سقوط در سرنوشت : پرونده 20 ساله یک جنایت با آزادی زن 63 ساله پایان می یابد
رأی دهید
روزنامه ایران: روزهای سخت قدیمیترین زن زندانی به آخر رسید و تنها چند روز دیگر دروازه زندان به روی او باز میشود و فاطمه مطیع برای همیشه با ختم پروندهای پیچیده به آغوش خانواده خود باز خواهد گشت. روز یکشنبه آخرین جلسه دادگاه فاطمه مطیع، قدیمیترین زن زندانی در مجتمع قضایی شهرری و در شعبه 106 برگزار شد و در حالی که همه منتظر مراسم سوگند 50نفره یا 50 باره بودند، با رضایت اولیای دم، فاطمه پس از 30 سال زمزمه آزادی قطعی خود را از زبان قاضی دادگاه شنید. پروندهای که تیرماه سال 72 گشوده شده بود، حالا به خط پایان رسیده است. این پرونده شاید در نگاه نخست عمری طولانی و 20 ساله را به عنوان ویژگی بارز داشته باشد اما داستانی هیجانانگیز دارد، داستانی که جزییات آن میتواند ماجرایی جذاب باشد.
فرار از زندان
سال 85 فاطمه مطیع 13 سالی میشد گرفتار میلههای زندان بود. این زن نه قاتل بود و نه بیگناه؛ یک دادگاه او را قاتل میدانست و شعبهای در دیوان عالی کشور،آن را نمیپذیرفتند. روزهای زندان برای فاطمه سخت میگذشت و تاب و توان او را ربوده بود. در همین روزهای سخت، مردی با قاضی پرونده تماس گرفت و ادعا کرد اطلاعات جدیدی در مورد پرونده دارد که میتواند گره کور آن را باز کند. رئیس دادگاه این مرد را به صورت تلفنی احضار میکند. قرار شد فاطمه نیز از زندان به دادگاه انتقال یابد. فاطمه سوار خودروی ویژه زندان شد. در میانههای راه اتفاقات عجیبی افتاد. در خودرو که باز شد، فاطمه، شوهرش را به همراه یک مرد دیگر دید که نقشه فرارش را کشیدهاند. عبدالصمد خرمشاهی به شوک میگوید: همسر فاطمه با همکاری یک مرد، متهم پرونده را فراری داد. کار به جایی رسید که هیچ کس نتوانست سرنخی از این زن پیدا کند و ردی از او بیابد. یک روز فاطمه با من تماس گرفت، گفت که در چابهار است و گفت که همسرش او را فراری داده است. گفتم بیاید و خود را به دادگاه معرفی کند. با فرار مشکلی از او حل نخواهد شد، تاکید کرد که در جریان فرار نبوده و نمیدانسته همسرش چه نقشهای دارد... با صحبتهای وکیل پرونده، فاطمه تصمیم گرفت خودش را به دادگاه معرفی کند. این زن بازگشت و پس از بررسی پرونده، برای نخستین بار دادگاه فاطمه را بیگناه تشخیص داد و این زن به آغوش بچههایش بازگشت.
