نسل جوان ایران و دوراهی رفتن یا ماندن
مقاله ای از مهرداد خوانساری از فعالان سیاسی ایرانی ساکن لندن در بخش "ناظران می گویند... " سایت فارسی بی بی سی
سی سال پیش که فعالیتهای سیاسی خود را به عنوان مشاوری جوان در کنار زنده یاد شاپور بختیار شروع کردم، یکی از تفکرات آن زمان من این بود که باید با جو جوان روی کار آمده در ایران هماهنگ شد.
فکر میکردم نمی توان با داشتن دیدگاههای سنتی، با افرادی مبارزه کرد که عمدا تمام اساس و سلسله مراتب و قوانین قبلی جامعه ما را به هم زده و از طریق این آشفتگی به زعم خود، از همگی ما «خواهر و برادر» ساخته بودند.
جعفر رائد، دوست قدیمی و سفیر پیشین کشور ما در عربستان سعودی همیشه یادآور میشد و میگفت «مبارزان آن زمان ما، به ویژه شخصیت هائی چون شاپور بختیار و علی امینی، همچنان مانند نخست وزیران و صاحب منصبان سرکار لباس میپوشند، حرف میزنند و عمل میکنند در حالیکه نخست وزیران واقعی و پشت میزنشین کشور، همچنان مانند عناصر چریک لباس پوشیده و در مسند قدرت نیز چریکی عمل میکنند».
امروز که از لحاظ سنی، خود من نیز به سن و سال بالاتری رسیده ام، با خود مرتب مبارزه میکنم تا «واعظ غیر متعظ نباشم».
در حدود سی سال پیش روزی برای دیدن اردشیر زاهدی به سوئیس رفته بودم و هنگام صحبت در رابطه با لزوم درک جوانان، در مسائل مبارزاتی، ایشان به من یادآور شد که «اینهمه از پیر و پاتالها انتقاد نکن، چون خودت نیز پیر خواهی شد».
در نهایت، حاصل تجربیات آن زمان من این بود که هنگامی که فعالیتهای مستقل سیاسی ام را در کنار یاران مطمئن و وفادارم آغاز کردم، شعار «فکر نو، برنامه نو، مردان و زنان نو، برای ایران نو» همواره در راس تفکر ما قرار داشت.
امروز اهمیت این شعار با حوادث داخلی ایران در پی تحولات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ و انقلاب جوانان مستاصل و به ستوه آمده از حکومتهای دیکتاتوری و فاسد در منطقه خاورمیانه، معنائی ملموس، زنده، پر اهمیت و غیرقابل انکار پیدا کرده است.
چندی پیش در تعقیب مسئولیتهای روزمرهام، فرصت دیدار با یکی از شخصیتهای بسیار معروف و معتبر جهان برایم میسر شد که به لحاظ حساسیت اوضاع از ذکر نام او در شرایط کنونی خود داری میکنم. این شخصیت، پیر دیری است که چند بار در گذشته با او برخورد داشته و تا حدودی با روحیه و طرز تفکرش آشنائی داشتم. ولی در آغاز نشست، تصور نمیکردم که گفتههای این فرد ـبه دور از مقام و منصب و شهرتی که داردـ هرگز بتواند تغییری اساسی در آن تصویر کلی حک شده ای که از وی در ذهن من بود، تغییر فاحشی به وجود آورد.
بعد از چند دقیقه صحبت، متوجه شدم که بیدرنگ به سوی جیبم رفته ام تا با دست و پا کردن قلم و کاغذ، برخی از نکات برجسته اظهارات ایشان را یادداشت کنم تا اهمیت آنها را هرگز به فراموشی نسپارم.
او صحبت را از آنجا شروع کرد که خاورمیانه، بر خلاف همیشه، دیگر جایگاه راحتی برای دیکتاتورها نیست و حتی سازمانی چون اتحادیه عرب که تا چندی پیش کلوپ رهبران کشورهای خودکامه و غیر دموکراتیک بود، چندی پیش عضویت لیبی از سازمان را لغو و اینک بشار اسد را به لحاظ عدم رعایت حقوق بشر در کشورش مورد نکوهش و تحریمهای اقتصادی قرار داده است.
سرنوشت اجتناب ناپذیری که منجر به سقوط افرادی چون بن علی در تونس، مبارک در مصر و قذافی در لیبی شد، دیر یا زود به سراغ افرادی چون صالح در یمن، بشار اسد در سوریه و رهبران جمهوری اسلامی نیز خواهد آمد.
نکتهای که اظهارات این پیر دیر را با سخنان این و آن متمایز میساخت، اشاره او به این موضوع بود که بانی و واسطه این تحولات چه آنهائی که تابه حال به پیروزی رسیده و چه آنهائی که کماکان در تکاپو برای نیل به هدف هستند ، ایدئولوژیهای سیاسی نبوده، بلکه تلاش وسیع نسل جوان این جوامع است که علیرغم هرگونه تماس مستقیم با یکدیگر، به دلایل ناشی از جهانی سازی (globalization) دارای شباهتهای زیادی شدهاند.
برخورد آشکار این جوانان با حاکمان و حکمرانان خودکامه و فاسد به ویژه در یک سال گذشته، صورت مساله را تا حدود بسیار زیادی تغییر داده و به این لحاظ است که درک این شرایط جدید، برای هر نیروی پویای سیاسی از اهمیت خاصی برخوردار میباشد.
به گفته این سیاستمدار با تجربه، امروز جنگها و مباحث ایدئولوژیکی میان مکاتب مختلف سیاسی به جنگ میان آرمانهای نسل جدید و قدیم تبدیل شده است. به گفته وی «جهانی سازی» تا حدود بسیار زیادی پادزهر کارسازی، علیه مقولاتی چون تبعیض نژادی بوده است، زیرا که شرکتهای بزرگ چند ملیتی به لحاظ نیاز روزافزون به فروش کالاهای خود در سراسر جهان، اجبارا ناچار به اتخاذ راه و روشی شدهاند که نمیتواند فروش کالا و سودهای کلان اقتصادی را با ادامه سیاستهائی از قبیل تبعیض نژادی همراه کند.
این تغییرات در جو جهانی باعث شده تا نسل جوان دستور کار کاملاً متفاوتی با پیشینیان خود پیدا کند.
به بیان ساده و صریح، نسلهای جوان امروزی با اولویتهای تازه خود حق بیان خواسته هایشان (self expression) را بر حق تعیین سرنوشت (self determination) مقدم میداند.
قدری تامل و تعمق این واقعیت را به راحتی آشکار میسازد که سرمایه گذاری روی نسل جوان آن طور که باید و شاید در منطقه خاورمیانه و بویژه ایران صورت نگرفته است. اثرات این کمبود را ما به راحتی در کشورمان مشاهده میکنیم. هر فرد جوان در شرایط نامتناسب اقتصادی موجود که بیکاری و تورم امکان پیشرفت و زندگی شرافتمندانه را بسیار دشوار کرده، درصورتی که امکان مهاجرت از ایران برایش مهیا باشد، در اولین فرصت مملکت را ترک خواهد کرد.
به گفته دوست با تجربه ای که ذکرش رفت، جوانان در بیشتر کشورهای خاورمیانه پیشینیان خود را مورد نکوهش قرار میدهند و میپرسند که «آخر این چه سرنوشت نکبت باری است که به ما تحمیل شده است؟» به گفته او تا زمانی که تلاش کارساز، برای بازیافتن «ارزشها»، جانشین تلاش برای «حفظ قدرت آن هم به هر قیمت» نشود، روزنه امیدی برای نسل جوان و تشویق آنان برای علاقمند شدن به ماندن، فداکاری کردن و سازندگی به وجود نخواهد آمد.
آخرین هشدار دوست سیاستمدار این بود که دنیا در شرایط بسیار بغرنج و نامعلومی قرار دارد.
اثرات اوضاع وخیم اقتصادی امروزشامل حال مردم در هرگوشه جهان است، بدون اینکه کسی قادر باشد تاثیری روی آن روند اقتصادی بگذارد.
