مصاحبه با حمیرا : من عاشق خدا هستم

دویچه وله : "صبرم عطا کن"، نخستین ترانه ی حمیرا، همچنان نام و خاطره ی او را در ذهن مردم ایران زنده نگاه داشته است. "پروانه امیر افشاری" یا حمیرا خواننده‌ای است که کم کار کرده اما گزیده خوانده است.


"پروانه امیر افشاری"، در دهه چهل خورشیدی با ترانه ی صبرم عطا کن و با نام هنری حمیرا به جرگه ی هنرمندان پیوست. صدائی زنانه و پر از سوز و گداز که از دل بر می خاست و بناچار بر دل نیز می نشست.


 

ازدواج و همکاری تنگاتنگ هنری او با "پرویز یاحقی"، آهنگساز و نوازنده زبردست ویولن، شهرتی فراگیرتر برای هر دو به دنبال داشت. حمیرا سال هاست که در لس آنجلس زندگی می کند. خاطرات گذشته و تنهائی مونس و یار کنونی او هستند. با حمیرا در پی سال ها سکوت به گفت‌و‌گو نشستیم.
 
دویچه وله: شما سال‌هاست با ایرانی‌ها تماس نداشته‌اید، اولین حرفی که دلتان می‌خواهد با مردم ایران بزنید چیست؟
 
حمیرا: می‌خواهم بگویم که عاشقانه دوست‌شان دارم، به امید آن‌ها هستم و واقعاً اگر آن‌ها نبودند، من الان وجود نداشتم. چون اصولاً یک هنرمند، یک هنرمند واقعی، باید یک انگیزه داشته باشد. اگر انگیزه نداشته باشد، از بین می‌رود. واقعیت این است. من هنوزهم آن همه پشتیبانی، آن همه حرف‌هایی که می‌زدند، به‌یادم هست. حتی جوان‌هایی که اصلاً من را ندیده‌اند. در فیس‌ بوک هم اگر شما بروید ببینید، متوجه می‌شوید. این قدر این‌ها به من امید می‌دهند که خیلی اثر دارد.
 
خانم حمیرا علت علاقه جوان‌ها به شما چیست؟ جوان‌هایی که شما را ندیده‌اند. در مورد خیلی از هنرمندان دیگرهم ما این مساله را دیده‌ایم. مثل آقای بهروز وثوقی. جوان‌ها خیلی طرفدارشان هستند، بدون این که ایشان را دیده باشند.
 
من فکر می‌کنم باعث و بانی این کار پدر و مادرها هستند. آن‌ها آهنگ‌های ما را گذاشتند یا فیلم‌ها را گذاشتند و این بچه‌ها دیده‌اند و توجه‌شان را جلب کرده. شاید باور نکنید، بچه‌ دوساله به مامانش می‌گوید آهنگ حمیرا را بگذار. چون مادرش من را خیلی دوست داشته. من فکر می‌کنم تمام این‌ها نسل به نسل می‌گردد. بچه‌ ها ناآگاهند. این ها همه تاثیر تربیت خانواده و حرف‌هائی است که در بین اعضای فامیل رد و بدل می‌شود. به‌همین دلیل من فکر می‌کنم باید تشکر واقعی را از پدر و مادرها کرد.
 
نوروز سال ۹۱ برای شما چه تفاوتی با سال‌های پیش دارد خانم حمیرا؟
 
سال ۹۱ کمی امیدوارتر هستم. امیدوارم سالی پربار باشد، آزادی ایران را آرزو می کنم. یعنی ما همه ایرانی‌ها در هر کجای دنیا که هستیم. من که به این دوری هیچ وقت عادت نکردم، من دلم می‌خواهد به وطن خودم بروم.
 
زمانی که نوروز می‌شود یاد کدامیک از ترانه‌هایتان می‌افتید؟
 
به یاد آهنگ "می عاشقانه" می‌افتم که پرویز یاحقی ساخته بود. «به کنار لاله و گل/ زغمت چنان خموشم که نسیم نوبهاری/ مگر آورد به هوشم»، شعرش مال بیژن ترقی بود، و من هم خواننده‌اش بودم. آن سال خیلی این آهنگ گل کرد، به حدی که سه چهار بار این آهنگ در آن روزهای بهاری، از رادیو پخش شد.

شما آهنگ نوروزی دیگری هم دارید؟
 
یک آهنگ نوروزی دیگری هم خوانده‌ام که مال بابک رادمنش است، هم آهنگ‌ش و هم شعرش، به نام «تبریک نوروزی». این را مثل این‌که هفت هشت سال پیش خواندم.
 
خانم حمیرا شما بعد از انقلاب به‌هرحال فعالیت‌تان نسبت‌ به پیش از انقلاب کمتر بوده، درست می‌گویم؟
 
بله، من اصولاً در ایران هم که بودم، فعالیت هنری زیادی نداشتم. برای این که برای دل خودم می‌خواندم. برای این که خواندن را عاشقانه دوست داشتم و عاشق موسیقی بودم. من خیلی کم در محافل، در جایی یا در تلویزیون‌ها و در رادیو ظاهر می‌شدم. اصولاً در محافل عمومی کمتر شرکت می‌کردم. در آمریکا کم‌تر هم شده است. گاهی در کنسرت‌هایم مردم را می‌بینم. فقط هم به خاطر این است که انرژی بگیرم و ببینم‌شان. آن‌ها تشویق‌ها و احساس‌های خودشان را بیان می‌کنند. یک آهنگ من خواندم به نام «دیدار عزیزان». این دیدار عزیزان البته به نام «شاد و خندان» بیرون آمده که اصلاً شاد و خندان نبود، اسمش دیدار عزیزان بود که این هم داستانی دارد.
 
من خواب دیده بودم که رفته‌ام ایران. آن قدر خوشحال بودم که باور کنید تا سه چهار روز منگ بودم. در خواب دوست‌دارنم را دیدم، عشق و علاقه‌ای که عاشقانه به من می‌دادند. دیدم دارم برایشان برنامه اجرا می‌کنم. به آقای رادمنش زنگ زدم و گفتم برای من چنین اتفاقی در خواب افتاده، هنوزهم انگار بیدار نیستم، مثل این که بیهوشم، مثل این که نمی‌دانم کجا هستم. حالا من دلم می‌خواهد شعری ساخته شود برای آن چشمان مهربانی که من دیدم، آن حالتی که من در هموطنانم دیدم، این‌ها را شما در شعر بگذارید که من بخوانم. شعرش می‌گوید «شاد و خندان آمدم، به جمع یاران آمدم، واسه دیدن شما راه فراوان آمدم». خیلی قشنگ است. اصولاً آهنگ‌ها و ترانه‌هائی که من در درازای این ۴۷ سال ‌خوانده‌ام، تمامش اتفاقاتی بوده که برایم افتاده. اکثر آهنگ‌ها و شعرهایی بوده که ترانه سرا و آهنگساز موضوعش را از خود من الهام گرفته‌اند. من باید آهنگ و شعری که می‌خوانم، در همان لحظه اول در وجود من انقلاب کند. یعنی باید شوروحالم عوض شود، احساسم عوض شود. وگرنه من هر آهنگ و شعری را قبول نمی‌کنم که بخوانم.
 
همه ما احتمالا در زندگی مان ولو برای یک بار عاشق شده‌ایم. شما وقتی عاشق شدید چه ترانه‌ای را خواندید؟ چی گفت شاعر که به دلتان چسبید؟
 
هیچ بشری نیست که عاشق نشده باشد. اگر هم بگوید عاشق نشده دروغ می گوید. یعنی بشر نیست آن کسی که عاشق نشده. این عقیده‌ی من است. خب چیزهایی بوده. بله... آهنگ «پشیمانم» بوده، یکی «صبرم عطا کن» بوده که البته آن زمانی بود که من تازه خواندن را شروع کردم. یکی «امان از درد دوری» بوده که واقعاً دیگر می‌خواستم فریادم را آنچنانی ابراز کنم. بعضی جاهایش معلوم است که خیلی ناراحتم. یکی «خانه‌ام را می‌خواهم» بوده ...خیلی بوده
 
یعنی عشق‌ها خیلی بوده یا سوژه‌ها؟
 
نخیر، من فقط یک بار عاشق شدم.
 
