیا آمدی، چون بابا آن زمان در لیگ قطر بازی می‌کرد؟
بله، بابا اقامت قطر را داشت، خانواده مادرم هم آنجا بودند.

یعنی پدرت زمانی که در قطر بازی می‌کرد، با مادرت آشنا شد؟ یعنی خانواده مادرت ایرانی ولی ساکن قطر بودند؟
بله.



رابطه داداش‌ها با هم چطور است؟
خوب، خیلی با هم خوبیم. فکر می‌کنم من بیشتر از همه عرفان را درک می‌کنم.

عرفان درس می‌خواند یا نه؟
عرفان برعکس من است. خیلی بیشتر از من علاقه دارد که فوتبالیست شود، نه اینکه من علاقه نداشته باشم، ولی عرفان خیلی بیشتر علاقه دارد، شاید به خاطر بدشانسی ای که آورده و نتوانسته در لیگ قطر بازی کند، ولی کلا خیلی بیشتر از من پیگیر فوتبال است. حالا من خواسته یا ناخواسته وارد فوتبال شدم، ولی به نظرم عرفان درسش خیلی بهتر از فوتبالش است. باید درسش را جدی‌تر بگیرد.

یعنی ترجیحت این است که درس بخواند؟
فوتبال طوری است که اگر۱۰سال وقتت را بگذاری برای فوتبال و بعد هیچ چیز نشوی، باخته‌ای؛ همه زندگی‌ات را باخته‌ای.

راستی اصلا شنیده‌ای که مامان و بابا چطور باهم آشنا شدند؟
می‌دانم مامان از‌‌ همان اولش بابا را خیلی دوست داشت. قبل از اینکه بابا برود قطر، مامان طرفدار پرسپولیس بود و خیلی هم پیگیر بود، حتی به گفته خودش، وقتی مدرسه می‌رفت، فوتبال بازی می‌کرد به عشق ناصر محمدخانی!

پس مامان فوتبالیست بوده؟
نه فوتبالیست نبود، ولی دوست داشت. بعد وقتی که در قطر زندگی می‌کردند، یک دفعه خبردار می‌شوند که ناصر محمدخانی و حمید درخشان به قطر آمده‌اند. دایی و پدربزرگم رفتند دیدن بابا. بابا با شوهرخاله‌ام دوست می‌شود و بعد هم با مامان از طریق شوهرخاله‌ام آشنا می‌شوند. این شروع عشقشان است و بعد هم ازدواج و خیلی زود هم که من می‌آیم.

همه آنهایی که لاله سحرخیزان را می‌شناختند، می‌گویند خیلی اهل فعالیت‌های اجتماعی بوده و دست به خیر داشته...

کار خیر که خیلی زیاد انجام می‌داد با خانم آقای پروین مثلا لباس واین جور چیز‌ها آماده می کردند. حالا از خانم پروین هم بپرسید، هر چند وقت یک بار ۲کیسه بزرگ لباس وپول می‌بردند برای بچه‌های بی‌سرپرست یا بد سرپرست و کلی کارهای این طوری. کلا مامان خیلی مهربان بود.

شما شاکی نمی‌شدید که مامان چرا بیشتر به فکر کارهای خیریه است تا شما؟

نه، برای ما هم این کار‌ها را انجام می‌داد؛ مثلا برای ما دوبرابر آن‌ها می‌خرید که آن‌ها را بدهد بروند؛ مثلا لباس جدید می‌خرید. کلا هر چیزی برای ما می‌خرید برای آن بچه‌ها هم می‌خرید.

در این سال‌هایی که پدرت خیلی با مربیگری و بازیکنی درگیر بود، نقش مامان در خانه خیلی پررنگ بود؟
بله، من بیشتر اوقات با مامان بودم. مامان اگر بود، مسیر زندگی من خیلی تغییر می‌کرد. مطمئنم هیچ وقت این علی که الان هستم، نبودم. بعضی اتفاق‌ها مسیر زندگی آدم را کمی عوض می‌کنند، رفتن مامان هم مسیر زندگی من را خیلی عوض کرد.

ولی در نبودش هم به نظر می‌رسد پسر خودساخته و خوبی شده ای که او هم به تو افتخار کند.
محکم تر شدم، روی پای خودم ایستادم، توانستم آن بحران را پشت سر بگذارم و با واقعیت کنار بیایم. الان هر چیزی در زندگی‌ام دارم را خودم ساخته ام، اما باز هم می‌گویم اگر مامان بود، خیلی جلو‌تر بودم. فکر کن یک حامی بزرگت را در بچگی از دست بدهی. اگر او بود، الان خیلی شرایطم فرق داشت و موفق‌تر بودم.

در سن بدی هم این اتفاق افتاد. نه اینقدر کوچک بودی که خاطره روشنی به ذهنت نیاید، نه اینقدر بزرگ بودی که قوی باشی.

فکر می‌کنم عرفان این شانس را داشت، او زمان آن حوادث تلخ، کوچک‌تر بود. همه خاطراتش گنگ‌ هستند و هم اینکه چیزهایی را که من دیدم، ندید. بعد از آن روز لعنتی، ۵ سال اول که در قطر بودم، از لحاظ روانی افتضاح بودم. اصلا نمی‌توانستم درک کنم چه بلایی سر زندگی‌ام آمده. نمی‌دانستم روز‌ها چطور می‌گذرند و من کجا هستم.