هیچ اقتصاددان یا سیاستمداری نیست که ادعا کند که دارای فرمول کارسازی برای حل این مشکلی است که همه مردم عادی در جهان را تحت تاثیر خود قرار داده است. فقدان فرمول لازم به این جهت است که اساس و پایههای محاسبات اقتصادی امروزه جهان به کلی با گذشته متفاوت است و تا زمانی که به یک راه حل تعیین کننده نرسیده ایم، اوضاع اقتصادی جهان همانند کشتی بی ناخدائی است که بدون نقشه مسیر و بی توقف به سوی مقصدی نامعلوم به پیش میرود.
نگرانی از این اوضاع نابسامان و بی اعتمادی به درایت مسببین این فاجعه که امروز ضمنا مسئولیت پیدا کردن راه حلهای نجات بخش و سازنده را برای حل این معضل جهان دارند، نیز عامل اصلی تظاهرات قابل توجهی بود که همگی ما شاهد آن در مراکز عمده اقتصادی جهان و به ویژه در «وال استریت» بودیم.
امروز در جریان چنین مباحثی است که با همت نسل جوان، به وضوح میتوان دید که افکار انقلابی در هر منزلی سکونت دارد.
جالب اینکه نسل جوان امروزی برای نیل به خواسته هایش برخلاف نسلهای پیشین نه جنگ طلب است و نه با کسی سر دشمنی و نفرت دارد و به همین لحاظ است که هیچکس نمی تواند در نهایت مانع از پیامدهای شعلههای آتشی شود که به دست این افراد از آفریقای شمالی شروع شده و بی شک به دیگر نقاط منطقه خاورمیانه و از همه مهمتر ایران، نیز خواهد رسید.
به عنوان یک فرد مبارز ایرانی در نهایت از گفتههای این دوست با تجربه به این نتیجه رسیدم که باید با شتابی خیلی بیشتر، تلاش برای سرنگونی نظام خودکامه در ایران را برای نجات هویت و فرهنگ ملی و آینده نسلهای بعدی ایرانیان پیگیری کرد.
این پیگیری در زمانی مورد تائید نسل جوان و فعال قرار میگیرد و به پیروزی میرسد که برای همه مشخص و روشن باشد که انگیزه موجود برای نیل به این هدف، خدمت به مردم است و هیچکس به دنبال ایجاد شرایطی نیست که تحت لوای «نجات ایران» صرفا قصد جا عوض کردن با عناصری را داشته باشند که رفاه و آینده مردم ما را به ابعاد کنونی تنزل داده و حیثیت و آبروی همگی ما را آنطور که مشاهده میشود به حقارت و نابودی کشانده اند.
باید در ایران ماند، فداکاری کرد و با ایستادگی ایران را خانه ابدی خودمان کنیم.
نه بابا!!! جمله آخرت منو کشته! ما بمونیم تو ایران بپوسیم تو توی لندن حالشو ببری؟؟؟ اگه راست میگی خودت بیا اینارو بریز بیرون. من خودمو به کشتن بدم تو لحظه آخر مثل قبلیه با ایرباس بیای بشینیو بشی ولی فقیه بعدی؟ این بار به اسم دمکراسی؟؟ تو نوشتت مثلا از بحران اقتصادی گفتی تا به سبک تلویزیون ایران مردم رو از مهاجرت منصرف کنی؟؟ دولت انگلیس اگه برای ایران آزادی و دمکراسی می خواست مشکلش با مصدق چی بود؟ به این سوال من و امثال من اگه جواب بدی آقای بی بی سی، اونوقت هرچی بگی باور می کنم. شما که بین مصدق و کاشانی، دومی رو انتخاب کردید حالا نوه و نتیجه های ناخلف اون رو هم تحمل کنید. مگه ما مسخره شماها هستیم هر چهل سال انقلاب کنیم. درود بر دمکراسی واقعی (که از بخت بد به ما ایرانی ها نرسید) و ننگ بر دمکراسی دروغ و استعماری انگلیس.
باید در ایران ماند و فداکاری کرد؟
شما خودت چرا ایران نیستی؟
جهانی شدن نتیجه ی دیگه ای هم برای ما داشته که از نگاه شما دور مانده. نسل جوان دیگه لزوماً خودش را وابسته به خاک سرزمینی نمی دونه.
بگذارید به شما بگویم جوانان از یک چیز دیگر هم خوششان نمی آید و آن در پرده رمز و راز حرف زدن و کتمان کردن نام پیر دانایی است که در نوشته اتان او را تا توانسته اید بالا برده اید. آخر مگر این جناب پیر چه راز سر به مهری فاش کرده است که از افشای نام او ترسیده اید؟
من از ۱۰ ۱۱ سالگی دیگه نمیخاستام ایران زندگی کنم ۵ ساله پیشم از ایران رفتم آلمان فوق لیسانس بخونم ۱ ساله پیش مجبور شدم به خاطره سربازی بیام ایران، سربازیم هم که تموم بشه بازم از ایران میرم، میدونین چرا؟؟ چون فرهنگ مردم تو ایران فوقالعاده پایین هست، تو این یه سال از دست این ملتِ سنتیِ مذهبی بی فرهنگِ پر ادعا دیوونه شدم. جایی رو میشه درست کرد که تو مسیر درست باشه ایران اصلا توی اون مسیر نیست. شما هم اگر خیلی این کاره هستین خودتون پاشین بیاین ایران رو درست کنین. هر کاریشم کردین نوش جون خودتونو بچهها و نوههای خودتون، من و امسالِ من هیچ چشم داشتی به این ایران نداریم.
مجبورم که ترک وطن رو انتخاب کنم از زمانی که در پی اعتراض های خیابانی 25بهمن 89 دستگیر شدم دیگه روحیه زندگی داخل کشور رو ندارم چون امیدی ندارم.
خب شما هم بی زحمت آشیانه گرم و نرمتان در لندن رو ول کنید در ایران بمانید و فداکاری کنید!
جوانان ایرانی نیازی به نسخه پیچی تئورسین های بی عمل آسوده خاطر راحت طلب ندارند... ما نه از کارگزاران این حکومت دل خوشی داریم نه از رژیم سابق. اگه مملکت گل و بلبل بود که انقلاب نمیشد!
بدتر از این حکومت افرادی هستند که خارج از ایران نشسته اند تا بدون پرداخت کوچکترین هزینه ای با فرش قرمز خون جوانان وطن به ایران بازگردند.
با جمله آخر میشه گفت که تمام نوشته رو به زیر سوال بردید. اگه باید تو ایران موند پس شما تو لندن چه...میکنید؟
این از عادات بد ما ایرانی هاست که تا دو تا زبون خارجی یاد میگیریم یا یه مدرک تو جائی غیر از دانشگاه آزاد اخذ میکنیم میخوایم سریع واسه همه نسخه بیچیم.
بعد همه که چی که اسم اون پیر دانا رو نمیبرید؟ من از کجا بفهمم که شما این چیزا رو از خودتون در نیاوردید؟
لازمه ساختن ایران به اجبار حضور در ایران نیست ولی اینکه شما بفرمائید که بمونید ایران تا خانه ابدی بشه حرف نسنجیده ای بود
جناب عالی درکتان از پیر پاتالها ای که بهشان اشاره کردی بسیار کمتر است دقیقا مثل سر ان جمهوری اسلامی حرفتو تو لفافه میزانی اسمه ان پیره دانائی که حضرت عالی باهاش مصاحبه کردی رو نمیگی. بعدشم نشستی کنار گود میگی لنگش کن ؟ همین دو روی که پدر ایران رو در آورده
من حرف های شما را قبول دارم در این اینکه هر کس به هر نحوی که می تواند باید کمک به درست کردن شرایط در ایران انجام دهد هیچ بحثی نیست حتی شما هم که اینجا نیستی و در آزادی کامل سخن میگویی تا منی که حتی با ترس یک نظر مینویسم خودش از هیچ نگفتن بهتر است ولی به قول دوستمون باید یک چیزی باشه برای شروع و ساختن بله جوانان امروز فهمیده تر و منطقی تر هستند ولی درصد این جوانانی که ما و شما از آنها صحبت میکنیم خیلی کمه ... با این وضع متاسفانه امیدی برای اصلاح نیست .مردم هنوز نا آگاه هستند و هیچ تلاشی برای درک واقعیت شرایط ایران ندارند .مردم یعنی همه ایران از شهر و روستا نه یک قشر در تهران.من نوری نمیبینم .افسوس
منم با نظر سروش خان موافقم بیرون گود نشستن میگن لنگش کن !!!