راز یک دوغ
همه چیز از یک نوشیدنی آغاز شد. مجید جوانی که به قتل رسید، یک دوغ آلوده به سم را سر کشید و در جادهای به حالت مرگ افتاد. مجید را حتی به بیمارستان انتقال دادند اما کاری از دست کسی برنیامد و مجید برای همیشه خاموش شد. 8 نفر در دادگاه حاضر شدند و گفتند آخرین بار مجید را در خانه فاطمه دیدهاند. فاطمه که آن روزها در دهه 40 زندگی خود قرار داشت، با شوهر و عموی بچههایش بازداشت شدند. در جریان بازجویی، فاطمه اعتراف کرد که مجید را مسموم کرده است. حالا فاطمه متهم ردیف اول قتل است. این زن اقرار کرد که سم «مرگ موش» را داخل یک لیوان دوغ ریخته و به خورد مجید داده است. او مدعی شد مقتول این سم را آورده بود تا فاطمه آن را به خورد شوهرش بدهد ولی وی آن را به مجید خورانده است. آن «دوغی» که فاطمه از آن نام برده، در بررسیهای پزشکی قانونی، نوشیدنی غیرمجاز از آب درمیآید و آن سمی که فاطمه میگفت خاکستری رنگ است و مرگ موش بوده، معلوم میشود «کزایتون» بود و مصرف گیاهی داشته نه مرگ موش! عبدالصمد خرمشاهی وکیل متهم دست روی همین نقطه میگذارد. او همانی را که در دادگاه به قاضی گفته بود به شوک بازگو میکند: « با نظر پزشکی قانونی اعترافات فاطمه فاقد سندیت بود. او میگفت به مجید دوغ حاوی مرگ موش داده ولی پزشکی قانونی این دوغ و مرگ موش را قبول نداشت. براساس نظر پزشکان و کالبدشکافان مجید مشروب حاوی کزایتون خورده است و همین سم که برای دفع آفات نباتی به کار میرود موجب مرگ مقتول شده است».
نقض احکام
پرونده قتل «مجید» چندین بار حکم میگیرد، قضات حکم قصاص میدهند و دیوان عالی کشور نقض میکند. نخستین بار در شعبه یک کیفری شهرری کیفرخواست صادر میشود و فاطمه پای میز محاکمه قرار میگیرد. این دادگاه فاطمه را به قصاص محکوم میکند ولی دیوان عالی کشور آن را نمیپذیرد و نقض میکند، پرونده باز میگردد و قرار میشود جلسه قسامه یا سوگند برگزار شود، باز دیوان نمیپذیرد و برمی گردد پروندهای که حکم آن با استناد به علم قاضی صادر میشود در دیوان عالی کشور با نقض علم قاضی برمیگشت. عبدالصمد خرمشاهی میگوید: برای صدور حکم فقط علم قاضی کافی نیست باید سه عنصر شهود، اقاریر و نظریه پزشکی قانونی عاملی برای علم قاضی شوند چون در اوایل پرونده قضات از اطلاعات حقوقی کافی برخوردار نبودند، بنیان پرونده کج گذاشته شد و این پرونده را 20 سال طول داد در همه این سالها دقت دیوان عالی کشور موجب شد فاطمه طنابدار را دور گردن خودش نبیند.
محبت تبرئه میکند
«من مجید را مانند برادرم دوست داشتم» این جملهای است که فاطمه با صدای بغض آلود مقابل قاضی میگوید. متهم و مقتول با هم رابطهای دوستانه داشتند و این را فقط فاطمه نمیگوید دیگران هم به این رابطه محبتآمیز اعتراف کردهاند. عبدالصمد خرمشاهی میگوید: ما متوجه شدیم شهود از شهادت اولیه خود پشیمان شدهاند این میتوانست اصلیترین عامل برای رهایی فاطمه باشد. از دادگاه خواستیم آنها را دوباره احضار کند. مشکل اما با این احضار دو چندان شد. از 8 نفری که شهادت داده بودند 4 نفر آنها دیگر زنده نبودند یکی مفقود بود و تنها سه نفر را پیدا کردیم. عروس و برادر مجید به همراه یک نفر دیگر آمدند و گفتند ما اشتباه کردهایم. عروس مجید گفت: ما میدانستیم فاطمه و مجید رابطه محبتآمیز دارند به همین علت من مطمئن هستم فاطمه او را نکشته است. با این وجود باز قاضی حکم قصاص صادر کرد باز ما اعتراض کردیم و باز شعبه 21 دیوان عالی کشور ایراد گرفت و عنوان کرد که علم حاصله قاضی مخدوش است. پرونده برگشت. این بار به شعبه هم عرض رفت و براساس اصول 239 و 248 قانون مجازات اسلامی این بار وضعیت به شکل دیگری درآمد.