در آن سن آدم پدر یا مادرش را از دست بدهد، خیلی بد است. چون آدم هم می‌فهمد که چه اتفاقی افتاده، هم آنقدر بزرگ نیست که بتواند کنار بیاید، آنقدر هم کوچک نیست که بی‌خیال باشد...

من چند سال خاطره بیشتر از عرفان به یاد داشتم. گذشته از آن، عرفان بابایی بود و من مامانی. چون من و مامانم خیلی باهم حال می‌کردیم. مرتب می‌رفتیم دربند باهم غذا می‌خوردیم. می‌رفتیم کوه. همه جا با هم بودیم. مامانم دو تا دوست صمیمی داشت به اسم مهنوش و ساغر که بیشتر با آن‌ها بود. خیلی با هم خوب بودند. بچه‌های خاله مهنوش و خاله ساغر همکلاسی‌های من بودند؛ مثلا امین پسر خاله مهنوش از آمادگی با من بود. سالار هم فکر کنم از کلاس چهارم دبستان با ما بود. سرگرمیمان هم بیشتر کوهنوردی بود. می‌رفتیم دربند خیلی سینما و تئاتر می‌رفتیم. کلا همه جا می‌رفتیم و دور هم خوش بودیم. من همیشه چسبیده بودم به مامان اما عرفان بابایی بود. شب‌هایی که بابا شهرستان بازی داشت، بیدار می‌ماند که چرا بابا نمی‌آید. همیشه دلتنگ بابا بود و من دیوانه بودن کنار مامان بودم.

فقط مامان یا آشپزی مامان؟
راستش مامان که رفت، دوره غذاهای خوشمزه هم برایم تمام شد. مامان بزرگ هم دسپختش عالی است، اما مامان برای من یک چیز دیگر بود. ۱۱ سال است که دستپختش را نخوردم. ولی چیزی که در ذهنم مانده، قلیه میگو است که خیلی خوب بود. بی‌نظیر بود. هنوز طعمش زیر زبانم است. ته‌چین‌هایش هم البته خیلی خوب بود.

فوتبال هم نگاه می‌کردید با مامان؟
بله، بازی‌های پرسپولیس و همه را نگاه می‌کردیم.

وقتی که ناصر محمدخانی مربی شده بود، کدام بازیکن برایتان ستاره تیم بود؟
علی کریمی.

مامان نظر نمی‌دادند به پدرت که این کار را انجام بده یا چرا این تعویض را کردید؟ چرا فلان کار را انجام ندادید؟

نه، اصلا راجع به فوتبال یا راجع به تمرین صحبت نمی‌کرد یا مثلا اینکه فلان بازیکن چرا این طوری است. ولی این خاطره را هیچ وقت یادم نمی‌رود،. یک بار در هتل استقلال اگر اشتباه نکنم شب بازی با استقلال بود، آنجا کمپ خانوادگی خوبی است. ما و خانواده چند تا از بازیکنان رفته بودیم. مامانم خیلی علی کریمی را دوست داشت. علی کریمی داشت رد می‌شد، رفت سلام کرد و به علی کریمی گفت می‌دانی مشکلت چیه؟ اینکه همه کار می‌کنی تو زمین، همه را دریبل می‌زنی ولی گل نمی‌زنی. علی کریمی آن شب گفت چشم گل هم می‌زنم. اتفاقا فردایش گل هم زد. آن بازی فکر کنم ۲-۲ شد.

بازیکنی بود که مامان بگوید شبیه ناصر بازی می‌کند؟

علی کریمی.

الان چی؟ خودت چی فکر می‌کنی؟
پیام خیلی خوب است. فقط برای اطرافیانش باید بیشتر دقت کند.

این‌ها را به خودش هم گفته ای؟
من یک بار گفتم

چه جوابی داد؟
خندید

نکته‌ای که در حرف زدن با تو می‌شود فهمید،این است که خیلی بیشتر از سنت متوجه می‌شوی.
خب چون روی پای خودم بودم. ولی خدا مادربزرگم را نگه دارد. اگر او نبود من هم نبودم. خاله‌هایم هم خیلی کمکم کردند، ولی مادربزرگم چیز دیگری بود.

داشتی از روزهای خوبت با مامان می‌گفتی، حالا که کم کم نزدیک آن روز می‌شویم، چیزی یادت می‌آید، چون معمولا آدم‌ها در این مواقع حسرت‌هایی دارند؛ مثلا کاش این هفته آخر با مامانم دعوا نمی‌کردم؟
مشکلی که نه نداشتیم، ولی من و عرفان بچه‌های خیلی شیطونی بودیم. حتی من از عرفان شیطون‌تر بودم. همیشه من چون بزرگ‌تر بودم، خرابکاری که می‌کردم، گردن عرفان می‌انداختم. فوتبال بازی می‌کردیم هر سری بازی می‌کردیم یا لامپ می شکستیم یا پنجره. بالاخره یک چیزی را می شکستیم. یعنی غیر ممکن بود به اتاق برویم وچیزی را نشکنیم. من می‌دانستم که چون عرفان کوچک‌تر است، کاری به کارش ندارند، هر بار می‌گفتم مامان نگاه کن عرفان دوباره این‌ها را شکسته. عرفان هی می‌گفت من نشکوندم ولی من می‌گفتم نه خودش شکونده. این آخری‌ها عرفان هم فهمیده بود وخودش قبول می‌کرد.