کشور های مثه انگلیس آمریکا در وهله اول منافع خودشون مهمه و حقوق بشر و این چیزا موقعه ای خوبه که با منافعشون در تضاد نباشه
اگه همین حکومت فعلی ایران منافعشون رو تامین کنه هیچ مخالفتی با هاش ندارن
و مردم یه چیز السویه هستن ....
دوست عزیزی که ما را دعوت به انقلاب می کنی. باید خدمتتان عرض کنم که در حال حاضر کشور عزیزتان ایران و مردمانش در پایینترین سطح فرهنگی قرار دارد. چگونه می توان در کشوری که فرهنک گفتگو در خانواد هایش وجود ندارد دموکراسی ایجاد کرد؟ چگونه می توان در کشوری که همه مردمش از کله سحر به دنبال منافع شخصی خود (حتی با قیمت زیر پا گذاشتن حقوق دیگران) هستند ، دم از فداکاری زد؟ خواهشمندم به اوضاع اجتماعی ایران به دید عمیقتر بنگرید. اوضاعی که نه زایده 30 سال اخیر بلکه ریشه در سالیان دور دارد که البته با مسئله استعمار هم نامرتبط نیست.نه دوست عزیز، توسعه سیاسی نیاز به بستری فرهنگی دارد که در حال حاضر در ایران وجود ندارد و هرگونه اقدام انقلابی نویدبخش به وجود آمدن شرایط بهتر نیست.
بگذارید این وطن دوباره وطن شود.بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.بگذارید پیشاهنگ دشت شودو در آنجا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویایخویشداشتهاند.ــبگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شودسرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بیاعتنایی نشان دهند نهستمگران اسبابچینی کنندتا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی رابا تاج ِ گل ِ ساختهگی ِ وطنپرستی نمیآرایند.اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زندهگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق میکنیم.
(در این «سرزمین ِ آزادهگان» برای من هرگزنه برابری در کار بوده است نه آزادی.)
حاصل ستیزه "عقل"و "عشق" و چیرگی عقل بر دل ،چیزی جز انتخاب راه زندگی در خارج از وطن نمیباشد
برای ماندن ؛برای ساختن ؛برای سوختن ؛برای رسیدن به آنچه از "دل"برآید؛باید "عاشق"بود
اینکه مبارزان قبل از انقلاب با وجاهت اعیانی مبارزه می کردند به نقل ازسفیر ایران درعربستان را درست درنیافتم.
دکتر علی امینی مگر پسر داماد مظفرالدین شاه نبود اگر اشتباه نکنم با ارتشبد زاهدی نسبت به عقد کنسرسیوم نیزاقدام نمودند ویک دوره نخست وزیر هم بودند و مرحوم شاپور بختیار نیز پس از اخذ دکتری علوم سیاسی از سوربون به ایران بازگشتند و در کنار دکتر مصدق بودند .... و اخرین نخست وزیر دوران پهلوی.
نکته دیگر اینکه همه جوانان که ایران را ترک میکنند یا می خواهند ترک کنند صرفن انگیزه اقتصادی و رفاهی معطوف نظرشان نیست.
و اما اظهار نظر در باره پی امدهای اتی از تحولات مصر٬ تونس٬ لیبی٬ یمن و سوریه کمی زود هست وتوجه داشته باشیم که حضور نسل جوان در این تحولات پر رنگ و چشمگیر بود نه اینکه فقط صرفن جوانان عامل بوده اند.
شما نوشتید ... نسل جوان امروزی ... بر خلاف نسلهای پیشین نه جنگ طلب است و نه با کسی سر دشمنی و نفرت دارد .... و از شمال افریقا شروع شده تا برسد به ایران٬
ولی شیوه مورد نظرتان برای سرنگونی جمهوری اسلامی را نفهمیدم -شاید در ابتدا اشاره داشتید به لباس اقایان دکتر بختیار و امینی به عنوان مبارزان قدیمی٬ ناظر به همین منظر بود.
محمد امیر ف.
مطلبی می خواهم عرض کنم. بنده جوانم، تجربه چندانی از روزگار ندارم اما سال های کوتاهی با جوانان کشورهای عربی و مسلمان گذرانده ام بیست و چند سالی هم در ایران بوده ام. در حال حاضر هم در گوشه اصطلاحا پیشرفته تری از دنیا هستم.
آقای خوانساری شرایط ایران و جوانانش با هیچ کدام از کشورهای مسلمان و عربی قابل مقایسه نیست (حتی عربستان) باور و ارزش های مشترک و شباهت هایی که به نقل از سیاست مدار کار کشته نقل کردید در خصوص کشورهای عربی و سایر نقاط جهان صدق می کند اما در خصوص ایران خیر.
درست یا غلط در ارتباطاتم مسئله ای که دستگیرم شده این است که ما بیش از هر چیز شبیه جوانانی از چین و کره شمالی هستیم. هدفم بی احترامی یا تمسخر نیست. عملن در پشت درهای بسته ای پرورش پیدا کرده ایم که دید ما را به گمانم کور کرده، حتی قدرت تجزیه و تحلیل و درک آن چیزی که به شفاف ترین شکل ممکن در مقابل دیدگانمان صورت می پذیرد را هم نداریم.
در نهایت می خواهم نتیجه بگیرم که اگر بهار عربی، به ایران نرسید دلیلش همین تفاوت ها و دور ماندن از غافله جهانی بوده (به گمان این کمترین).
باید به این نکته هم اشاره کنم که بنده هم با حرف شما در خصوص ماندن موافقم، علی رغم دشواری هایی که زندگی در ایران بعنوان یک شخص کاملا "کافر" برایم دارد، شخصا می خواهم که به ایران بازگردم، روزی که دستانم آنقدر پر باشد که بجای تفنگ و سنگ و مشت از دانش و آگاهی بتوانم برای پیشرفت و بهبود خانه ام تلاش کنم.
به نظر من به هر جوری شده ایرانیها ی جوون باید ایران و ترک کنند و بیان تو کشورهای پیشرفته زندگی کنند. وجود هر شخص و احتیاجاتش محترم هست. حد اقل این است که در کشورهای پیشرفته شخص متوجه میشود چه کسیست، چه میخواهد، و در چه دنیای زندگی میکند. ایران کشوری بسته و ایزوله هست.
آقای محترم ....
یادتونه تو ژاپن بمب اتم انداختند ... همه ایستادند و جایی هم نرفتند و کشورشون رو درست کردند .....
ولی همه شما ها رفتید و به ما هم یاد دادید که مهاجرت کنیم .....
شماها نماندید اما به ما یاد می دهید که بمانیم و بمیریم برای نسلهای بعدی ... این درست است اما اگر شما ها هم بیایید و با اینها بجنگید ....
امروزه در ایران اگر نفس گرم بکشی بی دریغ کشته خواهی شد ....
فقط یک چیز را باید قبول داشته و آن هم ولایت فقیه است و دیگر همه چیز بیخوده ...
باید گشنه بمانی اما ولایت فقیه رو فراموش نکنی ....
پس شما ها هم بیایید تا باهم بجنگیم ..من میمانم و میجنگم به هر طریق ....
من امیدوارم به زودی فرزندان شما و دیگران به آزادی حقیقی لبخند بزنند ....
اگر نسلهای بعدی میخواهند آزادی داشته باشند باید یک نسلی بجنگد تا به پیروزی دست یابد ...
پس شما هم به هر طریق با ما باشید و با اینها بجنگید ...
شما باید الگوی ما باشید .... شما باید بجنگید تا ما هم پشت سر شما بیاییم ....
جهانی شدن نتیجه ی دیگه ای هم برای ما داشته که از نگاه شما دور مانده. نسل جوان دیگه لزوماً خودش را وابسته به خاک سرزمینی نمی دونه..." وحید
زمانی کسروی نوشت: با این آشفتگی ذهنی و مذهبی شیعه در ایرانوای به روزی که عقاید طبیعی و بلشویکی پایش به اینجا برسد. مضمون
دیدیم که پیشبینی آن بزرگمرد چه درست بود. از استالینیزم تا جامعۀ بی طبقۀ توحیدی و ...