در آن زمان چه ترانه‌ای را خواندید؟
 
شاید شما قبول نکنید. یک هنرمند واقعی به عقیده‌ی من اگر انگیزه نداشته باشد، اصلاً نمی‌تواند بخواند. اگر شما الان به من بگویید بخوان، من نمی‌توانم. مگر این که خودم در احساس خودم فرو بروم. وگرنه به هیچ وجه من نمی‌توانم. من تعجب می‌کنم کسانی که می‌گویند بخوان و فوری می‌خوانند. من حتماً باید آن حالت احساس، آن وقایعی که برایم اتفاق افتاده، آن شور و حال در وجودم بیآید، تا بتوانم آهنگی را بخوانم. نمی‌توانم همین طوری یکدفعه فی‌البداهه به من بگویند بخوان و من هم مثل این صفحه‌های گرامافونی که قدیم‌ها می‌گذاشتند، شروع کنم به خواندن.
 
خانم حمیرا شما وقتی تنها هستید با خودتان، کدامیک از ترانه‌هایتان را زمزمه می‌کنید؟
 
راستش اصولاً من زمزمه نمی‌کنم. من اصولاً زیاد نمی‌خوانم. شما شاید باور نکنید. آهنگ‌ساز من هم وقتی به من آهنگ می‌دهد و می‌گوید بخوان، من می‌گویم از من نخواهید بخوانم. من باید توی مغزم مرور کنم. شعر باید با من زندگی کند. من هیچ وقت نمی‌توانم امروز که به من آهنگ بدهند، فردا اگر گفتند بخوان بخوانم. چون تا با آن زندگی نکنم، احساسم را ندهم، با آن وقتم را نگذارنم...نمی توانم شروع به خواندن کنم. من با شعر مثل یک انسان رفتار می‌کنم. باید با آن آشنا شوم، هویت‌ش را بشناسم و در من حل شود. آن وقت با مغزم می‌خوانم، توی سرم مرور می‌کنم. شبها که می‌خواهم بخوابم. باید توی سرم بیاید. احساس می‌کنم صدای خودم را می‌شنوم. باور کنید صدای خودم را می‌شنوم. در آن صورت است که می دانم آن آهنگ طرفداران زیادی هم پیدا خواهد کرد. ترانه های من همه پیام دارند.
 
شما مثل این که به شعر خیلی علاقمندید. یعنی اول این شعر است که روی شما تأثیر می‌گذارد، بعد آهنگ و بقیه مسائل.
 
باید هر سه باهم جفت باشند. نگینی که شما روی پایه‌ی زیبایی می‌گذارید، اگر آن نگین قشنگ جا نیفتاد، می‌افتد. من شنیدم گاهی اوقات شعرها و آهنگ‌هایی را دیگران می‌خوانند که واقعاً می‌گویم حیف از این آهنگ و شعر که او می‌خواند. متوجه هستید! آن بیانی که باید بکند، احساسی که باید نشان دهد، در آن خواننده من نمی‌بینیم. به این دلیل هم اول معتقد هستم شعر و آهنگ را باید کسی بخواند که به او بخورد. متأسفانه، متأسفانه آهنگسازهایی ما اینجا داریم، که نمی دانم به چه منظوری این کار را انجام می دهند. البته در ایران هم همین طور بوده. مسائل مادی یا مسائل دوستی‌ست، من نمی‌دانم، اما شعرها را کسانی می‌خوانند که مثل این که لباسی را تن یک چوب کنند. می‌دانید، اصلاً نمی‌خورد. نه به شخصیت‌اش، نه به صدایش، نه به آن حالت و رفتارش. به عقیده‌ی من شاعر وظیفه دارد شعرهایی بسازد که به شخصیت آن خواننده بیآید. اگر شما مثلاً به کسی که همه به عنوان یک آدم شلوغ می شناسندش و در اجتماع کارهای ناپسندی کرده باشد، یک شعر معصومانه را بدهید که بخواند، واقعاً مسخره است. من کم‌تر کسی را دیده‌ام که به این موضوع فکر کند. یک فرم دیگرهم وجود دارد. اغلب شعرهایی که به درد یک مرد می‌خورد، مثلاً اظهار عشق یک مرد است به یک زن، به دست زن داده می‌شود و یا برعکس. من ۴۷ ساله می‌خوانم، هیچ‌کدام از ترانه‌هایم این طوری نبوده. ممکن است اگرهم خوانده باشم، زن هم می‌توانسته به مرد بگوید. یعنی دوتایی می‌توانستند. بعضی وقت‌ها آهنگساز برای من آهنگ می‌سازد یا شاعر شعر می‌گوید، من ایراد می‌گیرم. می‌گویم این مردانه است. این خشن است به صدای مرد می‌آید. این آهنگ با صدای من جور نیست. هرچه اصرار می‌کند، می‌گویم این نمی‌خورد به صدای من.
 
خانم حمیرا شما خودتان سازی هم می‌زنید؟
 

 

پرویز یاحقی


 
یک کم، خیلی کم سه‌تار. خیلی کم. البته آن طوری که خودم باید بشنوم. ولی قطعات ادبی می‌نویسم. کلام را هم بعضی وقت‌ها دستکاری و عوض می‌کنم، برای شاعرها. ولی آهنگ ساخته‌ام. من ۱۱ آهنگ تا به‌حال ساخته ام که خودم هم خوانده‌ام. چندتاش را پرویز یاحقی تنظیم کرده بود. یکی دوتاش را هم اینجا خواندم که دیگران تنظیم کردند. ولی هیچ وقت به اسم خودم نبوده. دوست هم ندارم به اسم خودم باشد. یکی دوتاش به اسم خودم بوده که نام کسان دیگری را رویش گذاشتم.
 
شما با نت آهنگ می‌سازید؟
 
من احساسی می‌شوم وآهنگ می‌سازم. من دوتا آهنگ ساخته بودم و پرویز یاحقی تنظیم‌اش کرده بود و دلش هم نمی‌خواست این کار را بکند، بعد آقای پازوکی به پرویز گفته بود پرویز تو خوب آهنگ می‌‌سازی می‌دهی به خانمت‌. در صورتی که این‌چنین نبود.
 
شما خودتان علاقه‌تان بیشتر به شعر کلاسیک است یا شعر نو هم می‌خوانید؟
 
من کلاسیک بیشتر دوست دارم.
 
شعر کدامیک از شاعرها را بیش‌تر می‌خوانید؟
 
بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، رهی معیری، هما میرافشار، لیلی کسری. از شعر همین‌ها بیشتر خوشم می‌آید تا شعرهای دیگران. آن‌ها هم قشنگ و زیباست. ولی باید به صورت دیگری خوانده شود. ما ایرانی‌ها غم را دوست داریم، غم زیبا را دوست داریم، غم هم خودش یک زیبایی خاصی دارد. نه غم حاصل ‌زور و ضرب‌و‌شتم، بلکه غمی که عاشقانه باشد. غمی که با دیدن مثلا باران ، یا غروب یا مهتاب در آدم ایجاد می شود. اینجوری یک غم مخصوصی توی دل آدم می‌آید. البته توی دل کسانی که احساس داشته باشند.
 
یعنی با این ترانه‌های پاپ که می‌شود گفت قبل از انقلاب...
 
می‌توانم پاپ هم بخوانم. بله، من خواندم. مثلاً همان گوش بده صدام را گوش بده یا آن که خیلی هم زیباست مال صادق نوجوکی آهنگ‌ش هست که هدیه هم شعرش را گفته بود. یا آن که می‌گوید به جز قصه‌ی ...چی گفتم چی شنفتم. همه‌اش درد دلم بود. پاپ هم خواندم. ولی من با موسیقی کلاسیک آمدم. برایم خیلی آسانتر است. پاپ هم خیلی آسان است. اتفاقاً به شما بگویم که من صدای اپرایی هم دارم. خیلی آسان‌تر است اپرا تا موسیقی ایرانی. موسیقی ایرانی خیلی سخت است، عین ویولن می‌ماند. ویولن تنها ساز وحشی‌ای‌ست که اگر شما دستان را یک ذره اینور و آنور ببرید، چنان صدای ناخراش و چنان صدای بدی می‌دهد که شما را اذیت می‌کند. صدا هم همین طور است. صدای موسیقی ایرانی خیلی سخت‌تر از پاپ است. برای این که پاپ هرچه شما فالش بخوانید، آن فالشی صدا را تقریباً می‌گیرد. ولی موسیقی سنتی ایرانی باید حتماً درست خوانده شود. اگر کوچکترین خدشه‌ای به صدای خواننده وارد شود، معلوم می‌شود. یعنی باید حتماً خیلی مسلط باشد.
 
من خودم اینجا بعضی وقت‌ها اپرا می‌خوانم، می‌بینم چه قدر آسان است. حتی اگر شما سرما بخورید، سینه‌تان درد بگیرد، قشنگ می‌توانید اپرا را بخوانید. ولی هیچ وقت موسیقی ایرانی را نمی‌توانید بخوانید.
 
