تعارف به سبک ایرانی از نگاه یک انگلیسی

مجله آمریکایی «آتلانتیک» در مطلبی به قلم «کریستوفر دِ بِلِیگ» به رفتار خاص ایرانیان و مفهوم «تعارف» پرداخته است.

              


در این مقاله نویسنده با اشاره به تجربه شخصی خود و استناد به مواردی از گفت و گوهای نمایندگان ایران با کشورهای خارجی نتیجه گیری کرده که تعارف را باید به عنوان مؤلفه ای فراتر از تعاملات روزمره میان مردم ایران مورد بررسی قرار داد. چکیده از نوشتار «دِ بِلِیگ» را در ادامه خواهید خواند.


شاید اشتباه کنم، اما به گمانم باید اولین مرد انگلیسی ای باشم که از انقلاب ۱۹۷۹ ایران تا به امروز برای اخذ تابعیت ایرانی درخواست داده ام. ماجرا از این قرار بود که از همان اول کار، یک آقای خوش رو و برخورد از ادامه امور اتباع بیگانه ی دولت ایران، با چهره ای خندان در پاسخ به درخواست من گفت، «خوشحال می شویم که درخواستتان را دریافت کنیم،» و ادامه داد، «مایه افتخار است که مورد [درخواست] شما را، با این همه کمالات حضرتعالی، بررسی کنیم.»

بعدش هم تأکید کرد که، «شانس خوبی دارید که پاسخ مثبت دریافت کنید.»

من هم که حسابی از صحبت های آقای متبسم اداره اتباع بیگانه به وجد آمده بودم هر چه فُرم و سند بود را با کمال رضایت پر کردم و بعد هم رفتم منزل و به خانم ایرانی ام خبر خوش را دادم. ایشان هم پرسید «خیلی هم خوب، اما کدام کمالات؟»

باری، شش هفته ای گذشت و من به فرموده آقای خوش اخلاق اداره اتباع برای دریافت نتیجه مراجعه کردم. همان مسؤول به کارم رسیدگی کرد، و عیناً مثل بار اول از دیدن منی که این همه «کمالات» داشتم کلی خوشحال بود. گفت برایمان چای آوردند و از اوضاع سلامتم پرسید و جویای احوال خانواده ام شد و از هر دری سخن راند. بعد هم به طور خصوصی و سِری مرا در جریان پیشرفت پرونده ام گذاشت که «همه چیز به خوبی پیش می رود.» دست آخر نیز از من خواست که شش هفته بعد مجدداَََََ به نزدش برگردم.

درد سرتان ندهم، هشت ماه بعد، چهار–پنج باری سراغ مسؤول مهربان اداره اتباع بیگانه رفتم و هر دفعه هم آش همان آش و کاسه همان کاسه، — پذیرایی مفصل، چای و کلی جملات محبت آمیز. با این برخورد، کوچکترین شکی نداشتم که اسمم رفته آن بالا بالاها و به کارم رسیدگی می کنند و لابد کاغذبازی ایرانی همین است دیگر، دارند درباره کارم تصمیم می گیرند.
اما صبر هم حدی دارد و نمی توانم دقیق بگویم از چه زمانی بود که به کل این روند مشکوک شدم.

بعد از اینکه کارم چند بار به جلسه بعد موکول شد تصمیم گرفتم درباره پروسه درخواست تابعیت ایران تحقیق کنم و در کمال ناامیدی متوجه شدم اساساً ‌در ایران چیزی تحت عنوان درخواست تابعیت وجود ندارد و تنها مرجعی که می توانست درباره چنین مسأله ای تصمیم گیری کند کابینه دولت بود،— که آنهم در مورد من بعید بود.

