منشی وفادار بیتلها سرانجام به حرف آمد
فریدا کلی می گوید من هم مثل هر دختر نوجوان دیگری در آن زمان عاشق بیتلها بودم
فریدا کلی، منشی بیتل ها، را باید آخرین خاطره گوی دوران یازده ساله قبل و بعد از به معروفیت رسیدن این گروه به شمار آورد.
او اکنون سوژه مستند تازه ای است که با رضایت اعضای باقی مانده از گروه بیتل ها ساخته شده است.
رایان وایت کارگردان مستند "Good Ol' Freda" می گوید: "در دنیایی که به دست آوردن ۱۵ دقیقه معروفیت کاذب و کسب درآمد از شهرت دیگران به آسانی انجام می گیرد، متقاعد کردن فریدا که در منشی گری به شیوه قدیمی حفظ اسرار، وفادار باقی مانده است کار آسانی نبود. برای من بررسی این نوع وفاداری یکی از انگیزه های اصلی ساختن این فیلم بوده است."
فریدا کلی، اولین منشی گروه بیتل ها و سرکرده کلوپ طرفداران آنهاست که از ۵۰ سال پیش تاکنون هرگز حاضر به بازگویی خاطراتش از دوران کار و دوستی با بیتل ها و خانواده های آنها نشده بود. او می گوید:"وقتی نوه ام به دنیا آمد، تصمیم گرفتم چیزی از خودم باقی بگذارم تا او فکر نکند مادربزرگش هیچ کار مثبتی درزندگی نکرده است."
درباره فیلمساز
رایان وایت فیلمساز و تهیه کننده فارغ التحصیل دانشگاه دوک در رشته مستند سازی و سازنده فیلم "پلادا" درباره ماجرای سفر و بازی فوتبال است. او درحال حاضر مشغول کار روی پروژه ای برای انستیتوی ساندنس به نام "پری علیه شوایتزنگر" درباره مسائل پشت پرده قانون ازدواج همجنسگرایان درایالت کالیفرنیاست. او سال ها با شری جونز تهیه کننده شبکه تلویزیون دولتی آمریکا "پی بی اس"در ساختن برنامه های خبری "بیل مویرز" از جمله "یازدهم سپتامبر و اشتباهات عظیم سازمان اطلاعات آمریکا" برای شبکه سی ان ان همکاری داشته است. رایان وایت از طریق بیل کینزلی یکی از خویشاوندانش و پایه گزار گروه بریتانیایی "مرسی بیتز" موافقت فریدا کلی را برای شرکت در مستند "یادش بخیر، فریدا" جلب کرد.
او که برای مراسم گشایش رسمی فیلم "یادش بخیر، فریدا"، در سینمای ساندنس هالیوود به این شهرآمده، می گوید:" من می توانستم میلیونر بشوم ولی همه چیز، عکس ها، امضا ها، دستخط ها و پیام های گروه را در سال ۱۹۷۴ به طرفداران بیتل ها دادم و هرگز به هیچ قیمتی حاضر نشدم خاطراتم را منتشر کنم."
فریدا کلی که می گوید هنوز هم با خاطرات آن روزها زندگی می کند، در سال ۱۹۶۳ یک ماشین نویس ۱۷ ساله ساکن لیورپول بود که هر روز در ساعت تعطیل ناهار، به کلوپ راک اند رول تاریک و نمور زیر زمینی "کاورن کلاب" می رفت.
در آنجا بود که فریدا بین گروه های مختلف تازه تشکیل شده، متوجه بیتلها و شیفته موسیقی آنها شد. بنا بر گفته خود او: "۱۹۰ بار، شاید هم بیشتر، توی آن سرداب نمناک اجراهای بیتل ها را تماشا کردم. از همان روزهای اول هم به اتفاق یک دختر دیگر "فن کلاب" (کلوپ طرفداران) بیتل ها را تشکیل دادیم."
برایان اپستین، مدیر برنامه های بیتل ها که از خانواده ای اشرافی و مد روز آمده بود، می توانست به راحتی منشی متشخص و با تجربه تری را برای کار در دفتر بیتل ها پیدا کند اما در عوض فریدای ساده و صمیمی را استخدام کرد.
فریدا کلی می گوید:" ما بالای طبقه دوم یک فروشگاه لوازم خانگی دفتری داشتیم. اعضای گروه هر روز چند بار به آنجا سر می زدند. اوائل کار، آنها کنار میز من روی یک صندلی می نشستند و اغلب در حد یک یا دو جمله با من گفت و شنود داشتند."