شما از بچگی علاقه به خواندن داشتید یا این که اتفاقی خواننده شدید؟
 
اصلاً اتفاقی نبود. من از زمانی که دو سه سالم بود می‌خواندم. خواننده‌ای بودم که هفت خوان رستم را گذراندم. چه فراز و نشیب‌هایی که من در این راه ندیدم و نکشیدم. بماند. اکثریت مردم می‌دانند که من چه‌طوری آمدم خواندم. اصلاً برای مادیات نبوده. چیزی که به دست نیآوردم، همه چیزم را هم از دست دادم در راه موسیقی. و این است، این است که ماندگار می‌شود. این است که می‌ماند. چرا؟ برای این که با دل و جان بوده، با عشق بوده، با از دست دادن همه‌ی زندگیم بوده. همه‌ی زندگیم.
 
الان ما به میان‌سالی رسیده‌ایم دیگر. آدم باید خودش قبول کند. هرچند که الان این سن و سال هم چیزهای زییایی دارد، نوه‌ام که به دنیا آمده، اولین نوه‌ام را دارم می‌بینم، یک نوه ۱۰ ماهه دارم که تمام زندگی من این بچه‌ است. عاشقش‌ام. یعنی الان دیگر انگیزه‌ی من مردم که هستند که هیچ، این بچه‌ هم اضافه شده. من اصولاً با خاطراتم زندگی می‌کنم. چون زندگی در این‌جا نداشتم. واقعیت را دارم می‌گویم. هیچ چیز. هیچ آدم خوشبختی هم نبودم که بخواهم بگویم خوشبخت‌ام و بگویم من این بودم و من اینم. نه. از لحاظ زندگی زناشویی خیلی باختم. شانس ندارم در زندگی مشترک.
 
خانم حمیرا تا آنجا که من یادم می‌آید در آغاز کارتان با نام خانم ناشناس، فکرمی‌کنم...
 
این چنین نبوده.
 
نه؟
 
نه. از اول حمیرا بوده. منتهی نمی‌گذاشتند عکس من بیآید. پدرم مخالفت می‌کرد و نمی‌گذاشتند که من در این راه بیآیم و در این کار... حالا اگر بخواهم تعریف کنم، گفتم، یک کتاب می‌شود و بعد کتابی هم که مشغول نوشتن آن هستم، مزه‌اش می‌رود.
 
خانم حمیرا برگردیم به همان سال‌های اولی که شما آمدید به جرگه‌ی هنرمندان پیوستید. آیا خانواده خانواده‌ی مذهبی متعصب بودند که پدر مخالفت می‌کردند با آمدن شما؟
 
پدر من با تمام هنرمندان بزرگ آشنا بود و همه به منزل ما رفت و آمد داشتند. عاشق موسیقی بود پدر من.
 
چرا مخالفت می‌کردند؟
 
می‌گفتند آن‌ها بیآیند برای تو بخوانند، تو نباید بروی برای کسی بخوانی. از لحاظ مادیات پدر من یکی از بزرگترین مالکین ایران بود. از لحاظ مادی هیچ مسئله‌ای نداشتیم.
 
وقتی برای اولین بار ترانه‌ی شما از رادیو پخش شد، خودتان چه احساسی داشتید؟ بیشتر احساس شعف بود یا این که فکر می‌کردید بازهم پنهان‌کاری ادامه خواهد داشت؟
 
پنهان‌کاری ادامه خواهد داشت. برای همین است که می‌گویم آدم باید کتاب بنویسد.
 
خب از «صبرم عطا کن» بگویید.
 
صبرم عطا کن، واقعاً فاجعه زندگی من از آنجا شروع شد.
 
چرا؟ این ترانه در ایران که ولوله ای به پا کرد؟
 
اینور هم به‌پا کرد، در خانواده‌ی ما هم شور و ولوله‌ای به‌پا شد. یک کودتایی هم اتفاق افتاد.
 
چرا؟
 
نمی‌شود که همه را بگویم.
 
حالا کوتاه از صبرم عطا کن بگویید، برای این که اولین ترانه‌ی شما بوده تا آنجایی که من به‌یاد دارم.
 
اولین ترانه من را به همان بدبختی کشاند.
 
کدام بدبختی خانم حمیرا؟
 
این بدبختی که هنوزهم ادامه دارد...
 
کدام؟
 
ای داد بی‌داد.
 
حالا چرا باید خدا به شما صبر عطا می‌کرد، چرا دنبال صبر می‌گشتید شما؟
 
این قدر صبر باید عطایم می‌کرد که تا الان هم باید همین طور ادامه می‌داد. واقعیت را بگویم، به خدا از شوخی گذشته، واقعاً این درد دل من را بگذارید همه بدانند، شما هم بدانید. واقعاً من این قدر از خدا راضی هستم، این قدر از خدا تشکر می‌کنم، این قدر ازش سپاس دارم. هیچی نشده توی دنیا من بخواهم، خدای بزرگ به من ندهد. هیچ چیز نشده. من آخر این جور زندگی را دوست دارم. درست است که اتفاقی برای ایران افتاد، اما برای همه بود. برای من که تنها نبوده، وگرنه از خدا شکایت می‌کردم، گله می‌کردم. ولی دنیا عوض شد. من اینجا از لحاظ ایران نمی‌توانم حرفی بزنم، از لحاظ این سرنوشتی که برای ایرانی‌ها اتفاق افتاد، این که هرکدام پراکنده شدیم، بیچاره شدیم، به گوشه‌های دنیا پرتاب شدیم. من این طور احساس می‌کنم. من که اینجا خودم را حبس کردم. برای من که فرقی نمی‌کند. چه در کویر زندگی کنم... چه این جا
 
ولی ازلحاظ چارچوب زندگی می‌گویم. شما خیال نکنید که من در آمریکا هستم. چون هیچ جای آمریکا را ندیدم. برای همین است که می‌گویم هیچ کس نمی‌تواند مثل من زندگی کند. اولاً که من به هیچ وجه حسادت ندارم و هیچ وقت دلم نمی‌خواهد جای کسی باشم. اگر بگویند بزرگترین شخصیت‌های دنیا بیآیند تا جایت را عوض کنیم، تو را بکنیم ۱۴ ساله، من نمی‌خواهم. نمی‌خواهم. من از زندگیم خیلی راضی‌ام. از خودم، از زندگیم، از این محدودیت‌هایم، از این حصاری که دورم کشیده شده، از این که با خدا می‌توانم گفتگو کنم، سرم را با آرامش بلند کنم، ازش بخواهم و باید هم بدهد.
 
من فکر می‌کنم این خوشبختی بزرگی‌ست که آدم از خودش و زندگیش راضی باشد.
 
ببینید، از زندگی نه. از زندگی گذشته‌ی خودم، با کسانی که زندگی کردم راضی نبودم. من به شما گفتم که من در زندگی زناشویی شانس نداشتم اصلاً. ولی در زندگی تنهایی‌ام خیلی شانس دارم.
 
این خودش خیلی مهم است. این که آدم بتواند با تنهایی خودش سر کند.
 
خیلی دوست دارم. همان طور که به شما گفتم، تنها هم نیستم. به من می‌گویند حوصله‌ات سر نمی‌رود. می‌گویم مگر حوصله‌ام آش است که سر برود. همه می‌خندند. می‌گویند ای داد بی‌داد تو چه طوری فکر می‌کنی؟ می‌گویم هیچی، برای این که هیچی دلم نمی‌خواهد آخر. خیلی راحتم. خیلی خوشم می‌آید، زندگیم را دوست دارم، عاشق خدا هستم، می‌توانم با افتخار سرم را بلند. من آدمی هستم که اگر ببینم یکی گرسنه است، اگر خودم نداشته باشم، محال است به او نرسم. باور کنید. حالا زشت است که آدم بگوید، ولی می‌خواهم بگویم که مردم هم بدانند و این کار را بکنند. اول می‌گفتم من نمی‌گویم. گفتند نخیر تو باید بگویی که بدانند و دیگران هم یاد بگیرند. چون اصولاً یک هنرمند الگوی اجتماع است. این عقیده‌ی من است. حتی زندگی خصوصی‌اش مربوط است به اجتماع و مثل یک دکتر مسئولیت دارد.
 
یک هنرمند، چه طوری غذا می‌خورد، چه طوری راه می‌رود، با چه کسی معاشرت می‌کند، زندگیش چه طور است. همه این چیزهایش به مردم ربط دارد. فرهنگ‌مان این را ایجاب می‌کند.
 
