گزارش گزارشگر ویژه و دیپلماتهایی که به تماشای اعدام میروند
رأی دهید
امید معماریان *
برای خیلی از روزنامهنگاران و فعالان مدنی و حتی دیپلماتهای سازمانملل، نفسگیرترین لحظاتی که در شورای حقوق بشر سازمان ملل می گذرد، زمانی است که کشورها رای خود را به صندوق می ریزند و رای های مثبت ومنفی و ممتنع به قطعنامه روی صفحه مانیتور سالن نقش می بندد و مشخص میشود که شورا ماموریت گزارشگر ویژه، احمد شهید، را تمدید کرده است یا نه. برای من اما نه.
برای من سختترین لحظات، آن زمانی است که مقامات ایرانی، بی مهابا تکتک موارد نقض حقوق بشر را انکار می کنند، گزارش گزارشگر را سیاسی میخوانند، سازمان ملل را به ناسزا میگیرند، فعالان مدنی را عوامل بیگانه نام می دهند و خلاصه انگار نه انگار همه اسامیای که در گزارش آمده، آدمهایی هستند که در این سرزمین زندگی می کنند. این تلخ ترین لحظات از روزها وقت گذراندن در شورای حقوق بشر است، حتی با اینکه شورا ماموریت گزارشگر ویژه را ساعاتی پس از آن تمدید کند، هیچ از اندوه بار آن لحظات نمیکاهد. و طی روزهای آینده یک بار دیگر شورای حقوق بشر در ژنو به رای خواهد نشست تا برای بار چهارم درخصوص تمدید ماموریت احمدشهید، گزارشگر ویژه، تصمیم گیری کند.
سختی ماجرا از آنجا می آید که وقتی دیپلماتهای ایرانی یا مثلا جوادلاریجانی، رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه، نقض حقوق بشر در مورد افرادی که در گزارش گزارشگر ویژه آمدهاند را انکار میکنند، خودم را تصور میکنم در خیابان مطهری تهران، سال ۸۳. زمانی که چند مامور امنیتی در یکی از روزهای پائیزی دستگیرم کردند و پشت کفت یک ون خواباندند و پتویی روی سرم کشیدند و به خانه امنی حوالی میدان میرداماد بردند.
به عنوان روزنامهنگاری که بسیار کوشا وفعال بودم و اعتماد زیادی به اصلاحات با همه سختیهایش داشتم، هیچ وقت، این رویه سیاه حکومت را تصور نمیکردم که چوبش به من بخورد اگرچه خیلی نزدیک بود به من. مثل همه همکارانم. اما بیشتر مانند سایهایی بود که دنبالمان میآمد و اینقدر این سایه همدمان شده بود که وجودش را انگار دیگر جدی نمیگرفتیم.
در همان چند روز اول به بازجویم گفتم که من همیشه وقتی داستان شکنجه و آزار و اذیت زندانیان اول انقلاب را میشنیدم نمیتوانستم باور کنم. فکر میکردم رگههایی از افسانه در آن است. آخر چطور می شود این آدمها که حکومت میکنند، ما با آنها مصاحبه میکنیم یا مصاحبههایشان را میخوانیم، احتمالا همسایه ما هستند و گهگاهی هم در اتوبوس و تاکسی کنار هم می نشینیم، و یا ممکن است با بچههایشان به یک مدرسه و دانشگاه رفته باشیم، قادرند یکی از همنوعان خود را زندانی کنند و با او چنان بکنند که روزی صدبار آرزوی مرگ کند؟ به او گفتم: «چرا میخواهید من باور کنم؟ چرا میخواهید آدم خوشبینی مثل من این روایتها را باور کند؟»
اینها را وقتی گفتم که سرم را برای چنددقیقه ای با یه نوسان دوسه ثانیه ای به دیوار کناریام می کوبید. اشک در چشمانم پر میشد. پایین نمیریخت. اما پر بود. شوکه بودم و عصبانی. و تحمل تحقیر بسیار دشوار. سرم درد گرفته بود. لحظهای بود که گمان کردم آقای بازجو به جنون آنی رسیده است. همان لحظههایی که با مهارت نقشش را بازی میکنند. که در برابر آن جنون آنی که نشانت میدهند، هرآنچه میخواهند بکنی. واقعا باید به صورت کلینیکی و بالینی متخصص بود که بتوان تمییز داد راست و دروغ بودنش را. اشکم از چشم ریخت توی صورتم. به جای مقاومت کارش را راحت کردم. او سرم را دیگر نمی زد به دیوار. من بودم که می زدم تا عصبانیتم را نشان دهم. یکی از عصبیترین صحنههای زندگیام رقم میخورد. برای نفس گرفتن یه دقیقهای استراحت داد. گفتم به طعنهای زیرلبی که به هرحال یک روزی از اینجا بیرون می روم و لال هم بیرون نخواهم رفت. گفت: « کاری با تو بکنیم اینجا که تک تک انگشتانت خرد شود و هیچ وقت هوس قلم به دست گرفتن و حرف زدن دوباره نکنی.»
راست میگفت. هفته سوم یا چهارم بود که تصمیم گرفتم وقتی از آنجا اومدم بیرون یک بوتیکی راه بیاندازم و به کسب و کار لباس بپردازم. همان روزی که پاسپورتم را جلوی چشمم گرفته بود و به تعداد ویزاها و سفرهای داخل آن، باید ثابت میکردم چقدر پول گرفتهام، چه کسانی را دیدم، چه اطلاعاتی دادهام، همراهانم درسفرها آیا نماز میخواندند، آیا با زنها دست میدادند…. و تحقیقات آنقدر عمیق شد که با لگد روی زمین به شکمم می کوفت و در نقطه ای حالم به هم خورد. از آنجاییکه برادران خیلی حواسشان بود که آنچه با ما میکنند اثری روی بدنمان نگذارد، تحقیقات همان جا پایان گرفت تا ساعاتی دیگر. و از همان زمان بود که وقتی مقامات قضاییه از تحقیقات صحبت میکنند مو به تنم راست می شود.