فریدا می گوید: "من که مثل هر دختر نوجوان دیگر آن زمان عاشق و شیدای آنها بودم هر روز در این دنیای شبه رویایی که شانس زندگی در آن را پیدا کرده بودم فانتزی تازه ای را در ذهن خودم می ساختم. مثلا فکر می کردم امروز پل از من قرار ملاقات می خواهد یا فردا او و ریچارد (رینگو) سر من دعوایشان خواهد شد."
البته جز یک بار که در نشریات انگلیسی به اشتباه شایع شد که پل مک کارتنی از فریدا کلی خواستگاری کرده است هرگز چنین اتفاقی نیافتاد.
حقوق بیتل ها را هم فریدا پرداخت می کرد: "به هرکدام ۵۰ پوند پول نقد می دادیم که هرکاری می خواهند با آن انجام بدهند اما بقیه پول دستمزدها به حسابشان واریز می شد."
فریدا از آن زمان تا از هم پاشیدن گروه درسال ۱۹۷۴ به کار انتشار ماهنامه بیتل ها و پاسخ دادن به نامه های طرفداران آن ها سرگرم بود. او این شغل را با چنان صداقتی انجام می داد که حتی یک بار رینگو را وادارکرد تا یک شب روی روبالشتی که یکی از دختران طرفدار او برایش دست دوزی کرده بود بخوابد. او حتی تکه هایی از پارچه پیراهن پل مک کارتنی را برای تعدادی از طرفداران او فرستاد. طرفدارانی که به گفته فریدا "نمی توانستند بدون این یک تکه پارچه شب را به صبح برسانند."
طرفدارهای بیتل ها از تمام دنیا نامه هایشان را به آدرس "بیتل ها – لیورپول – انگلستان" می فرستادند اما ماموران پست همگی نشانی خانه فریدا را که در ابتدا آدرس رسمی "طرفداران" گروه بود می دانستند.
فریدا می گوید:" کیسه کیسه کاغذ می آمد. تا جایی که می توانستیم جواب میدادیم. اعضای گروه عکس هایشان را با دقت و حوصله امضا میکردند و ما آن ها را برای هوادارانشان پست می کردیم. اما بعد از مدتی تعداد نامه ها به قدری زیاد شد که همیشه یک تپه کاغذی در کنار دفتر کار من باقی بود."
یک بار فریدا چند تن از کارمندانش را که به دروغ موهای خودشان را به نام موی بیتل ها برای طرفداران آنها فرستاده بودند اخراج کرد:"دلیلی نداشت این کار را بکنند. من خودم با سلمانی بیتل ها قرار داشتم که موهای چیده شده آن ها را به دست من بسپارند."
کارگردان فیلم می گوید متقاعد کردن فریدا که در منشی گری به شیوه قدیمی حفظ اسرار، وفادار باقی مانده، کار آسانی نبود
فریدا می گوید برای اینکه بتواند از چهار بیتل محبوب میلیون ها زن و دختر جوان در سراسر دنیا عکس های امضا شده بگیرد و جواب سئوال های طرفداران آن ها را که مستقیما ازخود بیتل ها می پرسید به دست بیاورد، کم کم تبدیل به یکی از اعضای خانواده آن ها شد.
"من از همان روزهای اول با پدر و مادر اعضای گروه آشنایی و دوستی پیدا کردم. البته جز جان که مادرش را از دست داده بود و با خاله اش میمی زندگی می کرد. جان همیشه از میمی حساب می برد. پدر پل به من در مورد مذهب و انواع قهوه آگاهی داد. پدر و مادر جورج بیشتر از دیگر اعضای بیتل ها از موفقیت پسرشان لذت می بردند. من رقص های قدیمی را از آن دو یاد گرفتم که همیشه در خانه شان مهمانی داشتند. اما درعین حال خیلی هم مواظب جورج بودند. آقای هریسون به من رقص والس یاد می داد و آن قدر قدش بلند بود که من به سختی به شانه هایش می رسیدم."
فریدا روزهای چهارشنبه هر هفته به خانه رینگو استار می رفت: "مادر رینگو زن ساده و شیرینی بود که هروقت برای کاری به خانه آن ها می رفتم مرا به خوردن یک فنجان چای و گاهی تخم مرغ نیمرو و سیب زمینی سرخ کرده دعوت می کرد و ما مدت ها با هم گپ می زدیم."