خانم حمیرا روانشاد بنان مثل شما به فضیلت هنرمند خیلی معتقد بودند. شما اگر بخواهید انگشت بگذارید روی یکی از هنرمندان ما یا چندتایی که همین طور که الان شما دارید تعریف می‌کنید واقعاً پای‌بند به این مسائل بودند، روی چه کسی می‌توانید انگشت بگذارید؟
 
ببینید، من یک آدم رُکی هستم توی زندگیم. استاد بنان یکی از بزرگترین شخصیت‌های موسیقی هستند که موسیقی همیشه افتخار دارد به ایشان. چون معاشرت آنچنانی من نداشتم، من زندگی خصوصی این‌ها را نمی‌دانم. استاد بنان بی‌نظیر بودند، خیلی خانواده‌دار بودند و خیلی استاد بودند در موسیقی و یکی ازافتخارات من هم این است که وقتی صبرم عطا کن را خواندم، ایشان نوشتند تا صدسال آینده چنین صدایی نخواهد آمد.
 
برگردیم کمی به موسیقی. در طی این سی سال به نظر شما موسیقی سنتی ایران پیشرفتی کرده؟ آیا نوآوری در موسیقی سنتی به‌وجود آمده؟
 
در ایران؟
 
شما بیشتر می‌توانید در خارج از کشور قضاوت کنید؟
 
من اینجا را که چیزی نمی‌دانم، من اینجا ندیدم سنتی. ولی ایران پیشرفت کرده. ولی به همان روال گذشته است.
 
یعنی هیچ نوع نوآوری به نظر شما در موسیقی به‌وجود نیآمده.
 
نوآوری نبوده. ولی سنتی‌اش واقعاً بوده. مثلاً آقای شجریان واقعاً استادند من خیلی صدایش را دوست دارم، برایشان خیلی احترام قائلم. از آقای ناظری من خیلی خوشم می‌آید. آقای افتخاری هم خوب‌اند. کسان دیگری هم هستند که من الان خاطرم نیست.
 
در زمینه‌ی آهنگسازی مثل آقای علیزاده...،
 
بله، این‌ها دیگر خودشان اساتید هستند.
 
درست است، ولی به نظر شما کمی نوآوری در موسیقی سنتی نکردند؟
 
من نوآوری ندیدم.
 
مثل این که موقع تبریک نوروزی رسیده
 
با درود و سپاس و تبریک نوروزی برای شما و سایر همکاران گرامی‌ شما که با آگاهی و جدیت خودتان با پل ارتباطی دویچه‌وله در سراسر جهان ما ایرانیان ازهم دورافتاده را به‌هم پیوند می‌دهید که پیام و احساس خودمان را بتوانیم به گوش عزیزان هموطن در سراسر دنیا برسانیم. امیدوارم در این راستا همیشه موفق و پایدار باشید. می‌خواهم که احساسات قلبی خودم را به گوش هموطنان عزیزم برسانم و بگویم با قلبی سرشار از عشق و محبت، با بوسه‌های عاشقانه به روی صورت ماه همه‌ی هموطنانم در سراسر جهان، به‌خصوص فرزندان قهرمان و سلحشور ایران‌زمین و فارسی‌زبانان، این عید سعید باستانی را که از نیاکان ما به‌یادگار مانده، تبریک بگویم. و یکی از بزرگترین آرزوهای من این است که سالی پر از پیروزی و آبادی و آزادی برای ایران همیشه عزیزم داشته باشم.