هیچ وقت دعوایی که برای تربیت شما باشد اتفاق نیفتاده بود؟
چرا بود. مامان یک دمپایی داشت که همیشه برای تنبیه ما بود!

وقتی آن اتفاق افتاد، کلاس چندم بودی؟
کلاس اول راهنمایی بودم.

صبحش خیلی معمولی رفتید مدرسه؟
نه، اتفاقا معمولی نرفتم مدرسه. قرار بود که من آن روز مدرسه نروم.

چرا؟
من همش دارم حسرت این را می‌خورم که کاش من آن روز خانه بودم. کاش مدرسه نمی‌رفتم. با اینکه سنم کم بود، اگر بودم، زندگی طور دیگری می‌شد. قضیه این بود که آن شب خاله مهنوش و خاله ساغر با بچه‌‌هایشان خانه ما بودند. قرار بود فردایش برویم بیرون. من هم آن روز کمی کسل بودم. حالم خوب نبود. نمی‌خواستم بروم مدرسه. مامان گفت برو زود می‌آیم دنبالت که برویم بیرون. همه بچه‌ها هم رفتند مدرسه. من هم آخرش گفتم اشکالی ندارد، می‌روم. اتفاقا‌‌ همان روز بود که من دوباره در تیم منتخب تهران قبول شدم. خوشحال آمدم خانه و گفتم مامان را سورپرایز کنم که دیدم یکی جلو‌تر از من زندگی‌ام را سورپرایز کرده است.

یعنی تو اولین نفری بودی که به خانه رسیدی؟


بله، من اولین نفر بودم. کلید داشتم ولی کلیدم داخل قفل نمی‌رفت. من همیشه شب‌ها پنجره را باز می‌گذاشتم. حدود یک ساعت جلوی در بودم، هرچه در می‌زدم، کسی در را باز نمی‌کرد. کیفم را گذاشتم و از لبه دیوار بالا رفتم و از پنجره اتاقم وارد خانه شدم. رفتم اتاق خودم دیدم خانه ریخت و پاش است. چیزی نفهمیدم. فکر کردم خدمتکارمان آمده است. بعد مادرم را صدا کردم، دیدم فایده ندارد، کسی جوابم را نمی‌دهد. رفتم سمت اتاق اسباب بازی‌ها. بعد رفتم به سمت تراس. دیدم ریخت و پاش است. یک سیگار هم کف تراس افتاده بود. فکر کردم نه مامان سیگاری است نه خدمتکارمان پس سیگار برای چی اینجاست؟ یک کم ترسیدم. بعدش برگشتم دیدم مامانم توی راهرو افتاده است. با یک چیزی رویش را پوشانده بودند. اول چیزی نفهمیدم. بعدا که برگشتم تازه خون را دیدم. آن موقع تازه متوجه شدم.


چیزی یادت می‌آید؟ چون آدم معمولا مدتی می‌گذرد و این شوک باعث می‌شود آن اتفاقات را فراموش کنی.
بله، اتفاقا نشستم تلفن را برداشتم زنگ زدم ۱۱۰. یک خانمی گوشی را برداشت. گفتم که این اتفاق افتاده است، گوشی را گذاشت. احتمالا فکر کرد شوخی می‌کنم. از آنجا به بعد همه اتفاقات شروع شد. (در همه این دقایق علی کمی متاثر شد، اما خودش می‌خواست این اتفاقات را بگوید)

بعد از آن اتفاق چه چیزی باعث شد روی پای خودت بایستی؟ چه چیزی بیشتر کمک کرد فوتبال؟ سینما؟ عشق؟
فوتبال خیلی به من کمک کرد.

پدر چه زمانی به زندگی برگشت؟
بابا فکر کنم ۳-۴ سال است.

شما بعد از آن اتفاق رفتید قطر؟
بله، فکر کنم ۶ ماه بود مدام بین شیراز، تهران و قطر در رفت وآمد بودم.

فکر کنم برای دادگاه‌ها به ایران می‌آمدی؟
بله، اگر به ایران می‌آمدم، به خاطر دادگاه‌ها بود.

بعد از آن اتفاق نگاه‌ها به شما چطور شده بود؟
اتفاقا درآن سال‌ها اصلا نمی‌فهمیدم چه اتفاقی می‌افتد. تازه بعد از یک سال، دپرسی من شروع شد و متوجه شدم چی شده.

برخورد مردم وقتی پسر ناصر محمدخانی را می‌دیدند، چگونه بود؟ نگاه مردم را دوست داشتی؟
نه نگاه‌های مردم را دوست نداشتم. متاسفانه خیلی‌ها هنوز نمی‌دانند چه اتفاقی در زندگی ما افتاده است وخیلی حرف‌ها می‌زنند و به جای ناصر محمد خانی تصمیم می‌گیرند. حرف می‌زنند ولی حقیقت چیز دیگری است. خیلی حرف‌ها حتی راجع به من زدند، ولی هیچ وقت تا درون آن زندگی نباشید، متوجه نمی‌شوید چه اتفاقی افتاده است.

ولی به نظرم پدرت را دوست داری؟
بله، من بابا را خیلی دوست دارم.