در همان ساعاتی که این رفتارها با من و دیگر همکارانم در یک خانه امن ادامه داشت، یعنی دقیقا در آن لحظاتی که با لگد برشکم من میکوبید به این فکر می کردم که چه کسانی و در کجای دنیا از دستگیریام صحبت میکنند و برای آزادیام تلاش میکنند؟ برای رهایی از آن رنجی که هر ثانیهاش، ساعت ها به نظر میرسید؟ میدانستم که بازی خیلی خیلی جدی است و دستم به هیچ جای دنیا بند نخواهد بود. حتی به خدا و پیغمبر، که تا پشت درهای آن بازداشتگاه سیاه میآمد و به درونش راه نداشت، چه برسد به قانون اساسی و رئیس جمهوری که در جواب نامه مادرم خیلی مودبانه عذر خواسته بود که نمی دانند پسرش کجاست.
من یک آدم واقعی بودم با کارت ملی، با یک محل کار، یک عدد پدر و مادر و خواهر و برادر و یک آدرس در یکی از خیابان های شهر که حالا دستگیر شده بود و کسی هم نمی دانست کجاست. همه چشمم به آن بود که خبری بگیرم که نشان بدهد یکی دارد آن بیرون برای آزادیام تلاش میکند. موضوع این بود که اگر جرمی کرده بودم باید پاسخگو میبودم. اما بردن به خانه امن نیروهای امنیتی در میدان میرداماد که برای پروژه های اعترافگیری مجرمان خطرناک استفاده میشد، هیچ شباهتی با یک روند قضایی عادلانه نداشت. اگر چه بعدها با پیگیری خبرهای چاپ شده زمان دستگیریام و اطلاع رسانی مسوولان دیدم در همان زمان که زیر کتک و تهدید وارعاب قرار داشتم، چقدر مسئولان قضایی و مقامات دادستانی از «تحقیقات» عادلانه و رعایت قانون صحبت کرده بودند.
همان روزها در یکی از ملاقاتهای اتفاقی در سالن دادسرا، مادرم را که یک ماه بود می آمد می نشست تا اتفاقی من را آنجا ببیند، دیدم. وقتی از دیدن چهره لاغر شده و پرریش و پریشانم از حال رفت، سرباز وظیفهای که مسئول بردن من به اتاق بازپرس بود، چند دقیقه ای وقت داد که با مادرم صحبت کنم. در آن میان، به من چند جلمه گفت که از میان آنها متوجه شدم افرادی پیگیر بودهاند و از سازمان های حقوق بشری و مطبوعات گرفته تا اتحادیه اروپا و سازمان ملل، در مورد این دستگیری صحبت کرده بودند و خواستار پیگیری مسوولان، درخواست آزادی و برخورد قانونی با من شدهاند. هیچ چیزی امید بخش تر از آن نبود. از دیدن مادرم البته خیلی خوشحال بودم اما اینکه وقتی بر می گردم به بازداشتگاه احساس تنهایی کمتری میکنم، خیلی هیجان زدهام کرد. هیچ کدام از القائات بازجوها که کسی در بیرون به فکرت نیست، همه فراموشت کردهاند، درست نبود. آدم های خوب و نگرانی بیرون بودند.
بعد از رهایی از دخمهای که در حیاط خلوت قضاییه به شکار افراد و آزار واذیت آنها میپرداخت خارج شدم، هیچ گاه آن روزها از خاطرم نرفت و آن آدمهای بیرون و اینکه وقتی ما به عنوان روزنامه نگار، فعال مدنی و سیاسی در مورد آزادی یک زندانی سیاسی، جلوگیری از اعدام یک فرد، برداشتن تبعیض و بی عدالتیایی که برای اقلیتهای قومی و مذهبی ما وجود دارد، می نویسیم و کارزار اجتماعی به راه میاندازیم و نامه امضاء میکنیم به مقامات، در مورد آدم هایی واقعی این کار را می کنیم و هر کاری که انجام میشود، یک نفر امیدش به فردا بیشتر میشود.
یک نفر آن داخل زندان - به خصوص وقتی مطلع می شود- قدرت می گیرد و از سختی رنجی که می کشد کاسته می شود و خاطیان هم با ابراز نگرانی از اینکه ممکن است به خاطر آنچه با این افراد می کنند روزی پاسخگو باشند، به خاطر وجود همین گزارشگرها، و همین فعالان مدنی که نور می تابانند به اقدامات غیرقانونی، تردید میکنند که دست از قانون شکنی بردارند. تاثیری واقعی، واقعی ِ واقعی. هیچ افسانهای در کار نیست.
بنابراین هرسال وقتی در سالن مجمع عمومی می بینم که مقامات وزارت خارجه یا قوه قضاییه، همه اسمها و شرح احوالاتی که در گزارش گزارشگر ویژه آمده را نادیده می گیرند، و موارد نقض حقوق اولیه و انسانی هموطنانشان را سیاسی میخوانند، عرق سردی به تنم می نشیند. حتی با آنکه ساعاتی پس از آن، شورای حقوق بشر طی این سالها با رای مثبت خود، ماموریت گزارشگر ویژه حقوق بشر را تمدید کرده است.
در آن لحظات سخت، به نظرم می آید آن دیپلماتهایی که پشت میز ایران می نشینند و به جای رساندن صدای گزارشگر به مقامات داخلی و پاسخگو نگهداشتن آنها و تلاش برای پیگیری و رفع موارد مطرح شده، چشمان خود را تک تک این اسامی می بندند، خیلی در وضعیت بدتری نسبت به کسانی قرار دارند که به تماشای اعدام های در ملاء عام می روند، عکس میگیرند و ناسزایی میگویند و میخواهند که هرچه سریعتر جلاد، طناب را دور گردن متهم بیاندازد و چهارپایه را از زیرپایش بکشد. چرا که آن مردم تنها انتخابشان این است که به تماشای اعدام نروند.
اما افرادی که جزو هیئت ایرانی هستند - چه از وزارت خارجه و چه قوه قضاییه- انتخابهای گوناگون و تاثیرگذاری دارند. آنها در موقعیتی هستند که با فراهم کردن زمینه احترام به گزارش بیطرفانه گزارشگر ویژه، میتوانند مقدمات تغییرات مثبتی را در داخل ایجاد کنند و همان طور که مقامات کشور متقاعد شدند که باید به خاطر مسائل اقتصادی و تهدیدهای امنیتی که ایران را در منطقه فرا گرفته، پای میز مذاکرات هستهای نشست و به مصالحه تن داد، به آنها بفهمانند که باید به این جدال و نادیده انگاری حقوق اولیه انسانی شهروندان ایران هم پایان داد و به مکانیسمهای محلی و بینالمللی برای بهبود وضعیت حقوق بشر تن داد.