رأی دهید
*Fanoos* - ايران - ايران
منم عاشق حمیرا عشق و دوست داشتنی هستم. هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 19:03
perser68 - فلوریدا - امریکا
اینم که قاطی‌ کرده سال نو،اینقدر خدا خدا کن تا جمهوری اسلامی لذت ببره تو هم توی غربت غم با د.مگه آدم سالم اینجوری زندگی‌ می‌کنه.
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 19:13
*Fanoos* - ايران - ايران
من از همان ابتدا عاشق حمیرا و صدای خوبشان بودم و هستم و خواهم بود و امیدوارم صدها سال با صدای گرمشان ما را شاد کنه ,حمیرا خانم خیلی دوستت دارم و بدونی که خاطرخواه فدایی مثل من داری,حمیرا جان تو با صدای پرمهرت ما را به زندگی امیدوارتر می کنی حمیرای عزیرم این را بدان هرگز از تو سیر نمی شویم.امیدوارم همیشه سلامت باشید. صدایت هیچ وقت از تاریخ موسیقی ایرانی پاک نخواهد شد,. ***خداوند واقعا نعمت بسیار بزرگی به بانو حمیرا عطا کرد و آن چیزی نبود جز صدای تکرارنشدنی و همیشه ماندکار***. حمیرا جونم عیدت مبارک انشاالله سال خوبی داشته باشی .
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 19:20
parviz1 - کترینگ - انگلستان
درود بر خانم حمیرا. همیشه در قلب ما هستی‌ و واقعا با آهنگ‌هایش زندگی‌ کردیم.سال نو بر ایشان و عزیزان و خانواده‌شان مبارک با د.
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 19:54
dkdk - اسلیس - دانمارک
اگر کسی‌ به عقیده این بانوی هنرمند و دوست داشتنی توهین کنه نهایت حقیری و بی‌ شخصیت بودنش است.عقیده حمیرا عقیده ۹۸ درصد ایرانیان است.چنین بانوی پاکی قابل ستایش و احترام است.حمیرا جان دوستت داریم بدلیل اینکه مثل خیلیها نه‌ اصالت و نه عقیده را تا به جایی رسیدی از دست ندادی.و همین عقیده پاکت تو را محبوب قلبهای ۹۸ درصد ایرانیان کرد .هیچ کس یاد نداره که شما لباس ناجور و سبک پوشیده باشی‌،و یا جلف بوده باشی‌ و این پاکیت برگرفته از عقیده زیبای تو به خداوند مهربان است.همیشه سربلند و سرافراز باشی‌ بانوی خوب ایرانی.شرم به افرادی که به شما توهین کنند.
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 20:02
nikroo - لوس آنجلس - آمریکا
بنده خدا ضعف اعصاب شدید داره نمی دونم خبر نگار چطوری باهاش مصاحبه کرده. اصلاً مجال حرف به کسی نمی دهد ، خیلی هم تند خو و مغروره البته هنرمنده. و احترامش واجبه ،،،
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 21:19
Geelongcat - سیدنی - استرالیا
یکی‌ از گنجینه‌های موسیقی‌ ایران. آهنگ‌های قبل از انقلابش شاهکار هستند--- شاهکار---. بعد از انقلاب و چند سال اخیر نیز آهنگ‌های دلنشینی خوانده اند. طنین صداش در "مهتاب عشق بتاب" هر دفعه تا چند روز تو ذهنم میمونه.
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 21:50
ashena1001 - لندن - انگلیس
نمیدونم چرا هر کی‌ پا به سنّ میذاره عاشق خدا می‌شه؟ بابا زندگیتو بکن، خدا کیلو چنده
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 22:05
Pezhman - وين - اتريش
عاشق صدای حمیرا هستم .
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 22:07
farhad_swiss_zurich - زوريخ - سوئيس
عاشق کدام خدا هستی‌ ! ؟ خدایی که وجود خارجی‌ ندارد ? !
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 23:31
بهروزرضازاده - سیدنی - استرالیا
perser 68'. کسی که مثل تو تاریکی (کور مادرزاد) به دنیا اومده معلومه که نمیتونه رنگ و طراوت گلها رو تجسم کنه . از نظر خیلی های دیگه هم میشه به شماها گفت آدم سالم اینطوری زندگی نمیکنه!
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 21:59
بابک - سبزوار - ایران
درود بر خانم حمیرا با ان صدای اهورایی اش.
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 22:25
سيروس كمال - دبى - امارات
(( من عاشق خدا هستم )) از به اصطلاح خدا سؤال کن که آیا او هم عاشق شماست ؟؟
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 00:17
Neda02 - اتاوا - کانادا
perser68 - فلوریدا - امریکا، ashena1001 - لندن - انگلیس و farhad_swiss_zurich - زوریخ - سوئیس اول سالی خیلی با کامنت‌هاتون حال کردم. مرسی.
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 01:29
بهروزرضازاده - سیدنی - استرالیا
سیروس کمال . دقیقا حدیثی است به همین منظور که اگه میخوای جایگاه خودتو پیش خدا بدونی بهتره ببینی خودت چقدر اونو دوست داری (خدارو) !!!! مطمن باش حتما این احساسش واقعی و قابل باور برای خودش هست و الا احتیاجی نداره که بیاد اینجا از عشق خودش به خدا بگه... کسی واقعا عاشق خدا میشه که اول عشق خدا و اثر انگشت خدا رو تو زندگیش لمس کرده باشه....
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 01:45
ARTEMIS-SW - .پاريس - فرانسه
dkdk - اسلیس - دانمارک. افکار تهوع آور اسلامی----لباس جلف!!!!!!! این گناه است---ولی‌ ازدواج با کودک ۹ ساله-کشتن دگر اندیش...تایید برده داری---گند زدن به ازدواج-با تعدد زوجات------منفی‌ نیست!!!! ننگتان باد با این افکار حجر!!ال اسود!!!!
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 02:54
machan - توکیو - ژاپن
افرادی که در توهم بی خدایی زندگی می کنند ویدئوی زیر را ملاحظه کنند. همچنین خانم حمیرا. ممنون از شما. https://www.youtube.com/watch?v=Db7gcgwtuRA
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 04:29
Dionysos - پارسی - فرانسه
من بیخدا خوشبختم و هرگز بدبخت نبوده ام و نخواهم بود و از مردن هیچ ترسی ندارم چون زندگی لحظه به لحظه آن برای من پیام خوشی و شادی را به همراه دارد بی آنکه متوسل به نیروی مافوق بشری بشوم. من یک انسانم و از اینکه در بند خدای خلق شده توسط شارلاتانها نیستم خوشبختم و حاضر نیستم این خوشبختی را با یک لحظه بندگی به خدای خیالی خراب کنم و خودم را حقیر و خُرد تصور کنم!! هیچ خدای ساختگی با اسامی مختلف و بدون اسم به اندازه من بیخدا توانایی تغییر به سمت پیشرفت را ندارد. هیچ خدایی در برابر خرد من پیروز نخواهد شد چون خرد و عقل من و پیچش هایی که کنجکاوی خردم به خدای زبان بسته می دهد، هر نوع خدایی را به زانو در می آورد. من یک انسانم و برای تغییر و پیشرفت پا به زندگی نهادم و مرگ من پایان زندگی من نیست بلکه ادامه چرخش زندگی من بواسطه تغییری ست که بر زمین و بر همنوع خودم به جا نهادم. من بزرگم و هیچ خدایی از من بزرگتر نیست! من خودم هستم و صاحب زندگی خودم هستم، پس من خوشبختم!
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 06:15
cantona - شاهین شهر - ایران
من هم این خدای ساختگی را قبول ندارم اما خانم حمیرا را عاشقش هستم . بهار بهاره امسال...
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 07:13
Dionysos - پارسی - فرانسه
dkdk - اسلیس - دانمارک، سال نو را به شما و سایر دوستان تبریک عرض می کنم. عزیز جان آمار 98 درصد معتقد به خدا در ایران را از کجا آوردید؟ اعتقاد شما و برخی از خدا باوران به چماقی شبیه هست که هر کس که به آن باور نداشته باشد را لایق ضربه چماق می دانید. حالا فرض کنیم که خدایی هم باشد و به قول شما دانا و آگاه، چرا اینقدر شما دوستداران خودش را متعصب و تنگ نگر خلق کرده که تاب هیچ مخالفی را نمی آورید؟؟ چرا من بیخدا اینقدر خوشبخت هستم و حمیرای خدادوست از بدبختی ای صحبت می کند که تا امروز دوام آورده و در جایی دیگر می گوید خوشبختم؟!! این تناقض های فکری و رفتاری در شما خداباوران نشان این نیست که شما خودتان هم سردرگمید و خدا فقط بهانه ای برای چوب لای چرخ بیخداها گذاشتن و برای توجیه تعصب و غروری ست که شما باخداها را به فکر بدبختی و جهنم سوق می دهد؟!
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 06:06
m.n.s - کرج - ایران
خانم حمیرای عزیز نوروزتان مبارک زنده باشی
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 08:23
feminism - لندن - انگلستان
خانم حمیرا خدای شما اجازه میده که . با آهنگهای شما نمــــاز خواند !!!!؟؟؟ در ضمن آوازه خوانی شما حــــرام میباشد و این را معشوقه و خدای شما در کتابش گفته :))
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 09:16
