در حاشیه جشنواره ونیز؛ گفتگو با رامین بحرانی
رامین بحرانی فیلم ساز ایرانی تباری است که در آمریکا فیلم می سازد و فیلم های پیشین او نظیر "اوراقچی"، "چرخ دستی" و "خداحافظ سولو" در جشنواره های مختلف به نمایش درآمده اند.
فیلم تازه او با عنوان "به هر قیمت" در بخش مسابقه جشنواره ونیز به نمایش درآمده و برای دریافت شیر طلایی این جشنواره با هفده فیلم دیگر بخش مسابقه رقابت می کند.
فیلم داستان مردی را باز می گوید که تمام زندگی اش در مزرعه و تجارت محلی او خلاصه شده و می خواهد به هرقیمت کسب و کار خانوادگی شان را حفظ کند، اما پسر او دیوانه وار عاشق اتومبیلرانی است و حاضر نیست میراث دار این خانواده باشد...
آقای بحرانی فرهنگ ایرانی مستقیم یا غیر مستقیم چقدر روی کار شما تاثیر داشته؟
من از پدر و مادری ایرانی در کارولینای شمالی به دنیا آمدم و آنجا بزرگ شدم. در اولین سال های دهه سوم زندگی ام، سه سال را در ایران گذراندم. این تجربه به من کمک کرد که چیزهایی را ببینم که دیگران نمی بینند و از این بابت ممنون این تجربه هستم.
شما فیلمساز مستقلی بودید که با بودجه کم فیلم می ساخت... اما در این فیلم تازه، تغییر عمده ای اتفاق افتاده.... این تغییر چگونه رخ داده و خودتان تغییر بزرگی احساس می کنید؟
می خواستم خودم را در موقعیت آفرینش داستانی بزرگ تر و زاویه دیدی وسیع تر قرار دهم. این امر بودجه بیشتری احتیاج داشت، شامل بازیگران معروف. امیدم این است که این داستان احساسی که ایده های فلسفی هم دارد، تماشاگران بیشتری داشته باشد. فیلم های هنری کوچک تنها مورد توجه علاقه مندان جدی سینما قرار می گیرند. می خواستم با مخاطبان بیشتری حرف بزنم، مخاطبانی که چیزی فراتر از قهرمان ها را نمی بینند.
شما بعد از خداحافظ سولو در سال ۲۰۰۸، هیچ فیلم بلند دیگری نساختید، یعنی چهار سال بدون فیلم...
اگر می خواستم یک کمدی رمانتیک بسازم یا یک قهرمان بازی، می شد هفته ای یک فیلم هم ساخت، اما اگر می خواهید درباره انسان واقعی فیلم بسازید... خوب... موفق باشید!
فکر می کنم داستان و فضای "به هر قیمت"،خیلی آمریکایی است، یعنی درباره آمریکا حرف می زند...
برای درک قدرت احساسی دونده امیر نادری، نیازی نیست که حتماً یک بی خانمان بینوا از جنوب ایران باشید... فیلم من درباره این آدم ها و مکان خاص باشد اما مایه های آن جهانی است و همه جا قابل درک است. ایده میراث، خانواده، تصمیم سرسختانه اخلاقی و فشار اقتصادی یا فلسفه "توسعه بده یا بمیر" همه جهان را به فساد اقتصادی و اخلاقی هدایت می کند.
برخلاف فیلم های قبلی شما، سبک کار در این فیلم بسیار کلاسیک است.... از پیش قصد داشتید یک فیلم حرفه ای به شیوه کلاسیک بسازید؟
یک نوع اخلاق گرایی را می شود در فیلم دید... فیلم درباره خانواده و ارزش های آن است....از این زاویه به فیلم نگاه کرده اید؟
بله. چه اتفاقی می افتد وقتی که شما می خواهید به هر قیمتی "توسعه" دهید؟ آیا خانواده خود را به هرقیمتی نگه می دارید؟ کسی چه می داند که یک مادر و پدر برای حفط خانواده چه کارهایی ممکن است انجام دهند. در شرایطی که خانواده تحت چنین فشار مهیبی است، نمی دانم که اگر من جای آنها بودم چه کار می کردم.
در پایان پسر به خانواده برمی گردد و به رغم اتفاقاتی که افتاده، همه چیز مرتب به نظر می رسد، یعنی "حفظ خانواده به هرقیمتی"، چیزی که که همیشه در سینمای آمریکا می شود دید...
بله و خیر... فیلم های زیادی از سینمای آمریکا نمی توان یافت که چنین پایانی داشته باشند.فکر می کنم که پایان فیلم بازتابی است از جهان مدرن، جایی که بانکدارها و سیاستمداران منافع زیادی می برند و آن هم به هر قیمتی. و این به چه قیمتی است؟ اقتصاد جهانی فرو می ریزد، فرو ریختن ارزش ها و بیشتر شدن بی عدالتی. فکر می کنم شخصیت دنیس کواید در فیلم هر چه که می خواست به دست آورد: او فروشنده درجه یکی است و حالا پسری دارد که میراثش را به او منتقل می کند... به گمانم او مردی است که با اعمالش نابود می شود و برای باقی عمرش سرگردان خواهد بود.
فضا و شخصیت پسر خانواده، جیمز دین را به یاد می آورد. حتی شما نام شخصیت اصلی را گذاشته اید "دین"... این عامدانه بود؟
بله. ما به شخصیت پل نیومن در فیلم "هاد" هم زیاد فکر می کردیم، همین طور شخصیت "بیف" در "مرگ یک فروشنده" آرتور میلر و البته "شرق بهشت" نوشته جان اشتاین بک (باز با بازی جیمز دین به کارگردانی الیا کازان).
فکر می کنم این فیلم می تواند درهای هالیوود را به روی شما باز کند که فیلم های بزرگ تر و پرخرج تری بسازید... این چیزی است که می خواستید یا ممکن است باز به فیلم های کم خرج مستقل بازگردید؟
ترجیح می دهم فیلم های خودم را بسازم. در حال نوشتن یک فیلمنامه دیگر هستم. این یکی هم بودجه زیادی دارد و بازیگران معروف می خواهد. اما این به معنی فیلم هالیوودی نیست. ایده و نگاه باز مستقل خواهد ماند. من در حال چالش با نگاه و فیلمسازی خودم هستم. این البته برای خودم ترسناک است، اما دوست دارم که ببینم مرا به کجا خواهد برد.