فاطمه قاتل است مگر اینکه...
فاطمه متهم است، این را بنیان پرونده میگوید، او اقرار کرده و تمام! قانون میگوید: «همه بیگناه هستند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود» ولی فاطمه یک تبصره بود. حالا او قاتل است مگر اینکه خلافش را ثابت کند. براساس اصول 239 و 248 قانون مجازات اسلامی حالا او باید ثابت کند قتلی مرتکب نشده و گناهی ندارد. شعبه 106 شهرری تشکیل جلسه میدهد و قرار میشود عبدالصمد خرمشاهی دفاع کند. وکیل پشت تریبون میایستد و میگوید: قصاص حق اولیای دم است ولی نه برای یک بیگناه بلکه برای یک قاتل واقعی بعد از 20 سال هنوز مشخص نشده که فاطمه مجرم است. این پرونده آنقدر ابهام دارد که این همه سال طول کشیده و گرنه در همان سالهای اول فاطمه قصاص میشد راستی امروز اگر معلوم شود فاطمه بیگناه است مسئول 20 سالی که این زن پشت میلههای زندان قرار داشته چه کسی است؟
وکیلی برای 7 سال
خرمشاهی از ابتدای پرونده وکیل فاطمه نبود. نام او به عنوان مدافع فاطمه سال 85 وارد پرونده شد: یک روز در دفترم نشسته بودم. تلفنم زنگ خورد مردی آن سوی خط به من گفت که شوهر فاطمه است او مدعی شد خانهای داشته آن را فروخته و 150 میلیون تومان حق الوکاله آماده کرده است، او گفت که میخواهد من وکیل فاطمه باشم.
عبدالصمد خرمشاهی به زندان رفت: فاطمه را دیدم با او صحبت کردم اما ابتدا پرونده را نپذیرفتم. من در زندان فهمیدم فاطمه و خانوادهاش وضعیت مالی درستی ندارند و همسرش به من دروغ گفته، به خاطر همین دروغ هم پرونده را نپذیرفتم.» اما یک تماس تلفنی نظر او را تغییر داد: چند روز بعد فاطمه از زندان تماس گرفت و صحبت کرد، او با گریه از من خواست وکیلش باشم گرچه از دروغی که همسرش گفته بود، ناراحت بودم ولی پرونده را پذیرفتم.
خودکشی و انتقال به بیمارستان
بیست سال برای شما شاید فقط یک عدد باشد ولی برای فاطمه یک عمر زجر بود. او در جریان دادگاهش بارها ادعا کرده بود به اجبار شوهرش به دروغ اعتراف کرده، او گفته بود: همسرم به من گفت تو گردن بگیر و نترس، خودم آزادت میکنم و چون زن هستی مطمئن باش اعدامت نمیکنند.
فاطمه 20 سال به خاطر اعترافی که بعدها با این اظهارات معلوم شد دروغ است در زندان ماند. روزهای سخت پی در پی گذشتند، مددکار فاطمه به وکیلش گفته بود: فاطمه چند بار اقدام به خودکشی کرد. او از لحاظ روانی آنقدر به مشکل خورده که حتی کارش به بیمارستان روانی کشید. زنی زندانی که حالا 63 ساله شده در 20 سال گذشته همه سختیهای زندگی را یکجا کشیده است.
خانوادهای که از هم پاشید
خانواده فاطمه از هم پاشید. او سال 85 یکبار آزاد شد و تا سال 88 به آغوش فرزندانش برگشت. فاطمه دید که فرزندانش معتاد شدهاند، زندگیاش از هم پاشیده و روزهای خانوادهاش به سیاهی شب گرایید، در آن سه سال فرزندانش را ترک داد، خانوادهاش را دوباره برقرار کرد و...!