حالا هم تب و جو "جهانی شدن" باید بمعنای پشت کردن به میهن و ... باشد. جهانی شدن یعنی گسترش دایرۀ عملکرد سرمایه و کالا و خدمات در جهت رشد اقتصاد ملی. همین. هیچ تاویل پست مدرن هم ندارد. پیر یا جوان قبله مسکو نیست. قبله مکه نیست. قبله جمکران نیست. قبله من ایران است!
خودت داری تو کشور خارجی زندگی می کنی، از ما می خواهی که توی خفقان جوون مرگ بشیم. برو بابا
من که الان باید توی کشورم مشغول فعالیت اقتصادی باشم الان اینجا با ماهی 5000 تا 6000 دلار به تنهایی زندگی می کنم که تمام این پول هم از ایران میاد.اینجا هم به دلیل داشتن پاسپورت کشوری تروریست از کار هم خبری نیست و تنها فکرمون این هست که ایا ویزامون مجددا تمدید می شه یا نه. هیچ وابستگی هم به کشوری که تمام مصیبت هام از اونجا می اد ندارم و اگر همین الان با خاک یکی بشه کاری جز خنده نمی کنم لااقل اینطوری دیگه کشوری نیست که به خاطرش هر روز تحقیر بشسیم و صحبت های به اصطلاح سیاست مداراش هر روز ما رو خجالت زده مردم دنیا بکنه.
بیرون گود نشستی می گی لنگش کن؟ خودتون تشریف بیارین با شتابی خیلی بیشتر، تلاش برای سرنگونی نظام خودکامه در ایران را برای نجات هویت و فرهنگ ملی و آینده نسلهای بعدی ایرانیان پیگیری کنید! ما هم ازتون تشکر کنیم زیااااد!
ما خودمونو به کشتن بدیم که شماها بیاین تلویزیون و وبلاگ و روزنامه و ... اینا بزنین و از ملی گرایی و عشق به وطنی که به امید خدا ولش کردین رفتین بگین؟ بد نگذره یه وقت...جوونای مردم بمیرن که شما با خیال راحت و خوش و خرم و شاد بیاین حالشو ببرین و به اسم خودتون انقلاب رو کِش برین که بگین ما بودیم جوونا رو شیر کردیم؟؟؟ نه آقا. این ملت خیلی شعور سیاسی شون بالاتر از این هاست که دیگه بخوان جووناشون خام ظاهر و ادعای روشن-فکریِ غرب-نشینا بشن. هر کاری کردیم سود و ضررش واسه خودمونه، شماها لطفا دندون تیز نکنین که همین جوونا سر موقع بدحور دندونتون رو خورد می کنن!
نوشته های آقایان سروش وحید و شاپور و آقا ی من در ادامه نوشتار آقای مهرداد خوانساری هرکدام نکتهایی در خور توجه داشتند که بیانگر آن است که آن پیر دیر مورد علاقه آقای خوانساری و خود آقای خوانساری در کنار توجه به شباهتهای نسل جوان منطقه خاورمیانه، ظاهرا به تفاوت نگاه جوانان ایران با جوانان منطقه و شرایط ایران و سایر کشورهای منطقه دقت لازم را مبزول نداشتهاند!
مردم ایران در 33 سال پیش انقلابی را از سر گزراندهاند که گزاف نیست اگر بگوییم نتیجه آن ریاکارترین حکومت تاریخ بشر بوده است!امروز نه سازمان سیستماتیک و شبکهایی سرکوب خامنهایی سازمان امنیت شاه است نه خامنهایی( پول نفتدار)مستبد مثل شاه در مقابل خواست اکثریت (حتی برای اصلاحات، نه انقلاب) کوتاه خواهد آمد، امروز نگرانی جهانی از قدرت گرفتن افراطیون مذهبی حکومت از طریق مسلح شدن به بمب هستهایی، دموکراسی خواهی و اصلاحات را در ایران در سایه قرار داده است.
با آنکه میدانم به احتمال خیلی زیاد حکومت استبدادی آخوندها به دلیل مدیران ضعیف و نقاط اتکای سست و ضعفهای ذاتی بسیاری که دارد و با تکرار مکرر اشتباهات سیاسی واقتصادی همانند 33 سال گذشته خصوصا 6 سال اخیر، در سرازیری قدرت خود قرار گرفته اما نمیتوان مثل آقای خوانساری در لندن بود و به جوانان ایران گفت که در ایران بمانید و فداکاری کنید تا ایران را خانه ابدی خود "کنیم (!!!)"
آقای خوانساری کسی که دیگران را به امری خطیر دعوت میکند خود باید در آن پیشقدم باشد!
جناب آقای خوانساری با تمام احترامی که برایتان قائلم به خاطر خیلی چیزها،باید بگم که فکر میکنم شما از همون نسلی هستید که متعلق به طبقه بود که شاید هیچوقت حاضر نشده بود از یکی از خیبونهای تهرون پایین تر بره و واقعیات جامعه ایران را ببینه و قبول کنه.
انقلاب دیگه جامعه ایران را به هم زد و طبقات فقیر و کم فرهنگ راه نشون داد و به اونها بشکلی اجازه ابراز وجود داد.خوب یأ بد نمیدونم.ولی هنوز خاطرم هست که ما طبقهٔ متوسط از کلمهٔ دهاتی به عنوان توهین استفاده میکردیم.
جامعه ایران به شدت جمعی طبقه بندی شدی بود که انقلاب به شکل بسیار زشت و اشتباهی این طبقه بندی را به سرعت به هم زد.
مستضعفان و پابرهنهها،زعما خیلی از امور را به دست گرفتند که این اشتباهی بود حاصل اشتباه بزرگتری که طبقهٔ خاص قبل از انقلاب برای سالها مرتکب شده بود.
سالها گذشت و طبقهٔ دیگری به وجود آمد که بنا به خصلت ایرانی ما دوباره به فخر فروشی و ندیده گرفتن و تحقیر دیگران پرداخت.نتیجه این ندیده گرفتنهای دوباره،این فخر فروشیها شد ،احمدینژاد که حامی مظلومینی بود که نه کاردان بودند نه عاقل و شد آنچه که شد.
مشکل ما به زبان ساده تکبر ماست.مشکل دیکتاتوری نیست.مشکل خود ماییم.و این دستان برای همیشه خواهد بود.
آدمهای متکبر مثل من و شما که حتا در همین لندن هم به هموطنان فرودست تر خود فخر میفروشیم باعث تولید نفرت میشیم و آدمهای شارلاتان مثل احمدی نژاد از این نفرت سواستفاده میکنند.
جامعه ما فقط در یک صورت نجات پیدا میکنه.مردم باید عاشق هم باشند.باید هم را دوست داشته باشند.آقای خوانساری آیا شما عشق وطن و هموطن دارید؟
لاف عشق گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
با نظرات قبلی موافقم به علاوه اینکه یادآور میشوم این تجربه را سال 57 دیدیم که جوانها مبارزه کردند و پیروز شدند و همچنین همشون هم در ایران ماندند ولی سرنوشتشون چی شد؟عده ای شدند منافق،عده ای ترور شدندو...میخوام بگم انقلاب با جوان ها شروع شد ولی آیا نتایج و پیروزی اش به جوانها رسید؟!...به نظر من دیگه نسل جوان نباید با این حرفهای احساسی فریب بخوره.......از طرفی با رفتن جوانها از این خراب شده صددرصد موافقم چون اگر تشریف بیارید ایران میبینید که اینجا دیگه جای زندگی کردن هم نیست،چه برسه به مبارزه(در این فضای خفقان)...جوانها باید بروند ولی ته قلبشون باید عشق به ایران باشه تا بتونند در آینده ی آزاد ایران برگردند و دینشون رو به میهنشون بپردازند.
من حقیر حرفی برای گفتن ندارم که بزنم چون روفقا و دوستان عزیز همه واقعیات رو تقریبا گفتن اما این دوست ما که حرف از جهانیسازی و حق تصمیمگیری و برخورداری از حق سرنوشت فردی اجتماعی میزنه کلمات باحال و قشنگیه اما باز هم اشتباه تاریخی که دارید متحملش میشوید به نظر من بسیاری از سیاسیون و روشن فکران ماالزاما اکثر کسانیکه در خارج از ایران مسکن دارند هنوز قادر نبودند که با ایرانیان و بخصوص با جوانان ارتباطی که درخوره این عزیزان باشه برقرار کنند و زبان امروزی این نسل رو درک کنند نمیدنم که خودتون متوجه شدید یا نه اما توصیعه می کنم بشما که بشکل اساسی و آگاهانه مطلبتان را یک بار دیگه بخوانید اما این بار لطف بفرماید عینکتان را عوض کنید چون که درک نسل امروز ایرانی نیاز به نگرشی نو و آگاهانه به همه این اصطلاحات و واژه هایکه شما بکار میبرید داره.
