دختربچه 8 ساله بهخاطر قصور پزشکی در یک جراحی ساده به کام مرگ فرو رفت
روزنامه ایران : هنوز صدای خندههای کودکانه شکیبا کوچولو در فضای خاموش خانه شنیده میشود، هنوز مادر صبحها نگران
دخترک است تا به مدرسه دیر نرسد، هنوز پدر وقتی خسته ازکار پای در خانه میگذارد چشمانتظار شیرینزبانیهای دخترانه است.
شبها مادر لالاییمیخواند، روی تخت رنگارنگ دخترک عکس خندههایش روی دیوار با مادر حرف میزند، مادر کتاب قصهها را برمیدارد چه سالهایی شکیبا کوچولو به لبهای مادر زل میزد تا سطر به سطر این قصهها خوانده شود.
پدر به فیلمی چشم دوخته که دخترک در آن از سر و کولش بالا میرود و مادر شانهای را به دست میگیرد که با آن هر روز و شاید هر ساعت موهای دخترک خندانش را شانه میکرد.لباس مدرسه دخترک در کمد جاخوش کرده و مادر هر روز آنها را بیرون میآورد که نکند خاک بگیرند و دیگر بوی شکیبا کوچولو را ندهند.
بوسه آخر بر گونههای دخترک وحشتزده را بارها و بارها در ذهنهایشان عقب و جلو کردهاند. شکیبا کوچولو کلی وعده گرفته بود تا پس از جراحی ساده گوشش پدر و مادر مهربانش باید آنها را انجام میدادند.دخترک خندید و پشت در ورود ممنوع اتاق جراحی رفت و دیگر هیچگاه نخندید و برای همیشه خاموش شد.
آههای جامانده
پدر میگوید باور ندارد دیگر نمیتواند شیریناش را در آغوش بکشد، آه و بغض همیشه در گلویش نشسته، میگوید: تازه از آب و گل درآمده بود، همصحبت من و مادرش بود، زندگی ما بود، با شیرینکاریها و بازیگوشیهایش به زندگیمان حال و هوای دیگری داده بود.همه سعی و تلاشم فراهم کردن بهترین زندگی برای دختر شیرین زبانم بود، دختری که بذر امید را به دل من و همسرم پاشیده بود.سختی کار و شرایط زندگی را فقط به خاطر شادی شکیبا کوچولو تحمل میکردم که مبادا دخترم از چیزی ناراحت شود، هر کسی پدر باشد متوجه میشود که یک پدر حاضر است همه چیزی را که دارد برای شاد و سالم بودن بچهاش بدهد، خیلی سخت است که پدر و مادری مرگ بچهشان را ببیند.
بچهتان را به دنیا بیاورید و سالها مراقبش باشید که خار به دستش نرود و ناگهان جگرگوشهتان را از دست بدهید، این تلخترین تراژدی در زندگی است.چند ماهی است که وی را از دست دادهایم ولی ثانیهای نیست به یادش نباشیم. هر شب و روز با خاطراتش زندگی میکنیم و افسوس میخوریم که یک اشتباه پزشکی چطور میتواند بنیان خانوادهای را از هم بپاشد و زندگیشان را به سیاهی بکشاند.اینها درد دلهای یک پدر است که پنج ماه پیش دختر هشت سالهاش بهخاطر یک اشتباه پزشکی در جریان عمل جراحی ساده در آغوش مرگ جا گرفت و برای همیشه آرمید.سیدمحمد آقابراری پدر شکیبا کوچولو است، وی با چشمانی اشکآلود و بغض از پدر و مادرها میخواهد مراقب کوچولوهایشان باشند. وی درباره جزییات مرگ دختر کوچولویش به شوک گفت: دخترم سالم بود و هیچ مشکلی نداشت جز اینکه گاهی گوشهایش عفونت میکرد. به دنبال این بودیم که این مشکل و بیماری کوچک دخترم را برطرف کنیم، به همین خاطر نـــــــزد یک متخصص گوش و حلق و بینی رفتیم و شکیبا معاینه شد. دکتر متخصص گفت گوش میانی دخترم دچار مشکل است و شیپور اوستاش گوشش وظیفهاش را انجام نمیدهد و به همین خاطر گوشهایش دچار عفونت میشود.وی در ادامه افزود: دکتر به من گفت شیپور اوستاش ترشحات داخل گوش را به خوبی دفع نمیکند و باید قطعهای به نام «VT» را داخل گوشهای شکیبا کار بگذارند تا این عملکرد معیوب شیپور اوستاش برطرف شود و با یک عمل جراحی 10 تا 15 دقیقهای مشکل دخترم برطرف خواهد شد.