هیچ وقت در ذهنت محاکمه‌اش نکردی؟
محاکمه؟ نه برای چه چیزی باید محاکمه‌اش می‌کردم؟

برای اتفاقاتی که در زندگیتان افتاد؟

خب یک سری اتفاق‌ها افتاد که فقط خودش سختی‌اش را کشید.

به نظرم پدرت آدم خوبی است. خیلی ساده و شاید این سادگی‌اش کار دستش داد.

بابای من بیشتر چوب رفاقتش را خورد. من نمی‌گویم بابا اشتباه نکرده است، ولی خب یک سری از کار‌هایش از سر ندانم کاری بوده است. یک سری از کار‌هایش به خاطر رفیق‌هایش بود. مطمئنم بابا زندگیمان را خیلی دوست داشت.

هیچ وقت به عنوان پدر و پسر حرف زدید که ببینی چه توجیهی داشت؟

من از اول هم حرف‌هایم را رک به همه می‌زدم. الان هم همین طور هستم، ولی خب اول که بچه بودم یک سری حرف‌هایی که نباید بزنم را می‌زدم ولی الان که فکر می‌کنم، می‌بینم اصلا آن طور که می‌گفتم نبوده است.

از کی به این نتیجه رسیدی اشتباه می‌کردی که او را مقصر می‌دانستی؟

من همه را در این قضیه مقصر می‌دانستم. خیلی‌ها مقصر بودند. خیلی کار‌ها را کردند که نباید انجام می‌دادند. نمی‌توانم اسم ببرم. اتفاقی بود که افتاده بود. هر چیزی هم که باشد بازهم پدرم است. نمی‌توانستم که قید پدرم را بزنم. فکر کنم تا ۱۶ -۱۷ سالگی هنوز داغ بودم. اما بعدش به این نتیجه رسیدم که باید با حقیقت کنار بیایم.

این چند سالی که در قطر بودید، بابا هم می‌آمد؟
بله، بابا می‌آمد ولی من نه فقط با بابا که با هیچ کس کنار نیامده بودم. حتی مادربزرگم که عزیز‌ترین آدم زندگی‌ام است. من حتی او را هم مقصر می‌دانستم. با هیچ کس رابطه برقرار نمی‌کردم. نمی‌توانستم با کسی حرف بزنم، مخصوصا با خانواده‌ام. من فقط رفیق‌هایم را داشتم.

یک نفر می‌گفت خانم شهلا با علی وعرفان خیلی ارتباط صمیمی داشت، حالا نمی‌دانیم این ادعا چقدر درست است؟
من با شهلا رابطه داشتم؟ نه. من تازه بعد از اینکه این اتفاقات افتاد، متوجه شدم که شهلا را دیده بودم و واقعا هم دیده بودم وقتی در اعتراف‌هایش می‌گفت که فلان جا بودم، من فکر می کردم و متوجه می‌شدم که بله او را آنجا دیده‌ام.

کجا دیده بودیش؟
یک بار جلوی در خانه‌مان دیده بودمش.

منتظر بود؟
نه منتظر نبود. فکر می‌کنم داشت اذیت می‌کرد. می‌خواستیم برویم تمرین، می‌خواست مزاحمت ایجاد کند. روی پل ایستاده بود و راهمان را بست.

اگر گذرت به میدان کتابی بیفتد آنجا می‌روی؟
بله، رد می‌شوم. بیشتر یاد خاطرات خوب می‌افتم. اتفاقا من داخل آن خانه هم رفتم.‌‌ همان یک سال و نیمی که آمدم ایران، خیلی می‌رفتم به خانه میرداماد، ولی به این فکر نمی‌کردم که بخواهم در آن زندگی کنم. می‌رفتم وسایلمان را تمیز می کردم. من ۱۶ سالم بود که دوباره رفتم به خانه میرداماد ولی از ۱۱ تا ۱۶ سالگی از تهران بدم می‌آمد.

در آن زمان هیچ وقت نیاز شد که از دکتر یا مشاور یا بزرگ تری که نصیحت کند کمک بگیری؟
چرا خب من آن زمان چون یه کم سخت ارتباط برقرار می‌کردم، خیلی‌ها آمدند با من حرف زدند. یک دکتر با من حرف زد ولی اصلا فایده نداشت تا خودم خوب شدم. درآن مدت درگیر بودم، با خودم درگیر بودم.

چه فکری الهامبخش تو شد تا متوجه شوی که می‌توانی خوب شوی؟
خیلی چیز‌ها.

خب بالاخره جایی انسان باید تصمیم بگیرد.
وقتی به ایران برگشتم پدربزرگم (خدابیامرز)که وضع مالی خوبی هم داشت، گفت یا برو درست را بخوان یا پول دربیار. یک جورهایی به من برخورد. گفتم این همه پول دارد حالا دوقرانش را هم به من بدهد. در آن موقع در سنی بودم که مغرور بودم یک جورهایی زیر بار حرف هیچ کس نمی‌رفتم. گفتم درس نمی‌خوانم پس پول در می‌آورم. رفتم در اتاقم و لباس‌هایم را پوشیدم و رفتم در خیابان‌های قطر دویدم. رفتم هوازی کار کردن. سه روز هوازی کار کردم و روز چهارم هم رفتم و تست دادم.‌‌ همان روز برای تیم الاهلی انتخابم کردند.

