گفتگو با مریم کشاورز، برنده جایزه استعداد نوظهور از جشنواره رم
برنده جایزه استعداد نوظهور از جشنواره رم
بابک مستوفی
روزنامه نگار
«شرایط» ساخته مریم کشاورز فیلمساز ایرانی- آمریکایی درباره رابطه همجنس خواهانه دو دختر نوجوان در تهران و مشکلات خانواده آنها، در چندین جشنواره شرکت داشته و در جشنواره سینمایی رم برنده جایزه 'استعداد نوظهور' شد.
گفت و گو با مریم کشاورز در روزهای برگزاری جشنواره سینمایی رم انجام شده است.
فیلم شما به نوعی تعلق دارد به سینمای زیرزمینی این سال های سینمای ایران، اما از طرفی برخلاف آنها در خارج از ایران فیلمبرداری شده است.
وقتی فیلم را می ساختم، به این فکر نمی کردم. اما الان که نگاه می کنم به نظرم خارج از جریان سینمای زیرزمینی ایران است. من با شرایطی که آنها کار می کنم، کار نکردم. البته فشارها روی ما هم بود. ما بیرون از ایران کار کردیم که آزادی داشته باشیم مثلاً برای صحنه های جنسی. خب خیلی آزادتر بودیم اما در لبنان هم مشکل پیدا کردیم و سربازان لبنانی آمده بودند سر صحنه. فکر کردیم آمدیم اینجا که آزادی داشته باشیم اما حالا باز مشکل پیدا کردیم. اما به هر حال می خواستیم دیدی درباره ایران داشته باشیم که واقعی باشد، از سوی آدمی که بیرون از ایران است و دارد یک مقدار با فاصله از بیرون نگاه می کند.
بازسازی تهران در بیروت چقدر دردسرساز بود؟
من ابتدا با یک عکاس و دستیار فیلمبردار رفتیم ایران و عکاسی کردیم. در واقع فکر کردیم اگر در ایران فیلمبرداری می کردیم، از چه جاهایی استفاده می کردیم. رفتیم همان جاها و عکاسی کردیم. من سه چهار ماه لبنان بودم و سعی کردم تا جای ممکن مکان هایی را پیدا کنم که شبیه مکان های ایران باشد. بیروت در مقایسه با تهران شهر کم جمعیتی است، برای همین مثلاً سعی کردم با استفاده از لنز بلند، شهر را پرجمعیت تر نشان بدهم. به هر حال خیلی اش را هم در ذهن مان ساختیم و واقعی نبود. مثلاً پارتی دوم واقعی نبود و بیشتر در ذهن شیرین است و می خواستم که واقعی نباشد.
فکر نمی کنید که موضوع و جسارت آمیز بودن آن، همه چیز را در پرداخت تحت تاثیر قرار داده؟
جواب خاصی ندارم.
چرا به سراغ این سوژه رفتید؟
من که درآمریکا بزرگ شده ام، خیلی بیشتر از جوان های ایرانی می ترسم. من هیچ وقت در ایران حاضر نبودم به پارتی های زیرزمینی بروم یا کارهایی که غیر قانونی است انجام دهم. وقتی به ایران می رفتم، روسری ام را کامل سر می کردم و آرایش نمی کردم. فکر می کردم چرا برای خودم دردسر درست کنم. اما جوان های داخل ایران این طور فکر نمی کنند. وقتی می دیدم این دخترها اینقدر شجاع هستند، روی من تاثیر گذاشت.
این فشارهای جامعه و فشارهای سیاسی برای من یک درام بود. لایه های مختلفی که مردم در زندگی شان در آنجا تجربه می کنند برایم جالب بود. فیلم درباره دوگانگی فرهنگ ایرانی است. ما یک چهره ای از خود نشان می دهیم اما در واقع شکل دیگری هستیم. در ایران شیوه ای که لباس می پوشیم همانی نیست که هستیم. می خواستم نشان بدهم که حتی در خانواده های لیبرال، آدم ها لایه های مختلفی دارند. در این شرایط آنها شکل دیگری از زندگی هم دارند، از جمله درباره سکس. فکر می کنم این بخشی از فرهنگ ایرانی است و فیلم درباره آن حرف می زند.
یکی از شخصیت های کلیدی فیلم مهران است، پسری از خانواده ای آزاد به نیروهای بسیجی متمایل شده است. اما انگیزه های او چندان مشخص نیست.
واقعاً؟ خود شما فکر می کنید چرا این کارها را می کند؟
آن بخش که مربوط به شیرین می شود قابل درک است، اما این که کسی که در چنین خانواده ای اهل موسیقی و استاد دانشگاه بزرگ شده، ناگهان متحول می شود، چندان پرداخت نشده است.