هیچ تردیدی ندارم، که موضوع حقوق بشر موضوعی است که میتواند در رابطه میان کشورها قربانی جدالهای امنیتی و سیاسی و اقتصادی شود. چه کشورها را بر هم بشوراند و چه سکوت بیاورد. کما اینکه آمریکا گاه در برابر نقض حقوق بشر در عربستان سعودی و دیگر متحدانش سکوت میکند و ایران نیز به همان اعتبار در جدال مسلمانان چچنی با دولت روسیه، یا کشتار مسلمانان چین، عملا دنبال منافع اقتصادی-سیاسی خود بود.
اما فراتر از اینها، مهم آن است که صدها اسمی که در گزارش گزارشگر ویژه یا گزارشهای مشابه سازمانهای حقوق بشری ومدنی میآیند، از کسانی که اعدام شدهاند، تا زندانیان عقیدتی، فعالان مدنی، اقلیتهای بهایی وسنی و دراویش، و …، همه انسانهایی واقعی هستند که چشم امید دارند که جامعه بینالمللی و فعالان مدنی ایرانی خارج از کشور به خصوص همه آنهایی که روزی وضعیت دشوار و ناعادلانهایی مشابه را تجربه کردهاند، برای خارج کردن آنها از وضعیت کنونیشان تلاش کنند و در انجام این کار از اهرمها و مکانیسمهایی که میتواند درنهایت به پاسخگو کردن مسئولان، پایان دادن به مصونیت قضایی خاطیان و در نهایت بهبود وضعیت رعایت حقوق انسانی در کشور منجر شود، کمک بگیرند.
مشخص نیست که آیا همچون سالهای گذشته، هیئت دیپلماتیک ایرانی که به گزارش گزارشگر حقوق بشر پاسخ میدهد و برای تمدید نشدن ماموریت او تلاش میکند؛ از قوه قضاییه عازم ژنو می شوند یا وزارت خارجه بعد از سالها بار دیگر پرونده حقوق بشر را در دستان خود میگیرد. از جواد لاریجانی، رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه، و برادرش صادق لاریجانی رئیس دستگاه قضا، با توجه به موضعگیریهای سالهای گذشته انتظار اندکی برای تغییر میتوان داشت.
اما اگر وزارت خارجه ایران بار دیگر هدایت پرونده حقوق بشر را به عهده می گیرد، نمیتواند به وعدههای که حسن روحانی در زمان انتخابات ریاست جمهوری در باب حقوق بشر مطرح کرد بیتوجهی کند و به بیپروایی تیم جواد لاریجانی طی سالهای ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، چشمان خود را بر گزارش گزارشگر ویژه ببندد.
باید دید که جواد ظریف، آیا مانند پرونده هستهای عنان پرونده حقوق بشر را در دستان خود خواهد گرفت یا میدان را برای کنترل رقیب بر پرونده بینالمللی حقوق بشر ایران باز خواهد گذاشت. باید دید که دستگاه سیاست خارجی آقای روحانی، امسال آن لحظات سخت پیش از رایگیری و اظهار نظر در مورد گزارش گزارشگر ویژه را سختتر می کند، یا از تلخی و دشواری تحملش میکاهد.
--------------------------------
* امیدمعماریان روزنامهنگار و فارغالتحصیل کارشناسی ارشد روزنامهنگاری دانشگاه برکلی کالیفرنیا آمریکاست و هم اکنون در نیویورک زندگی میکند.
این نوشته، گزارش و یادداشتی از نگاه نوینسده آن است.
دوستدار - استهکلم - سوئد
اقای امیدمعماریان روزنامهنگار فقط روزنامه نگاران و مخالفان اول انقلاب توسط رژیم اخوندی شکنجه نشدن بلکه خیلیها مثل من نوعی قربانی شکنجه و ازار و زندان شدیم در سالهای خیلی بعداز انقلاب ننگین 1357 , اکنون بعداز سالیانی که از قضیه دستگیری و زندان و شکنجه شدنم میگذرد هنوز که هنوز است شب نیست درخواب کابوس نبینم روز نیست دچار مشکلات عصبی با خود و دیگران نشوم. به نظرم هرکس توسط مامورین امنیتی و اطلاعتی رژیم ایران دستگیر و زندانی و شکنجه میشوند, بعداز ازادیشان مشکل روانی و روحی و عصبی خواهند داشت مثل خود من! پس راه حل فقط و فقط افشاگری است و اعتراض کردن علیه رژیم اخوندی.
پنجشنبه 22 اسفند 1392 - 19:21
faranak-montreal - مونترال - کانادا
خوش به حالت که حداقل سازمانی پیگیری حالت را میکرد بیچاره ستار که هیچکس جز یک مادر پیر نداشت سر ١ هفته کشتنش یک آب هم روش خوردن
پنجشنبه 22 اسفند 1392 - 19:35
ekman - شیراز - ایران
تیتر اصلا ربطی به متن نداشت،من دوبار این گزارش را خواندم تا متوجه مطلب این نویسنده عزیز بشوم.یک روزنامه نگار و نویسنده با امثال من که سواد درستی ندارم ،از نظر نگارش و رعایت نکات انشائی و نامه نگاری قابل مقایسه نیست.
پنجشنبه 22 اسفند 1392 - 20:40
تن تن و میلو - دویسبورگ - آلمان
رژیم آخوندی نیز همچون دیگر حکومتهای خود کامه فقط با ارعاب و سرکوب و شکنجههای قرون وسطایی برای بقای غیر قانونی خویش تلاش میکند. در این میان چه فرزندانی از ایران زمین که زیر شکنجه این دژخیمان یا جان خود را از دست میدهند و یا برای باقی عمرشان دچار بیماریهای عصبی میشوند. یاد عزیزانی را که جانشان را برای ایرانی آزاد فدا کردند گرامی بداریم و برای دیگر عزیزانی که زنده از آن مخوف گاهها بیرون آمدند ، آرزوی سلامتی داریم.