من اصولا با افکار آقای خوانساری موافق نیستم ولی میخواهم از بی بی سی تشکر کنم که به ایشان و جریان های مختلف سیاسی اجازه میدهد افکار خود را بیان کنند. امیدوارم خوانندگان نیز این روش و سنت را بپسندند و در پاسخ گویی مودب بمانند. از بی بی سی تقاضا دارم افکار مخالف و متفاوت، در انتقاد و در دفاع از حکومت، چه از چپ و چه از راست، را سانسور نکنند و از گفتگوی مودب نترسند. ای کاش رسانه های داخل کشور هم میتوانستند نظر واقعی مردم را منعکس کنند. دست شما درد نکند. خسته نباشید.
دوست پیر خردمند ،باید با دیدن این نظرات جوانان متوجه شده باشی که جهانی شدن ، خرد جوانان را هم جهانی کرده و چشمشون رو شاید چند برابر نسل قبل باز کرده و خردی را که غیر مستقیم به پیران نسبت میدین رو مسخره و به چالش میکشن.
من هم با نظرات این جوانان کم خرد!! کاملا موافقم.
فرهنگ عمومی : سنتی و ناخوشایند برای نسل امروز
اقتصاد و رفاه :صفر
آزادی : چی هست؟
آینده :کسی داره!!
امنیت :عالی ،هر لحظه ممکنه به ایران حمله بشه.
وهزار چیز دیگه .
پس کسی که میتونه خودشو از این شرایط نجات بده چرا باید بمونه پیر خردمند؟؟؟
سلام
از شعور بعضى ها که مردم ایران رو بى فرهنگ میدونن واقعا متاسفم....
بهترین مردم دنیا توى ایرانه... مردمانى پاک با خدا خانواده دوست با غیرت فداکار مهربون شجاع و هرچى که بگم کم گفتم
کلا این بحث ایراد داره چون کسى به فکر خارج رفتن نیست و صرفا پولشم وقتى باشه که هست براى یه تفریح کوتاه مدت سفر میکنیم
من دوستاى زیادى توى آلمان دارم و هرجایى که بگید... اونا آرزوشونه توى ایران باشن
وضعیت مردم ایران عالیه با وجود رهبر عزیزمون همچنین دولت مردایى که از جون و دل براى ایران مایه میذارن جایى براى نگرانى نیست
ما الآن توى تحریم هستیم و وجود افکارى که به دنبال سو استفاده هستن مانند شما طبیعى هست
افکار خراب و فریب خورده ى شما ماهیتى روشن براى مردم ایران دارن پس سعى کنید با زدن این حرفاى بى ارزش لاقل ارزش یه انسان رو پایین نیارید
به خودت نگاه کن واقعا خدا از حرفایى که میزنى راضیه... اصن خودت راضى هستى
انسانیتت رو به چه قیمتى فروختى که حاضرى جوون مردم رو فریب بدى و در آخر هم جونشو ازش بگیرى جهت منافع خودت....
همیشه در آخر حق پیروزه... حق هم خداست ..پیامبر..امام حسین که براى نماز شهید شد و تمام کسایى که راه امام حسین(ع) رو پیش گرفتند یعنى همون رهبر عزیزمون و تمام مردم با ایمان ایران
یا على
نظام ایران با تمام نظام های دیکتاتوری سکولار خاورمیانه تفاوت دارد به هیچ وجه جوانان ایران موفق به سرنگونی آن نخواهند شد حوادث سال 88 را همه به یاد داریم روز 25 خرداد 88 شاید 10 برابر بزرگترین جمعیتی که در میدان تحریر مصر تا به حال جمع شده در تهران جمعیت جمع شد ولی نتیجه چه شد به قول حاکمیت نظام بیمه شد. نسل جوان ایران هم لاجرم راه مهاجرت را پیش گرفته اند این تصمیم شاید خیلی هم خواسته جوانان نباشد اما حاکمیت راه دیگری جلوی پای جوانان نگذاشته احمدی نژاد حتی یکبار اعلام کرد ناراضیان اگر مشکل دارند ویزا بگیرند و بروند! وقتی نه کار است نه تفریح است نه احترامی وجود داره نه آزادی انتخاب لباس پوشیدن نه اینترنتی باقی مانده نه حتی کانال تلوزیونی به جهت سرگرم شدن هیچ امیدی به آینده هم وجود ندارد جتی تا چند وقت دیگر غذا هم کم می آید چه دلیلی برای ماندن وجود دارده .
ما هم این جمله نویسنده را تایید می کنیم ولی آیا خودشان به این جملات پایبند هستند؟
دوستان اگر کتاب " ما چگونه ما شدیم " از دکتر زیبا کلام رو بخونید به پاسخ خیلی از پرسش هاتون در مورد وضع فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی ایران که از نظر خیلی ها پایین هست می رسید.... بهتره که به جای ناسزا گفتن به این شخص و آن شخص به مشکلات ریشه ای و این که این مشکلات از کجا اومدن بپردازیم....
من الان خودم انگلیس هستم و خواهم ماند اگه خدا بخواد.... و درستش هم همینه که انسان وقتی به جا و درجه ای در این کشور ها رسید و یا علم نوینی آموخت به کشورش برگرده و کمک کنه....
جناب نویسنده ی مقاله.... در ایران ماندن یعنی هدر دادن استعداد و پوسیدن.... باید تعادل رو برقرار کرد... نه اون طور که در ایران بمانیم و بپوسیم.... نه آنطور که برویم و به پشت سر خود دیگر نگاهی نکنیم
ممنون
به نظر این حقیر اتفاقا اینکه مردم ما بیان بیرون و یه خورده خارج از اون فضای بسته بتونن زندگی کنن و فکر کنن خودش میتونه عامل پیروزی باشه! تا وقتی که مردم ما یک دمکراسی واقعی رو حس نکرده باشن هیچ وقت نمیدونن که دمکراسی و یک حکومت پیشرفته چطور کار میکنه.
کسی که توی ایران کلی درس خونده باشه از اصول دمکراسی آگاهی کامل داشتم ولی تا وقتی که از ایران خارج نشه و نبینه که یک جامعه دمکراتیک مثل چطور اداره میشه ، کنترل اختلاف طبقاطی چطور صورت میگیره تا سرمایه ها از کشور فرار نکنن ، مالیات ها و درامد دولت چطور در ممکلت سرمایه گذاری میشه ، تصور درستی از این ماجرا نخواهد داشت!
در آخر میخواهم بگم که به نظر من تنها راه نجات آموزش اه! باید فکر افراد جامعه رو درست کرد، متاسفانه جامعه ایران امروز به سمتی میره که همه دنبال منفعت شخصی خودشون میگردن ( از شر هم کلاه گذاشتن بگیر تا توی ترافیک جلوی هم پیچیدن ) و این متاسفانه در نظر بقیه افراد جامعه مزیت هم محسوب میشه -میگن طرف چقدر زرنگه - تا مسائلی از این قیبل به اضافه باور های خرافی و موهومی دینی و میل به مقدس پروری از فرهنگ ایران پاک نشه هزار بار هم که حکومت عوض بشه جامعه درست نمیشه !
شبیه داستان های آموزنده کتاب دینی راهنمایی بود! الان همه عبرت میگیرن! آورین آورین!
خیلی جالبه که متنی رو بخونی که یکسر متناقضه . دوست عزیز که می خواهی «واعظ غیر متعظ» نباشی . اولین کاری که باید بکنی اینه که یه بلیط یه سره بگیری و بیای ایران تا فداکاری کنی و با ایستادگی ایرانت را خانه ی ابدی خودت بکنی ولی چون می دونم نمی خوای و نمی تونی این کار رو بکنی ، حق نداری این نسخه رو واسه ماها بپیچی...می دونی چیه شما این جا نیستی این جا زندگی نمی کنی ...خودت یه روز جوون بودی . اما زمان شما ایران این طوری نبود هم نسل های شما به مانده های نیکی رو هم از بین بردند در این سرزمین ...سرزمینی که در آن خدا نکنه تحصیل کرده باشی خدا نکنه دختر باشی خدا نکنه به دنبال کار باشی اون وقت سخته برات مفهوم فداکاری رو اون طور که شما گفتی بفهمی.