خلاصه، به این نتیجه رسیدم که همه اسناد و مدارکی که به من داده بودند و ملاقات های مکرر من یکسره صحنه آرایی محترمانه ای بوده و من بی خبر از همه جا قربانی «تعارف» شده بودم.
یادم هست در تهران یک مستخدم داشتیم که اصرار داشت همیشه مرا «دکتر» خطاب کند و به این وسیله مرا ارج و قرب بگذارد، من هم که دکتر نبودم هر بار می گفتم «ممنون اما من دکتر نیستم.» تا این که یک روز کُفری شدم و بانگ برآوردم که «بابا جان به چه زبان بگویم؟ من دکتر نیستم.» مستخدم ایرانیمان هم پاسخ داد «خدا بزرگه، می شی، [!]»

برخی صاحبنظران بر این باورند که تعارف ریشه در باورهای صوفیانه در رد دنیا و مطامع مادی دارد. شاید هم به «تقیه» مربوط باشد که بر پایه آن در مذهب شیعه، پیروان می توانند در صورت خوف ضرر و خطر، باورهای مذهبی خود را مخفی نگاه دارند. غربی های بسیاری را می شناسم که با دلخوری از تعارف یاد می کنند و آن را نشانی از گرایش عمومی ایرانیان به مخفی کاری و پوشاندن همه چیز در هاله ای از ابهام می دانند.

تعارف به ویژه برای آمریکایی ها می تواند مایه سردرگمی و دردسر فراوان باشد، دلیل این امر نیز تفاوت ماهیت فرهنگ آمریکایی است که روراست بودن، سادگی و منش غیر رسمی و بی تکلف را ارج می نهد.

«جان لیمبرت»، دیپلمات بازنشسته آمریکایی و از گروگان های سابق آمریکا در ایران حدود ۵۰ سال است که با فرهنگ و تار و پود جامعه ایران سروکار دارد.

این دیپلمات آمریکایی می گوید «ما آمریکایی ها به طور غریزی به دنبال آشتی دادن تفاوت ها هستیم در حالی که ایرانیان ترجیح می دهند با آنها زندگی کنند.» لیمبرت ۴۴۴ روز از اقامت خود در ایران را به عنوان گروگان بین سال های ۱۹۷۹-۱۹۸۱ به سر برد و در همان دوره، در ۱۹۸۰ در کنار [حجت الاسلام] سید علی خامنه ای در تلویزیون ایران ظاهر شد و با فارسی روان خود به شوخی به وی گفت که گروگان گیرهایشان «زیادی تعارف کرده اند.» و ادامه داد که اینقدر میزبانان خوبی بوده اند که راضی نشده اند میهمانان آمریکایی به خانه خود بازگردند.

گروگان های سفارت ایالات متحده در نهایت به کشورشان برگشتند و پرونده آن تعارف مورد اشاره «جان لیمبرت» نیز بسته شد؛ اما همه تعارف ها هم معمولاً به نتیجه ای ملموس ختم نمی شوند و پایانی آزاد دارند.

شاید بتوان گفت که پرونده هسته ای نیز یکی از همین موارد است. همان طور که در مورد شخص من و دیپلماسی خودم هم اتفاق افتاد: در سال ۲۰۰۴ میلادی درخواست تابعیت ایران را تسلیم کردم؛ در این اثنا «کمالاتم» نیز به هیچ وجه کاسته نشده اما هنوز که هنوز است چشم انتظار پاسخم.