پنجشنبه 22 اسفند 1392 - 21:06
perser68 - فلوریدا - امریکا
دوستدار - استکهلم - سوئد. امیدوارم همه اون کسایی که مثل شما از دم تیغ یه چنین رژیم فاشیستی مالیخولیایی گذشتن، بیان و جهنم اون روزها رو به نقد بکشن و نسلهای آینده رو از جنایتها و نسل کشیه حکومت سادیسمی اسلامی آگاه بکنن!قتلهای سال۶۷ و به نوعی هولوکاست ایران رو تعریف بکنن که چه بسر بهترینهای ما اومد!بگن که آخوند مفت خور زیر شکم پرست چگونه به دروغ و با شارلاتان بازی حکم مرگه دختران و پسران ما رو مثل ماست صادر کرد و خاوران رو آباد کرد!خاوران و خانوادههایی رو که بهترینهاشون اونجا خوابیدن رو نباید هیچوقت فراموش کرد!درود به روان پاک همه کسانی که بدست رژیم انسان کش آخوندی به قتل رسیدن!یادشون گرامی با د!
پنجشنبه 22 اسفند 1392 - 21:41
بت شکن - مونترال - کانادا
دوستدار - استهکلم - سوئد--این سیاه بازیها را در جائی کن که کسی شما را نشناسد ، تو عمراً اگر پایت به زندان افتاده باشد چون کسی که قربانی دستگاههای مخوف امنیتی شده باشد دیگرانی را که در حکومت شاه عاری از مهر قربانی همین دستگاهها شده باشند را به باد تمسخر و پرت و پلا گوئی نمیگیرد. البته شاید از نظر تو و اون شیر زن مثلا سوئدی تمدن دیده شکنجه شهروندان فقط در حکومت اسلامی ناعادلانه و جنایت است ولی در حکومت شاه متمدن! امری بود لازم برای حفظ کشور! شیر زن برای من نوشته بود (..حرف در این است شاهِ فقید به خاطر از دست نرفتنِ ایران و ایرانی مجبور شد متوسل به ساواک شود ...) که در این صورت باید نتیجه گرفت که عذر حکومت اسلامیی هم باید موّجه باشد!!!!این گزارشگر در گزارش بلند بالای خود یک کلام نه به شکنجه گر توهین کرد و نه به حکومت، ولی شما در یک پارگراف ۴ خطی چه توهین هایی که به من نکردید!!دستگاههای امنیتی میدانند که چه کسانی را دستگیر کنند.این ذغال ها را جائی دیگر بفروش!!!
پنجشنبه 22 اسفند 1392 - 22:00
asal30 - بندرعباس - ایران
توی ایران باید خفه خون گرفت وگرنه اگر بخواهی حرف بزنی. جوابش تجاوز و شکنجه و قتل و سوزاندن جنازه خواهد بود. کی دلش میخواد بیاد حرف بزنه و ببرن هزار تا بلا توی زندان سرش بیارند؟. مگه از جان مون سیر شدیم که بخوایم حرف بزنیم و یک مشت بسیجی پشمالوی زن ندیده تو زندان هزار بار بهمون تجاوز کنند؟؟؟. خاک بر سر موسوی و احمدی نژآد که اون فتنه رو راه انداختن و خاک بر سر رهبر قاتل که چقدر جوان بیچاره رو توی زندانها کشتند و شکنجه دادند و به دختر و پسر تجاوز کردن و هر کدامشون رو به هر نحوی کشتند . چه با شکنجه جسمی و چه شکنجه روحی. واقعآ کدوم پسر و دختری میتونه بهش تجاوز کنند بعد از آزادی به زندگی عادیش . ادامه بده؟. خدا لعنت شون کنه که باعث مرگ و شکنجه و قتل هزاران جوون شدن. من هم احمدی نژاد هم موسوی و کروبی و رهبر رو توی این قتل ها دخیل میدونم. موسوی نباید جواب احمدی نژاد رو میداد و جوانهای مردم رو به شورش وا میداشت. هیچ چیزی توی ایران مثل کشورهای دیگه نمیشه و نخواهد شد. ایران مثل اوکراین نیست که رییس جمهورش بگه آره تقلب کردم میرم گم میشم!!!.
جمعه 23 اسفند 1392 - 04:38
hassan5 - تهران - ایران
از اینکه در پاورقی نوشته شده(یادداشت از نگاه نویسنده ان است)برایم خیلی جالب بود که چرا تنظیم کنندگان سایت ایرانیان انگلستان دچار این تردید هستند که نکند این مقاله درست نباشد.!!مدیران مربوطه نکند شما هم شیتیلی گرفته باشید؟؟؟
جمعه 23 اسفند 1392 - 07:11
دوستدار - استهکلم - سوئد
بت شکن - مونترال - کانادا؟ برای این از من عقده ای شده اید چون یکبار شما را نقد کردم به خاطر اینکه از شکنجه گران ساوک گفته بودید و زندان شاه. هرچند برای دشمنانم هم ارزو نمیکنم که در زندان مامورین امنیت رژیم اخوندی به افتن ولی کاشت تو نوعی فقط یک هفته در زندان اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی میبودید و تجربه میکردی انگاه تفاوت بین زندان ساوک با این خونخواران را میدانستید. و انگاه میگفتید زندان زمان شاه مثل هتل مجانی بوده که مدتی یا سالیانی در این هتل زندگیت را بسر برده اید. و اگر از گفته های من شک دارید از بعضی از دوستان توده ای یا دوستان چریک فدایت سوال کن که تجربه هردو زندان شاه سابق و خمینی جلاد رادارن. و اگر باز هم شک دارید میتوانید بت خودت را بشکنی چون روزی یا ابراهیم بت شکن میشوید یا مخمد بن عبدالله!!