پدر شکیبا کوچولو ادامه داد: با چند متخصص گوش دیگر مشورت کردم و آنان هم گفتند این عمل باید انجام بگیرد، بدین ترتیب با دکتر معالج هماهنگ کردیم و دخترم را در کلینیک همان دکتر که گفته بود بستری کردیم. قرار بود 15 دقیقه بیشتر طول نکشد، دخترم ساعت 5/7 صبح داخل اتاق عمل رفت و این جراحی بیش از 3 ساعت طول کشید، خیلی نگران بودیم تا اینکه پزشک از اتاق عمل بیرون آمد و گفت شکیبا به هوش نمیآید و ما را به داخل برد و دیدیم دخترمان نفس میکشد ولی مغزش از کار افتاده است. وضعیت بسیار بدی داشتیم. همسرم گریه میکرد و من نمیدانستم باید چه کار کنم. انگار دنیا روی سرم خراب شده بود، قرار بود با یک عمل 15 دقیقهای مشکل دخترم برطرف شود، حالا دخترم در آستانه مرگ قرار داشت. همه سعی و تلاشم این بود که دخترم را به زندگی برگردانم بنابراین وی را سریع با آمبولانس به بیمارستان بهرامی رساندم ولی با گذشت 24 ساعت آنان هم کاری نتوانستند انجام بدهند و شکیبا را به بیمارستان اطفال بردیم و قلب دخترم پس از گذشت دو هفته از کار افتاد.
پدر شکیبا کوچولو در حالی که گریه میکرد، افزود: سه روز بعد از این حادثه با متخصص بیهوشی کلینیکی که دخترم در آنجا عمل شده بود صحبت کردم و وی به من گفت برای عملهای جراحی سنگین و زمانبر از لوله تراشه بلند که در حلق گذاشته میشود و چند سانت آن نیز وارد نای میشود استفاده میکنند ولی برای اینگونه عملها از ماسک لارنژیال که لولهاش تا سر نای میآید استفاده کردهاند و هنگامی که سر دخترم را چرخاندهاند تا گوش دیگرش را عمل کنند ماسک دچار چرخش شده و اکسیژن وارد مری و معده شده و 6 دقیقه اکسیژن به دخترم نرسیده و وی دچار تورم مغزی شده است.پزشکان میتوانستند با دارو و درمانهای تخصصی تا 72 ساعت بعد از عمل، ورم مغز را کنترل کنند ولی متأسفانه موفق به این کار نشدهاند و دختر کوچولویم پس از چند روز ناباورانه از دنیا رفت.پدر این دختربچه خاطرنشان کرد: با مرگ مغزی دخترم از پزشکان و کادر اتاق عمل به خاطر این سهلانگاری در کلانتری 148 انقلاب شکایت کردم و با گذشت چهار ماه کارشناسان پزشکی قانونی نیز جابهجایی ماسک و نرسیدن اکسیژن به مغز را علت اصلی مرگ دانستهاند که این پرونده در دادسرای جرایم پزشکی نیز در حال بررسی ماجرا و تعیین قصور توسط تیم پزشکی است.آقابراری که به سختی میتوانست حرف بزند، گفت: این حادثه شاید برای هر کسی رقم بخورد و خانوادهای کوچولویش را از دست بدهد ولی چرا باید این اتفاقات بد و تلخ رخ بدهد، چرا از ماسک لارنژیال که از ریسک بسیار بالایی برخوردار است در عملهای جراحی استفاده میشود؟وی ادامه داد: اصولاً کلینیکهای پزشکی در همه دنیا به کلینیکهای روزانه معروف هستند، یعنی اینکه جراحیهای کوچک و بیخطری انجام میشود که کل مداوا به صورت یک روزه پایان میپذیرد و نباید عملهای جراحی به این شکل در این کلینیکها انجام شود زیرا اگر اتفاق بدی رخ دهد نمیتوان اقدامات نجاتبخشی انجام داد.وی یادآور شد: پس از شش روز که از مرگ مغزی دخترم گذشت تیمی از وزارت بهداشت آمد و خواستند اعضای بدن دخترم را اهدا کنم. من با این کار مشکلی نداشتم ولی از این ناراحت شدم که چرا آنان علت این اتفاق را نپرسیدند و به دنبال مقصر مرگ دخترم نبودند!
بنابر این گزارش، رسیدگی به پرونده مرگ غمانگیز دختر 8 ساله در دادیاری شعبه دوم دادسرای انتظامی نظام پزشکی و دادسرای جرایم پزشکی تهران در حال رسیدگی است.
