شلیک مرگ به خواستگار کارخانهدار مادر و خاله
وطن امروز : ماجرای قتل مرد کارخانهدار که با خواستگاری 2 خواهر، کینه به دل پسری انداخته بود به ایستگاه محاکمه رسید. این پسر با همخدمتی خود برای انتقام از مزاحم مادرش دست به شلیک مرگباری زد.
28 تیرماه سال گذشته مردی با مراجعه به دادسرای امور جنایی پایتخت از ناپدید شدن شریکش خبر داد و به بازپرس گفت: «کامران» شریک و دوست 10 سالهام است و پس از اینکه چند سال پیش همسر و بچههایش از وی جدا شدند و به یکی از کشورهای اروپایی رفتند وی به تنهایی در آپارتمانش در شمال تهران زندگی میکند. وی در ادامه افزود: اکنون 4 روز است که کامران به کارخانه سر نمیزند و گوشی موبایلش نیز خاموش است. روز گذشته به مقابل آپارتمانش رفتم و هر چقدر زنگ زدم در را باز نکرد. چند ساعتی نیز آنجا ماندم تا شاید بتوانم وی را ببینم ولی خبری نشد و هر جایی را که فکر میکردم به آنجا رفته باشد زیر پا گذاشتم ولی کسی وی را در چند گذشته ندیده و من احتمال میدهم اتفاق بدی برای دوستم افتاده باشد. با ادعای این مرد، بازپرس پرونده به تیمی از اداره 11 پلیس آگاهی تهران دستور داد برای یافتن سرنخی از سرنوشت مرد کارخانهدار تحقیقات خود را آغاز کنند. کارآگاهان برای اطمینان از زنده بودن مرد کارخانهدار به خانه وی رفتند و با کمک یک کلیدساز واردآنجا شدند ولی سرنخی از کامران نیافتند و شواهد نشان میداد وی به مسافرت رفته است.تیم ویژه پلیس در بررسیهای تخصصی با ردیابی از پزشکی قانونی و بیمارستانهای کشور دریافتند مرد گمشده همچنان زنده است و گزارشی مربوط به بستری بودن یا مرگ وی وجود ندارد. چند روز پس از این ماجرا کارآگاهان آخرین سرنخ خود برای رازگشایی سرنوشت مرد کارخانهدار را به کار گرفتند و با تجسس از ارتباطهای تلفنی وی دریافتند کامران با 2 زن به نامهای «مریم» و «سارا» در ارتباط بوده است. بدین ترتیب تحقیقات از این 2 زن در دستورکار قرار گرفت و پلیس با ردیابیهای تخصصی موفق شد خانههای آنها را شناسایی کند. سارا تحت بازجویی گرفته شد که در ابتدا هرگونه آشنایی با کامران را نپذیرفت ولی هنگامی که دریافت پلیس از تماسهای رد و بدل شدهاش باخبر است لب به اعتراف باز کرد و گفت: من در دفتر کامران مشغول کار بودم و در طول چند سال ارتباط نزدیکی با وی پیدا کردم و به اصرار کامران با وی ازدواج موقت کردم تا اینکه چند هفته پیش به دلیل برخی اختلافاتی که بین ما بود از وی جدا شدم و دیگر به دفتر کارش نرفتم. در ادامه کارآگاهان از زن دیگر به نام مریم نیز بازجویی کردند که وی به آنها گفت: من شناخت زیادی از کامران نداشتم و وی با خواهرم سارا ازدواج موقت کرده بود و در این مدت پسرم نیز با پیشنهاد خواهرم در شرکت این مرد ثروتمند مشغول به کار شده بود. چند باری وی به خانه ما آمد و شام را میهمانمان بود تا اینکه چند هفته پیش خواهرم از وی جدا شد. این زن که خیلی پراکندهگویی میکرد، افزود: پیش از جدایی خواهرم از کامران، وی چندین بار با من تماس گرفت و خواست مرا به عقد خودش دربیاورد ولی با توجه به مشکلاتی که داشتم، قبول نکردم و از وی خواستم با من تماس نگیرد ولی با مراجعه بسیار وی به مقابل در خانه پیشنهادش را قبول کردم و گفتم مدتی با هم آشنا شویم و سپس جواب قطعی میدهم. در طول این مدت سارا متوجه رابطهمان شده بود و با درگیر شدن با من و کامران از وی جدا شد. وقتی دیدم آبرویم در خطر است و بچههایم به این ازدواج راضی نمیشوند من نیز به رابطهام پایان دادم و از هفته پیش تاکنون خبری از وی ندارم. با این ادعاها کارآگاهان به دنبال سرنخ دیگری رفتند و این بار تحقیقات ویژه خود را از کارخانهای که کامران آنجا را مدیریت میکرد شروع کردند، نتایج بررسیها نشان میداد پسر مریم به نام «مجتبی» از زمان ناپدید شدن مرد کارخانهدار سرکار نرفته و جوابگوی تماسهایش نیز نیست. بر این اساس دایره تجسسها روی خانواده مریم متمرکز شد و مجتبی تحت بازجویی قرار گرفت که وی با ادعای بیگناهی و بیاطلاعی گفت: کامران همسر موقت خالهام بود و مرد بسیار خوبی است ولی زمانی که بین وی و خالهام اختلاف به وجود آمد تصمیم گرفتم دیگر پیش او کار نکنم و هفته گذشته دیگر سرکارم نرفتم. کارآگاهان در بنبست تحقیقات قرار گرفته بودند و ردیابیهایشان به جایی نمیرسید تا اینکه یکی از افسران برای تجسس بیشتر به ساختمان مرد کارخانهدار رفت و پس از اثربرداری از در آپارتمان، هنگام پایین