immortal 1977 - امرسفورت - هلند
dkdk - اسلیس - دانمارک. تو چرا اصرار داری که بگی ایرانیان همشون خداپرست و یا بعبارتی خرافه پرست هستن!? چرا نمیخوای قبول کنی که اون دین متحجر اسلامیت و خداش دیگه کمترین اثر و نشونه رو در جامعه ایرانی داره بجز افراد سن بالا که نمونه اش رو میتونی در بشین پاشو خم شو جمعه ببینی و یا به facebook یه سری بزنی که خیل عظیم ایرانیان دین گریز و بالطبع نفی موجودی خیالی و موهوم بنام خدا روشاهد باشی!!! از قول 70 تا 80 % مردم ازاد اندیش و متمدن حرف نزن و تبلیغات برعکس به سود جماعت اندک معتقد به خرافات نکن! شرم و ننگ بر کسانی که چشم دیدن ازادی فکری و رها بودن از بند خدا پرستی و خرافه پرستی رو ندارن ;)
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 10:18
ARTEMIS-SW - .پاريس - فرانسه
feminism - لندن - انگلستان. همفکر مهربانم تعداد کم از اسلامیون خدأ یی‌´عادل انساندوست در مغز خود ساخته اند--- و ان خدای خیالی را با خدائی جلّاد یکی‌ دانسته اند---حمیرا زن مهربانی است و احساساتی-----برخلاف قوچعلی‌های اسلامی سایت‌--نوروزت پیروز!!
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 11:58
TameshK - هامبورگ - المان
من کاری به بود یا نبود خدا ندارم ولی‌ قدر مسلّم این خدا واسه مبلغینِ دین‌های متعدد که همشون هم به نظرِ من دروغینه دست آویز خوبی‌ واسه سر کیسه کردنِ عوام بوده و هست و خواهد بود هه هه در ضمن من خیلی‌ دوست داشتم یه روزی این خانوم حمیرا جون موهاشو یه دل‌ِ سیر شونه‌ کنه و یه آرایشگاه بره ابروهاشو مرتب کنه :))))))
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 12:46
feminism - لندن - انگلستان
immortal 1997 / ضمن تبریک سال نو به شما و خانوادۀ گرامیتان خدمتتون عرض کنم که من نیز به قول Woody Allen مخالف وفادار خدا هستم :)) و مطمئنم که این تنها عقیدۀ من نیست چرا که از کامنتهای دوستان دیگر هم میشه به این مطلب پـی برد.
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 13:42
schiedam - رتردام - هلند
بن نظر من خدایی وجود دارد که این خانوم هنرمند از آن یاد کردند. نمیدونم چرا وقتی مردم تو غرب زندگی‌ می‌کنن همه چیزشون رو از داست میدن.
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 14:12
schiedam - رتردام - هلند
بن نظر من خدایی وجود دارد که این خانوم هنرمند از آن یاد کردند. نمیدونم چرا وقتی مردم تو غرب زندگی‌ می‌کنن همه چیزشون رو از داست میدن.
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 14:07
baas - روتردام - هلند
الهی بمیری / با صدای حمیرا .
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 15:24
Geelongcat - سیدنی - استرالیا
اعتقاد یا عدم اعتقاد به خدا یک مسئلهٔ شخصی‌ است. وجود او را با علم (و بحث) نمی‌شود اثبات کرد --- همچنین عدم وجود او را نمی‌شود اثبات کرد --- انسانهای فهمیده این را درک میکنند و از توهین یا مسخره کردن همدیگر پرهیز میکنند.
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 17:33
feminism - لندن - انگلستان
ARTEMIS-SW / آرتمیس جان، بتِ پنهان شده در زیر سنگ سیاهِ کعبه دکان کاسبی عده ای سودجوست که سالانه میلیادرها دلار از جیب ساده اندیشان و بت پرستان بالا میکـِشند و پُر مسلم اگر ما سخنی بگوئیم بساط کاسبی آنها را کساد کرده ایم و بنام مفسد فی الارض نه تنها جانمان را میگیرند بلکه بلیط یکسرۀ دوزخ آتشین را هم برایمان خریداری میکنند که همانا خدای مهربان و بنده نوازشان ما را نوازشی آتشین خواهد کرد :)) جشن بهار و نوروز باستانی بر شما نیز خجسته باد عزیزم.
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 17:31
بهروزرضازاده - سیدنی - استرالیا
feminism. خیلی خودتو باور کردی ! نه همچین خبری نیست با زوزه شغال بهار به باغ نمیاد .. تو کجا و کساد کردن دکان کعبه؟؟؟؟!!!!!! اگه اینطوری بود که خیلی از شما مهمتر (شما که عددی نیستی) با ضربه زدن به اسلام به این نتیجه رسیده بودند و اسلام بعد از 1400 و چند سال به دست این هم مسلمان در سراسر دنیا نمیرسید... چه اعتماد به نفسی!
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 19:10
ARTEMIS-SW - .پاريس - فرانسه
feminism-------گرامی‌ به هدف زدی---صدای زوزه ی شقالهای اسلامی پراکنده در کشورهای مختلف در آمد!!!!!
‌چهارشنبه 2 فروردين 1391 - 04:49
*Fanoos* - ايران - ايران
من هم با اون دسته از دوستان عزیز که بخدا عشق میورزن و به وجود خارجی و واقعیش ایمان و اعتقاد دارم کاملا موافقم . دوستان با خدایی من سال نوتون مبارک هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز
‌چهارشنبه 2 فروردين 1391 - 05:16
میگ میگ - مزدجرس - ایران
Geelongcat - سیدنی - استرالیا - دوست عزیز اگه گفتی مسخره ترین انسانها روی کره زمین کیا هستن ؟؟؟ جواب رو خودم میدم ، اونایی که اعتقادات دیگران رو مسخره میکنن ، پس خیلی حرفای مسخره ترین ادما روی کره زمین رو جدی نگیر البته وجود خدا رو با علمم میشه اثبات کرد که با کمی تحقیق بدون تعصب میشه به این مساله رسید .
‌چهارشنبه 2 فروردين 1391 - 05:20
میگ میگ - مزدجرس - ایران
بهروزرضازاده - سیدنی - استرالیا - آره اعتماد به نفس کاذبش این ادم که گفتی زیاده هه هه
‌چهارشنبه 2 فروردين 1391 - 05:23
shameghariban - تهران - ایران
سیروس کمال -تو چی از خدا پرسیدی؟ حتما خدا کفت برو مارمولکت رو بخور تو رو چه به حرف زدن با من !!!!!!!!!!!!!(این جواب برای این بود که بقیه رو مسخره نکنی -مارمولک خور)
‌چهارشنبه 2 فروردين 1391 - 05:00
feminism - لندن - انگلستان
بهروز رضازاده / آق بهروز ، آرااااام باش آرااااام. برو خداتو بیار با تو نمیشه سخن گفت.
‌چهارشنبه 2 فروردين 1391 - 07:07
feminism - لندن - انگلستان
بندگانِ شسبته شده و پاک خدای ساختگی و نامرئی نیز ، سینه چاک و چهار نعل بسوی ناکجا آباد در حال دویدن هستند :)) خوش باشید ولی بیاموزید که به نظرات دیگران فضولی و دست درازی نکنید !!!!!!
‌چهارشنبه 2 فروردين 1391 - 10:41
Geelongcat - سیدنی - استرالیا
. کامنت‌های بالا را بخوانید - متوجه میشوید چه کسی‌ به نظر حمیرا در مورد خدایش فضولی و دست درازی کرد؟.
‌چهارشنبه 2 فروردين 1391 - 18:49
سيروس كمال - دبى - امارات
shameghariban - تهران - ایران. اسم من سیروسه و نه شام غریبان . حالا کى سوسمار خوره ؟ من یا تو . بروید و تازیان را ستایش کنید ...
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 03:43
nader46 - لندن - انگلیس
1)این بحث و جدال‌ها در باره خدا و بود یا نبود آن و ریختن سایت به هم،،‌همش تقصیر دوست خوب اما بسیار احساسی‌ dkdk - اسلیس - دانمارک:می‌باشد،،که با یک کامنت و دفاع اغلب کورکورانه و بی‌دلیل از الله،،همه کاربرها را به جون هم میندازه:))),,البته اینو بگم که دفاع از خدا و ترس از خدا حالا یا خیالی یا حقیقی‌ این دوست هیچ ربطی به رژیم و ساندیسخوری نداره،،حتا من اینو میدونم که این رژیم یکی‌ از عزیزان بسیار نزدیک این دوست را بعد از مدتها شکنجه و زندان با ناجوانمردی و در اوج جوانی پر پر نمود،،اما از آنجایی که همه بیخدا‌ها باسواد و کتاب خواند هستن،،با خدایی هم در بین همه آدم‌های خلاف کار و لمپن و ضد اخلاق و همه زندانی‌ها وجود دارد،هیچ آدم خلاف کاری نیست که از خدا نترسه،و از مذهب و خدا ترس نداشته باشه...
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 08:36
nader46 - لندن - انگلیس
2)پس از بیخدا‌های عزیز که همه اهل کتاب و سواد هستن بیشتر انتظار هست که با از خدایان بیشتر با حوصله تر و منطقی‌ تر باشن،،البته با خدا‌های با سواد و دانشمند و سطح بالا بسیار هست،،اما با خداهای بی‌ وجدان و بی‌ احساس هم فراوان هستن،،،خدا میتونه هر قلب پاک و بی‌کینه و با گذشتی باشه،،انسان بودن مهم تر از خدا پرستی‌های افراطی و بی‌ منطق هست،در یک کلام: انسان کامل بودن می‌شه> خود خدا،,,
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 08:42
feminism - لندن - انگلستان
Geelongcat / نوروز باستانی بر شما و خانواده اتان هم خجسته و مبارک باد. سؤال پرسیدن با دخالت و فضولی کردن تفاوت دارد و منهم یک سؤال ساده ای را پرسیدم که خود پاسخش را هم بدنبالش نوشتم.