فداکاری یعنی چه ؟ حالا در این شرایط ...رسانه ی ملی نازنین به مناسبت حماسه ی 9 دی برات همایش و سمفونی و سخنرانی تدارک می بینه و دائم از دروغ سرگیجه می گیری...فداکاری یعنی چه ؟...
ای ول ب کامنت های بالا. خوشم اومد. فکر نمیکردم آدمایی باشن مثل من فکر کنند. نار تون را برم.
منم یه پیر خردمند می شناسم که نمی تونم بگم کی بوده ولی گفته اسگل یه پرنده ایه که تابستونا غذا ذخیره می کنه، زمستونا یادش میره کجا مخفیش کرده!! آرا باباجون شما بیا اینجا به ما فداکاری یاد بده ما هم قول میدیم نریم خارج. در ضمن باید بت بگم که ما سر دو راهی رفتن و ماندن گیر نکردیم. ما یه راه داریم اونم رفتنهو همون راهیه که تو رفتی. این قصه هاتم شبا واسه بچه هات تعریف کن!!
هه. جناب خوانساری گرامی. گوش ما جوانان از این حرف ها پره. وضعیت فاسدی که امروز در ایران برقراره، دسترنج نسل قبلی ماست که جنابعالی هم عضوی از آن بوده اید. انشالله بعد از نابودی کامل این نسل، به تدریج افکار جدید و درست جایگزین خواهند شد. شما اگر عجله دارید، به ایران بروید و مشغول فداکاری شوید، همانند خیلی های دیگر که در ایران هستند و میتوانند به خارج فرار کنند و از درد و رنج و زندان و ناامنی و ... نجات یابند. اگر هم عجله ای ندارید، جسارتاً عرض کنم که حرف های تان، که پر از مغلطه و مفاهیم تکراریست، به درد ما نمی خورد.
باید در ایران ماند و فداکاری کرد؟!!پدرآمرزیده لندن نشین شکم سیر و عاروق شاه عباسی زدن در لندن؟!!!اسم خودت را هم گذاشتی ایرانی مبارز!!که حتی از بردن نام یک پیر و پاتال دیگر هم ترس دارد!این بی بی سی هم با قرار دادن مقالاتی از این دست و وادار کردن ما به نوشتن اظهار نظر قصد در محک زدن افکار عمومی را دارد.پیر و پاتال های عزیز مستقر در بی بی سی ما دیگر گوشمان از این جور حرفها پر شده.
پدر جان.....روزنامه تو بخون رادیو تو گوش کن به نوه هات برس
یه عمر مبارزه کردین شد این! بیخیال کنین دیگه
خدمت جناب خوانساری عرض شود که شما اگر مردش بودی همون موقع تو ایران میموندی و با این به اصطلاح خواهران و برادران مبارزه میکردی... تو رفتی نشستی از مملکت کثیف فرنگ برای خودت داری شعار بافی میکنی ... کدوم ایران نو آقا... شما میموندی اینجا یا تو راه آزادی مملکتت از دست اینا کشته میشدی که برات افتخار ملّی میشد یا میتونستی یه چیزایی رو عوض کنی ... حرف زدن آسونه برادره من عمل سخته .. ما انقلاب نکردیم که آدمایی مثل شما از پشت تریبیون برای خودشون قصّه بافی کنن, شما اگر خیلی جیگرشو داری بیا یه انقلاب دیگه راه بنداز و مردم رو آزاد کن یا به اصطلاح جوانهایی رو که بهشون علاقه داری ......
باید در ایران ماند، فداکاری کرد و با ایستادگی ایران را خانه ابدی خودمان کنیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!"
میشه لطفا" بفرمایید فرزند یا فرزندان شریف حضرتعالی الآن کجا تشریف دارند؟
میشه لطفا" بفرمایید این "باید" رو چه کسی تعیین فرمودند؟
میشه لطفا" بفرمایید خود حضرتعالی چرا با اولین پرواز رجعت نمی فرمایید تا به همین "باید"، عمل کنید؟
آیا خاطر مبارکتون هست که در مصر، آقای البرادعی، به عنوان یکی از مخالفین سرشناس، درست در بحبوحه تظاهرات به مصر بازگشت؟ و نه پس از اینکه آبها از آسیاب افتاد؟
چی میگید آخه
بابا جون ما مملکت و فرهنگش رو دوست داریم
شما اگه ناراحتید برید کشورهای غربی زندگی کنید تا بشما بگن
کله سیاه
کله سیاه
یه تکه نون خالی خوردن بهتر از حقارته
جناب خوانساری من الان خارج از ایران زندگی میکنم. نزدیک به چهار سال هست که سالی یک ماه میرم ایران یه سر به خوانواده میزنم و برمیگردم. هر سال بد تر از پارسال. متاسفانه شما مردم ایران را نشناختی. چیزی که این جماعت ایرانی ندارند یا ازشون گرفته شده فرهنگ است در هر نوعش ..تو مملکت فقر و بدبختی داره بیداد میکنه. اصلا از این چیز ها خبر دارید؟مردم دیگه به ازادی فکر نمی کنند.این نسل جوانی که شما ازش یاد کردین یکیش من بخت برگشته هستم که 4 سال پیش با مدرک فوق لیسانس کار گیرم نیامد. همه دارن دنبال کار میگردن و پیداش نمی کنند. پشت پا به همه چیز زدم و از ایران زدم بیرون. اینجا هم که اومدم هر چی بدبختی کشیدم از ایرانیان بی فرهنگ وسنتی و مذهبی مقیم اینجا بوده.ببین تا چه حد بدبخت هستن که نمی تونن تصور کنن من دختر میتونم تو کشور غریب از پس کارهام بربیام به بهانه ی کمک کردن، به من پیشنهاد رابطه میده و در کمال پررویی هم میگه اما زنم نفهمه میدونی چرا؟چون بی حجابم ،چون تنها زندگی میکنم چون اخوند ها این و کردن تو ذهن ملت که زن بی حجاب بدکاره هست.اقای خوانساری متن شما شعاری بیش نیست.باید کاری ریشه ای انجام داد وگرنه با انقلاب، دوباره اسم ها عوض میشه.بیشتر فکر کنید
نطرات جنابعالی قابل تامل میباشد ام بزرگترین مشکلی که اثر بخشی اظهار نظر هر فعال سیاسی اجتماعی و فرهنگی خارج از ایران را کم رنگ میکند (به عقیده بنده)اینست که این افراذ حتی در صورت داشتن افکاری نو و قابل طرح به دلیل شرایط متفاوت زندگی در محیطی متفاوت(که الزاما میتواند بهتر هم نباشد)صلاحیت این را ندارند جملاتی نظیرباید در ایران ماند و جنگید رامطرح کردچون وجهه مناسبی ندارد.اگر دقیقتر به این جامعه نگاه کنیم خیلیها بدون ادعا همین کار را دارند انجام میدهند.
آقا شما خودت پاشو بیا اینجا که حالش رو ببری ، اگر هم راست میگی جورو پلاس این ملاها و نوه نتیجه نبیره ها شون رو جمع کن. نشستی تو ناف لندن میگی شما بسازین، آقای بی بی سی دست از سر ما جوونا بردار. شما باری به هر جهت هستین. خودتون ملا آوردین پرورش دادین حالا هم جمعش کنید. رنگتون دیگه حنا نداره بس کنید که هر چی میکشیم از دست شماست ..
آقا برای سرنگونی نظام کی تشریف میارید ایران در خدمت باشیم. خانواده محترم و فرزندان عزیز رو هم بفرستید لطفا. برای فداکاری و ایستادگی و تبدیل ایران به خانهٔ ابدی خود به کمکشون نیاز داریم! بی صبرانه منتظریم.
در پاسخ به سروش عزیز باید یادآوری کرد که آن قبلیه که گفتند در آخرین لحظه با هواپیما آمد ایران و نشست و انقلاب را به نفع خودش مصادره کرد با هواپیمای ایرباس نیامد بلکه با بوئینگ ۷۴۷ آمد که پولش را هم آقای بنی صدر با چک بی محل پرداخت کرده بود. ای کاش آن هواپیما هیچ گاه به ایران نمی آمد.