جمعه 23 اسفند 1392 - 17:01
shirzan e irani - استکهلم - سوئد
asal30 - بندرعباس - ایران -میدونین دومِ خروس خوب خودشو نشون میده ، اولا با نگاهی که شما دارید مانندِ فتنه ، رهبر ! معلومه در چه سلکی هستین ، فتنه چیه بنده خدا ، با کلک و وعده انتخابِ آزاد مردم را به پایِ صندوق کشاندند ، تا شبِ قبل از انتخابات به همه میدانِ جولان دادن ، بعد روزِ انتخابات وقتی فهمیدن موسوی رای آورده کودتا کردن، اگه همه مثلِ شما فکر میکردند , خامنه ائی را رهبر میدونستن ، و مینشستند تا حقشون رو هر روز بیش از پیش بخورند و از ترس میچپیدند تو خونه , ایران و ایرانی برای همیشه از دست میرفت ، خبر نداری از صبح تا شب به حقوقت تجاوز میشه اونم توسطِ همون بسیجیهایِ پشمالو به قولِ خودت و رهبرت! یعنی اگر وکس کنند ، مشکلی نیست ! دلت خوش است که نامت کبوترِ حرم است !!
جمعه 23 اسفند 1392 - 19:26
shirzan e irani - استکهلم - سوئد
بت شکن - مونترال - کانادا- دیگه نمیخواستم جوابتو بدم ، چون در اون تاپیک که اطلاعاتیه اونم از نوعِ شکنجه گرش بنا به صفت و افکارش رجز خونی میکرد، و ادبیاتی را به کار میبرد که اونجوری تربیت شده , از کامنتِ تو , برایم یقین حاصل شد که دستت با حکومت یه جاست و دیگه برات احترامی قائل نیستم، میخِ آهنین نرود در سنگ با همون افکارت خوش باش، من خشونت رو در مورد حیوانات روا ندارم یا توجیه نمیکنم چه رسد به انسان، اگر با اینهمه توضیحاتی که دادم باز مدلِ خودت برداشت میکنی توضیحِ بیشتر فایده نداره و از کارِ بیهوده پرهیز میکنم، شما را به خیر ما را به سلامت.
جمعه 23 اسفند 1392 - 19:34
asal30 - بندرعباس - ایران
. شما خارج نشین ها اگر جرات دارید تشریف بیارید ایران و انقلاب کتید. شماها فقط از دور نشستید هی فیلم و کلیپ می بینید بعد میاید تو این سایت ها. فحش میدید که مردم ایران خرند و گاوند نمیرن بریزن تو خیابون ها و انقلاب کنند!!!!. *. اگر خودتون از جانتون سیر شدید تشریف بیارید ایران و برید تو خیابون و بگید مرگ بر خامنه ایی . *. منم خارج از کشور زندگی کردم شما ها راحت حرف میزنید ولی اینجا ایرانه. مردم داخل ایران همه ظلمها رو تحمل میکنند از ترس جانشون. کسی دوست نداره تو شکنجه گران دولت بخاطر هیچ و پوچ جونشو از دست بده. *. بهرحال کودتا یا فتنه فرقی نمیکنه احمدی نژاد به زن موسوی توهین کرد. موسوی هم که بلد نبود حرف بزنه هی چیز چیز میکرد بعد یک دفعه تبدیل شد به بت جوانان ایرانی ..اون بود که باعث فتنه شد وگرنه ما هم اگر خر بودیم و می رفتیم تو خیابون جز شکنجه و مرگ چیزی در انتظارمون نمی بود. ***. من نه طرفدار رهبر هستم و نه موسوی و نه احمدی نژاد. و نه سلطنت طلب هستم . طرفدار حق و عدالت هستم.
شنبه 24 اسفند 1392 - 02:51
asal30 - بندرعباس - ایران
در ضمن من سلطلنت طلب هستم و نه طرفدار منافقین . من نه طرفدار رهبر هستم و نه طرفدار موسوی و احمدی نژاد. *. شما خارج نشین ها هم اگر دلتون میسوزه تشریف بیارید ایران. ببینیم چقدر جرات دارید برید و فریاد بزنید و تظاهرات کنید. *. ستار بهشتی فقط توی وبلاگش درباره خامنه ایی بدی گفت . و یا به عبارتی حق نوشت ولی چه شد؟. کمتر از یک هفته جنازه شو تحویل خانوادش دادن. *. بهتره به مردم داخل ایران توهین نکنید و فحش هم ندید. کسی دلش نمیخواد آینده و جوانی اش رو فدا کنه.
شنبه 24 اسفند 1392 - 02:54
بت شکن - مونترال - کانادا
shirzan e irani -اینها فرازهایی از تراوش فکری شما است: (..بروید خدا را شکر کنیددر آن حکومت زیرِ شکنجه امثالِ ستارها و هزاران زندانی سیاسی بی نام و نشان نمردیدد....) (...حرف در این است شاهِ فقید به خاطر از دست نرفتنِ ایران و ایرانی مجبور شد متوسل به ساواک شود ، چون اینقدر که سوسه دواندند...) (.....از کامنتِ تو ، برایم یقین حاصل شد که دستت با حکومت یه جاست و دیگه برات احترامی قائل نیستم..) (..چرا آن زمان اینقدر ملایم فکر نمیکردید و آن حکومت را برای اشتباه کردن با این مردمِ شوت مجاز نمیدیدید و قصدِ براندازی داشتید..). اینها همان عباراتی است که اطلاعاتیها به امثال ستارها گفتند و و به مادرش هم میگویند:.بارها گفته باز هم نقل قول میکنم از زنده یاد شاملو که گفت (سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدن پول میگیرد) شما بروید شکر خدا کنید که در زمان شاه اینترنت و موبایل و ماهواره نبود وگرنه ابعاد فاجعه را با فیلم و عکس به رویت تان میرساندیم!