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 10:31
ARMANX21 - پاریس - فرانسه
خداوند همه شما را به راه راست هدایت کند......
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 11:09
feminism - لندن - انگلستان
nader46 / نادر جان امیدوارم که سالی پر از شادی و کامیابی را در کنار عزیزانت در پیش رو داشته باشی. در حال حاضر بهبودی و سلامتیِ کامل کاترینِ مهربان بزرگترین خواهش قلبی و آرزوی منه , روز نیست که او را یاد نکنم :( امید دارم که تو بزودی خوش خبر باشی و همۀ دوستان منتظر و وفادارش را از بهبودی او آگاه کنی.
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 12:24
shameghariban - تهران - ایران
خوب معلومه تو -تو امارات وعربستان مگه بجز ملخ ومارمولک -چیزی هست که بخورند؟تازه برند خدا رو شکر کنند که خبری از ابولولو ی ایرانی نیست والا نسل هرچی عرب مثل تو رو از بیخ می کند.!!!!!!!!!!!!!1
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 14:55
dkdk - اسلیس - دانمارک
آرتمیس‌صؤ - .پاریس - فرانسه از آنسان تهی مغز و بی‌ شخصیت و بیسوادی چون تو توقع بیشتری نمیره.آخه آنسان نادان مگر خداوند تنها مال مسلمانهاست؟تمامی ادیان همه با هم ‌یک خدا را میپرستند،که شامل ملیونها پرفسور،دانشمند،محقق،مکتشف، مخترع،جراح استاد،و دانشجوست که تو و امثال تو در برابر دانش آنها واقعاً درمانده هستید.جاهل خیابونی تو ادب یاد بگیر خدا پرستی‌ پیش کشت.
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 17:54
nader46 - لندن - انگلیس
dkdk - اسلیس - دانمارک:1-دوست عزیزم ،اول اینکه بابت سطر دوم کامنتم نسبت به شما معذرت می‌خوام،،و امیدوارم ناراحت نشی،،اما از آنجا که من شما را به عنوان یک انسان خوش قالب و منطقی‌ و ضد رژیم می‌دانم،،اما احساساتی‌ شدن شما در رابطه با خدا و دفاع از آن و گفتن حرفهایی‌ که بدون منظور مینوسید و به اشتباه سؤ تعبیر میشود،و بعضی‌ از کاربر‌ها هم به اشتباه تو عزیز را ساندیس خور و یا بسیجی‌ خطاب می‌کنن،،به من که تا حدود زیادی تو را می‌شناسم آزار دهنده و سخت ،ناراحت کننده است،،،باور کن به این مساله به عنوان طنز فکر می‌کردم،،اما در کامنت هم درج شد،،اما منظوری
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 18:23
nader46 - لندن - انگلیس
2)نداشتم،،میدونم در زندگی‌ از شرایط بسیار سخت و غیر ممکن به سلامت عبور کردی و همه اینها را هم از خدای خود میدانی و چون با گوشت و پوست خود این مساله را تجربه کرده یًی واست سخته که خدا به وسیلهٔ دیگران زیر سوال و انتقاد بره،،و جالب اینجاست که در آخر از لحاظ مسائل اخلاقی‌ و انسانی‌ هر دو طرف به یک مساله مشترک می‌رسید که همان انسان بودن و آدمیّت داشتن و یک انسان کامل بودن هست،،و در هر دو طرف هم انسان‌هایی‌ با قالب‌های مهربان و دارای صفات اخلاقی‌ انسانی‌ زیادی دیده میشود،،در کلّ چون از من به عنوان دوست این انتظار را به حق نداشته‌ای معذرت خواهی‌ کرده و میدونم که با قالب مهربانت حتما گذشت میکنی‌،،
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 18:24
dkdk - اسلیس - دانمارک
دینیسس - پارسی - فرانسه دوست عزیز منم سال جدید را به شما و خانواده محترمتان تبریک عرض می‌کنم.شما از خوشبختی‌ صحبت کردید،منم امیدوارم همیشه خوشبخت باشید.اما مگر خداوند از شما چی‌ خواسته که عمل کردن آن شما را بدبخت می‌کند؟صحبتم تنها در مورد خداوند است نه‌ اسلام.غیر از اینه که خدا فرموده همدیگر را دوست بدارید،به یکدیگر کمک کنید،دزد نباشید خیانت نکنید،وووو.دوست من شما در تمام طول زندگیت ناراحتی‌،مشکلات و یا نگرانی نداشتی؟تمامی انسانها در زند‌گی غم،ناراحتی‌ و مشکلات دارند چه بی‌ خدا و با خدا.‌یک آنسان منطقی هرگز نمیگه من هیچ بدبختی در زند‌گی نداشتم چون بیخدا بودم.با تمام اهترامی که برای شما قائلم باید بگم سخن جاهلانه و بی‌ منطقی بود.آنسان بی‌ مشکل در دنیا وجود نداره.موفق باشی‌.
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 18:18
dkdk - اسلیس - دانمارک
ایممرتل ۱۹۷۷ - امرسفورت - هلند آخه با سواد کتاب ندیده اگر تمامی‌ انسانها را در فیس بوک میبینی‌ پس معلومه خیلی‌ دنیای کوچک و حقیری داری.در ضمنا از قشر آگاه سخن نگو که مرغ پخته هم خندش می‌گیره.این همه اساتید دانشمند پرفسور،استاد،اندیشمند در دنیا وجود دارند که به خداوند معتقد هستند چه مسیحی‌،کلیمی،زرتشتی،کریستین،بهائی،بودایی،یهوه،مسلمان،که بیش از ۴ملیارد انسانند و جالب اینه که تمامی این انسانها اشتباه میکنند اما شما که در مقابل آنها بسیار اندک هستید درست میگید اگر خدا پرستی‌ برای تو خرافه است حتما گفتار خداوند از جمله پاک باشید،دروغ نگویید،تجاوز نکنید،دست نیاز مندان را بگیرید،دزدی و پستی نکنید هم مزخرفه و تو دقیقا بر عکس این سخنان رفتار میکنی‌.پس برو که خوش بحالت شده.
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 18:39
nader46 - لندن - انگلیس
feminism - لندن - انگلستان::دوست عزیزم منم سال خوب و خوشی‌ را برای تو و خانواده و عزیزانت آرزو مندم،،من هم بسیار امید وار و خوشبین هستم که کاترین عزیزمان هرچه سریع تر بهبودی یافته و هم دلم پدر و مادر و همه دوستانش را شاد کند،،کتی جان هم این روزها بهتر و امیدوارتر از چند روز گذشته هست،،با اینکه هنوز به صورت کامل به هوش نیامده اما پزشکان از روند بهبودی رضایت دارن و اظهار خوشبینی زیادی دارن،،به امید دیدار دوباره کاترین و کامنت‌های زیبایش،،،،
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 18:32
dkdk - اسلیس - دانمارک
نادر۴۶ - لندن - انگلیس آخه باحال تو را که من اصلا دوست نمیدانم.دوست کجا و تو کجا،چرا که تو مثل برادری برای من و از دوستی تا برادری فاصله زیادی است.عزیزم آدم از برادر بیشتا میرنجه تا دوست چرا که از برادر توقع بیشتری است.بهرحال تو هر چی‌ بگی بازم عزیزی.من از تعدادی کاربر که فکر میکنند هر خدا پرستی‌ بسیجی‌ است ناراحت میشم.تازه من برای وطن و مردم بهای گزافی دادم ،ولی‌ اینهایی که تنها ادعا وطن پرستی‌ و مردم دوستی میکنند ‌یک قدم هم بر نداشتند برای وطن.تهمت زدن کاری بس کثیف است که از انسانهای فرومایه و پست بر میاد.به جای اینکه اینجا مزخرف بنویسید و به دیگران تهمت بزنید،بروید و آنسان باشید نه‌ ادای انسانها را در بیاورید.نادر جان ای‌ کاش تمامی بی‌ خداها منانا تو و دیانوس بودند.اما حیف که تعدادی از آنها با به خارج آمدن خدا که هیچ پدر و مادرشان را هم فراموش کردن.بقول معروف‌یا ربّ روا مدار گدا معتبر شود.همه مثل تو با شرف و اصیل نمانده اند.نادر جان آرزوی من اینه که همیشه تو و عزیزانت سالم باشید.خداوند نگهدارتان باشد امین.
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 19:20
Dionysos - پارسی - فرانسه
dkdk - اسلیس - دانمارک، با درود به شما دوست عزیز. ببخشید که دیر جواب دادم. مسائلی که مطرح کردید و گفتید که خدا خواسته اینطور انسانها رفتار کنند در واقع پایبندیهای اخلاقیست که در هر جامعه ای چه بیخدا و چه باخدا وجود داره. اگه خدای شما خدای اسلام و سایر ادیان نیست چطوری و با چه زبانی و در چه کتابی شما به گوش خود از به اصطلاح خدا شنیدید یا دیدید که چنین چیزی گفته باشد؟ ایا خدا با شما حرف زده یا خیر؟ اگر اینطور نیست به کدام مبانی اخلاقی رجوع می کنید؟ اتفاقا سخن من هدف مند بود، بدبختی یعنی چه ؟ خوشبختی یعنی چه؟ مگر شما که باخدا هستید خوشبختی را در اعتقاد به خدا نمی بینید پس این بدبختی هایی که حس می کنید ناشی از بی اعتقادی به خدا در شماست؟ سخن شما در باره خدا و بدبختی جاهلانه بود. چون تناقض داره. شما نمی تونید بگویید که با خدا به خوشبختی می رسید و از طرفی ادعا بکنید که با خداها گاهی بدبخت هم هستند!!
جمعه 4 فروردين 1391 - 06:34
Dionysos - پارسی - فرانسه