قرار به جای حکم
صبح روز یکشنبه قاضی شعبه 106 مجتمع جزایی شهرری وارد دادگاه شد، همه به احترام او قیام کردند. جلسه رسمی شد. مقرر بود ابتدا عبدالصمد خرمشاهی دفاع کند و بعد مراسم سوگند برگزار شود، در مراسم سوگند باید اولیای دم 50 مرد از خانواده نسبی خود را برای سوگند میآوردند و اگر آنها نمیتوانستند، فاطمه باید یا 50 مرد از خانوادهاش را میآورد و یا خودش 50 بار قسم میخورد. خرمشاهی دفاع مفصلی انجام داد، پس از دفاعیات او اما قاضی وارد ماهیت پرونده نشد، او از طرفین خواست صلح و سازش کنند. با این درخواست قاضی دقایقی نظم دادگاه به هم ریخت، اختلافات قدیمی دوباره روی میز آمد و جر و بحثها فضای دادگاه را پر کرد. با تذکر قاضی مجدداً سکوت حاکم شد، عبدالصمد خرمشاهی گفت: ما برای جرم نکرده تقاضای بخشش نمیکنیم. فاطمه نیز همین را تکرار کرد، باز هم ماجرا پیچیده شد. قاضی وکلای طرفین را به یک گفتوگوی خصوصی دعوت کرد و نتیجه آن گفتوگو این شد که اولیای دم در ازای دریافت دیه از خزانه دولت رضایت دهند و قاضی نیز به جای صدور رأی محکومیت برای فاطمه، قرار منع تعقیب صادر کند.
حالا دیگر فاطمه محکوم نیست، دادگاه او را قاتل نمیداند و چند روز بعد او حتی دیگر در زندان هم نخواهد بود، اولیای دم هم دیه را میگیرند و از این قرار حتماً رضایت خواهند داشت.
از تیرماه سال 72 وقتی مردی به نام مجید داخل خودرویش در حاشیه جاده و در حالی که به شدت مسموم شده بود، پیدا شد سناریوی این پرونده پیچیده کلید خورد و حالا فاطمه پس از 20 سال از زندان آزاد
خواهد شد که دادگاه در خصوص اتهام قتل وی شبهه دارد و خانواده مقتول در حالی راضی به در یافت دیه شده اند که در قاتل بودن فاطمه شک دارند.
paksan - آمریکا - آمریکا
به نظر من این زن آدم خطرناکی بوده . اول اینکه هر کسی قدرت این رو نداره که حمله کنه به ماشین پلیس و متهم رو آزاد کنه حتماْ شوهر طرف حرفه ای و سابقه دار بوده ثانیاْ جطور میشه برای فرار از زندان هیچ حکمی صادر نمیشه؟سوماْ چطور از ۸ شاهد ۴ نفر زنده نباشند و یک نفر هم مفقود باشه ؟ این خودش یک سوال بزرگه و یکی از روشهایی که میشه متهم رو آزاد کرد اینه که شاهدها رو یا سربنیست کنی یا چنان بترسونی که رضایت بدهند و از رضایت سه نفر دیگه هم این موضوع کاملاْ مشخصه!به این می گن عدالت اسلامی ...همچینی می تابونند تا آخر خون کشته شده پایمال که میشه هیچ خانواده مقتول از دست هزینه های دادرسی بی خیال و آخر هم قاتل مدعی و قهرمان میشه ؟!حالا مرگ موش یا هرچیز دیگه ای در هر صورت این زن آنرا قاطی دوغ کرده و به خورد طرف داده دیگه شکی نیست؟
سه شنبه 12 شهريور 1392 - 23:13
Zolf Ali - دبی - امارات
دقت کردین قاضی پرونده هی حکم قصاص صادر میکرده ینی یه جورایی رفع مسئولیت فقط میخواسته سریعتر پرونده را ببنده کاری هم به مجرم بودن یا نبودن فاطمه هم نداشته ببین چه آدمهای عقده ای را گذاشتن قاضی دادگاه !!!!
چهارشنبه 13 شهريور 1392 - 00:04