منبع: رادیو فردا

رأی دهید
Royan - کالیفرنیا - آمریکا
زیادی غلو کرده , البته که ما تعارفی هستیم ولی حد و مرزی دارد آنهم در روابط فرهنگی نه سیاسی در ضمن آمریکائیها تعارف در کلامشان نیست ولی در چهره و ایما؛ و اشاره های صورتشان است یعنی همانطور که لبخند به لب دارند و باهات خوش وبش گرمی میکنند ممکن است که لابلای کلمات شیرین و لبخند ابراز نفرت خودشان را بکنند ولی اطرافیان هیچوقت متوجه نخواهند شد که به شما چی گفته چون طرف خیلی آروم و با لبخند باهاتو ن دار حرف میزنه ولی چه حرفی !!!!؟نمی گویم این را در مورد اتباع خارجی بکار میبرند نه چون اینجا اتباع خارجی مفهوم ندارد مثلا حتی بین دوتا دوست خیلی صمیمی , فامیل و همسایه و همکار .... ولی کلا تعارفی بودن زیاد خوب نیست من سالهاست که تعارف بی مورد را کنار گذاشتم .
جمعه 3 شهريور 1391 - 18:07
romano - تهران - ایران
جوابت ساده است شما روش خود را دارید ما هم روش خود شما پدر دنیا را یکجور درمیاورید ما هم مدل خودمان نکنید نمی‌کنیم! همچین هم باهاتون تعارفی نبودیم از رئیس علی دلواری بگیر تا مصدق چطور اونموقع که چاههای نفت رو می‌مکیدین تعارف ایرانی اتیکت شرقی بود و خوب و قابل تحمل بود حالا بد شده من کلا از حکومت جم اسلامی متنفرم ولی جوابتون سادست ویزا دادن شما به آقا زاده‌ها تو انگلیس و لاس زدن با حکومت نسل کش و پول چپو کردن ملت ایران تعارف انگلیسی حساب نمی‌شه اما ایرانی سر می‌دونت تفاوت فرهنگه و .. اتفاقا کار اون آقا درسته (باهات انگیلیسی رفتار کرده) بماند تو همین سفارتتون چقدر ملت محترم مارو سر کار می‌زارید برای یک ویزای زپرتیتون از زمانی که چینیها و هندیها باهاتون همین رفتار خودتون رو در پیش گرفتن امپراتوری ملکه دایانا کشتون غروب و طلوعش به حد جزیره دو مجلسی عوام و لردیتون برگشت. ادامه ...
جمعه 3 شهريور 1391 - 18:28
romano - تهران - ایران
نامردی نامردم شرف داری شرف دارم تفنگ برداری تفنگ بر میدارم هر چند تمام اینها دون خون ایرانیه منه. ضمنا آمریکای 400 ساله سرخ پوست سلاخی کن رو با خاک 7000 ساله مقایسه نکن هزاران سال پر قدرت موندین مثل ما اونم با جمعیت حداکثر 10 میلیون ابر قدرتید و گرنه 400 سال برده داری و .. رو با رکورد صادرات برزیل در دو ماه قبل عوض کردید. آخه چطور تو عاشق ایران بودی و اینقدر با فرهنگ این مملکت آشنا بودی که عشق 50 سالت با سرکار گذاشتن یک بابایی نابود شد (بابا عشق انگلیسی) و بعد هم آسمون و ریسمون و کوبیدن فرهنگ ایرانی که در نهایت بیاد در قالب یک مقاله نتیجه گیری کنه (یعنی من اینقدر خرم!) .
جمعه 3 شهريور 1391 - 18:32
باور عمیق - رشت - ایران
قصه نخور...بزار یه بارم شما بچشید وقتی ماها واسه گرفتن تابعیت از شماها یه عمر علاف میشیم چه حسی داره...حیف اون چایی که به تو دادن
جمعه 3 شهريور 1391 - 19:55
amo-mohsen - بوگوتا - کلمبیا
نمیدونستم درخواست تابعیت نداریم :) ولی پس این افغانیها که تو ایران مجوز دارن اسمش چیه مگه تابعیت نیست؟.
جمعه 3 شهريور 1391 - 19:31