چند سالت بود؟
۱۶-۱۷ سالم بود. رفتم و تست دادم. فکر می‌کنم تیم نوجوانانشان تعطیلات بود با امید‌ها تمرین کردم. در‌‌ همان ۳ ماه. در الاهلی یک مربی داشتیم که واقعا او به من امید داد. یک مربی هم داشتیم که مربی امید‌ها بود؛ یعنی امید که ندارند A-B دارند. من حامد کاویانپور را خیلی دوست داشتم؛ هم سبکش و هم قیافه‌اش را دوست داشتم. وقتی در آنجا بازی کردم، با من صحبت کرد و گفت کجایی هستی و گفت کجا‌ها بازی کرده ای؟ گفتم ایرانی هستم وکجاها بازی کرده ام. او بود که به من کمک کرد، دوباره به زندگی برگردم. او و مادر بزرگم خیلی کمکم کردند تا به زندگی برگردم.

مدام می‌گویی مامان بزرگ؟
خیلی دوستش دارم شاید باورت نشود خیلی.

چند سالشون هست؟
۶۰ سال. مادربزرگ خوب و پولدار و خوش تیپ.

رأی دهید
negeen - کلن - آلمان
اون پدر عوضیت به خاطره هوس بازیش جون ۲ زن بیگناه رو گرفت، کثیف تر از ناصر محمد خانی ندیدم،،،،
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 15:05
آرتادخت - تهران - ایران
کلهم خیلی دارن زور میزنن که تو دل مردم جا باز کنن! خانواده مادر خدا بیامرزش بجای اینکه داماد عوضی اشون تنبیه کنند یه زن ساده و خوش باور و شاید روانی پای چوبه دار فرستادن
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 15:06
perser68 - فلوریدا - امریکا
این همون قاتل شهلا جاهد نیست؟
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 15:10
asal30 - بندرعباس - ایران
خجالت بکشید واقعا که . خودتون رو جای یک بچه 11 ساله بذارید از مدرسه میرسه خونه مادرش رو غرق خون میبینه . اون وقت انتظار دارید قاتل مادرش رو ببخشه؟؟؟؟؟؟؟!!!. درسته پدرش اشتباه کرده زن گرفته ولی اون شهلا هم نباید مادر اینا رو میکشت. زندگی بدون مادر خیلی سخته. بهتره بجای فحش دادن و گارد گرفتن برای اعدام قاتلین یکمی فکر کنید اگر مادر یا خواهر یا عزیزتون رو بکشند چه میکنید؟؟؟؟. ***. من خودم یک زمانی پدر مادر داشتم ولی وقتی جدا شدن زندگی مون بهم ریخت. همه مون تو زندگی ضربه روحی خوردیم و به جایی نرسیدیم و اونا رو مقصر میدونم. *. اگر مادر این پسر زنده بود به قول خودش موفق تر میشد . درس میخوند و به جایی می رسید . ولی بهرحال پدرش هرچند هم که اشتباه کرده باشه پدرشه نمیتونه که بندازتش دور . من هم از دست پدر مادرم ناراحتم ولی چه میشه کرد؟.
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 15:46
asal30 - بندرعباس - ایران
. خوب کرد که قاتل مادرش رو کشت . منم بودم همین کار رو میکردم . اگر زنی مادرم رو میکشت خودم زودتر از قانون می کشتمش.
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 15:51
مترلینگ - منچستر - انگلستان
متاسفانه تو ایران همیشه بازنده ها خانم ها هستند مثلا یکی نمیگه چرا مردا دنبال زن وصیغه و هوس وهزاران کثافت کاری میرن واین اجازه رو دارن ولی اگه زنی خطا کنه ابروش باید بره جونش در خطر بیوفته قتل ناموسی و...... هم بدنبالش
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 16:58
kimiaa - تهران - ایران
آرتادخت - تهران - ایران . ناصر محمد خانی با هوس بازیش سنگ بنای فاجعه رو گذاشت اما یادتون نره شهلا جاهد بقول شما ساده قاتل بود و مادر این جوان را با چندین ضربه چاقو کشته بود(به اعتراف صریح خودش).هیچ چیز جنایت شهلا رو توجیح نمیکنه هیچ چیز.
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 18:08
perser68 - فلوریدا - امریکا
چرا شهلا جاهد باید اعدام میشد،چون به قول خیلی ها یه زن دیگه،یه مادر رو کشته بود!این باور من نیست!پس شهلا کشت و کشتن کار بدیه!پس به قول شما شهلا قاتله و قتل کار بدیه!پس تو نوعی که خودت میخواهی دیگری و به فرض اگه این فرصت رو داشتی شهلا رو بکشی و یا اعدام کنی،اسم خودت رو چی میگذاشتی؟نه دیگه!!!!!!!!!!اگه قتل بده پس بده،می خواد هر کی و هر چی باشه!تازه تو ادعا میکنی بیشتر از قاتل میفهمی و خودت میگی قتل بده!از خودت پرسیدی که چرا جمهوریه ضد انسان آخوندی اجازه انتشار خبر عفو قاتل از طرف خانواده مقتول رو به روزنامه نگاران نمیده!؟چون میدونه اگه مردم بدونن خانواده های مقتول بعد عفو به چه آرامشی میرسن،تمام اون آیه و دین و ممبر و مسچد رو میریزن دور و نون آخوند جماعت شارلاتان آجر خواهد شد!