dkdk - اسلیس - دانمارک، 2ـ از نظر من بیخدا بدبختی وجود نداره این طرز تفکر یست که به ادیان و مفاهیم خداباوری بر می گرده. من دنیا رو با هر دشواری برای خودم زیبا می بینم و هرگز احساس بدبختی نمی کنم. مشکلاتی که من بر آن فائق آمدم شاید شما تجربه نکردید اما نه به خدا متوسل شدم نه خودم رو بدبخت دیدم! زندگی ما مثل بازی شطرنجه و با هر حرکتی احتمال کیش و مات شدن هست پس من بیخدا با زندگی راحت کنار اومدم و می دونم که زندگی من به خود من بستگی داره و هر حرکتی از طرف من ممکنه باعث مات شدن من بشه پس با علم به کیش و مات شدن قدم بر می دارم نه با احتمال امدادهای غیبی و سرنوشت! کیش و مات شدن در چرخه زندگی و حتی مردن ترسی در من ایجاد نمی کنه. من به عنوان یک انسان قادر به خلق خداهای بیشماری هستم اما هرگز تسلیم هیچ خدایی نخواهم شد. من خودم هستم و هیچ نیازی به خدای ساخته و پرداخته بشری ندارم.
جمعه 4 فروردين 1391 - 06:36
Dionysos - پارسی - فرانسه
dkdk - اسلیس - دانمارک، 3ـاگر هم خدایی باشد باید با دیگران هم صحبت بکند نه فقط شما! من هم می توانم ادعا می کنم که خدایی دارم که خدای شما را رقمی هم نمی داند؟! چطور ثابت می کنید که خدای شما بهتر از خدای من هست و اصلا عرضه انجام کاری را هم دارد؟! خدا فقط حرف و خیاله!! انسان بودن دشوار هست و با علم در راه کیش و مات و برد قدم برداشتن شجاعت می خواهد. آدمهای ضعیف برای پوشاندن ضعفهایشان به خدا متوسل می شوند. من ضعیف نیستم بزرگم! بدبختی در فرهنگ من بیخدا معنایی ندارد! من واژه بدبختی رو برای کسانی که به آن معتقدند به کار می برم نه برای خودم. من برای تغییر و حرکت به سوی پیشرفت زندگی می کنم و از نظر من انسان تمام پیشرفتها رو مدیون خودش هست نه اصطلاحی به اسم خدا که هیچ وزنی در برابر انسان ندارد. خوش باشید
جمعه 4 فروردين 1391 - 06:43
dkdk - اسلیس - دانمارک
دینیسس - پارسی - فرانسه دوست عزیز معلومه آنسان چطور زند‌گی کردن خودش را رقم میزنه چرا که خداوند راه و چاه را نشان داده،هر انسانی میتونه زندگیش را به لجن بکشه و یا گلستانش کنه. فرق آنسان با حیوان در همین قدرت انتخاب است.میشه بگی آنسان عقل و شعور را از کجا آورد؟یا اینکه آنسان چطور به وجود آمد؟ضمنا عزیز جان بدبختی انواع مختلفی دارد یکی خانه ندارد خود را بدبخت میداند.یکی نقص عضو دارد،یکی بی‌ پول است وووو‌پس نمیتوان توضیح درستی‌ از بدبختی داد،اما همه مشکلات دارند .از حرف زدن با خدا پرسیدی.نه‌ عزیزم من هرگز فیزیکی‌ با خداوند صحبت نکردم اما با قلب و روحم ملیونها بار.و باور کن اگر جای من بودی و چندین بار از مرگ حتمی نجات پیدا کرده بودی و در زند‌گی با بند بند وجودت مثل من خداوند و لطف و مهربانیش را تجربه میکردی حال از من بیشتر به وجود پاکش اطمینان داشتی.دوست عزیز همانطوری که من بی‌ اهترامی به شما هرگز نکردم دوست داشتم شما نیز به عقیده من بی‌ حرمتی نکنی‌.بار حال موفق باشی‌.
جمعه 4 فروردين 1391 - 10:13
Dionysos - پارسی - فرانسه
dkdk - اسلیس - دانمارک، دوست عزیز من به شما بی احترامی نکردم، اکثر کسانی که به خدا اعتقاد دارند و می بینمشان در زندگی روزانه و در ارتباط با دیگران آدمهای ضعیفی هستند و جبران ضعفشون رو با باخدا بودن نشان می دهند تا دیگران رو تحت تاثیر قرار بدهند. سوال من از شما این بود : اگر با خدا صحبت نکردید پس چطوری و از چه طریق دانستید که خدا گفته مردم چکار بکنند و نکنند؟ مبانی اخلاقی شما اگر به ادیان بسته نیست به چه مکتبی وابسته هست؟ اگر با خدا صحبت نکردید چطور به شما راه و چاه نشان داده؟! این همه آدم در تصادفات و حوادث جان به در بردند و نگفتند خدا نجاتشان داده چرا شما فکر می کنید موجود نادیدنی به اسم خدا فقط مراقب جان شما بوده؟ حتما کسانی که مردند خدا از جانشان مراقبت نکرده؟! چرا شما فکر می کنید همه بیخداها اشتباه می کنند و فقط باخداها قادرند موجودی به اسم خدا را حس کنند؟! بزرگ بودن به باخدا بودن نیست، بزرگ بودن به زندگی کردن بدون توسل به امدادهای غیبی و موانع رو شکستن هست. موفق باشید
جمعه 4 فروردين 1391 - 14:10
immortal 1977 - امرسفورت - هلند
dkdk - اسلیس - دانمارک. میبینم که برای اولین بار تا یکی رو دیدی که بهت نون قرض داده, و کافه بهم میزنی ;) چطور از میان این مثال هایی که زدم از فیس بوک 850 میلیون نفری فقط اسم بردی که البته اشاره خوبی داشتی چون همون فیس بوک بزرگترین دنیای تبادل نظر بین انواع و اقسام آدما هستش که درش کسایی با فکر بسته عقب مونده اسلامی مثل تو و کسانی مثل من ازاد اندیش و دوستان بالایی پیدا میشن و از این چند صد میلیون و اقلیت مذهبی پی به تاثیر دین و خدای خرافی میبری !! پس موضوع رو بنفع خودت نچرخون! شناسنامه من هم به کلمه مسلمون الوده شده,ایا من مسلمون هستم و همینطور میلیونها شخص دیگه!? راجع به قسمت اخر خزعبلاتی که گفتی ,سوتی دادی و صفات مسلمین رو بهش اشاره کردی مثل الوده بودن با ریش و پشم, دروغ گفتن و از همه مهمتر تجاوز به جان و مال مردم که از زمان اون چوپون بیسواد بیابانی 1400 سال پیش رواج شده تا همین الان در ایران خودمون بوسیله اربابهای اسلامیتون ;)
شنبه 5 فروردين 1391 - 12:37
mobareze khamoosh - پردیس - ایران
dionysos آفرین،من هم آtئست هستم اما به این زیبای و صبوری نمی‌تونستم بنویسم،خیلی‌ زیبا و شیوا بود مرسی‌ دوست عزیز
یکشنبه 6 فروردين 1391 - 15:03
Dionysos - پارسی - فرانسه
mobareze khamoosh - پردیس - ایران، خواهش می کنم دوست عزیز. باخداها فکر می کنند هر چه آنها حس بکنند درست و واقعیته و فقط آنها قادرند چیزی را حس بکنند یا نکنند و کاملا از دریافته های حسی خودشون مطمئن هستند، اما نمی توانند قبول بکنند که ما چیزی نامرئی به اسم خدا که مراقب جان و مال و فرزندانمان باشد را حس نمی کنیم. به خاطر تعصب و جهل و عدم درک واقعیت بیخداها را با باد فحش و ناسزا می گیرند که چرا چیزی به اسم خدا را حس نمی کنیم !!! بعد صحبت از احترام به عقاید و باورها می کنند. جالب اینجاست که هیچ توضیحی در باره خدا نمی توانند بدهند فقط حس شخصی آنها مهم هست. بله ما درد را حس می کنیم همه مردم درد را حس کرده اند، اما در باره موجود نامرئی خیالی به اسم خدا فقط اینها حسش می کنند و اینها اغلب کسانی هستند که از ضعف شخصیتی رنج می برند یا از عدم مطالعه و جهل و برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران حس و دریافته ها و خواب و خیالها و ترسهایشان را بر خرد خود غالب می کنند.
دوشنبه 7 فروردين 1391 - 02:36
Dionysos - پارسی - فرانسه
ترس از مرگ وجودشان را فراگرفته و برای تسکین خود فکر می کنند اگر تا به حال زنده مانده اند به خاطر لطف موجود نامرئی نامعلوم بوده و اینکه مورد توجه این موجود هستند و الی آخر. در صورتیکه برای یک بیخدا مرگ آخرین تجربه زندگیست و اصلا چرا باید از مرگ ترسید؟ مرگ طبیعی ترین چیزی ست که برای یک انسان اتفاق می افتد و نمی توان به خاطر دشواری های زندگی یا ترس از مردن یا تنهایی به حسهایی که غالبا از ذهنیت جمعی دینداران ناشی شده آویزان شد. تناقض بزرگی که در تفکر یک باخدا هست اینه که از طرفی حس نزدیکی به موجود نادیدنی نامرئی را باعث تسکین دردها و خوشبختی و خدا را محافظ شخصی جان و مال خود می دانند و از طرف دیگر حس بدبختی و تفکر بدبخت بودن نیز با اولین دشواری و مرارت در آنها شکل می گیرد. اعتقاد باخداهای خوشبخت خدا دوست به بدبختی و عدم تحمل مرارت جز بواسطه توسل به امدادهای غیبی خودش تناقض بزرگ فکری و نشان سر در گم بودن آنهاست. خدای زبان بسته با وکلای مومنش هیچ وزنی در برابر انسان خردمند ندارد پس مرگ یک بار شیون هم یک بار! شاد باشید
دوشنبه 7 فروردين 1391 - 02:56
TameshK - هامبورگ - المان
Dionysos - پارسی خوب وقتی‌ می‌پرسی‌ خدا چیه کیه میگن تو ظرفِ ادراکِ ما آدم‌ها نمی‌گنجه وقتی‌ میگیم یعنی‌ چی‌ میگن ببین عزیزم یه پارچ آب رو نمیتونی‌ تو یه لیوان جا بدی ما آدم‌ها هم نمی‌تونیم فرایِ ادراکمون! بگیریم پس دیگه سوال نکن و سعی‌ کن بچه‌یِ خوبی‌ باشی‌ در غیرِ این صورت دچارِ شک میشی‌ و شک مقدمه‌ایِ شرکه و شرک هم جزائی چون اعدام داره :) ما هم میگیم باشه چشم به همین راحتی‌ D: مهم تر اینکه معتقدن ایمان به خدا و ترس از جهنم و عذاب‌هایِ وافرش مانع کارهایِ اشتباه و جور و جفا میشه واسه همینه که هر جای سخن از دین و دینداری باشه ظلم و فساد کم !! میشه :) همه با هم مهربون همه کاری همه فهیم و و و ... :) کیف کنید دین چه‌ها که نمیکند :))))
دوشنبه 7 فروردين 1391 - 13:57
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.