تصویر بیتل ها از دیدگاه فریدا
فیلم ۸۶ دقیقه ای "فریدا، یادش بخیر" در واقع تصویری است که فریدا کلی از بیتل ها و برایان اپستین معروف به "اپسی" در اختیار تماشاگر می گذارد.
فیلم که امسال یکی از گزیده های اصلی فستیوال جنوب در جنوب غربی تگزاس بوده، با صحنه هایی از زندگی امروز فریدا آغاز می شود که هنوز هم به عنوان منشی در اداره ای در لیورپول مشغول به کار است.
داستان هایی از دوران کار و دوستی فریدا با بیتل ها را از زبان او و اغلب درهمان اماکنی که این وقایع در آن اتفاق افتاده است- درگوشه و کنار شهرلیورپول- می شنویم.
فیلم در لحظه هایی ردپای بیتل ها را در اولین بازگشت موفقیت آمیز آن ها به شهر زادگاهشان پس از یک معروفیت جهانی دنبال می کند.
در تالارکنسرت مهم و بزرگ "امپایر"، لوژمخصوص "اپسی" و منشی اش "فریدا" را می بینیم و روی بالکن وسیعی می رویم که بیتل ها در آن زمان از بالای آن برای هزاران تن از طرفداران خود دست تکان داده اند.
در صحنه هایی دیگر به اطاق زیرشیروانی فریدا می رویم و در گشت و گذاری درگذشته های نیم قرن پیش، آلبوم عکس های یادگاری او با بیتل ها را ورق می زنیم. صفحه های ۴۵ دور تک آهنگی آنها را روی یک گرامافون قدیمی گوش می کنیم با صدای بیتل های نوجوان که می خوانند:
"...و من او را دیدم که آنجا ایستاده است."
خلق و خوی بیتل ها
درپاسخ به این سئوال که خلق و خوی بیتل ها چگونه بود فریدا می گوید: "پل خوش اخلاق ترین بیتل ها بود. او همیشه با خوشرویی با من روبرو می شد. جان البته دچار حالت های بالا و پائین زیادی بود و هیچ وقت معلوم نبود که آن روز چه حال و روحیه ای دارد. جورج که همه او را بیتل ساکت می خوانند در واقع از بقیه خیلی بیشتر حرف می زد ولی شاید چون با صدایی خیلی آرام حرف می زد، به نظر می رسید که ساکت تر از بقیه است. رینگو هم همیشه مهربان و شوخ طبع بود."
یکی دیگر از مشخصه های ویژه فریدا، تاب و تحمل بداخلاقی های برایان اپستین مدیر برنامه های بیتل ها بود: "خوب ما حدود ۱۰ سالی از اپسی کوچک تر بودیم و همه از او بشدت حساب می بردیم. او دائما افراد را اخراج می کرد و بعضی ها را هم دوباره به سرکارهایشان برمی گرداند. یک بار من اشتباهی کردم که باعث شد او عصبانی بشود و سرم فریاد بکشد. یادم است آن روز جان (لنون) واسطه شد و مرا که از ترس به لرزه افتاده بودم از مخمصه نجات داد."
"بعدها من هر از چندی از برایان اپستین پیش جان شکایت می کردم و او به من دلداری می داد و می گفت که دلیل این رفتار های او این است که "اپسی" متفاوت است. وقتی دید من متوجه حرف او نمی شوم گفت: "فریدا بگذار بهت بگویم که اگر با اپسی در یک جزیره دورافتاده تک و تنها بمانی هرگز خطری از طرف او متوجه تو نخواهد شد. می فهمی ؟"
" آن زمان ها هنوز مسئله همجنسگرایی مشکلاتی به همراه داشت و همین باعث شد که من رفتار ناهنجار و تغییرحالت های شدید اپسی را از این طریق برای خودم توجیه و حلاجی کنم."
فریدا می گوید:"نوع کار من همیشه یک جور بود. امیدی هم نداشتم که به مراحل بالاتر برسم. من به سادگی هرکاری را که در دفتر اپستین و بیتل ها می بایست انجام بشود انجام می دادم. وقتی هم که قرارشد دفتر آنها به لندن منتقل بشود پدرم به من اجازه نداد به یک شهربزرگ نقل مکان کنم. من ازهمان لیورپول تا روز آخر برای آنها کار کردم."
فریدا کلی در پاسخ به این سئوال که آیا در ۵۰ سال گذشته از کار منشی گری لذت برده است می گوید: "نه به اندازه زمانی که برای بیتل ها کار می کردم."