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 18:58
perser68 - فلوریدا - امریکا
Kimiaa - تهران. شما اونجا بودی و دیدی؟اگه شهلا واقعاً چنین کاری کرده بود چرا 8 سال تو زندان موند و بعد اعدام شد؟کدوم داستان قوه قضائیه نسل کش آخوندی درسته که این یکی دومیش باشه؟انگار تو ایران زندگی نمیکنید؟حتماً باید این حکومت ضد انسان یقه تک تک شما ها رو بگیره تا به خودتون بیاین؟ندا و ستار بهشتی هم کسی رو کشته بودن؟
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 18:43
arzoye ensaniat - استکهلم - سوئد
عزیزم بابات دروغ بهت میگه که راضی‌ شودی واگر نفر اصلی‌ که باعث تخریب زندگانی شما شد،استفاده از یکم زن بد بخت بود،در حالی‌ که زن داشت به اون خیانت کرد،به مادر بی‌چاره تو خیانت کرد،مردم حق دارند ،از پدرت متنفر باشند،زندگی دو بچه و دو زن را برای بول هوسی کرد،آدم کثیفی است.
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 19:51
perser68 - فلوریدا - امریکا
با مادر ایرانی مصاحبه شده بود چند وقت پیش ،یک سال بعد از اینکه زیر پای قاتل فرزندش رو خالی کرده بود و اعدام!میگفت از روزی که چنین کاری کرده دیگه هیچکس به منزلشون رفت و آمد نمیکنه،خانواده منزوی شده!همسایه و دوست و آشنا ما رو هم قاتل خطاب میکنه!این مادر میگه،اگه یک سال دیرتر و حالا از من بخوان به هیچ وجه حاضر نیستم چنین کاری کنم و در عذابم و نه تنها فرزندم زنده نشده یه خانواده دیگه(قاتل)رو هم تا عمر عزادار کردم!
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 19:06
faranak-montreal - مونترال - کانادا
پسر همون پدر شیطان صفتت هستی , راه همون را هم دنبال میکنی, خجالت بکش از مادرت که به جرم بیگناهی و وفاداری کشته shod
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 21:33
faranak-montreal - مونترال - کانادا
پدر هوس بازت قابل بخشش نیست حده اقل باید تکلیف یکی از این ٢ تا zanha را روشن میکرد این بابای هواسبازت
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 22:11
kimiaa - تهران - ایران
perser68 - فلوریدا - امریکا . من نمیگم اعدام خوبه ولی حق خانواده مقتوله.طرف جسد پاره پاره مادرش رو دیده...چون شهلا خانوم حسودیشون میشده!بعضی چیزها توجیه پذیر نیست.اون خانم بارها به قتل اعتراف کرد اعترافش و بازسازی صحنه جرم رو تلویزیون پخش کرد چطور طلب بخشش میکرد و اینکه چطور نقشه ورود به خونه رو کشیده بود.بعدا وکیلش با جلب ترحم و تبلیغات مخصوصا خیلی سعی کرد اونو بیگناه جا بزنه و روند دادگاه رو طولانی کرد بیچاره خانواده لاله چه کشیدند.بله جنایت تلخه ولی جانی باید اعدام بشه حتی اگه خودشو یک زن عاشق پیشه جا بزنه.البته تقصیر محمدخانی هم به اندازه شهلاست.
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 21:16
nushin-alman - برونسچویگ - آلمان
یک زن داشت زندگیشو میکرد، یک زن دیگه وارد زندگی‌ این زن شد(شهلا) حالا وارد شودی، عشق بازی کردی، شوهرشو دزدیدی، چرا کشتیش؟ چطور تونستی زندگی‌ ۲ تا بچه را اینجور خراب کنی‌،من یه پسر دارم ۳ سالشه، شعبا کنارم نخوابه خوابش نمیبره، تا موهاشو دست نکشم نازش نکنم ، واسعش قصه نگم نمی‌خوابه، اونوقت یکی‌ بیاد این محبتها را از بچه من دریغ کنه، تصورش هم سخته، اونا که ۲ تا بودند،بهترین کار را کردند با شهلا. کسی‌ که قانون شکنی می‌کنه سزاش همینه، با اینکه مخالف عدم هستم اما گرفتن جان یک نفر یون هم با کامل سلامت عقل، با آگهی کامل..... چربید یک زن کشته شه ۲ تا بچه از دیدن مادرشان محروم بشوند،اونوقت شهلا خانم زندگی‌ کنه؟؟ بردار من هم در ایران کشته شد و قاتلش هم به سزای آمالش رسید.وصلم پیغام شد تمام
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 22:25
katebrowns - تهران - ایران
جالبه که پدرش را اصلا مقصر نمیدونه...حالا اگه مادرش با مردی رابطه داشت و اون مرد پدرش را میکشت حتما مادرش را هوسران ومقصر میدونست و ازش متنفر میشد