آمدن از پلهها با صحنه عجیبی روبهرو شد. وقتی خودرویی وارد پارکینگ شد نور چراغ آن زمین را روشن کرد و فلزی طلاییرنگ در گوشهای از پارکینگ مشخص شد، بدینترتیب افسر پلیس به گوشه پارکینگ رفت و متوجه شد فلز طلاییرنگ پوکه کلت کمری است. وی که بسیار مشکوک شده بود با چراغ قوه گوشی موبایلش دیوارها و کف پارکینگ را با دقت تحت نظر گرفت و موفق شد چندین لکه خون خشک شده را پیدا کند. در ادامه و با دستور بازپرس پرونده، تیمی از تشخیص هویت به پارکینگ خانه کامران رفتند و پس از نمونهبرداری و انجام آزمایشات تخصصی مشخص شد نمونه خون به دست آمده با گروه خون مرد کارخانهدار مطابقت دارد. کارآگاهان که احتمال میدادند توطئهای برنامهریزی شده در پشت ماجرای ناپدید شدن کامران وجود دارد اهالی ساختمان را تحت بازجویی گرفتند که یکی از همسایهها با ارائه شواهدی پلیس را در یکقدمی رازگشایی معما قرار داد. این مرد گفت: کامران زیاد در آپارتمانش نبود و گاهی اوقات با همسر جوانش (سارا) به اینجا میآمد، این اواخر رفتار بسیار سردی داشت و انگار دچار مشکل شده بود، چند روزی بود که به خانه نمیآمد و خودرویش نیز داخل پارکینگ بود، فکر کردم شاید مسافرت رفته باشد ولی روز گذشته 2 جوان را داخل پارکینگ دیدم که در حال بازکردن در خودروی کامران بودند، وقتی جلو رفتم و پرسیدم چه کسی هستند و با خودروی کامران چهکار میکنند، یکی از آنان ادعا کرد از آشنایان وی است و کامران سوئیچ و کارت خودرو را به وی داده تا خودرو را برای وی ببرد. کارآگاهان در گام دیگر تحقیقات از مرد همسایه چهرهنگاری کردند که یکی از تصاویر به دست آمده شباهت زیادی به مجتبی داشت، بنابر این آنان به خانه مریم رفته و مجتبی را دستگیر کردند. بررسیهای دیگر کارآگاهان نشان داد روز گذشته چند خط موبایل و خودروی کامران توسط 2 جوان فروخته شده که در مواجهه حضوری بین خریداران و مجتبی و دوستش، آنان تحت شناسایی قرار گرفتند. با توجه به اینکه همه شاخهها نشان میداد مجتبی و همدستش از ناپدید شدن کامران خبر دارند، هردوی آنان تحت بازجوییهای جداگانه قرار گرفتند و همدست مجتبی به نام «امیر» به قتل مرد کارخانهدار اعتراف کرد. وی در ادامه افزود: من همخدمتی مجتبی بودم و رابطه بسیار نزدیکی بین ما وجود دارد. ماه پیش مجتبی جلوی خانهمان آمد. خیلی ناراحت و افسرده بود. وقتی با وی صحبت کردم، متوجه شدم صاحبکارش از مادرش خواستگاری کرده است و وی نیز از این موضوع بسیار ناراحت است و از رفتار کامران کینه به دل گرفته است، پس از مدتی مجتبی از من خواهش کرد در نقشهای که طراحی کرده کمکش کنم. وی اسلحهای خریده بود و میخواست مرد کارخانهدار را به قتل برساند.امیر در ادامه گفت: روز حادثه به خانه کامران رفتیم. وی در را باز کرد و وارد پارکینگ شدیم. مجتبی با کامران شروع به بحث کرد و درگیری آنان بالا گرفت که ناگهان مجتبی اسلحه را از زیر لباس بیرون کشید و به قلب وی شلیک کرد، هنگامی که کامران روی زمین افتاد، کلیدهای وی را برداشته و سریع فرار کردیم.در ادامه بازجوییها مجتبی هنگامی که متوجه شد امیر حقایق را برای پلیس بیان کرده است و راهی برای کتمان حقیقت ندارد لب به اعتراف باز کرد و گفت: کامران خالهام را به عقد موقت خودش در آورده بود. این مرد آبرویم را در کارخانهاش برده بود، به هر حال چارهای جز تحمل نداشتم تا اینکه متوجه شدم وی در غیاب من چندین بار به جلوی خانهمان رفته و از مادرم خواستگاری کرده بود. من که از دست کامران خسته شده بودم ابتدا مادرم را تهدید کردم اگر تن به چنین خواستهای بدهد وی را خواهم کشت. سپس با خرید کلت کمری و خواهشهای بسیار از امیر نقشه قتلش را کشیده و کامران را در پارکینگ ساختمانش کشتم.وی افزود: جسد کامران را پشت صندوق پراید گذاشتیم و به اطراف چهاردانگه بردیم، شب بود و با استفاده از تاریکی هوا جسد وی را میان نخالهها انداختیم و برگشتیم. چند روز بعد که پلیس وارد عمل شد و به من شک کرد، برای از بین بردن آثار جنایت به ساختمان برگشتیم و با سرقت پول و دلارها، هنگامی که قصد داشتم آثار خون را از بین ببرم یکی از همسایهها آمد و از ترس وی مجبور شدیم آنجا را با سرقت خودروی کامران ترک کنیم. بنابراین گزارش، با اعترافات مجتبی و همدستش و بازسازی صحنه جنایت با صدور کیفرخواست بازپرس جنایی پرونده 2 جوان هفتتیرکش برای محاکمه به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع داده شدند.