شنبه 24 اسفند 1392 - 06:29
بت شکن - مونترال - کانادا
shirzan e irani --ساواکی بودن فقط در فیزیک بگیر و ببر و شکنجه و اعدام کردن نیست ویژگی هایی در تفکّر دارد که شما بی بهره نیستید.از کسی که از دستگاههای امنیتی برای به سلاخی کشاندن مخالفین حمایت میکند بیش از این انتظاری هم نمیتوان داشت. نام بردن از ستارها هم یک پز است برای سرپوش روی جنایتشان! کسانی که از ساواک و هر گونه دستگاه اطلاعات و امنیتی در هر حکومتی که برای بقای حکومت ننگینشان مخالفین را به سلاخی میبرند حمایت میکنند آتشفشانی هستند خاموش از خاکستر خلخالی و صدام و اسد و استالین که اگر یک بار دیگر حکومت ننگین محبوبشان بازیافت شود فورانشان روی هیتلر را سفید خواهد کرد. بی شک شما و همفکرانتان از این تبارید!!به قول خودتان: میخِ آهنین نرود در سنگ ,شما هم با همون افکار کپک زده خوش باشید تا جیره ات قطع نشود، بی خود نبود که شاه معدوم ۲۲ میلیارد دلار از پول ملت محروم را با خود برد تا هم سیاهی لشکر جمع کند و تکه نانی دهد و هم رسم دزدی و اختلاس و چپاول برای حکومت بعدی مقرّر!!.
شنبه 24 اسفند 1392 - 06:42
دوستدار - استهکلم - سوئد
بت شکن - مونترال - کانادا!!! اگر هزار بار از ان اراجیف بالا بنویسی باز هم می گویم و می نویسم اگر سگ شاه مثل این اخوندهای حاکم بر ایران بودن بی شک شاه دم همه اشان را میبرید. در هردو رژیم شاه و خمینی جلاد نا من ونا خانواده ام به هیچ عنوان نا اینکه کارمند دستگاهای پلیسی و امنیتی نبودیم بلکه کارمند هیچ ادارات دولتی هم نبودیم. سال 1353 من 7ساله بودم که پدرم به صورت قاچاق از طریق مرز جنوب ایران به عراق سفر کرد و بعداز اینکه به ایران برگست در مرز کرمانشاه توسط زاندارمری دستگیر و به ساوک تحویلش داده بودند. مدت 2 ماه در زندان ساوک بسر برد و ازاد شد. هرگز از پدرم که هنوز هم زنده است نشنیدم که در زندان ساوک اورا شکنجه کرده باشن یا به او توهین و بی احترامی کرده باشن. از کسانی که زندان رژیم انگل اخوندی را تجربه کردن بارها و بارها شنیده اید که شکنجه شده اند توهین رکیک بهشان زده اند به بعضیهایشان تجاوز کرده اند وادارشان کردن اعتراف دروغ برعلیه خود ودیگران بزنند به حدی دلم از رژیم اخوندی خون است که تا یک اخوند را میبینم تنم به لرزه می افتد و میخواهم همانجا تکه تکه اش کنم.....!
شنبه 24 اسفند 1392 - 10:35
بت شکن - مونترال - کانادا
shirzan e irani --در باور شما ما باید شکر خدا را کنیم که نمردیم؟؟!! در باور شما مردن یعنی نفس نکشیدن یعنی ستار بهشتی ها، اما قربانیان نمرده شکنجه و بازماندگانشان مثل مادر ستار روزی 10 بار میمیرند و زنده میشوند! با این تفکر بهتر است [id] خود را به شیر زن طالبانشاهی تغییر دهید چون ایرانی اصیل و با فرهنگ و با تمدن هرگز زجر و شکنجه و اعدام هیچ شهروندی را برای حفظ قدرت توجیه نمیکند!!-از نظر عمال شاه و شیخ، هر کس که آنها را نقد کند به مزدور و جیره خوار طرف مقابل متهم میکنند ولی از نظر من هر کس که کارنامه این 2 حکومت را یا سفید سفید و یا سیاه سیاه ببیند اگر مزدور نباشد حد عقل از آزادی عقیده، تعقل، خرد، آگاهی و داوری بی بهره است. به قول برشت: آن کس که نمیداند و انکار میکند نادان است و آن کس که میداند و انکار میکند تبهکار!!
شنبه 24 اسفند 1392 - 11:20
بت شکن - مونترال - کانادا
asal30 - بندرعباس--دوست عزیز من با این که خودم خارج از ایرانم ولی با شما کاملاً موافقم. با این که سلطنت طلب هستید من یکی بین سلطنت طلب بودن و ساواک پیشگان خیلی تمایز قائلم!سلطنت طلب بودن یک خاستگاه است که کسی نمیتواند انکارش کرد، میلیونها نفر در انگلستان و اتریش و دانمارک و اسپانیا سلطنت خواه هستند ولی اگر همان سیستم پادشاهی بخواهد منتقدین و مخالفین را در سیاه چالها به سلاخی بکشد آنوقت میبینید که همان مردم سلطنت طلب چه به روز تاج و تخت پادشاهی میاورند. اینها که [id]شان خارج از ایران است و همه چیز را سیاه میبینند یا اصلا کشورهای متمدن را ندیده و یا اگر دیده اند همان دوستان بیت پهلویها هستند که به قول خودشان در تماسند!!درود بر شما
شنبه 24 اسفند 1392 - 11:38
دوستدار - استهکلم - سوئد
بت شکن - مونترال - کانادا! بنابه خاطر اینکه من پرونده رژیم اخوندی را سیاه سیاه میدانم حاضر به هر نامی هستم که از طرف تو و هر کس دیگر به من داده شود. چون تو و امثال مثل تو اشخاصی هستید هم به نعل میزنید هم به میخ! من و ان شیرزن برای اینکه تو از حکومت اخوندی در یکی از کامنتهایت تعریف کرده بودید نقد گرفتیم و بعد به تو برخورد, ما را ساوکی و عوامل شاه خطاب کردید! خود تو به خوبی میدانید رژیم شاهنشاهی خیلی خیلی بهتر از رژیم خمینی جلاد بوده است ولی متاسفانه جون تو انسانی دم دمی مزاج هستید روزی از رژیم اخوندها تعریف شایان میکنید, روزی دیگر هم رای کسی میشوید که سلطنت طلب هست!! میدانم سنت از من بیشتر است و از من با تجربه تر ولی به خاطر اینکه هر لحظه امکان دارد عقیده ات عوض شود و با یک قاشق اب به شنا کردن بیفتی از نطر خیلیها انسانی با ایده درست وحسابی به حساب نمی ایید. در هر حال ارزوی موفقیت و سلامتی برایتان دارم. بت شکنیت را ادامه بده