morgan123 - واشنگتن - امریکا
یکی از دوستانم در یک روز برفی دچار حادثه شد او را به بیمارستان بردم یکی از پرستارهای مرد که صحبتهای فارسی ما را شنید جلو امد و بفارسی سلام و احوال پرسی کرد و گفت چون دوست دخترش در دانشگاه ایرانی بوده چند کلمه ای فارسی بلد شده ، این دوست من که کلی ذوق کرده بود شروع به مخلصم چاکرم و تعارفهای رایج کرد و وا نمیداد! گفتم بابا ولش کن به غلط کردن افتاد این بیچاره ،دست از سرش بردار .جالبه موقع رفتن هم به دنبالش میگشت تا از او خداحافظی و تشکر مجدد بکند! همانطور که رویان عزیز گفت در فرهنگ امریکایی لبخند و یک تشکر کوچک کافیست و باقیش اطاله کلام و سر درد آور محسوب میشود.
جمعه 3 شهريور 1391 - 20:06
Shadan Shirin Sokhan - هایدلبرگ - آلمان
(@)--یک فرانسوی برای اولین بار میرود ایران و سه ماه میماند و در این سه ماه با اکثر ایرانیان رفت و آمد می‌کند و به مهمانی‌شان میرود !، و بعد وقتی‌ به کشورش بّر میگردد همهٔ بستگانش به دیدارش میروند و از او میخواهند که خاطرات خود را از ایران تعریف کند !، او خطاب به بقیه می‌گوید ؛ ایرانیان خیلی‌ مهربان و مهمان نواز هستند ، ولی‌ همه ایرانیان خیلی‌ ترسو و بزدل هستند !!، چون ایرانیها هنگامی که با آنها به منزلشان میرفتم ، درب را که باز میکردند خودشان جرات نمی‌کردند که اول وارد خانه شوند و بفرما بفرما میکردند و اول من را با زور هل میدادند داخل که اگر خطری یا بمبی منفجر شود متوجه من شود و خودشان سالم بمانند و اگر هم خطری نبود بعد خودشان با خیال راحت و بدون ترس می‌‌آمدند داخل !!، و چیزی که برایم جالب بود اینکه دقیقاً هنگام خروج از منزل هم همین ترس و وحشت را داشتند که خودشان اول بروند بیرون ! و باز هم بفرما بفرما میکردند و من را دوباره به زور هل میدادند به بیرون و وقتی‌ می‌دیدند که خطری نبود و چیزی منفجر نشد بعد خودشان پشت سر من میآمدند بیرون !!!
جمعه 3 شهريور 1391 - 20:29
ali1111 - تهران - ایران
رومانو - تهران - ایران. عزیزم الان که بیشتر ایرانیها با فرهنگ ۷۰۰۰ساله آرزوی آمریکا را دارند تا آمریکاییها آرزوی زندگی‌ در فرهنگ ۷۰۰۰سالهٔ ما!! من آخرین سفری که آمدم ایران(سال پیش)در عرض ۲۰ روز تمام هفت هزار سال فرهنگ را دیدم و تا هفت هزار سال برایم کافی‌ است...فرهنگ ما به دلیل تاریخی‌ دستخوش تغیرات زیادی شده که جایش در این بحث نیست...ما نگاه درنده آن فرهنگ دیگر نیستیم.
جمعه 3 شهريور 1391 - 21:31
Bizet - لندن - انگلستان
بابا ماها تعارف تو خونمونه. همین چند روز پیش توی باشگاه داشتم میپوشیدم که برم خونه، یه پسر انگلیسیه پرسید یه سکه یک پوندی داری؟ ( برا قفل کمدش میخواست) من هم بهش دادم، حالا اون میخواست معادل یک پوند به من سکه بده و من قبول نمیکردم. طرف از تعجب داشت شاخ در میاورد.
شنبه 4 شهريور 1391 - 01:46
Zero Tolerance - تهران - ایران
ali1111 - تهران - ایران . این فرهنگ مردنی نیست. شارژش تموم شده، به منبع شارژش وصل بشه، پرتو افشانی مجدد خواهد کرد.