من فکر میکنم شما و دوستان بی بی سی و انگلیسی تون زمان بچگی از این سرباز کوچولو پلاستیکی اسباب بازی ها زیاد داشتید و احتمالا خیلی دوستشون داشتید ولی متاسفانه ما دیگه نه کوچولوییم نه اسباب بازی!
یه زمانی شاید حرف از تعصب و وطن پرستی و فداکاری میزدید و ایران ایران میکردید خون میدمید به صورت یه عده و براق میشدن و مثله سرباز پشتتون وامیستادن. ولی متاسفانه باید بدونید که اون عده به تاریخ پیوستن! این نسل دیگه هر 20، 30 سال یه بار انقلاب و کودتا نمیکنه، جونشو فدای رهبر نمیکنه، خودشو قربانی دموکراسی و از این مزخرفات تراژدیک نمیکنه اقای پیر! این قوم به اندازه کافی برای هیجانات شما قربانی داده! ارزو داره یه کم هم زندگی کنه، عرض و طول جغرافیاییش هم براش مهم نیست! فقط چند روز زندگی!
واقعیت امر اینه که ایران به دست نا اهلان افتاده و شمار ایرانیهایی را که اینها پرورش داده اند فراوان و جایگاه آنها در سیستم حکومتی بدبویی است که خودشان ساختند.و کارشان تنل دادن جایگاه ایرانی و ایران هست..هستند دلسوزانی اما با آماج حملات وحشتناکی روبرو می شوند.ما نیازی به هیچ حمایتی نداریم.چرا که شایسته است که زیر یوق این دیو صفتان باشیم تا اینکه به زیر پرچم این و آن رویم..با این حال گاه از همه چیز حالمان به هم می خورد و سودای زندگی در آرامش و آسایش ما را در این دو راهی نگه می دارد...
متاسفانه امروزه با وجود تمام امکانات اینترنتی که جهانی شدن را امری محتوم کرده ولی هرگروه از ما ایرانیان ساز خود را می زند و همهمه ای بپاست که صدا به صدا نمی رسد. آدم نمی تواند هم حرف بزند هم گوش بدهد ما ایرانیان هرکدام مشغول حرف زدن هستیم و هنر گوش کردن و و هم آوازی نداریم جوان و پیر هم ندارد. به حرف ها و پیشنهادهای سازنده همدیگر گوش نمی دهیم. اخیرا یک مبارز داخل کشور گفت بیایید همه به خامنه ای نامه بنویسیم و تظلمات او بر ملت را یادآوری کنیم بلافاصله فیلسوف روشن ضمیر آقای سروش دعوت او را پاسخ داد ولی ما موج های بزرگی در پاسخ به این پیشهاد ندیدیم در حالیکه اگر گوش شنوا بود همین پیشنهاد یک موج بیداری و تکان دهنده تولید می کرد آیا کسی این پیام آشکار را نشید؟؟ خود شما نویسنده مقاله پیگیر این ندا شدید؟؟ جند وقت پیش ذیل یکی از همین مقالات ناظران می گویند بنده پیشنهاد کردم تشکل های امدادرسانی به نهضت دمکراسی خواهی ایرانیان در خارج از کشور تأسیس شود تحت عنوان aid to iran s democracy (AID و اهداف بشردوستانه و کمک به خانواده های زندانیان سیاسی و مادران داغدار را از طریق صندوق های حمایتی که در خارج ازکشور امکان تمهید آن فراهم تر است مورد نظر قرار گیرد که این اقدام در شرایط فعلی پتانسیل عظیم مبارزاتی در داخل کشور و همدلی و همگرایی ملی را ایجاد می کند من این پیشنهاد در چندین بحث مطرح کردم ولی هیج یک از نظر دهندگان بعد از من حتی به آن اشاره نکرد وقتی نظرات و کامنت های بعدی را می خواندم انگار اصلا کسی این پیشنهاد را نشنیده و حتی اثری ناچیزبرجای نگذاشته بود و نظرات بعدی همه محتوی نظرات متفرق دیگر بود. بایید به هم گوش کنیم و صدای همدیگر را تقویت کنیم این بهترین استفاده ما از رسانه های مجازی است.
مونده هاش خیلی خودشونو بکشن میشن مثل من: وامونده! جون بکن بشو استاد دانشگاه بعد نه می تونی ازدواج کنی نه می تونی کتاب بنویسی نه هیچ کار دیگه. از تولد خواهرزادت هم که داری بر میگردی باید گشت ارشااااااد وایسته تو حلق ورودی مترو که بگیرتت به جرم اینکه نه دزدی، نه هرزه، نه آدمکش، به جرم اینکه خوشگلی، به جرم اینکه زنی.
اون دوستایی که از فرهنگ ایران بدجور شاکی ان فقط یه لحظه تظاهرات سکوت بعد از انتخابات رو به یاد بیارند. من اون روزا از قضاوتی که تا قبلش راجع به همشهری هام داشتم خجالت زده شدم. شعور بود که توی اون تظاهرات دیده می شد. می خوام بگم انقدر به هم دیگه بدبین نباشیم. خیلی از ما دغدغه های مشترک داریم. شاید توی ایران که واسه یه لقمه نون مجبوریم هزارجور کلک سوار کنیم و هزار جور ریا کنیم (که مجبوریم وگرنه نون که هیچی جونمونو ازمون می گیرن) یادمون می ره که اونی که بغل دستمون وایساده هم مثل ما توی شرایط بدیه. شاید اون هم آدم شریفی باشه. من می خوام بگم انقدر به هم بدبین نباشیم.
فکر می کنم این که ما جوونای با سبک زندگی متفاوت از خواست حکومت، از ایران مهاجرت می کنیم به شدت به نفع حکومته. اما من اعتقاد ندارم که کسی باید فداکاری کنه. کما این که خودمم از ایران خارج شدم با آگاهی به این که دارم با مهاجرت کار حکومت ایران رو راحت تر می کنم.
شاید در شرایط فعلی چه مایی که خارج از ایرانیم چه کسایی که داخل ایران هستند بهترین کاری که می تونن بکنن این باشه که زندگی کنن نه فداکاری. ما باید به خود زندگی ارزش بدیم.
در مملکتی که بر پا کردن دار برای مردمش شده تفریح خودتون برین زندگی کنیم. ما این دو روزی که تون این دنیایم میخواهیم در یک کشور متمدن با مردمی متمدن زندگی کنیم. حالا اگه شما از خرابه خوشت میاد برو ایران زندگی کن.