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 22:36
مرداس-دانمارک-آغوس - کپنهاک - دانمارک
من قصد دفاع از آن زن را ندارم اما تو جوان نادان که در همان سن کم صندلی را از زیر پای او کشیدی هیچوقت از خودت یا اون بابای کثیفت پرسیدی که اگه به زن و بچه اش علاقه داشت چرا با احساسات یک زن بیچاره بازی کرد چرا شبها باهاش پای بساط تریاک و زهر مار مینشست . چرا آن زن را فریب داد و نا جوانمردانه او را به کشتن داد چرا با به گردن گرفتن کمی از گناه آن ماجرا اینگونه آن زن فریب خورده و عاشق را بالای دار نمی فرستاد و ننگ ابدی را برای خودش نمی خرید. بیچاره قاتل اصلی مادرت همین پدر عوضی خودت هست .
‌سه شنبه 12 فروردين 1393 - 00:20
آرتادخت - تهران - ایران
asal30 - بندرعباس - ایران شما یه جورای راست میگی! اما کسی که مرده شانسی برای زندگی نداره ولی کسی که زنده است نباید حق زندگی ازش گرفت چون هیچکدوم ما خالی از اشتباه نیستیم kimiaa - تهران - ایران کیمیا جان پیشنهاد میکنم فیلم دادگاهی شهلا جاهد رو یتوب ببینید
‌سه شنبه 12 فروردين 1393 - 00:22
perser68 - فلوریدا - امریکا
لطفاً کسائی که اعدام رو بد یا خوب میدونن اینhttps://www.radiozamaneh.com/128094 لینک رو حتماً ببینن!
دوشنبه 11 فروردين 1393 - 19:25
دنیای وحشی - تهران - ایران
از یازده سالگی شاهد قتل مادر و هوسرانی پدر حـ... اش و خودش نیز درسن نوجوانی کشتن قاتل مادرش بخاطر گرفتن قصاص خون مادرش . و حالا بازهم میگوید که عاشق پدرش است .!!!!! این پدر زندگی ات را نابود کرد . حداقل از لحاظ روحی سایه مخوف خاطرات بد دوران گذشته را درذهنت با اعمال خودش ثبت کرد . من نمیدانم این پدر واقعاااااااااااااااااا زشت صورت و زشت سیرت چه داشته که هم مادرت قبل ازدواج عاشق او بوده و هم شهلا جاهد از سن چهارده سالگی اش ؟!!!! احتمالا عزراییلی بوده درلباس مهربانی . و همچنین پدرسوخته ای بوده که میدونسته با چه نوع زبان چرب و نرمی بایستی مخ زن هارا بزند . واقعااااا مخ زنهای ایرانی تاب دارد .
‌سه شنبه 12 فروردين 1393 - 04:46
dave07 - سیدنی - استرالیا
البته این بچه که بی‌ گناهه ولی‌ اون ممد خانیه مافنگی و پرس پول لیسه لاشخور هیچ گلی‌ به سره این فوتبال نزدن بجز اینکه این گند رو بالا آوردن. همش میگن پرسپولیسه دهه ۶۰ فلان بود، اگه اینا اینهمه خوب بودن چطور شد که یک نایب قهرمانیه ناقابل هم که شده توی آسیا نگرفتن؟
‌سه شنبه 12 فروردين 1393 - 04:49
دنیای وحشی - تهران - ایران
خوانندگان محترم توجه داشته باشند که محمد خانی خدا نشناس هوسباز درمصاحبه های قبلی اش گفته که وقتی شهلا بیش از چهارده سال نداشت عاشق او میشود و بااو برای گرفتن امضایی ساده از نزدیک آشنا میشود و دردام این مرد زن دار بوالهوس می افتد . و قطعا میتوانید بفهمید که یک دختر چهارده ساله یعنی کودکی که هنوز بطور کامل از عروسک هایش خداحافظی نکرده . بنابراین این محمد خانی بوالهوس بوده که باداشتن زن و فرزند خواسته که شهلا جاهد بیچاره را نیز برای اوقات فراغت و هوسرانیهایش نگهدارد . حق این مرد بود که فنا شود و نه همسر اول او ونه شهلا جاهد و نه این پسر جوان و برادرش که درکودکی مادر را بطور دلخراشی از دست دادند و علاوه برآن این پسر جوان درکودکی طعم آدم کشتن را چشید زیرااو بود که حکم اعدام شهلا را اجرا کرد و خدا میداند که فردای چنین جوانی چه خواهد شد.!
‌سه شنبه 12 فروردين 1393 - 04:55
mahyar _toronto - تورنتو - کانادا
این نوجوان با اینکه روزای خیلی سختی رو پشت سر گذاشته و از نظر روحی خیلی‌ مشکل داشته و در سنّ ۱۱ سالگی اولین کسی‌ بوده که با پیکر غرق به خون عزیز‌ترین کسش یعنی‌ مادرش مواجه شده ،تو حرف‌هاش بسیار منطقی و زیبا جواب تمام این دانشمندای که کامنت گذاشتن و با الفاظ رکیک بهش توهین کردن از قبل داد و در انتها با اینکه پدرش رو هم یه جورایی مقصر میدونه ولی چون پدرشه هنوز دوسش داره و بهش افتخار میکنه پس لطفا مدافعان حقوق بشر کاسه داغ تر از آاش نشن ،شهلا هم بر اساس قوانین کشوری که توش زندگی می‌کرد محاکمه شد،
