افتادن درخت بی ریشه دیکتاتوری
دکتر بهروز بهبودی
سال هاست که کشورهای دنیا می کوشند تا اثبات کنند فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی صلح آمیز نیست و مقامات ایران همواره این موضوع را انکار کرده اند اما از آنجایی که دروغگو کم حافظه است گاه در میان سخنان برخی نشانه هایی از اثبات ادعاهای کشورهای دنیا یافت می شود. نمونه اش همین سخنرانی اخیر وزیر اطلاعات ایران، حیدر مصلحی است.
دکتر بهروز بهبودی
مصلحی در همایش روحانیون سپاه ضمن اشاره به حاکمیت گفتمان «انقلابی امام و رهبری» در همه بخش های نظام، می گوید:« پیشرفت های بزرگی که امروز پدید آمده و از اعلام بسیاری از آنها معذوریم از همین گفتمان نشئت گرفته است.» به راستی وقتی جمهوری اسلامی ایده ها و افکار اولیه و خام خود را در قالب دستاوردهای علمی در بوق وکرنا می کند چرا وزیر اطلاعات ایران نمی تواند به نوع پیشرفت های حاصل شده اشاره کرده و از بیان آنها معذور است؟ اینها چه نوع پیشرفت های غیر قابل بیانی هستند؟ آیا این پیشرفت های مگو همان موضوعات محل دعوای میان ایران و غرب نیست؟ به عبارت بهتر آیا این پیشرفت ها، همان پیشرفت های ایران در حوزه دستیابی به سلاح هسته ای نیست؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد که نمی توان نسبت صلح آمیز به آنها داد زیرا پیشرفت در امور صلح آمیز را باید و می توان اعلام نمود.
مصلحی البته ادعای خنده دار دیگری را هم مطرح کرده و می گوید:« امروز وقتی تحلیلگران غربی ساختار حکومتی ایران را مورد تحلیل قرار میدهند به صراحت اعلام میکنند که مدل ولایت فقیه یک نمونه بیبدیل است چرا که در این مدل مقوله عشق و دلدادگی وجود دارد.» البته وزیر محترم اطلاعات خود را به فراموشی زده اند زیرا همین چند ماه گذشته بود که مداح معروف تهران حاج منصور ارضی از فحاشی حتی مومنان به رهبر سخن گفته بود. با این حال این عشق و دلدادگی واقعا در میان کدام قشر و بخش از جامعه وجود دارد؟ مردم عادی و یا آنها که از قبل نظام همواره نانشان در روغن بوده است و برای استمرار این روزی حتی به روی مردم بی دفاع هم اسلحه کشیده اند و می کشند.
معمولا عشق مقوله ای یک طرفه نمی تواند باشد چگونه مردم به ولی فقیه شان عشق می ورزند در حالیکه همین ولی محترم! فقیه دستور به خاک و خون کشیدن آنها را می دهد؟ مصلحی درست می گوید که در کشور، گفتمان رهبری غلبه و حاکمیت دارد اما در آن سوی ماجرا این حاکمیت به پهن شدن بساط دیکتاتوری شخصی کمک کرده است که برای تدوام غلبه گفتمانش همواره به سپاه و نیروی انتظامی اش به اصطلاح باج سبیل می پردازد.
