خاموشی مرد شیشهای در زیرزمین کمپ
فریادهای وحشتآور مرد شیشهای در کمپ ترک اعتیاد زمانی خاموش شد که وی نفس آخر را کشید. مدیر این کمپ غیرقانونی با مشت و لگد به جان بیمارش افتاد و پیکر نیمهجان او را در زیر زمین زندانی کرد.
ساعت 2 بامداد هفتم بهمنماه بود که ماموران کلانتری 127 نارمک در جریان مرگ یک مرد در کمپ ترک اعتیادی واقع در خیابان گلبرگ قرار گرفتند. وقتی ماموران به کمپ رسیدند و با جسد روبهرو شدند مرد 36 سالهای که خود را مدیر کمپ معرفی میکرد، گفت: «امیر» 45 ساله با ضربات شیشه شکسته خودزنی کرده و جان باخته است اما پزشکیقانونی پس از کالبدشکافی اعلام کرد قربانی به قتل رسیده و ضربات سخت به سر و قفسه سینه باعث مرگ وی شده است. وقتی پرونده وارد مرحله جنایی شد با دستور بازپرس رودگر از شعبه چهارم بازپرسی دادسرای امور جنایی تهران، ماموران اداره 10 پلیس آگاهی وارد عمل شدند. کارآگاهان جنایی در نخستین مرحله از تحقیقات خود اطلاع پیدا کردند کمپ مجوز قانونی ندارد و این محل در طول فعالیت غیرقانونی یکساله خود اقدام به پذیرش معتادان کرده است.
اسماعیل، مدیر کمپ نیز یکی از همان معتادان بود که با ترک اعتیاد به استخدام مرد 30سالهای با نام «حسین»درآمده و از 3 ماه پیش مدیر کمپ بوده است.
اسماعیل دستگیر شد و اصرار کرد «امیر» خودزنی کرده است اما شاهدان حادثه داستان دیگری داشتند که نشان میداد مدیر کمپ قربانی را هدف ضربات سخت قرار داده است. اسماعیل چارهای جز اعتراف نداشت. وی به کارآگاهان گفت: «در شب حادثه من در طبقه پایین ساختمان بودم که ناگهان صدای فریاد شنیدم. به سرعت به طبقه بالا رفتم و در همان زمان، اینبار صدای شکستن شیشه شنیدم. وقتی وارد اتاق شدم، «امیر» را مشاهده کردم که شیشه در بالکن را شکسته و یک تکه از آنرا برداشته بود و قصد خودزنی داشت که من خودم را رویش انداختم و شیشه را از دستش گرفتم. پس از آن امیر را تا کنار پلهها کشاندم ولی همچنان مقاومت شدیدی میکرد و باعث شد تا از دستم رها شود و با پشتسر از پلهها سقوط کند و سرش چندینبار به پلهها برخورد کرد. در پاگرد دوم راه پله، باز با امیر درگیر شدم و اینبار وی را از پلهها به پایین هل دادم که باعث شد تا چندینبار از ناحیه صورت با پلهها برخورد کند. زمانی که امیر را به سمت پایین هل دادم، وی پایم را گرفت و باعث شد تعادلم به هم خورده و روی سینه او بیفتیم که هر 2 حدود 10 پله را به پایین پرتاب شدیم. در پایین پلهها بود که امیر همچنان فریاد میزد؛ به همین خاطر لباس وی را پاره کردم و در دهانش گذاشتم و پس از بردن وی به داخل یکی از اتاقها، دست و پاهای وی را با پاره کردن ملحفه بسته و وی را در همانجا حبس کردم تا اینکه پس از گذشت چند ساعت متوجه شدم جان باخته است.