شنبه 24 اسفند 1392 - 19:05
asal30 - بندرعباس - ایران
بت شکن-مونترال -کانادا. وای من تو خط اول کامنتم نوشتم نه سلطنت طلب هستم. و نه طرفدار رهبر و نهع موسوی و نه احمدی نژاد. *. تو خط دوم کامنت کلمه نه آورده نشد برای همین شما فکر کردید من نوشتم . سلطنت طلب هستم!!!!!!!!!!!. بخدا من سلطنت طلب نیستم من از رژیم پهلوی و آخوندی هر دوش متنفرم. *. من طرفدار جمهوری مردمی هستم چون دوران سلطنت طلبی و شاه بازی به سر آمده. الان خامنه ایی هم مثل همون شاه خائن داره پادشاهی میکنه. فقط لباسش فرق میکنه. *. من هزار بار هم میگم سلطنت طلب نیستم و از رژیمی که شاه داشته باشه. متنفرررررررررررررررررررررررررررررررررم. چون دموکراسی وجود نداره و فقط دیکتاتوری است. *. بهرحال مچکرم هرچند سلطنت طلب نیستم و نخواهم بود
یکشنبه 25 اسفند 1392 - 02:54
asal30 - بندرعباس - ایران
بت شکن -مونترال -کانادا . اتفاقآ من با اینکه زمان شاه نبودم ولی عکس های کتاب شکنجه گران ساواکی رو. دیده بودم با اینکه بچه بودم ولی خیلی آتیش میگرفتم و همیشه میگفتم خدا لعنت شاه و خاندان کثیفش کنه. من خیلی از شاه و ساواکی های سابق و دستگاه امنیت فعلی که از ساواک بدتره. متنفر هستم. الان هم فرقی نکرده مردم انقلاب کردن که جمهوری بشه ولی بعد باز همان نظاه سلطنتی سر کار اومد...فقط لباس هاشون با هم فرق میکنه. شاه خائن کت و شلوار میپوشید و این یکی عبا میپوشه. *. در هر صورت اکثر مردم داخل ایران نه دلشون شاه سابق رو میخواد و نه این جلادی آخوندی رو . مردم فقط جمهوری و قانون درست میخوان. ادامه در کامنت بعدی.
یکشنبه 25 اسفند 1392 - 03:10
asal30 - بندرعباس - ایران
بت شکن-مونترال-کانادا. اومدم بنویسم که لپ تاپم خاموش شد و نمیدونم تا کجا نوشته بودم. *. فقط حرفم این بود که نظام شاهنشانی و نظام شاهنشاهی آخوندی هر دوتاش یکی اند فقط فرق شون توی لباس پوشیدنشونه. *. مردم داخل ایران نه شاه و سلطنت رو میخوان و نه جمهوری آخوندی. هرچند که خیلی ها دارند از تو اینترنت و فیس بوک تبلیغ پسر شاه رو میکنند. ولی عمرآ اون بتونه دوباره توی ایران نظام شاهنشاهی مثل پدر و پدربزرگش راه بندازه. مردم ایران فقط جمهوری میخوان و عدالت و امنیت و رفاه. همین . همه مردم ایران پول ندارند که بخوان از کشور فرار کنند و خودشون رو آواره کشورهای دیگه کنند . هرچی باشه هر سختی ایی باشه بهرحال باز ایران وطن ماست و بهتر از اینه که وقتی میریم خارج از کشور خارجی ها به ما . مثل افغانی ها و تروریست ها نگاه کنند. خیلی از این حس بدم می اومد وقتی خارج بودم عین یک افغانی بهم نگاه میکردن. حداقل هرچقدر هم ایران سختی و ظلم و نا امنی توش باشه باز با غرور راه میری ولی این جس رو من هیچوقت تو خارج از کشور نداشتم. از زیبایی های طبیعت کشورهای دیگه خیلی لذت نمی بردم چون میگفتم متعلق به من نیست .
یکشنبه 25 اسفند 1392 - 03:38
دوستدار - استهکلم - سوئد
asal30 - بندرعباس - ایران! مردم ایران همه از شاه ایران متنفرن نیستن و انهای که متنفرند یا گول ان عکسها و داستانهای دروغ را خورده اند که تو دیدی و خواندیت یا اینکه مزدور رژیم اخوندی هستند یا توده ای و چریکی های دوران قدیمی هستند. انهم خیلی از چریکها و تودی های قدیم و حتی اخوندهای هم پیدا میشوند که پی به اشتباه خودشان برده اند و پشیمان شاه ایران شده اند. شرط نیست که حکومت جمهوری باشد خوب میشه خیلی از حکومتهای که جمهوری هستند دیکتاتور و انسان خورند. قطعا بین رژیم اخوندی و دولت شاه سابق خیلی تفاوتها وجود دارد! این شایعه خود اخوندها و چپها است که میگوند فرق بین دولت اخوند و شاه فقط در لباسهایشان است. و اگر این سانش برای مردم ایران فراهم شود و رضا پهلوی قدرت ایران را در دست گیرد نا حکومتی مثل پدرش خواهد داشت نا مثل حکومت خمینی جلاد.
یکشنبه 25 اسفند 1392 - 12:57
asal30 - بندرعباس - ایران
دوستدار -استهکلم..سوئد. من نمیدونم بعضی ها چرا هنوز تو قرن 21 طرفدار سلطنت طلبی و شاه سابقی هستند که با واسطه انگلیسی ها و آمریکایی ها بر تخت سطلنت نشست؟. آقا جون ما شاه نمیخوایم اینو بفهمید . دوره شاهنشاهی به سر رسیده . شاه چکاری برای ایران کرد؟ جز اینکه به خوشگذرونی و سفرای خارج از کشورش با زن و بچش میپرداخت؟. خواهرش هم که عامل فساد بود . مثل اینکه خوشت میاد یه عده ایی از گرسنگی بمیرند و یک عده مثل شاه. حمام شیر بگیرند و چندین کاخ تو کیش و شمال و کشورهای دیگه داشته باشند؟؟؟.