خیلی ها را دیده ام که در چنین خانواده هایی بزرگ می شوند و ناگهان می روند به طرف دین یا به طرف بسیجی ها. این مختص ایران نیست. در همه جای جهان برخی آدم ها فکر می کنند که باید همه چیز زندگی شان را عوض کنند. مهران که قبلاً معتاد بوده، فکر می کند اعتیاد ربط دارد به روشنفکری و لیبرال بودن. از خودش عاجز شده و خسته و ناراحت است.
چقدر این آدم ها واقعی هستند؟ نمونه آنها را در زندگی تان دیده اید یا موردی از زندگی شخصی تان هست؟
بله چند نفر را می شناسم. شاید دقیقاً چنین شخصیتی وجود نداشته باشد، اما شخصیت های مختلف را ترکیب کرده ام.
چرا شخصیت های فیلم اینقدر منفعل هستند؟ مثلاً پدر چرا اینقدر ساده همه چیز را می پذیرد؟ هیچ اعتراضی به پسرش نمی کند و سرانجام هم همراه با او نماز می خواند. یا نقش مادر خانواده چرا اینقدر کم رنگ است؟
نمی شود همه شخصیت ها در فیلم نقش اصلی داشته باشند. برای من نقش اصلی پدر بود. ما همیشه فکر می کنیم که مادرها به بچه ها نزدیک هستند و این مادرها هستند که احساساتی اند. من خواستم چهره دیگری از مرد ایرانی نشان بدهم. شاید در یک خانواده، پدر بیشتر مثل مادر باشد و مادر بیشتر شبیه پدر. در فیلم من مادر همیشه کار می کند و بیرون از خانه است. این برای من خیلی مهم بود. فکر نمی کنم پدر خیلی راحت نماز می خواند ...
چرا نماز می خواند؟
از طرفی می ترسد از طرفی هم فکر می کند که این چیزها گذرا هستند و پسرش بعد تغییر می کند. در خانواده های زیادی این را دیده ام که پدرها کارهای بچه هایشان را قبول می کنند، البته نه به این شدت. بعضی وقت ها اصلاً از بچه شان می ترسند. من فکر نمی کنم که غیر عادی باشد.
فیلم در جشنواره ساندنس جایزه تماشاگران را برد. فکر می کنید تماشاگران چرا فیلم را دوست داشتند؟
نه فقط در ساندنس، ما هفت تا جایزه تماشاگران را در هفت جشنواره برده ایم. در ساندنس این فقط اهالی سینما نیستند که به جشنواره می آیند، خود اهالی یوتا هم به جشنواره می آیند که بسیاری شان خیلی مومن و مذهبی اند. دلیل های مختلفی بود که مردم به فیلم رای دادند، اما فکر می کنم دلیل اصلی این بود که به این خانواده خیلی نزدیک شدند و درد آنها را درک می کردند.
عشق بین دو نفر که نمی توانند با هم باشند و این که خانواده ای می خواهد با هم بماند و متلاشی نشود (که این مساله در همه جای دنیا هست) برای تماشاگران جالب بود. یک زن خیلی مومن و مذهبی ای آمده بود و فیلم را دیده بود و داشت در دستشویی گریه می کرد. پرسیدیم چه شده؟ گفت: "من خیلی مومن هستم و هیچ وقت چنین رابطه ای را قبول نمی کنم اما این فیلم را که دیدم فکر کردم شاید باید یک چیزی را در خودم عوض کنم."
خیلی برایم جالب بود که یک آدمی که ایرانی نیست این طور فکر می کند.
درباره فیلم
فیلم «شرایط» که جایزه ویژه تماشاگران جشنواره ساندنس را هم از آن خود کرده بود، داستان ارتباط دو دختر نوجوان در تهران امروز را می گوید که به هم گرایش عشقی و جنسی دارند، در حالی که شرایط حاکم برخانواده و جامعه مشکلات عمده ای را برای آنها بوجود می آورد. فیلم سعی دارد با پا گذاشتن در حیطه های ممنوع سینمای ایران، مستقیم به سکس و مسائل جنسی در تهران امروز بپردازد و بازسازی تهران در بیروت، این امکان را به فیلمساز داده تا جسارت آمیزتر از نمونه های مشابه به طرح این مساله بپردازد. حرف های جنسی آشکار و صحنه های عریان، بخشی از این فیلم است که مساله اصلی اش پرداختن به یک رابطه ممنوع در یک خانواده طبقه متوسط در تهران امروز است که بخاطر گرایش های پسر خانواده به نیروهای بسیجی و امنیتی و عشق جنون آمیز او به دختری که گرایش های همجنس خواهانه نسبت به خواهر او دارد، همه چیز پیچیده تر می شود.
|