‌سه شنبه 12 فروردين 1393 - 05:33
Zolf Ali - دبی - امارات
حالا که پدربزرگ به رحمت خدا رفتن این مادربزرگ خوش تیپ و پولدارتون قصد ازدواج ندارن؟؟؟؟
‌سه شنبه 12 فروردين 1393 - 12:47
marineboy - لس انجلس - امریکا
کی گفته جانی باید اعدام شود؟ برابر چه قانونی نظر میدهید؟ جزای کسی که آدم کشته، در دست خانواده کشته شده بوده که انتخاب میان قصاص یا بخشش است. البته بر بخشش تاکید بسیار شده و آنرا برتر از قصاص دانسته است. یک عده صبح تا شب به اسلام ناسزا میگویند اما قوانینی را باور دارند که بسیار وحشیانه است و بخشش در ان جایی ندارد. قانونگذار حکومتی باید برای قتل جزای مدنی تدوین کرده و چنانچه خانواده از خون آدمکش بگذرند، او را به زندان ابد یا طولانی مدت محکوم کند نه اینکه طرف راست راست در جامعه بچرخد.
‌سه شنبه 12 فروردين 1393 - 12:50
banoyemehr - تورنتو - کانادا
مرده شور اون بابای هوس بازتوببرن که جون 2 تا زن رو با هوسرانیش گرفت
‌سه شنبه 12 فروردين 1393 - 22:37
asal30 - بندرعباس - ایران
من با نظر . mahyar _toronto - تورنتو - کانادا. kimiaa - تهران - ایران. nushin-alman - برونسچویگ - آلمان موافقم. *. اما با نظر perser68 - فلوریدا - امریکا مخالفم . شما تصور کن زن صیغه یا معشوقه پدرت از راه برسه و از روی حسادت مادرت رو با چاقو تکه پاره کنه بعد آیا شما بخاطر حرف مردم که بعدها نخوان باهات رفت و آمد کنند و یا چی پشت سرت میگن از اعدام و قصاص قاتل مادرت میگذری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟. اگر شما اینطوری هستی یعنی اینکه حرف مردم برای شما خیلی مهمه. مردم همیشه حرف میزنند. اگر قاتل رو ببخشی میگند چرا بخشیدی؟. اگر قصاص کنی میگند وای چرا نبخشیدی ؟. اگر دیه بگیری یک چیز دیگه میگند. در ضمن بهتره بعضی دوستان بجای این پسر زجر دیده قضاوت نکنند. شما انتظار داشتید شهلا آزاد میشد و با ناصر محمد خانی زندگی میکرد؟؟؟؟. *. بنظر من ممکنه شهلا با یک مرد همدستی کرده و دوتایی باهمدیگه مرتکب قتل شدن و بعدآ شهلا همه چیز رو به گردن گرفت ولی خوب کشته شده با چاقو درد زیاد تری تا اعدام با طناب دار داره
‌چهارشنبه 13 فروردين 1393 - 20:12
shirzan e irani - استکهلم - سوئد
باید جای این پسر بود و بعد نظر داد، نمیشه قضاوت کرد ، همچنین نمیشه اینهمه بد و بیراه به ناصرِ محمد خانی داد، بسیاری از مردان با اینکه کانون گرمِ خانوادگی دارند اکثرا به اغوایِ یک زن و سست عنصری خود به سمتِ رابطه مخفیانه میروند، مردی که در زندگی‌ خانوادگی مشکل دارد خوه نا خواه به دنبالِ رابطه دیگری ست که او را اشباع کند، همچنین در این زمانه زن، اما این گونه روابط در بسیاری از موارد ، بی‌ آنکه گوش تا بینی خبر شود ادامه دارد و جزِ زندگی‌ افراد میشود، حالا ناصرِ محمد خانی بد شانسی‌ آورده ، یک زنِ روانی‌ به تورش گیر کرده که همسرش را کشته ، حالا با همدست یا بی‌ همدست، شاید به کسی‌ پول داده اینکار را برایش بکند آنهم با حضورِ خود، .....
‌پنجشنبه 14 فروردين 1393 - 12:20
shirzan e irani - استکهلم - سوئد
...بنابر این درست نیست نفرتِ جامعه بدونِ درکِ شرایط نصیبِ این خانواده شود، پسران خصوصاً در نوجوانی خویِ وحشی گری دارند، از بازیهای کامپیوتری که پر از جدال و کشت و کشتار است برایِ رسیدن به هدف یا انتقام لذت میبرند، وقتی‌ ماجرایِ به این وحشتناکی در زندگی‌ این پسر روی د‌اده و عشقی‌ مانندِ مادرش را اینگونه ناجوانمردنه از دست داده تنها راهِ تسکینِ خود را انتقام از انسانِ بی‌رحمی دیده که علاوه بر از هم پاشیدنِ کانونِ گرمِ خانوادگی ، اعتبار ، افتخار و نامِ نیک‌ِ پدر و خانواده اش را با این عمل زیرِ سوال برده و لکه دار کرده ، اگر ناصرِ محمد خانی فردی شناخته نشده بود ، قضیه از خانواده و آشنایان فراتر نمی‌رفت، اما این ماجرا به کلِّ ایران رسید از آن سؤ در قطر , بنابر این این خانواده از دو سؤ انگشت نما شدند، برای درکِ موضوع باید در آن وضعیت بود و اینگونه بیرحمانه به قضاوت ننشت.
‌پنجشنبه 14 فروردين 1393 - 12:20
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.