سه شنبه 27 اسفند 1392 - 05:29
asal30 - بندرعباس - ایران
دوستدار -استهکلم..سوئد. من نمیدونم بعضی ها مثل شما چرا هنوز تو قرن 21 طرفدار سلطنت طلبی و شاه سابقی هستند که توسط انگلیسی ها و آمریکایی ها بر تخت سطلنت نشست؟. شاهی که جد و آبادش هیچ کاره بودن. دوره شاهنشاهی به سر رسیده . منکر کارهای رضا خان برای ایران نمی شم ولی واقعآ محمد رضا پهلوی چه کاری برای ایران کرد؟ جز اینکه به خوشگذرونی و سفرای خارج از کشورش با زن و بچش میپرداخت؟. اشرف خواهرش هم که مشخصه که چی بود و چکاره بود. مثل اینکه خوشت میاد یه عده ایی از گرسنگی بمیرند و یک عده مثل شاه. حمام شیر بگیرند و چندین کاخ تو کیش و شمال و کشورهای دیگه داشته باشند؟؟؟. من کاخ های شاه رو دیدم بسه دیگه بهتره حرف مفت نزنید .
سه شنبه 27 اسفند 1392 - 05:35
asal30 - بندرعباس - ایران
. در زمان شاه ایران چندتا دانشگاه بیشتر نداشت روستاها برق نداشتند. ولی الان اکثر روستایی ها سواد دارند...تو مناطق دور افتاده ایران واحدهای دانشگاهی وجود داره.. الان اکثر روستاها برق دارند و ماهواره. شاید رضا خان یک کاری برای این مملکت کرده باشه ولی الان ایران به فناوری هسته ایی رسیده . اگر شاه بود ایران به فناوری هسته ایی نمی رسید . شاید اون زمان ریال ارزش داشته و شاید خارجی ها برای خوشگذرونی می اومدن سواحل شمال. *. کسانی که هنوز شاه عامل انگلیسی ها و آمریکایی ها رو طلب می کنند. یک مشت احمق روانی اند که دلشون میخواد یکی بهشون دستور بده. یعنی شما از خودت هیچ اختیار و اراده ایی نداری؟. *. مردم ایران شاه نمیخوان اون کسانیکه این حرف ها رو میزنند دلشون فقط آزادی میخواد نه اینکه یکی بیاد تا سالیان و قرن ها جد اندر جدش پادشاهی کنه. ادامه
سه شنبه 27 اسفند 1392 - 05:39
asal30 - بندرعباس - ایران
. مگه زوره مگر از روی جنازه ما جوانان ایرانی رد بشند که بخوان. دوباره از این بساط های خوشگذرونی و تاجگذاری راه بندازن. *. اون فرح هم بره گمشه از بس حق مردم بیچاره رو خورده تا این سن سرپا مونده. *. رضا پهلوی هم بره گمشه دلش برای تاج و تخت و اون زندگی اشرافی سابق . و حمام با شیر و جلبک تنگ شده. غلط کردند با اون قیافه نحس خودش و پدرش و پدربزرگش که هیچ کدومشون لیاقت شاهی رو نداشتند. *. مرگ بر شاه و سلطنت طلبی
سه شنبه 27 اسفند 1392 - 05:40
asal30 - بندرعباس - ایران
. کسانی که دلشون میخواد کسی به اسم شاه داشته باشند. افرادی هستند که از خودشون هیچ اراده و اختیاری ندارند. انگار که نمیخواند کسی رو با انتخاب خودشون انتخاب کنند. *. شما انگار خوشت میاد یک عده از گرسنگی بمیرند و یک عده با شیر و جلبک دریایی حمام بگیرند؟. فرح پیرزن دلش برای تاج و تخت تنگ شده همچین آرزویی رو به گور میبره. *. منکر کارهای رضا خان برای ایران نیستم ولی دیگه دوره این پادشاهی ها به سر رسیده. *
سه شنبه 27 اسفند 1392 - 05:44
کوروش مهری - یزد - ایران
ahmagh30 - بندرعباس - ایران-یا خیلی بچه ای یا خیلی بیسواد یا هر دو!!!منبع اطلاعاتیت چیه؟؟؟
سه شنبه 27 اسفند 1392 - 09:08
دوستدار - استهکلم - سوئد
asal30 - بندرعباس - ایران! بدبخت برو تا اخوند بر تو و مثل تو حکم رانی کنند. بدبخت در دوران شاه به اندازه حالا تکنولژی پیشرفت نکرده بودکه شاه بتواند خدمت بیشتر به مردمش بکند اینبار اخوندها در برابر پیشرفت مردم ایران ایستاده بودند. بدبخت در زمان ان دو پدروپسر مهربان بیشتر ملت ایران اسلام زده بودند. ان دو بخصوص رضا شاه کبیر خیلی خواست ملت ایران را از بند اسلام نجات دهد. بدبخت این را تو گوشت فرو بردن شاه حمام با شیر میکرده کجا این حرف راست است؟ در مورد یکی از فراعنه مصر این را شنیده بودم برای اینکه طول عمرش دراز شود با شیر دوش میگرفت. خامنه ای گوشت بلدرچین و حیوانات نایب میخورد. بدبخت اخوندها که میگفتند مردم مستضعف باید در ایران ریشه کن شوند خودشان باعث فقیرتر کردن خیلی از هم وطنانمان شدند و خیلی از مردم را به شیوه ها مختلف برای پیدا کردن یک لقمه نان به جان هم انداختن! حالا کی در کاخهای سلطانتی زندگی میکند؟ برو بابا شاه 35 سال است از ایران خارج شده و فوت کرده هنوز که هنوز است نادانهای مثل تو دنبال نخود سیاه می گردانند!
سه شنبه 27 اسفند 1392 - 10:22
asal30 - بندرعباس - ایران
برو بابا خودت..هستی برو یه سفر کاخ سابق اشرف رو ببین. حمامش که مخصوص شیر بوده رو ببین. *. بدبخت خودت هستی . بهتره یک عده که خارج از ایران هستند برای مردم داخل ایران تصمیم گیری نکنند. *. هم شاه و هم خامنه ایی هر دوتاشون پادشاهی کردن و میکنند. بهتره خودتو تیکه پاره نکنی هرگز این مملکت دست پسر شاه و منافقین نخواهد افتاد.
سه شنبه 27 اسفند 1392 - 14:11