از قضا مصلحی به این نکته هم در سخنرانی اش اشاره کرده است. او می گوید:« به دلیل هوشیاری مردم و انسجام دستگاه های مختلف کشوری، انتخابات سال 1390 مجلس بدون مشکل و با مشارکت بالای مردم برگزار گردید.» منظور مصلحی از دستگاه های مختلف کشور؛ دستگاه های اطلاعاتی، امنیتی و انتظامی است. بنابراین وزیر اطلاعات جدای اعتراف به سیاست های رهبر ایران، به امنیتی کردن فضای انتخابات نیز اعتراف کرده است. این نکته، نکته تازه ای نیست اما همواره مورد انکار مقامات جمهوری اسلامی بوده است. انتخاباتی که بانیانش نیروهای اطلاعاتی، امنیتی و انتظامی باشند تا چه اندازه آزاد و بر مبنای اصول دموکراسی می تواند باشد؟ آیا این همان نکته ای نیست که احمد شهید در گزارش اخیرش درباره نبود انتخابات آزاد در ایران به آن اشاره کرده و مقامات جمهوری اسلامی ردش کرده اند؟
حضور این نیروها با آزادی انتخابات در تعارض است به همین دلیل به بهانه های واهی همین وزارت اطلاعات، خبرنگاران و روزنامه نگاران زیادی بازداشت و روانه زندان ها شده اند. در چنین شرایطی باز عشق و دلدادگی می تواند در میان مردم و رهبر باشد و مدل حکومتی ایران به نمونه ای بی بدیل تبدیل شود؟ راستی این تحلیل گران غربی چه کسانی هستند؟ مستند سخنان وزیر اطلاعات چیست؟ در صورت رسیدن غرب و تحلیلگرانش به چنین نتیجه واضحی چرا غرب از مدل حکومتی ایران بهره نمی گیرد و آن را به عنوان یک نمونه دموکراتیک تبلیغ نمی کند؟ اساسا با وجود چنین تحلیل هایی چه دلیلی برای دشمنی میان غرب و جمهوری اسلامی می ماند؟
بیان سخنانی از این دست کلی و غیرواقعی از سوی کسی که سکاندار سرویس اطلاعاتی یک کشور است در نوع خود بی نظیر بوده و نشان می دهد بازداشت ها و دستگیری های فله ای وزارت اطلاعات تا چه اندازه درست است! این سخنان نشان می دهد توهم تا چه پایه در تار و پود نظام جمهوری اسلامی ریشه دوانده است.
کشوری که مسئولانش در لجنزار فساد گرفتار آمده اند، کشوری که به سبب توهمات مسئولانش در سراشیب سقوط قرار گرفته و باز در آن متوهمانه از اقتدار سخن گفته می شود، کشوری که رئیس جمهورش مصیبت های مردم را رها کرده و در عزای کسی در آن سوی دنیا دایه مهربان تر از مادر شده است، رئیس جمهوری که هنوز نمی داند مردم ورزقان پس از زلزله در چه شرایطی بسر می برند و همه مردم ایران پس از زلزله های مکرر اقتصادی و فرو ریختن ارزش پول ملی چگونه هر روز آب می شوند، مردمی که به ریال حقوق می گیرند و باید به دلار خرج کنند، مردمی که همواره هشتشان گرو هشتاد است و... چگونه می تواند مقتدر باشد؟
امروز میان اقتدار راستین و دموکراسی ارتباط تنگاتنگ وجود دارد. وقتی قرار است نتیجه انتخابات در کشوری را نیروهای نظامی تعیین کنند، چگونه می توان از اقتدار سخن گفت؟ دنیا حکومت های نظامی فراوانی را به یاد دارد که سر از دره سقوط درآوردند و سرنوشت مقدر جمهوری اسلامی نیز همین است. نظامی که اقتدارش را بر بنیاد قدرت نیروهای نظامی اش قرار می دهد بی ریشه است و عاقبت درخت بی ریشه افتادن است.
حکومت نظامیان حکومت مردم بر مردم نیست، حکومت عشق و دلدادگی نیست، حکومت زور است و نفرت. نفرت حاکمان از مردم نشانه بیگانگی آنهاست، بیگانگی با مردمی که بر مال و جانشان چمبره زده اند و چون زالو از خونشان ارتزاق می کنند اما آیا زالو برای همیشه می تواند به بدن قربانی اش بچسبد؟ زالو افتادنی است، چنانکه حکومت زور، تزویر و نفرت نیز افتادنی است گیرم که چون کره شمالی به بمب هسته ای هم دست یابد. این سقوط دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
بهروز بهبودی
ونکوور – شنبه 9 مارچ 2013