این آقایونی که در کامنتها ایراد گرفتند به خارج نشینی نویسنده و دیگران، باید جواب دهند 1- چطور در مسائل مربوط به مد و موسیقی و ورزش و ماشین و رقص و آواز به دنبال خارجی ها هستند اما در سیاست بومی گرا می شوند؟ 2- لزوما مگر بیرون از ایران بودن به معنی غیرایرانی بودن است؟ 3- کسی که از ایران می رود نباید راجع به ایران نظر دهد؟ 4- کسانی که جانشان در ایران درخطر است، مانند ابلهان خود را به کشتن دهند تا امثال ما و شما به آنها انگ خارج نشین نزنیم؟
نکتهی اساسی این است که آقای خوانساری انگشت بر نقطهی بسیار حساس پیکر جامعهی جوانان ایرانی گذاشتهاند: مهاجرت یا ماندن؟ پرسشی که بعضی را به جنون راهنما بوده و بسیاری از طرح آن حتا در خلوت خود طفره میروند، چون راه مشخص است: در جامعهای که کوچکترین صدا با بزرگترین پتک خفه میشود، پرسش از ماندن وجود ندارد. اما فارغ از اینکه آقای خوانساری جوان است یا پیر، یا چه سابقهی سیاسی دارد یا کجا زندگی میکند، تلنگری زده تا پرسش ماندن یا رفتن در این صفحه به آزمون گذاشته شود. پس مستوجب احترام است، نه عتاب. نظرها را یک به یک میخوانم و جز اندوه عایدم نیست که چرا همه تنها میاندیشند و تنها به خود میاندیشند و چرا همه سخنگوی جواناناند. چرا پیرانهسری به پاسخ دم نمیزند... و مگر اینان که امروز هریک خود را سخنگوی نسل جوان میشمارد نمیداند که خیلی زود نسلی دیگر خواهد آمد، باز غره و باز فریب جوانی خود خورده؟! دلم میخواست به جای پاسخهای تکنفره، پاسخهای گروهی میدیدم... میدیدم گروهی از جوانان محله جوپار اصفهان، چارباغ بالا، بچههای سنندج، بچههای دزاشیب شمیران، بچههای جوادیه، بچههای یوسفآباد تهران، بچههای استادسرای رشت، بچههای پیرسرا و محلهها و شهرها و گروهها و دستهها پاسخگوی گزارهی آقای خوانساری بودند... اندوها که نه محلهای مانده، نه گروهی، نه دستهای، نه تشکلی... وقتی سنگر به سنگر خالی کردهایم و رفتهایم، وقتی از پیرسرای رشت به سنگلج تهران رفتهایم، بعد از جوادیه به سیدخندان و از آنجا به تجریش، دیگر از چه سخن میگوییم که ترک کردن عادت مان شده... وقتی برای محله و گروه و صنفمان نمیایستیم و واگذار میکنیم برای میهن خواهیم ایستاد؟؟؟ اما دوستان ازین سخن مرنجید و کمی بیندیشید... شاید این گزاره حقیقتی در خود داشته باشد... شاید معنای ماندن تنها ایستادن برابر گلوله و باتوم و دشنام حاکمان نباشد، شاید ماندن معنای آبدادن آخرین چنار کوچه مان باشد... شاید ماندن حرکت حجم بدنهامان در خیابانهای تسخیر شده توسط دروغ باشد... شاید ماندن دوباره ساختن محله و صنف و گروهمان باشد... پس لختی دیگر بمانید و در این معنا دقیق شوید. بدانید که با رفتن حتماً ظلمت به جای شما خواهد نشست... با ماندن اما، شاید...
من نفهمیدم منظور از این جمله چی بود: «مبارزان آن زمان ما، به ویژه شخصیت هائی چون شاپور بختیار و علی امینی، همچنان مانند نخست وزیران و صاحب منصبان سرکار لباس میپوشند، حرف میزنند و عمل میکنند در حالیکه نخست وزیران واقعی و پشت میزنشین کشور، همچنان مانند عناصر چریک لباس پوشیده و در مسند قدرت نیز چریکی عمل میکنند».
یعنی اگه "مبارزان" بخوان به-روز باشن باید مثل خامنه ای لباس بپوشن. به علاوه، معلوم نیست مطابق کدوم تعریف، دکتر امینی شده جزو "مبارزان"؟
نویسنده این مقاله، مثل نسل خیلی از "فعالان سیاسی" قدیمی، سعی داره ضعف معلومات تئوریکش رو با نقل قول از این و اون و "شخصیتهای بسیار معروف و معتبر جهان" جبران کنه. ایشان بد نیست توجه کنند که آوردن معادل انگلیسی چند تا کلمه، نوشته رو علمی نمیکنه. خلاصه اینکه برای اینکه یک نوشته از حد مکالماتی که تو هر مهمونی و جمع خانوادگی رد و بدل میشه بالاتر باشه، احتیاج به مطالعه و تحقیق هست. این بحث، جزو حیطه جامعه شناسی و انسان شناسیه. البته لازم نیست هر کسی که در این مورد اظهار نظر میکنه مثلا جامعه شناس باشه، ولی خوندن یکی دو تا کتاب برای فهمیدن اصول اولیه بحث لازمه.
پای گود بشین بگو لنگش کن! شما ماست تو بخور احیانن جناب مبارز بیا اینجا چند روز 8 ات گروی9 باشه اونوقت دست نوه و نتیجه ام بگیر بیا بشین تا درست بشه!
جناب آقای خوانساری، ضمن عرض ارادت کامل:
اولا طرفدار این حکومت نیستم برای اثبات ادعایم همین بس که "کرد" هستم.
دوست فرزانه شما فرموده اند که دوران دیکتاتورها تمام شد. در واقع باید به عرض برسانم که دوران دیکتاتورهای غیردینی مانند شاه، مبارک و بن علی تمام شد. خاورمیانه آینده میدان تاخت و تاز دیکتاتورهای مذهبی خواهد بود. اگر فیلم داستان انقلاب ایران ساخته مازیار بهاری به سفارش بی بی سی را دیده باشید، در آنجا عباس عبدی می گوید ما فکر می کردیم "یک روحانی خوب می آید و آدمهای خوب را سر کار می آورد" و دیگه همه جا گلستان می شود. بنده 43 سال دارم. ولی متاسفانه باید بگویم بیشتر هم سن وسالان شما از روی نجابت و خلوص نیتی که دارند کمی ساده به مسائل نگاه می کنند. هم اکنون هم کاملا واضح است و در آینده نه چندان دور، بر من و شما ثابت خواهد شد که این موجی که می فرمایید نه تنها سراغ زمامداران مزور ایران و سوریه نخواهد امد بلکه فرصتی استثنایی برای آنها بوجود آورده و خواهد آورد که به تاخت وتازهای خود تا آینده ای نا معلوم ادمه خواهند داد.
از قول دوستتان فرموده اید که "شرکتهای بزرگ چند ملیتی به لحاظ نیاز روزافزون به فروش کالاهای خود در سراسر جهان، اجبارا ناچار به اتخاذ راه و روشی شدهاند که نمیتواند فروش کالا و سودهای کلان اقتصادی را با ادامه سیاستهائی از قبیل تبعیض نژادی همراه کند" ، به قول ما کردها "برادر بزرگ من"، مگر همین نوکیا زیمنس نبود که تجهیزات استراق سمع را برای آقایان فعال نمود؟ آیا سویس یا سوئد نیاز اساسی به چنین تجهیزاتی دارد؟
واقعا مثنوی هفتاد من کاغذ در سینه دارم ولی اجازه بدهید سخن کوتاه کنم و مانند آن کودک داستان هانس کریستین آندرسون فریاد بزنم "شاه لخت است". تنها تحلیلی که در سیاست جوابگو است، "تئوری توطئه" است. سیاست گذاران پشت پرده جهانی در خاورمیانه به دنبال ایجاد یک هلال یا قطب شیعی به سرکردگی ایران و یک قطب سنی به سرکردگی عربستان هستند. و به قول مهندسین برق ازاختلاف پتانسیل این دو قطب یک جریان قوی فروش تسلیحات و تجهیزات، انرژی دلخواه (نه لزوما ارزان) و بسیاری منابع و منافع دیگر حاصل خواهد شد.
آینده هر جوابی را دارد. از ته دل دوست دارم من اشتباه بکنم و حق با شما باشد.
به عنوان کسی که مصداق تیتر این مقاله است، یعنی کسی که دقیقا در «دوراهی رفتن یا ماندن» هستش وقتی به جملهی پایانی مقاله رسیدم خوشحال شدم. چون خودم هم واقعا میخوام به این انتخاب برسم که بمونم و مبارزه کنم و نه این که متاسفانه فرار رو انتخاب کنم. اما وقتی کامنتها رو خوندم رسما حالم گرفته شد. همه از یک کنار به خارجنشین بودن نویسنده مقاله گیر دادن و خیلیهاهم که خارج نشین هستن و شروع کردن به تعریف از خارج و کوبیدن اینکه ایران داغونه و بیفرهنگ و ...
مثل اینکه اصولا برای خیلی از ایرانیها این مساله به صورت دیفالت پذیرفته شده است که باید رفت. پذیرفته شده است که اوضاع هر روز بدتر از دیروز خواهد بود و هدف فقط باید رفتن از این مملکت باشد و هرکس جز این بگوید یا پاتالی خارج نشینه یا عملهی حکومت...
فکر میکنم یک دلیل یک سویه بودن نظرات بیبیسی؛ فیلتر بودن اون در ایران باشه و مخصوصا سرعت خراب اینترنت در یک هفتهی اخیر و عملا خیلی از کسانی که داخل ایران هستن و تصمیم گرفتن بمونن تا مبارزه کننن (که با توجه به جمعیت 75 ملیونی قاعدتا تعداد کمی هم نیستند!) دسترسی ندارن تا نظر بدن...