شنبه 4 شهريور 1391 - 01:48
Ahmad Iraj - اتلانتا - امریکا
باادب بودن خیلی خوبه امامتنفرم ازآدم های چرب زبان و متملق!!این تعارفات یعنی چی بابا؟ یعنی حرفی میزنی که اصلآ درموردش اعتقادنداری و طرفومیخواهی فریب حرف های دروغینت رابخورد!!
شنبه 4 شهريور 1391 - 05:28
sara@smd - کوالالامپور - مالزی
شادان- هامبرگ. خیلی با مزه بود
شنبه 4 شهريور 1391 - 07:31
mo.miyai - اسلو - نروژ
amo-mohsen - بوگوتا - کلمبیا نه عزیزم اونی که شما میگی‌ تابعیت نیست اون فقط یه کارت شناسایی هست و تمام. تابعیت یعنی‌ این که شما تابعه همون کشور بشی‌ و حقی که داری با بقیه مردم فرقی‌ نکنه که این در ایران از مهالاته این بد بخت هم فک کرده همه جا مثل کشور خودش هست .
شنبه 4 شهريور 1391 - 10:40
hana257 - تهران - ایران
ایرانیها مخصوصا موقعی که میخوان سوار اتوبوس بشن خیلی به هم تعارف میکنن.
شنبه 4 شهريور 1391 - 15:20
ali1111 - تهران - ایران
زیرو تالرنس - تهران - ایران. عزیزم تو همین سایت به اندازهٔ کافی‌ پرتو افشانی می‌کند...ممنون.
شنبه 4 شهريور 1391 - 15:58
felora - تهران - ایران
Zero Tolerance - تهران - ایران ـ حقیقت همینه وچقدر زیبا گفتی....... مرسی
شنبه 4 شهريور 1391 - 16:47
felora - تهران - ایران
Shadan Shirin Sokhan - پس این بنده خدا فکر کرده که در ایران همه جا پر از بمبه! هم توی خونه وهم بیرون از خونه وایرانیها از توریستهای مهمون به عنوان بادیگارد استفاده میکنن ........ یعنی بازم میاد ایران؟؟!!
شنبه 4 شهريور 1391 - 16:55
Shadan Shirin Sokhan - هایدلبرگ - آلمان
felora - تهران - ایران. ------آره فلور جان ، بازم میاد ایران !، مگه میشه کسی‌ از مهمان نوازی ایرانی‌ها فاصله بگیره !،این داستانی‌ را هم که تعریف کردم ، به خاطر این بود که بگم ، تعبیرات افراد یکی‌ نیست و مختلف است !، و از یک مورد یا یک رفتار ، هر کسی‌ برداشت‌ها و تعبیرات شخصی‌ خودش رو داره !!،، اتفاقاً اینجا هم که آمد پیش من موقعی که خواستیم وارد خونه شویم ، دستم را روی شانه‌‌هایش گذشتم و هولش دادم توو و گفتم بفرما ، بفرما , اول برو تو !!، که به من گفت اینجا دیگه چرا ؟؟؟!!!،،ای بابا !!!،، کشور آلمان که کشور امنی است ؟!،، در جواب خندیدم و گفتم ؛ درسته که اینجا یک کشور امن است ، ولی‌ احتیاط شرط اول عقل است !!!!
یکشنبه 5 شهريور 1391 - 09:45
danial nabi - استكهلم - سوئد
اینها که فرهنگ ندارند . چه رسد به تعارف و مهمان پرستی‌ و.....
یکشنبه 5 شهريور 1391 - 12:57
felora - تهران - ایران
Shadan Shirin Sokhan - هزار آفرین ...................... هم برای اینکه احتیاط کردی ! وهم برای اینکه اصالت ایرانی بودن خودت رو حفظ کردی!! راستی از طرف من هم به دوستت سلام برسون که از راه دور منهم به عنوان یک ایرانی،،، یک تعارف ایرانی کرده باشم :)) دیگه دوستت راجع به ما ایرانیها چه فکری بکنه خدا میدونه ! :))
یکشنبه 5 شهريور 1391 - 14:24
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.